محبوبترینها
کدام رنگ کاغذ دیواری مناسب فضای شماست؟
چه چیزهایی دیگر در دکوراسیون مد نیست؟!
بررسی قیمت تیرچه + قیمت تیرچه کرومیت + قیمت یونولیت
خرید و قیمت ورق در مشاوران آهن + [مشاوره رایگان]
تیوی وال: ایدهای نوین برای دکوراسیون داخلی
انواع ریل دستگاههای CNC + جدول مقایسه معایب و مزایا
خرید سوسیس پرکن اصل با گارانتی
تشخیص دیسک و صفحه اصلی از تقلبی (6 راه ساده)
بهترین روش های چاپ جعبه محصولات + ویژگی ها و کاربردها
بهترین روش های چاپ جعبه محصولات + ویژگی ها و کاربردها
ده راهنمایی برای نوازندگان مبتدی یوکللی
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1809973079
چرا «عنوان»ها دیگر تکاندهنده نیستند؟
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۵:۲۴
آیا این روزها «عنوانِ» یک رمان، داستان کوتاه، شعر، فیلم، نمایشنامه و یا پدیدههای ادبی هنریِ دیگر، طوری بوده که پس از شنیدن یا دیدن آن، مو بر تنتان سیخ شود و توی دلتان به خالق آن بگویید دست مریزاد؟ باقر رجبعلی – پژوهشگر – در یادداشتی که در اینباره نوشته و در اختیار ایسنا گذاشته آورده است: پیش آمده که «عنوانِ» یک اثر، چنان در هم بپیچاندتان که در حالتی از شگفتی و لذت، رفتار شبیه به شوریدگی بروز دهید و باعث تعجب و حیرت اطرافیانتان شوید؟ بدون شک پاسخ قطعی و افسوسبرانگیز نودوهشت درصدِ ما در این مورد، منفی است؛ و سوال بیپاسخمان نیز همان است که اکثر دلسوختگان این وادی در دل مدفون کرده و آن را به فراموشی سپردهاند، اینکه: چرا نسل امروز برای نام و عنوانِ آثار خود پشیزی ارزش قائل نیست و یا اگر هست، خواندن و شنیدن آنچه برمیگزیند نه تنها تکاندهنده و شورانگیز نیست، که حتی از حداقل زیباییشناسی و رندی و منطق بیبهره است. «گوستاو یانوش» در کتاب «گفتوگو با کافکا» میگوید: در اداره، او را مشغول مطالعه یکی از کاتالوگهای انتشاراتمان غافلگیر کردم. گفت: «خواندنِ «عنوانِ» کتابها مستم میکند، داروی مخدرند!» آیا همین نقل، کافی نیست که ما به ضرورتِ جذابیت عنوان و نقش مهم و بدون تردید آن در ایجاد کشش و جاذبه پی ببریم؟ حتی خواجه نصیرالدین طوسیِ خودمان هم در اخلاق ناصریاش تأکید کرده که: «چون فرزند به وجود آید ابتدا به تسمیه او باید کرد به نامی نیکو، چه اگر نامی ناموافق بر وی نهند تمام مدت عمر ناخوشدل باشد.» تعجبآور است که وقتی پیشینیان ما این همه در مورد نام و عنوان سفارش کردهاند، چرا ما چندان اهمیتی برای آن قائل نیستیم و باری به هر جهت از خیرش میگذریم! با آنکه میدانیم در خبرها، کتابها و نوشتهجات وقتی بخواهند درباره هر یک از ما نویسندگان، شاعران و هنرمندان سخنی بگویند و یادی کنند، تنها «عنوانِ» آثارمان را ردیف میکنند و دیگر هیچ. پس آن چیزی که بیش از محتوای کتاب و اثرمان اینجا و آنجا نقل میشود (و بازگو و تکرار)، عنوان آثارمان است و بس؛ در واقع آنها هستند که اگر زیبا باشند ناخودآگاه خلاقیت و نبوغ ما را در جامعه فریاد میزنند. عنوان بکر و زیبا گذشته از آنکه از همان ابتدا تکلیف اثر را تا حدود زیادی مشخص میکند، در موفقیت و یا شکست آن نقش بسزایی دارد. «بورخس» بارها در مورد عنوان یک کتاب معروف واکنشی به این صورت بروز داده که «هزارویکشب!؟ چه عنوان قشنگی!» و بعد گفته: «به چشم من عنوانِ کتاب «هزارویک شب» اگر هم امروز صبح ابداع شده باشد عنوانی است پرشکوه! اگر امروز هم آن را مییافتم میگفتم: چه عنوان قشنگی! نه فقط به خاطر نفس زیبایی آن، بلکه همچنان به این خاطر که اشتیاقِ خواندن کتاب را در ما برمیانگیزد...» عنوانِ هزارویک شب آنچنان شگفتآور است که اشتیاق یک نابغه را که هزاران کتاب خوانده و اشباع شده است، برمیانگیزد و در پاسخ به علتِ این شیفتگی میگوید: «دوست دارم بر سر این نام تأمل کنم. یکی از زیباترین نامهای دنیاست... گفتنِ هزار شب، سخن گفتن از شبان نامتناهی است، شبهایی بیشمار و شمارناپذیر. گفتنِ هزارویک شب یعنی شبی به شبانِ نامتناهی افزودن...» بورخس آنقدر شیفته این عنوان شده بود که درباره فرایند خلاقه آن هم، تحقیقاتی انجام داد و در پاسخ به اینکه چرا نام هزارویک شب بر این کتاب نهادهاند و نه هزار شب، چنین گفت: «گمان میکنم این کار دو دلیل دارد. نخست دلیل خرافی (دست بر قضا دلیل خرافی اهمیت دارد) که میگویند ارقام زوج بدشگون است، بنابراین در پی رقم طاق رفتند و خوشبختانه «و یک شب» را به