واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اريک راث Eric Roth اريک راث يکي از فيلمنامه نويسان خلاق و مستعد هاليوود است که در دوران فعاليت بيست وهفت ساله خود در زمينه فيلمنامه نويسي، دو فيلم تلويزيوني، دو مجموعه تلويزيوني و چندين فيلمنامه معتبر در کارنامه او به چشم مي خورد. راث از کودکي به نوشتن علاقه مند بود و اين علاقه سبب شد تا او در رشته فيلمنامه نويسي جذب دانشگاه ucla شود، درحقيقت نام اريک راث زماني مطرح شد که او به خاطر نبوغ و استعداد خود در نوشتن ، برنده جايزه فيلمنامه نويسي ساموئل گلدوين شد. با کسب اين جايزه او فعاليت حرفه اي خويش را آغاز نمود. در شروع کار به نوشتن براي فيلمهاي مستند روي آورد و پس از نوشتن چندين مستند اولين فيلمنامه داستاني خود را در سال 1972 با نام بيگانگان در 7آ براي کانال تلويزيوني سي.بي.اس نوشت. اين داستان که ماجراي گروگانگيري يک بيمار رواني است، مورد توجه بسياري از فيلمسازان قرار گرفت. سه سال بعد راث اولين فيلمنامه سينمايي خود را با نام Nickle ride نوشت. براي راث تازه کار کارگرداني اولين فيلمنامه سينمايي اش توسط کارگردان مشهوري چون رابرت موليگان يک شانس بزرگ بود و چشم انداز مناسبي از آينده براي او ترسيم مي کرد. داستان اين فيلم درباره وقوع يک قتل در لس آنجلس بود، اما مسائل موجود درآن چنان بي پروا بيان شده بودند که آن را تبديل به يک فيلم جنجال برانگيز کرد و در محافل مختلف سينمايي با موضعگيريهاي متفاوتي روبه رو گشت. اين فيلم اولين فيلمي بود که در جشنواره کن آن سال به نمايش گذارده شد، پس از اين فيلم راث فرصت کافي به دست آورد تا روي مجموعه فرودگاه که سالها ذهنش را مشغول کرده بود، کار کند. نتيجه کار نوشته شدن فيلمنامه اي با نام کونکورد: فرودگاه 79 بود. در اين فيلم مسافران هواپيمايي با خلباني کارپارکر از سيل خطراتي که آنها را تهديد مي کند جان سالم به در مي برند و در نهايت در منطقه پربرف آلپ فرود مي آيند. کونکورد: فرودگاه 79 به نوعي يک ديسني لند هوايي است که شخصيتهاي فراواقعي و متنوع درگير يک بازي سرگرم کننده هستند و بايد در ميان حمله و تعقيب و گريز از خود محافظت کنند. هشت سال بعد يک تريلر اريژينال با نام مظنون در کارنامه راث ثبت شد. در اين فيلم شر بازيگر نقش اصلي فيلم است که با کمک يکي از اعضاي هيئت منصفه در تلاش براي دفاع از يک موکل کرولال با نام ليام نيسون است. البته منتقدان، اين فيلمنامه را فيلمنامه اي ضعيف دانستند. يکي از اشکالات عمده آن در پرده اول به چشم مي خورد؛ جايي که يکي از اعضاي ديوان عالي تنها کپي نوار اعترافات خود را پيش از خودکشي به يک کارمند بانک مي دهد که او هم بدون دليل قانع کننده اي کشته مي شود. تلاش راث سبب شد تا او با فاصله يک سال از مظنون فيلمنامه خاطرات من را بنويسد. البته بيلي کريستال او را در نوشتن اين فيلمنامه ياري داد. اين فيلمنامه که داستان به هم رسيدن يک پدر و پسر بود، توسط هنري وينکر جلو دوربين رفت. ايده بکر براي نوشتن فيلمنامه آقاي جونز در سالهاي نخستين پس از نوشتن فيلمنامه خاطرات من به ذهن راث خطور کرد. او اين درام رمانتيک را با همکاري مايکل کريستوفر در سال 1993 به دست فيلمسازان سپرد. در اين فيلم يک روانکا و عجيب و غريب با نام لنا اولين عاشق يک بيمار رواني دوشخصيتي مي شود که ريچارد گر ايفاگر نقش او بود. البته تمامي کارهاي او را تا اينجا مي توانيم نوعي آرامش قبل از توفان بدانيم. هنگامي که راث در سال 1994 قراردادي براي اقتباس از رمان فراموش شده فارست گامپ اثر وينستون گروم امضا کرد، هيچ کس تصور نمي کرد که اين فيلمنامه به يکي از معجزه هاي هاليوود تبديل شود. افسانه فارست درباره نوجوان کندذهني است که ضريب هوشي پايين تر از حد معمول دارد، اما در کنار اين، او از استعداد عجيبي در انجام کارها برخوردار است. به يمن اين استعداد به عضويت تيم فوتبال مدرسه درمي آيد و پس از درخشش در اين تيم به کالج راه مي يابد و با رسيدن به مقام قهرماني در مسابقات سراسري فوتبال به ملاقات کندي رئيس جمهور موقت آمريکا مي رود. فارست به ارتش مي پيوندد و به ويتنام اعزام مي شود. در يک شبيخون ويت کنگها، فارست به خوبي از پس مسائل برمي آيد، لقب قهرمان جنگ مي گيرد و به ديدار ليندون جانسون نايل مي شود. در حقيقت فارست گامپ مروري بر چهل سال تاريخ آمريکاست؛ از ترومن و کندي گرفته تا نيکسون و کارتر. در اين فيلمنامه تمام حوادث و شخصيتهاي مهم تحت الشعاع هنرنمايي قهرماني ساده لوح قرار مي گيرند و خلع اعتبار مي شوند. فيلم فارست گامپ فروش چشمگيري در گيشه داشت. شهرت اين فيلم بدانجا رسيد که شرکتهاي بزرگ تجاري از عبارات موجود در آن براي تبليغات استفاده کردند و برخي از آن عبارات نظير «زندگي يک جعبه شکلات است. هيچ وقت نمي تواني حدس بزني که چه چيز گيرت مي آيد.» و «حماقت چيزي است که يک احمق انجام مي دهد.» براي هميشه در اذهان ثبت شد. قابليتهاي فيلم سبب شد تا در همان سال نامزد دريافت سيزده جايزه اسکار شود که در نهايت شش جايزه از جمله در زمينه هاي بهترين فيلم، بهترين بازيگر(تام هنکس)، بهترين کارگردان (رابرت زميکس) و بهترين فيلمنامه را از آن خود کند. اين فيلمنامه همچنين در جشنواره گلدن گلوب نامزد دريافت جايزه شد. با نوشتن فارست گامپ اريک راث در گروه الف فيلمنامه نويسان هاليوود قرار گرفت. در سال 1997 فيلمنامه پستچي او با بازي کوين کاستنر جلو دوربين رفت. اين يکي با نقدهاي تحقيرآميزي مواجه گشت و تماشاگران نيز استقبال چنداني از آن به عمل نياوردند. اين موضوع سبب شد تا قدري به جايگاه راث لطمه بخورد. او که از اين وضع ناراضي بود، با اقتباس از رمان رمانتيک نجواگر اسب اثر نيکولاس اوانز قدري از تبعات آثار منفي فيلمنامه قبل کاست و در نهايت در سال 1999 همکاري او با مايکل مان در نوشتن فيلمنامه افشاگر او را دوباره به اوج باز گرداند. اين فيلمنامه براساس مقاله اي با نام «مردي که زياد مي دانست» نوشته شد. راث و مان با تغيير ساختار اين مقاله، ژانر فيلمنامه را به تريلر تبديل کردند. آنها با قراردادن موقعيتها در کنار هم همچون قطعات يک پازل درام قوي و منسجمي به وجود آوردند که دو قطب بزرگ يعني شبکه خبري تلويزيون و صنعت تنباکو را پاي ميز محاکمه مي کشيد. اگرچه اين فيلم در گيشه فروش قانع کننده اي نداشت، اما به فيلم محبوب منتقدان تبديل شد و در چندين جشنواره مختلف خوش درخشيد. از جمله کسب عناوين نامزدي در جشنواره اسکار، گلدن گلوب و اتحاديه نويسندگان آمريکا. تواناييهاي راث و نقاط مشترک فکري او با مايکل مان سبب شد تا مان يک بار ديگر براي نوشتن فيلمنامه علي در سال 2001 به سراغ او بيايد. اين فيلم زندگي کاسيوس کلي يا همان محمدعلي بوکسور سنگين وزن آمريکايي را از زمان شکست دادن ساني ليستون، قهرمان بوکس دهه شصت، تا زمان گرايش او به اسلام و انجام مسابقه برگشت در زئير مقابل جرج فورمن، زير ذره بين مي برد. اين فيلم از سوي منتقدان مورد تعريف و تمجيد قرار گرفت و فروش خوبي را نيز به دست آورد. فيلمشناسي:Nickle ride(1974)،کونکورد: فرودگاه 79(1979)،مظنون (1987)خاطرات من (1988)،آقاي جونز (1993)،فارست گامپ(1994)،پستچي(1997)،نجواگر اسب(1998)،افشاگر(1999)،علي (2001) و خوش به حالت!(2003). منبع:نشريه فيلم نگار- ش12 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 520]