واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فيلمنامه کوتاه جاده نويسنده: مريم درمياني طباطبايي جاده اي خلوت. دو طرف جاده هيچ درخت و آبادي نيست، گويي تا انتهاي آن بيابان است. مردي در کنار جاده نشسته. در کنار مرد چمدان و کاغذهايي روي هم بر زمين قرار گرفته و تکه سنگي روي کاغذها براي آن که از جابه جايي کاغذها در اثر باد جلوگيري کند. مرد روي زمين کنار جاده نشسته و مشغول نوشتن است. دست مرد در حال نوشتن روي کاغذ سفيد، ولي هيچ چيز روي کاغذ ثبت نمي شود وکاغذ سفيد است. تيتراژ فيلم شروع مي شود (صفحه سفيد کاغذ به سياهي مي رود و بعد تيتراژ فيلم آغاز مي شود). 1-روز -خارجي- جاده پسري در کنار جاده نشسته و مشغول نوشتن است. بلند مي شود به وسط جاده مي رود و به اين طرف و آن طرف جاده نگاه مي کند. جاده خلوت ديده مي شود. پسردر کنار جاده مي نشيند و کاغذ را در دست مي گيرد و شروع به خواندن مي کند ولي هيچ صدايي شنيده نمي شود. باز شروع به نوشتن ميکند ولي چيزي ثبت نمي شود. بعد دو مرتبه شروع به خواندن مي کند ولي صدايي شنيده نمي شود. کاغذ سفيد ديده مي شود که در دستهاي پسر قرار گرفته و مشغول خواندن است. پسر در همان حال که کنار جاده نشسته به اين طرف وآن طرف جاده نگاه مي کند. جاده خلوت ديده مي شود. دومرتبه در کنار جاده مي نشيند و شروع به نوشتن مي کند و همچنان هيچ چيز ثبت نمي شود و بعد شروع به خواندن مي کند. مي نويسد مي خواند ولي نه چيزي ثبت مي شود و نه صدايي شنيده مي شود. همچنان به نوشتن ادامه ميدهد و کاغذها را زيرسنگ مي گذارد. 2-غروب- خارجي -جاده پسر در کنار جاده نشسته. به اين طرف و آن طرف جاده نگاه مي کند. بلند مي شود کاغذ را زير سنگ مي گذارد. به وسط جاده مي رود. اين طرف و آن طرف جاده را نگاه مي کند و بعد رو به رو را نگاه مي کند. غروب خورشيد، خورشيد پشت کوهها مي رود و هوا تاريک مي شود. 3-شب -خارجي - جاده پسر کنار جاده نشسته. پالتو خود را روي شانه هايش انداخته و آتش کوچکي در کنارش روشن است و مشغول نوشتن است. به انتهاي جاده نگاه مي کند. ناگهان از جايش با هيجان بلند مي شود. به وسط جاده مي رود. نوري را در انتهاي جاده مي بيند. برمي گردد و کاغذها را با شتاب از زير سنگ مي کشد و با دست ديگر چمدان را برمي دارد و به سمت روشنايي مي رود. به نزديکي نور که مي رسد مي ايستد و اتومبيلي مقابل او ترمز مي کند. پسر مقابل اتومبيل ايستاده، چمدان و کاغذها را روي زمين گذاشته و به سمت اتومبيل مي رود و درون اتومبيل را نگاه مي کند. شيشه اتومبيل پايين مي آيد. هيچ کسي را درون اتومبيل نمي بيند حتي راننده را. با وحشت از اتومبيل دور مي شود و با سرعت به سمت چمدان و کاغذها مي رود و آنها را با عجله برمي دارد و شروع به دويدن ميکند. اتومبيل با سرعت او را تعقيب مي کند. همچنان که پسر باوحشت به پشت سرش نگاه مي کند و مي دود، بر زمين مي افتد، اتومبيل با سرعت نزديک مي شود. پسر بر روي زمين افتاده دستش را بالا مي آورد و صحنه سياه مي شود. 4-روز - خارجي- جاده پسر در وسط جاده روي زمين افتاده. دست او روي کاغذهاي سفيد افتاده و خون او روي کاغذها ريخته شده. اتومبيل روشن در پشت پسر قرار گرفته. در حالي که چمدان و پالتو پسر در صندوق عقب اتومبيل قرار دارد اتومبيل حرکت مي کند و دور مي شود و کاغذها با حرکت اتومبيل در وسط جاده پخش مي شود. منبع:نشريه فيلم نگار-ش12 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2323]