آن افزودند. اگر به رقم نهصد و نود و نه قناعت میکردند احساس میکردیم یک شب کم داریم. برعکس در این وضعیت چون یک روزِ مکمل به آن میافزایند حس میکنیم به ما چیزی نامتناهی میدهند... رمز سترگ عنوانِ هزارویک شب در این است که فکر کتابی نامتناهی را به ما القا میکند. بالفعل چنین است. عربها میگویند هیچ کس نمیتواند هزارویک شب را تا آخر بخواند. البته قضیه ملال مطرح نیست، آدمی حس میکند که این کتاب، بیپایان است...» این اظهارنظر بورخس، که در سخنرانیاش درباره هزارویک شب مطرح شد (و محمدعلی سپانلو آن را به فارسی برگرداند) میتواند حد اعلای تبلیغ برای رجوع طرفداران بیشمار او به کتاب هزارویک شب باشد؛ بعید نیست جوانها و عاشقان او بگویند بورخس هزارویک شبها خوانده و بورخس شده، چرا ما نخوانیم! زیبایی «عنوان» چه معجزهها که نکرده است! ابراهیم یونسی در کتاب «هنر داستاننویسی»اش حدودا به اندازه دو صفحه درباره اهمیت عنوان، مطلب آورده، اما در همان سطرهای اندک به نکات مهم اما کلاسیکی اشار کرده: «کارخانهدار هنگامی که فرآوردهای نو تهیه میکند هر نامی را که پیش آمد بر آن نمینهد و با آن، فرآورده خویش را عرضه نمیکند. درباره نامی که جنس خود را تحت آن باید به خریدار عرضه کند، تأمل میکند، مشورت میکند و پول خرج میکند زیرا میداند اگر نام کالا فاقد کشش باشد حُسن استقبال نمیشود و خریدار پیدا نمیکند. نویسنده نیز باید در اینباره دقت کند و دقتش حتی بیش از این باشد زیرا برای هر اثر نوی که میخواهد به جامعه عرضه کند باید عنوان تازه و مناسبی بیابد...» در همین راستا، به سراغ سوژه یکی از داستانهای نویسنده نامدارمان «بهرام صادقی» میرویم تا ببینیم اگر ما بودیم چه عنوانی بر این داستان میگذاشتیم و نویسنده خوشاستیلِ ما چه عنوانی برای آن انتخاب کرده است. کارمند مفلوک یک اداره، در اتاق قوطیکبریتیاش روزگار میگذراند. از زندگی ابتدایی و رنجآور خود به تنگ آمده و از اوضاع به شدت متنفر است. روز و شب این تنفر را با رویاهای شیرین یک زندگی خوب همبستر میکند تا جایی که حالتی نیمهدیوانه به خود میگیرد. لحافِ روی خودش را سنگین حس میکند و به هیچ روی زحمتِ جدا شدن از آن را به خود نمیدهد. غذایش را نیز همانجا میخورد، دستش را دراز میکند و از روی سر بخاری، سفره را برمیدارد و روی شکمش میگذارد و بنا میکند به خوردن. این آقا چند سال بعد با زنی مثل خودش – که همیشه در رویای یک زندگی خوب و ایدهال سیر میکرد - ازدواج میکند و از آنها دو فرزند به دنیا میآید. زن و مرد هنوز در دنیای خیال و آرزوهای به دستنیامده خود هستند. یکی از فرزندان از دنیا میرود و برادر و پدر و مادر خود را مثل همان موقعی که نمرده بود، در حسرت و غم و رنج و با جیب خالی برای ناملایمات و بدبختیها تنها میگذارد. اگر یک نویسنده، بیذوق و بیگانه با خلاقیت باشد، چه عنوانی برای این سوژه تکراری و کهنه انتخاب میکند؟ زندگی با جیب خالی؟ زندگی پوچ؟ در تنهایی مردن؟ با هم ولی تنها؟ نه، همه اینها کلیشهای و تکراری هستند و نمیتوانند تلنگری بزنند؛ از همه مهمتر نشاندهنده تراژدی ماجرا و بیانکننده مفاهیم درونی داستان نیستند. اغلب ما، آنقدر مطالعه نداریم که در دریای واژههای خواندهشده فرورویم و ناگهان همچون صیادی خوششانس و زبردست، مرواریدی از دل صدفها بیرون بکشیم. اما نویسنده خلاق و مبتکر ما بهرام صادقی، عنوانی برای این سوژه تکراری انتخاب کرده که نمونهاش هرگز نبوده و نیست. کلماتی که او انتخاب کرده و در کنار هم قرار داده، بر روی جلد مجموعه داستانهایش هم نشسته و در واقع همه ما، بهرام صادقی را با این نامِ تازه، عجیب و کاملا بکر و خوشطنین میشناسیم: «سنگر و قمقمههای خالی». بله، زندگی جنگ است و هر خانهای یک سنگر، و وای اگر قمقمههای این سنگر، خالی باشند! این عنوان زیبا و بامعنی، سوژه تکراریِ داستان را نجات داد و البته پرداخت نو و ماهیتِ طنزآمیز اثر هم در نجات آن بیتأثیر نبود. حالا «سنگر و قمقمههای خالی» شده است شاخصه و نماد یک نویسنده که هیچ کس او را با «ملکوت» بجا نمیآوَرَد مگر آنکه بگوییم: «سنگر و قمقمههای خالی». همینگوی هم بعد از آنکه رمان کوتاه اما جذابی در مورد یک پیرمرد ماهیگیر نوشت نام آن را گذاشت «بر آب کبود»، اما هیچیک از دوستانش آن را نپسندیدند و همینگوی ناچار شد آن را تغییر دهد و به جایش بگذارد «مرد پیر و دریا» (در ترجمه فارسی: پیرمرد و دریا). دست بر قضا این عنوان ساده، بسیار تفسیربرانگیز و بامعنی از آب درآمد زیرا در عمق خود، مبارزه یک نیروی پیر را با نیروی هر دم خروشنده و جوانِ دریا و موجوداتش نمایش میداد. آیا عنوان «بر آب کبود» میتوانست در این مایهها، معنایی افاده کند؟ میگویند مارگارت میچل قبل از آنکه عنوانِ «بر بادرفته» را برای شاهکار خود برگزیند، 18 نام دیگر را انتخاب کرده بود تا سرانجام به طور ناگهانی، عنوان «بر بادرفته» را با الهام از شعر شاعری به نام ارنست داوسون پیدا کرد. عنوانِ یکی از ده رمان برتر دنیا یعنی «سرخ و سیاه» اثر استاندال هم ابتدا «ژولین» بود. «بین آغاز و پایان نگارش به مطالب قصه بسیار افزوده شد و طرح ساده موسوم به ژولین تبدیل به قصه بزرگی شد که اکنون میشناسیم. عنوان «سرخ و سیاه» را استاندال دیر انتخاب کرد و برای تفسیر این دو حرف، توضیحات فراوان از رنگهای مهرههای قمار گرفته تا نماد احزاب گوناگون سیاسی پیشنهاد شده است.» هنری مارتینو، استاندالشناسی مشهور از مجموعه این تفسیرها معجون قاب قبولی فراهم آورده است و در کتاب خود به نام «دلِ استاندال» میگوید: این عنوان که ناگهان به خاطرش خطور کرد پاسخگوی ذوق و علاقه مردم آن دوره بود. دو رنگ سرخ و سیاه دلالت بر لباس نظامی و لباده کشیشان، آزادیخواهیِ قهرمان جوان و تحریکات سیاسی مرتجعان، و نیز در تحلیل آخر، نصیب و قسمت داشت...» میگویند آندره ژید در سال 1932 به مسلک کمونیسم پیوست اما از سفری که در سال 1936 به مسکو کرد، نگران و ناخرسند بازگشت و یادداشتهای خود از این سفر را با عنوان «برگشت از شوروی» انتشار داد و موجی از خشم متعصبان را بر ضد خویش برانگیخت. عنوانی را که ژید به طرزی هنرمندانه بر کتاب خویش نهاده، یک بار دیگر بخوانید: «برگشت از شوروی». کاملا دوپهلوست و در همان نگاه اول، خواننده، بدون آنکه کتاب را بخواند میتواند انزجار او را از شوروی و مسلکی که به آن پیوسته بود ببیند؛ از آن عنوانهایی است که روی آن کار شده و زیبا و تأملبرانگیز است. به کتاب و حرکت سیاسی نویسنده میخورَد، هم معنای برگشت از سفر را میدهد و هم نفرت از محل سفر را. اگر مینوشت بازگشت از شوروی (مثل ترجمهای که جلال آل احمد از آن به دست داده) در نگاه اول تنها معنای برگشت از سفر را به ذهن متبادر میکرد و نه مفهوم اصلی مورد نظر نویسنده را، که میخواست با یک تیر، دو نشان بزند. در مواردی اینچنین که عنوان، پیام اثر را به دوش میکشد، باید اصولی را مدنظر قرار داد که بیتوجهی به آن، بعدها رو خواهد شد و تأثیر منفیِ آزاردهندهای بر مخاطب خواهد داشت. یعنی انتخاب کلمات در این موارد، باید آنقدر با دقت صورت گیرد که مهندسی کلامِ نویسنده، قربانی دخل و تصرف و مصادره به مطلوب نشود. در بعضی کلمات، معنای دوگانه و حتی چندگانهای نهفته است که تغییر آن معانی دیگری غیر از آنچه مدنظر نویسنده بوده انتقال خواهد داد. «ویل دورانت» هر کتابی را که برای خواندن به دست میگرفت، ابتدا در بحر عنوانش فرومیرفت و تا از ته و توی آن سردرنمیآورد به سراغ اصل کتاب نمیرفت، یا میرفت تا از چندوچون «عنوان» مطلع شود. وقتی «روشنایی در ماه اوتِ» ویلیام فاکنر را تمام کرد، گفت: «معنای عنوانِ روشنایی در ماه اوت هنوز هم برای من ناروشن است مگر آنکه به سایههای متغیر سپیدهدم و ماه و شب، طی یک ماهی که داستان در آن اتفاق میافتد اشاره داشته باشد.» نویسنده «تاریخ تمدن» در مورد عنوانهایی که همینگوی برای کتابهایش انتخاب میکرد هم میگوید: «بهترین کتابش «ناقوسها برای که به صدا درمیآیند» در 21 اکتبر 1940 از چاپ خارج شد. عنوان این کتاب از بیان تمثیلیِ «جان دون» در یکی از شعرهایش درباره همبستگیِ تمامی نوع بشر در مسوولیت و سرنوشتی مشترک گرفته شده است: «مرگ هر انسان، جانم را میکاهد، چرا که من با تمامیِ بشریت در هم آمیختهام، و زمانی که ناقوس مرگی از کلیسا به صدا درمیآید، هرگز نمیپرسم ناقوس برای که به صدا درمیآید، به خود میگویم ناقوس برای تو به صدا درمیآید.» این متفکر نامآشنا در مورد «وداع با اسلحه» هم معتقد است که همینگوی، این عنوان را از شعری گرفته بود که در آن، «جرج پیل» درامنویسی که به سبک دوره الیزابت مینوشت مبارز پیری را تصویر کرده بود که جنگ را وامینهد و به عبادت روی میآورد. و این در حالی است که اولین نامی که همینگوی برای این رمان انتخاب کرد، «آموزش احساساتی فردریک هنری» بود. نویسنده کتاب «تفسیرهای زندگی» آنقدر در مورد عنوان کتابها حساسیت داشت که بدون آنکه به او بگویند، میفهمید فلان نویسنده عنوان کتابش را از جایی گرفته یا خود، آن را خلق کرده است. در مورد «اولیس» جیمز جویس اعتقاد دارد که اثر تهوعآوری نیست اما چنان ترکیب پرپیچ و خمی از محتواها و شکلهای گوناگون است که جویس احتمالا برای یافتن عنوان آن به شدت دچار سردرگمی شده است، و میگوید: «جویس عنوان این کتاب را با توجه به شباهت رویدادهای یک روز (16 ژوئن 1904) از زندگی «لئوپولد بلوم» در شهر دوبلین با سرگشتگیهای اودیسه هومر پیدا کرد.» در مورد کتاب «پیرامون اسارت بشری» سامرست موام نیز آورده که: «نام این کتاب (که منتقد دیگری میگوید ابتدا زیبایی و خاکستر بود) از عنوان جلد چهارم کتابِ «اخلاقیات» اسپینوزا گرفته شده. در این کتاب از رنج اسارت انسانهایی سخن میرود که هنگام رویارویی با حوادث اجازه میدهند تا هوای نفس بر عقلشان غلبه کند...» تنسی ویلیامز هم نام اثر مشهور خود «تراموایی به نام هوس» را ابتدا «شب نافذ» و بعد «صندلی بلانشه زیر نور ماه» گذاشته بود که سرانجام هر دو آنها را کنار گذاشت. جالب است بدانیم تولستوی هم نام رمان «جنگ و صلح» خود را ابتدا «آنچه خوب است پایان خوشی داشته باشد» گذاشته بود. جرج اورول رمان «1984» خود را در نگارش اولیه، «آخرین انسان در اروپا» نامیده بود و «ریشهها»ی الکس هیلی، اول «قبل از این خشم» نام داشت. «موشها و آدمها»ی جان اشتاین بک هم در دستنویس اولیه «آنچه اتفاق افتاد» نامیده شده بود. از همه جالبتر، «کلبه عمو توم» است که ابتدا «مردی که میشد رویش حساب کرد» نام داشت. در زمینه اهمیت عنوان، بدون شک نقش سینما و این را که ثابت شد عنوان فیلمها در فروش آنها نقش اول را دارد نباید از نظر دور داشت. در کمپانیهای معروفِ فیلمسازی جهان و حتی گاهی به سفارش خود فیلمنامهنویسان، عدهای متخصص برای پیدا کردن عنوانِ جذاب، پولهای خوبی میگیرند: «راننده تاکسی»، «بعدازظهر نحس»، «حدس بزن چه کسی برای شام میآید»، «گربه روی شیروانی داغ»، «ردّپا»، «عابر پیاده»، «قاعده بازی» و «فارنهایت چهار پنج یک». این عنوانهای جذاب و اغواکننده، بدون تردید، در ایجاد جاذبه و زمینه برای پیشرفت بیشتر هنر سینما بیتأثیر نبودهاند. امروزه عنوانهای یک کلمه و انتخاب آنها برای آثار ادبی و هنری، تقریبا دیگر منسوخ شده و جز در موارد خاص به کار نمیرود. در مورد خاصِ آن میتوان به عنوان مثال به فیلمی ایرانی ساخته پرویز شهبازی اشاره کرد که به هر حال در آن، یک جایی صحبت از محله دربند و زندان هست اما منظور اصلی نویسنده و کارگردان، دربند بودن زنانِ ماجراست که خیلی هم خوش نشسته است. گاهی همین یک کلمهها میتوانند معانی و مفاهیم خاصی را انتقال دهند و به شدت تکاندهنده عمل کنند. «مادیان» برای فیلمی از علی ژکان بسیار بامعنی و جذاب از آب درآمده بود. به نظر میرسد هیچ عنوانی به این زیبایی برای سوژه فیلم متصور نبود. تمامی قصه حول محور دو مادیان میچرخد که با هم تعویض میشوند و هر دو برای کار. مادری شویمرده و بچهدار، دختر خردسالش را به دلخواه (و پیداست به ناگزیر) به مردی مسن شوهر میدهد و در ازای آن یک مادیان به عنوان مهریه از او میگیرد. زن از این معامله راضی است زیرا آن یکی، نانخور بود و این یکی نانآور. با نقبی که نویسنده به خلوت آدمهای قصه میزند درمییابیم که «مادیان» از هر نوعش انگار جز برای کار و بار، نبوده و نیست. اما نویسندگان خلاق، امروزه از کنار هم قرار دادن چند کلمه معمولی، عنوانهایی میسازند که واقعا حیرتانگیز و به فکربردنی است: با گرگها میرقصد (فیلم کوین کاستنر)، مردی برای تمام فصول (نمایشنامه تحسینبرانگیز رابرت بولت)، آخرین وسوسه مسیح (رمان نیکوس کازانتزاکیس)، رم، شهر بیدفاع (فیلم روسلینی)، مردی که زیاد میدانست (هیچکاک)، بازی تمام شد (ژان دلاندآ، با همکاری ژان پل سارتر)، امشب دوستم بدار (فیلم روبن مامولیان) و پتسچی همیشه دو بار زنگ میزند (رمان جیمز.م. کین). اینجاست که در دنیا مفاهیم و تعابیر و تفاسیر از سه چهار کلمه متصل در اختیار ماست که میتوانیم بگوییم به فکر هیچ نویسنده و هنرمند دیگری نرسیده و نخواهد رسید. در مورد ترکیبسازی کلمات برای عنوان که صحبت کنیم، نام فیلم «آلمان، سال صفر» ساخته روبرتو روسلینی به یادآمدنی است. چه عنوان تکاندهنده و تحسینبرانگیزی! به نظر میرسد خلقِ این عنوان به خودی خود کافی بود که پیام فیلمساز را درباره آلمان متجاوز و وحشیشده دوران نازیسم، دریابیم. شعر خالص است و یک دنیا تعبیر را در خود جای داده است. هزار و نهصد و اندی به جلو، آن همه تمدن و علم، آن همه ادعا، آن همه هنر و ادبیات و پیشرفت، با آن وحشیگریها و ددمنشیها یعنی هیچ، یعنی برگشتن به عقب، به صفر؛ و روسلینی برای همین است که آلمان هیتلری را آلمانِ سال صفر خوانده است. میگویند آندره ژید در ادبیات ایران و اسلام مطالعه فراوانی داشته و آیهای از قرآن را در صدر کتاب خود «مائدههای زمینی» قرار داده و در نامگذاری کتاب هم به سوره المائده نظر داشته است. هرچه دایره مطالعات نویسنده یا هنرمند در زمینههای گوناگون هنری و ادبی (بخصوص متون کهن) بیشتر باشد، یافتن عنوان برای اثری که خلق کرده آسانتر خواهد بود. داریوش مهرجویی وقتی میخواست از روی داستان «آشغالدونیِ» غلامحسین ساعدی فیلم بسازد (و میدانست که عنوان آشغالدونی را پیشتر نویسندهای خارجی به کار برده و گویا به فیلم هم تبدیل شده) بعد از گشتنها و جستوجوی فراوان، عنوانِ «دایره مینا» را بر آن گذاشت که از بیت معروف حافظ الهام گرفته بود. «زین دایره مینا خونین جگرم می ده- تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی.» آیا مهرجویی با انتخاب این نام، در نظر داشت بگوید این دایره مینا، این فلک کجمدار، همان آشغالدونی مورد نظرِ ساعدی است؟ هر چه بود، گذاشتن این عنوان، حکایت از رندی فیلمساز داشت و البته هوشمندیاش. «گلدستهها و فلک» (عنوان یکی از داستانهای جلال آل احمد) هم هوشمندانه انتخاب شده و بسیار کنایهآمیز است. جمال میرصادقی درباره آن معتقد است فلک دو معنی دارد؛ یکی همان چوبی است که پا را به آن میبندند و به کف پا شلاق میزنند و یک معنای آن هم بخشی از آسمان هفتگانه است. اما در فرهنگ معین معنای دیگری برای آن آمده که کنایه نویسنده را (از جنبهای دیگر) روشن میکند. فلک به معنای بلندمرتبه شدن و بزرگی یافتن نیز هست. یعنی درونمایه نمادین داستان (باز هم از زاویهای دیگر) دست یافتن به گلدستهها و بلندمرتبه و بزرگ شدن است. ویلیام فاکنر هم برای نام کتابهایش همیشه در جستوجو بود. در مورد یکی از رمانهایش میگویند وقتی آن را نوشت، برای پیدا کردن عنوانش تلاش فکری گستردهای را آغاز کرد تا روزی که ناگهان «کلمات معروف شکسپیر (در نمایشنامه مکبث) از نهانگاه ذهن او بیرون میجهد: «هیاهو و خشم». فاکنر هم بیتأمل آن را میپذیرد و برای نام رمانش برمیگزیند غافل از این حسن تصادف که دنباله کلام شکسپیر نیز کاملا و حتی شاید بهتر از آن دو کلمه، بر ماجرا منطبق است: «زندگی افسانهای است که از زبان دیوانهای نقل شد، آکنده از هیاهو و خشم که هیچ معنایی ندارد.» در واقع قسمت اول رمان از زبان دیوانهای نقل شده است. سراسر داستان هم پُر است از هیاهو و خشم و در بعضی از بخشها به ضرورتِ شخصیتپردازی، عاری از معنی. و جالب است که بدانیم اولین نامی که فاکنر برای این رمان انتخاب کرد اما به دلش نچسبید، «هوای گرگ و میش» بود. «صد سال تنهایی» نیز وقتی برای اولینبار در ایران منتشر شد، نوید نویسندهای را داد که گذشته از نامهای زیبای آثارش، کمبودهای مورد علاقه مخاطب فارسی نیز در رمانهایش موج میزد؛ خصوصا «صد سال تنهایی» که به سرعت در دل و جان علاقهمندان ادبیات داستانی در ایران جای گرفت و به طرفهالعینی همه گیر شد. یکی از دلایل موفقیت مارکز را در ایران، عنوانهایی زیبای آثارش میدانند که همگی بکر و دست اول بودند و اغلب هم تقلید شدند: «توفان برگ»، «کسی برای سرهنگ نامه نمینویسد»، «پاییز پدرسالار»، «ساعت شوم»، «عشق در سالهای وبا»، «گزارش یک قتل از پیش اعلامشده»، « سرگذشت ارندیرای سادهدل و مادربزرگ سنگدلش»، «چشمهای آبیرنگ سگ»، «ژنرال در لابیرنت خود»، « زندهام تا روایت کنم» و دهها اثر دیگر که در وهله اول، «عنوان»شان چشمگیر بود. کارلوس فوئنتس میگوید: «عنوانهای مارکز فقط اسم نبودند بلکه شکل تعمید داشتند. نامهای راز و عشق بودند که خود را به شکل هنر و طبیعت و زایندگی و پیشگویی و تهدید و خاطره و فراموشی و هوشیاری و خواب بازمینمایاندند. تمام اینها قلب من را برای شناختن نویسندهای که این نامها را بر داستانهایش میگذاشت به تپش وامیداشت... به هنرمندی که آنها را در رویاهایش دیده بود... دوستی ما از همان لحظه و همانجا از جنس چیزهای جاودانهای که از یک لحظه آغاز میشوند شکل گرفت.» در حول و حوش همان سالها در ایران، رمان مشهور «کن کیسی» با عنوان «یکی از روی آشیانه فاخته پرید» ماهیت ذاتیِ سلطهگری در آمریکا را برملا کرد و از روی آن «میلوش فورمن» فیلم تکاندهندهای هم ساخت. در ایران با آنکه ترجمه فارسی رمان، نامی نزدیک به نام اصلی داشت: «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، عنوانِ «دیوانه از قفس پرید» را برای آن انتخاب کردند تا در نمایش عمومی، معنای مورد نظر نویسنده و فیلمساز در ایرانِ آمریکاییِ آن زمان رواج نیابد. فاخته به بیعاطفگی شهرت دارد و میگویند حتی تخم و جوجه خود را در لانه پرندگان دیگر میگذارد تا آن را دیگران بزرگ کنند و اصلا برایش مهم نیست چه بلایی بر سرشان آورده میشود. تیمارستانی که «مک مورفی» قهرمان رمان (با بازی بهیادماندنی جک نیکلسون) برای گوشمالی به آن تبعید شده، در استعاره نویسنده، «آشیانه فاخته» نام گرفته و نماد کوچکی است از جامعه آمریکایی زمان خودش. کن کیسی در این رمان، در حد توان تلاش کرده ریزهکاریهای نوین برای گوشمالی دادن انسان معترضِ امروز را در نمایش یک تراژدی مدرن افشا کند. نام رمان واقعا بامعنی است و برای همین است که عنوان یک اثر میتواند خود دنیای جداگانه و شگفتی رقم بزند. در اهمیت آن همین بس که هیچ نویسنده یا هنرمندی نمیتواند منکر آن شود و اثری خلق کند بدون عنوان. فراوانند نوگرایانی که علیه بسیاری از عناصر یا اصول رماننویسی شوریدهاند، اما هیچ کدام تا به حال نتوانستهاند بگویند عنوان چیز زایدی است و من چون آن را قبول ندارم به کارش نمیبرم. به راستی که در زندگیِ سرشار از کلمات، یافتن واژه یا واژههایی که ترکیب یا جمله سرشار از تعبیر ایجاد کنند و لرزه بر تن آدمی بیندازند، نشانهای از نبوغ هنری است. بسیاری از نویسندگان، استعدادشان در حدی است که برای انتخاب عنوان دچار هیچ مشکلی نیستند؛ برعکس، عدهای هستند که از این مسئله دادشان درآمده است. کنستانتین پائوستوفسکی یکی از آنهاست که در کتاب ارزشمند و خواندنیاش «رز طلایی» میگوید: «آه از این جستوجوی مداوم و زجرآور اسامی و عنوانها. پیدا کردن اسامی و عنوانها استعداد مخصوص میخواهد.» شاید برای همین است که جان اشتاین بک در مصاحبهای اعتراف کرد که: «من هیچگاه مرد عنوان نبودهام. اصلا برایم مهم نیست که عنوان چه باشد.» او البته این را گفته، اما چه کسی است که باور کند عنوان «خوشههای خشم» را نویسنده، سرسری برای شاهکار خود برگزیده است. امروزه بسیاری از آثار ادبی و هنری ما (در ایران)، نامهای معمولی، تکراری، تقلیدی و بیمایه و مفهوم دارند؛ برای همین است که به دلها نمینشینند و بر زبانها نمیچرخند. حتی در روزنامهنگاری چند سالی است مد شده دوستان ما به جای فکر و خلاقیت برای یافتن عنوان زیبا و جدید (و البته بامعنی)، از نامِ آثار معروف، طوری استفاده میکنند که گویی خودشان آن عنوان را خلق کردهاند. از عنوانهای مشهوری که از شدت تقلید، نخنما شدهاند میتوان به اینها اشاره کرد: روزی روزگاری در غرب (سرجو لئونه) که از آن هزاران بار در عنوانهایی مثل: روزی روزگاری خلاقیت، روزی روزگاری دانشگاه، روزی روزگاری محیط زیست و صدها مورد دیگر استفاده شده است. مورد دیگر «همه مردان شاه» (ساخته رابرت راسن) است که با نوشتههایی مانند همه مردان احمدینژاد، همه مردان بهارستان، همه مردان بابک زنجانی، همه مردان بهشتی و صدها مورد دیگر تقلید شده است. یک نمونه دیگر از این نوع عنوانها که جاودانه شده و دائم از آن تقلید میشود، «وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟» اثر ریموند کارور است. دوستان ما به جای عشق، صدها کلمه دیگر گذاشتهاند که شامل همه چیز از هویج گرفته تا آسفالت خیابان هم شده است و میشود. وقتی از فقر حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟ اینها شاید در نظر اول جذاب جلوه کنند و مفهوم مورد نظر نویسنده مقاله یا گزارش را برسانند اما در واقع تقلیدی بیش نیستند و برای نویسندهاش کارنامه قابل قبولی به جای نمیگذارند. آیا واقعا نمیتوان با کمی فکر و خلاقیت، عنوان تازه و جدیدی خلق کرد؟ بدون شکل اگر هنرمند و هوشمند باشیم، میتوان؛ نمونهاش: «گواهی عاشق اگر بپذیرند (قاسم هاشمینژاد)، من فقط سپیدی اسب را گریستم (احمدرضا احمدی)، من و ایوب و غروب (جواد مجابی)، ناگاه یک نگاه (عمران صلاحی)، به خدا که میکشم هر کس که کشتم (بهرام حیدری)، حنجره زخمی تغزل (حسین منزوی)، از آن همه دیروز (ابوالفضل پاشا)، اصلا مهم که نیست (علیرضا بهرامی)، چتر برای چه؟ خیال که خیس نمیشود (محمدعلی بهمنی)، لحظههای مکررِ ویرانی (همایونتاج طباطبایی). سمت تاریک کلمات (حسین سناپور)، ملکوت سکوت (سیدحسن حسینی)، ضریح چشمهای تو (سیدمهدی شجاعی)، گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد (نصرالله قادری)، کفشهای مکاشفه (احمد عزیزی)، عشق علیهالسلام (علیرضا قزوه)، دیر آمدی ریرا (سیدعلی صالحی)، هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست (گروس عبدالملکیان)، نیامدنت میآید (داوود مرادی)، هوای چتری (صالح دروند)، با دست من گلوی کسی را بریدهاند (حامد ابراهیمپور)، دلفینها در خوابهایم شنا میکنند (ساره دستاران)، خانومی که شما باشید (حامد عسکری)، سنگی بر گوری (جلال آل احمد)، دستور زبان عشق (قیصر امینپور)، دیگر سیاوشی نمانده (اصغر الهی). هیچ اتفاقی اتفاقی نیست (عزیز عباسی)، فصل غلیظ گیسو (شهرام شاهرختاش)، یک سرنوشت سهحرفی و عشق قابیل است (نجمه زارع) و جایی چراغی روشن است (محمد زرین) که از آنها در شکلهای مختلف بسیار تقلید شده است. و سرانجام، به نظر میرسد شاعران امروز (خصوصا جوانترها) بیشتر از داستاننویسان در مورد عنوان آثارشان حساسیت دارند و برای آن وقت میگذارند. هیچ شاعر و نویسندهای نباید فکر کند خلق یک عنوانِ زیبا و بکر، غیرممکن است. گمان مبر که به پایان رسید کارِ مغان - هزار باده ناخورده در رگ تاک است. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]
صفحات پیشنهادی
چرا بزرگان ما باید از تلویزیونهای خارجی معرفی شوند؟
دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳ ۰۵ تهیهکننده فیلم هراس و پرواز که مستندی دربارهی محسن وزیری مقدم است از اینکه این فیلم بعد از چند سال از تلویزیون پخش نشده است ابراز تاسف کرد و گفت چرا هنرمندان بزرگ ما باید توسط تلویزیونهای ماهوارهای خارج از کشور معرفی شوند به گزارش خبرنگارچرا بعضیها بیشتر از دیگران میخندند؟!
شما هم دیدهاید کسانی را که گویا شادتر از بقیهاند چرا بعضیها بیشتر از دیگران میخندند جام جم سرا- گاهی اوقات با مطرح شدن یک موضوع خندهدار به نظر میرسد که برخی افراد بیشتر از سایرین میخندند بتازگی پژوهشهای محققان دانشگاه نورث وسترن آمریکا دلایل این اتفاق را پیش روی آنهواکنش «سلطانیفر» به اراده شاهچراغ برای خانههای تاریخی شیراز
چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۷ ۲۹ ارادهای که در بین مسئولان استان فارس و آستان شاهچراغ وجود دارد این است که خانههای تاریخی و بناهایی که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیدهاند توسط آستانه احمدبن موسی خریداری شده تعدادی از آنها بازسازی شوند و به عنوان اماکن فرهنگی تاریخی مورد استفاکار خبرساز شهرداری و نگاه انتقادی بک هنرمند شناخته شده/ فیلم «قصهها» و نمایشگاه کتاب فرهنگی نیستند؟
کار خبرساز شهرداری و نگاه انتقادی بک هنرمند شناخته شده فیلم قصهها و نمایشگاه کتاب فرهنگی نیستند فرهنگ > تجسمی - ایسنا نوشت ابراهیم حقیقی بهعنوان یک طراح گرافیک که طراح بیلبورد هم بوده و همچنین با تبلیغات هم سروکار دارد طرح «نگارخانهای به وسعتاستاندار کرمان در واکنشی دیگر به عدم وجود اختیارات استانی: چرا شرکتهای پسرخاله در تهران باید مجوزهای استانی ر
استاندار کرمان در واکنشی دیگر به عدم وجود اختیارات استانی چرا شرکتهای پسرخاله در تهران باید مجوزهای استانی را بدهنداستاندار کرمان در واکنش به عدم وجود اختیارات استانی متناسب با مسئولیتها گفت چرا شرکتهای پسرخاله در تهران باید مجوزهای استانی را بدهند به گزارش خبرگزاری فارس ازچرا سوپراستارها به عروسكها ميبازند؟ |اخبار ایران و جهان
چرا سوپراستارها به عروسكها ميبازند وقتي خودم را مجبور ميكنم بفهمم چرا اين شانس را داشتهام ميبينم شايد به اين دليل كه من هيچوقت مصنوعي كار نكردم نميگويم تاثير نگرفتم مثلا از سينماي ايتاليا تاثير گرفتهام و آن ژانر و آن فضا را هميشه دوست داشتهام ولي هيچوقت كپي نكردم منچرا سوپراستارها به عروسكها ميبازند؟
چرا سوپراستارها به عروسكها ميبازند تاریخ انتشار چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۸ ۵۸ وقتي خودم را مجبور ميكنم بفهمم چرا اين شانس را داشتهام ميبينم شايد به اين دليل كه من هيچوقت مصنوعي كار نكردم نميگويم تاثير نگرفتم مثلا از سينماي ايتاليا تاثير گرفکشتن هابیل کشتن نسلهای دیگر بود/حضرت ولی عصر(عج) زمانی میآید که مردم میدانند چه کار کنند
در همايش دكترين مهدويت مطرح شد کشتن هابیل کشتن نسلهای دیگر بود حضرت ولی عصر عج زمانی میآید که مردم میدانند چه کار کنند آيت الله حائري شيرازي گفت قابیل انسان بدی نبود و قابل تربیت بود چنانچه اگر هابیل زنده میماند به اندازه آدم صاحب نسل میشد در واقع کشتن هابیل کشتن نسلهاسینماهای آمریکا بار دیگر طعمه آروارههای کوسه میشوند
سینماهای آمریکا بار دیگر طعمه آروارههای کوسه میشوند شناسهٔ خبر 2763054 - جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴ ۰۲ هنر > سینمای جهان در چهلمین سالگرد ساخته شدن فیلم آروارهها ساخته استیون اسیپیلبرگ این فیلم بار دیگر راهی سینماهای آمریکا میشود و ۵۰۰ سالن سینما در این کشور فیلم آروارهچرا دیگر برنامه "رادیو هفت" پخش نمی شود؟
مدیر شبکه آموزش دربارهی تعویق در پخش سری جدید برنامه رادیو هفت توضیحاتی را عنوان کرد دکتر حسین ساری در گفتوگویی با اشاره به اینکه رادیو هفت یکی از پرمخاطبترین برنامههای تلویزیون است که سالها پخش شده و مخاطبان هنوز آن را پیگیری میکنند اظهار کرد طبیعی است که برنامه راچرا برخی از زن و شوهرها زود به همدیگر بی تفاوت می شوند؟
ابراز احساسات مساله خانواده ایرانی چرا برخی از زن و شوهرها زود به همدیگر بی تفاوت می شوند پدیده ی کمرنگ شدن عشق و علاقه یا به عبارتی افزایش بی تفاوتی میان زوج ها رو به گسترش نهاده و کارشناسان امور خانواده را به فکر چاره اندیشی برای حل این معضل واداشته است معضلی که به گزاچرا زنهان شطرنجبازان خوبی نیستند؟!
بحثی درباره درستی یا نادرستی تفاوتهای زنان و مردان در یک نشریه ورزشی چرا زنهان شطرنجبازان خوبی نیستند جام جم سرا- بسیاری افراد معتقدند زنان و مردان نه تنها در ظاهر بلکه به صورت ذاتی نیز تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند از آن جمله صحبتهایی است که درباره تفاوت در هوش ذاتی سعلیرضا رئیسیان در گفتوگو با فارس خبر داد سینما صاحب برنامه تلویزیونی دیگری میشود/ ارایه امکانات رایگان به ف
علیرضا رئیسیان در گفتوگو با فارس خبر دادسینما صاحب برنامه تلویزیونی دیگری میشود ارایه امکانات رایگان به فیلمها صدقه نیستیکی از تهیهکنندگان حاضر در جلسه با رئیس رسانه ملی با اشاره به حسن نیت مدیران رسانه ملی گفت یکی از حاضران در جلسه پیشنهاد تولید یک برنامه توسط اهالی سینماچرا حجاج خلاف جهت عقربههای ساعت طواف میكنند؟
چرا حجاج خلاف جهت عقربههای ساعت طواف میكنند یكی از احكام حج آن است كه حاجی باید در هنگام طواف جانب چپ بدنش به سمت كعبه باشد سمت چپ قرار دادنِ كعبه یكی از واجبات طواف است كه ترك عمدی یا سهوی آن موجب باطل شدن طواف میشود تاریخ انتشار دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۱ ۳۰ به گزارش بااتحادیه اروپا تحریمهای سوریه را یکسال دیگر تمدید کرد
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸ ۱۰ اتحادیه اروپا تحریمها علیه رئیسجمهوری سوریه و متحدان نزدیک وی را به بهانه ادامه حملات و نقض حقوق بشر به مدت یک سال دیگر تمدید کرد به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس اتحادیه اروپا روز پنجشنبه در بیانیهای اعلام کمحمدپور برای رسیدن به المپیک بیش از دو بار دیگر باید وارد رینگ شود حسینی: نمیتوانیم خواستههای وینکو را برآور
محمدپور برای رسیدن به المپیک بیش از دو بار دیگر باید وارد رینگ شودحسینی نمیتوانیم خواستههای وینکو را برآورده کنیم 23 میلیون به روزبهانی پاداش دادیمنایب رئیس فدراسیون بوکس گفت خواستههای سرمربی اوکراینی تیم ملی بوکس را به دلیل کمبود بودجه نمیتوانیم برآورده کنیم و به همین دلاتصال شهرستانهای تهران به یکدیگر با مترو
سهشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹ ۰۸ استاندار تهران در پاسخ به اینکه چرا پرچم در تهران کم است گفت باید در وزارت خانه ها و دانشگاه ها پرچم ملی نصب شود و این موضوع را پیگیری می کنم به گزارش سرویس شهری ایسنا سید حسین هاشمی در یک برنامه تلویزیونی با بیان اینکه در دوران مجلس و یا زندگی در-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها