تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، هرگز بدگويى كسى را نمى‏كردند، سرزنش نمى‏نمودند و در ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820541995




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌وگو با عباس واسعی پسر غلام مارگیری/ پدرم افسوس می‌خورد و می‌گفت حیف جشنواره‌ای که تعطیل شد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


گفت‌وگو با عباس واسعی پسر غلام مارگیری/ پدرم افسوس می‌خورد و می‌گفت حیف جشنواره‌ای که تعطیل شد فرهنگ > موسیقی - عباس واسعی پسر غلام‌مارگیری این بار بدون پدر به تهران آمده است تا باز هم دف بنوازد و یاد پدر را برای کسانی که پای برنامه این هنرمند نشسته بودند زنده کند.

الهه خسروی یگانه: مراسم زار، مراسمی آیینی و سنتی است که در جنوب ایران برگزار می‌شود و در آن سعی می‌شود از طریق موسیقی، بیماران را درمان کنند. کسی که هدایت مراسم را برعهده دارد بابازار یا مامازار نام دارد و هم اوست که با برگزاری این مراسم تلاش می‌کند بیمار را نجات دهد.
 
به بیمارانی که در این مراسم مورد درمان قرار می‌گیرند، اهل هوا گفته می‌شود. بیمارانی که معمولا سابقه بیماری‌های عصبی و روانی دارند و به عقیده مردم گرفتار چیزی شده‌اند به نام «باد». این بادها هر کدام نامی دارند و مشخصاتی، به اعتقاد مردم جنوب آن‌ها با ساکن شدن در بدن یک انسان می‌توانند مشکلات بسیاری برای او درست کنند.

باد جن، باد زار، باد شیاطین و ... همه بادهایی هستند که بابازار در مراسم زار سعی می‌کند آن را از بدن بیمار بیرون بکشد. کاری که غلام مارگیری در آن تبحر داشت و به خاطر درمان آدم‌های بسیاری به وسیله موسیقی و اجرای مراسم زار، به یکی از بزرگترین بابازارهای جنوب و البته میناب تبدیل شد. این مراسم پیوند مستقیمی ا با موسیقی دارد و در واقع یک ائین موسیقایی است.

جشنواره موسیقی نواحی کرمان که با پشتکار و پیگیری محمدرضا درویشی در دوره دولت‌های هفتم و هشتم برگزار می‌شد، محمل و فرصتی بود برای آشنایی با بسیاری از استادان موسیقی نواحی. یکی از آن استادان که در این جشنواره شرکت داشت غلام مارگیری بود که با اجرایش توجه همه را به خود جلب کرد و باعث شد که نام غلام مارگیری بر سر زبان‌ها بیفتد.  این جشنواره در زمان احمدی‌نژاد تعطیل شد اما حالا جشنواره موسیقی «آیینه‌دار» در تهران دارد برگزار می‌شود. باز به همت محمدرضا درویشی که یکی یکی، خنیاگران سرزمین‌مان را پیدا کرد و اهمیت بودن‌شان را به ما و خودشان نشان داد. اما این بار جای غلام مارگیری خالی است. همان‌طور که جای محمد درپور و غلامعلی پورعطایی و باقی استادانی که طی سال‌های گذشته چشم از جهان فروبستند خالی است. استادانی که منتظر بودند یک بار دیگر به دعوت درویشی به تهران بیایند و روی سن بروند تا گوش جان آدم‌ها را با نواها و آوازهای اساطیری‌شان نوازش دهند.  با این حال، اگرچه جشنواره موسیقی آیینه‌دار این بار بدون غلام مارگیری برگزار می‌شود اما پسرش عباس واسعی به جشنواره دعوت شده است تا این بار بدون پدر به اجرای برنامه بپردازد. او که همیشه شانه به شانه غلام مارگیری در همه جا حاضر می‌شد، این بار همراه پسرانش به تهران آمده است. وقتی به او درگذشت استاد غلام مارگیری را تسلیت می‌گویم به خلاء کنارش اشاره می‌کند و می‌گوید: «می‌بینید بابا دیگه نیست! قرار بود اینجا اجرا داشته باشه.» اجرایی که پسرش می‌گوید آرزویش را داشت: «خیلی منتظر بود تا دوباره بیاید و در تهران اجرا کند. خیلی منتظر.» او می‌گوید که پدرش از تعطیل شدن جشنواره موسیقی نواحی همیشه ناراحت بود و حسرتش را می‌خود:«بابت تعطیل شدن جشنواره خیلی افسوس می‌خورد. راه می‌رفت و می‌گفت ای داد و بیداد، عمر من به سر آمد و نشد که دوباره به این جشنواره بروم.» 

غلام مارگیری هشتم خرداد بر اثر سکته مغزی درگذشت (اینجا)  عباس واسعی درباره آن اتفاق می‌گوید که حال پدرش خوب بوده: «چیزیش نبود. ۲۵ روز قبل رفتیم کشورهای خارجی آقای ملاحسینی و مهدی نهنگ و خالو قنبر هم همراه‌مان بودند. اول وین و بعد اتریش. تقریبا هشت روز آنجا بودیم. بعد هم برگشتیم تهران و بندرعباس و دست آخر هم میناب. آنجا هم باز بابا حالش خوب بود تا یک روزی صبح از خواب بیدار شده و نماز صبح را خوانده و حدود ساعت ۱۰ ـ ۱۱ یک دفعه حالش به هم خورده. من نبودم. سر عروسی بودم که به من زنگ زدند بیا بابات حالش به هم خورده. من که رفتم دیگر حالی نداشت. تا ساعت ۱۱ شب توی بیمارستان بالای سرش بودم که دیگر تمام شد.» عباس واسعی می‌گوید که حدود سه هزار نفر در مراسم پرسه غلام مارگیری شرکت کردند:‌ «قیامت شد. وقتی خبردار شدند که استاد فوت کرده حدود سه هزار نفر بلکه هم بیشتر برای تشییع جنازه آمدند. بین‌شان آنهایی که بابا حال‌شان را خوب کرده بود هم آمده بودند. چقدر گریه و زاری می‌کردند و ناراحت بودند. هنوز هم دارند می‌آیند. از جاسک ، سیریک، روستاهای اطراف، میناب بندرعباس…» اما به گفته واسعی از تهران تنها علی مغازه‌ای که دبیر اجرایی جشنواره موسیقی آیینه‌دار هم هست به مراسم ختم غلام مارگیری رفته است:‌ «آقای علی مغازه‌ای. خیلی زحمت کشیدند. از ارشاد میناب و بخشدار هم آمدند. حالا قرار است بعد از این جشنواره مراسم یادبودش اواخر همین هفته یا آن یکی هفته برگزار شود. وزیر ارشاد هم می‌آید و داخل بندزرک میناب مراسمی برای پدر بگیریم.» روایت عباس واسعی از مراسم زاری که پدرش برگزار می‌کرد شنیدنی است:‌ «زمانی که بابا زنده بود به بابای زار میناب معروف بود. مردمی که دردهای عجایب، غرایب داشتند و دیگر امیدشان از دکترها بریده بود می‌آمدند پیش بابا. او یک تجربه به خصوصی داشت و می‌دانست که طرف باد دارد یا نه. حالا برای این که اطمینان پیدا کند یک داروهایی داشت که الان هم هست. مثل کندورو، میخک، گشنیز، گل سرخ، گل بنفشه و … گره کو هم هست که از شیره خرما و تنباکو درست می‌شود. از این گره کو یک ذره سر قلیان می‌گذارند روی آتش قلیان و به شخص مریض می‌گویند چند پک بزند. آن داروها را هم با هم می‌کوبند و با هل یاسین قاطی می‌کنند. بعد همه اینها را به بدن مریض می‌مالند و شروع می‌کنند به خواندن نواهای زار. با همین دف. وقتی بابا شروع می‌کرد به خواندن آن بادی که در بدن مریض بود با این داورهایی که به بدن شخص مالیده شده بود و با این نواها دیگر طاقت نمی‌آورد و واکنش نشان می‌داد. اول به صورت گردشی و بعد تمام اعضای بدنش شروع می‌کردند به لرزیدن. مریض یکهو از جایش می‌پرید و از خود بی‌خود می‌شد. اصلا نمی‌دانست کجا هست یا نیست؟ بعد از دو سه شب خواندن و زدن بابا شروع می‌کرد از باد سئوال پرسیدن که یا اهل هوا، شما عربی، عجمی یا زنگباری؟ از کجا آمده‌ای به جسم این بنده خدا. باد هم هر کجایی که باشد با همان زبان از دهن مریض شروع می‌کند به حرف زدن. بعد بابا می‌پرسید چرا این بنده خدا را اذیت می‌کنی؟ خواسته شما چیست؟ آنها هم می‌گفتند که مثلا فلان چیز را می‌خواهیم.. چه چیزهایی مثلا؟ مثلا گوشت بز، یا خون. شیرینی، بادهای مشایخ خیزران می‌خواهند. یا اگر زن باشد آن باد خاتم طلا می‌خواهد، اگر مرد باشد خاتم نقره. یا لباس می‌خواهد. بعد آن چیز را که فراهم می‌کردیم بابا قسمش می‌داد به خدا و سلیمان که شما دیگر حق اذیت کردن این شخص را نداری. دیگر اذیت نمی‌کنی؟ می‌گفت نه. بگو به خدا بگو به قرآن خدا بگو به شاه زار.  و خلاصه مریض خوب می‌شد. واسعی می‌گوید که غلام مارگیری انواع و اقسام بادها و جن‌ها را می‌شناخت و به او هم یاد داده است:‌ «خیلی بادهای مختلفی هست. باد جن هست، یا مثلا باد شیاطین. این باد شیاطین یک چیزی است که وقتی مجسم می‌شود یک سرش به زمین است یک سرش به آشمان. یعنی هر چقدر نگاه کنی سرش را نمی‌بینی. رنگش هم سفید است. شما آن را می‌بینید؟ بله که می‌بینیم. جن‌ها را هم می‌بینیم. در یک جاهای مخصوصی هم می‌توانیم جن‌ها را احضار کنیم. ما می‌توانیم تشخیص دهیم این بادی که در تن مریض خانه کرده زار است یا جن. واسعی سخت‌ترین مریض‌های زار را مریض‌هایی می‌داند که صرع دارند: «مریض‌های خیلی سخت تشنجی هستند که در حسابات ما ـ کتاب‌مان ـ به آنها باد صرع می‌گویند. این باد، خیلی باد کافری است. زمانی که به انسان حمله می‌کند قلبش را فشار می‌دهد و او را بیهوش می‌کند. این باد دعاهای خیلی مخصوصی دارد که بابا می‌خواند تا آن شخص نجات پیدا کند.» او خاطرات بسیاری درباره اجراهای پدرش دارد. از آدم‌هایی که با شنیدن آواز غلام مارگیری حال دیگری پیدا می‌کردند: «ما یک ذکری داریم به نام ذکر حلقه. یک ذکری است که اول می‌نشینیم و بعد بلند می‌شویم. این، ذکر قادریه است. یک بار در کرمانشاه این ذکر را که شروع کردیم خیلی از مردم از خود بیخود شدند. این ذکر همه‌اش هم اسم خدا است. الله الله الله الله هو… در تهران هم بارها این اتفاق افتاد. در خارج از کشور هم زمانی که آلمان رفتیم  همین ذکر را اجرا کردیم. بابا موهای بلندی داشت. دو مرتبه که سرش را بالا و پایین کرد و موهایش شروع به حرکت کرد آنهایی که نشسته بودند روی صندلی همه بلند شدند ایستادند. گفتند ما طاقتش را نداریم. خیلی جاها بود که مردم از خود بیخود می‌شدند. » حالا عباس واسعی و هشت پسرش می‌خواهند کار پدر را ادامه دهند. مردی که به گفته تنها پسرش شخصیت عجیبی داشت:‌ «پدرم خیلی مهربان بود. هم به ما می‌رسید هم به مردم. هر روز به عادت پدر من بدون میهمان نبود. روزی پنج الی ده نفر سر سفره بابا نان می‌خوردند. همیشه هم می‌گفت این مال و منال، مال من نیست. مال خداست، مال مولا علی‌ست. مرد معروف و مشهوری بود در سراسر دنیا. از همین تهران تا آن طرف جاسک. ما همیشه با هم بودیم. همیشه می‌گفتیم و می‌خندیدیم و سر به سر همدیگر می‌گذاشتیم. یک بار بهش گفت بابا خسته نمی‌شوی؟ گفت من تا رمق دارم می‌خوانم چون عاشق خواندنم. » ۵۷۲۴۴

کلید واژه ها: موسیقی - موسیقی سنتی -




سه شنبه 19 خرداد 1394 - 12:54:46





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن