واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تب سوزان يک وجدان از دست رفته نويسنده: استاکس مترجم: حميدرضا شهبازي نقدي بر فيلمنامه «اعترافات يک ذهن خطرناک» Confession of a Dangerous Mind فيلمنامه نويس: چارلي کافمن، کارگردان: جرج کلوني، بازيگران: سام راک ول، جوليا رابرتس، محصول 2002، آمريکا. فردي به نام چاک باريس که گذشته مشقت باري را پشت سر گذاشته است، به يکي از تهيه کنندگان هاليوود مبدل شده و چند نمايش (Show) تلويزيوني معروف را براي شبکه اي. بي. سي مي سازد و خودش مجري گري اين برنامه ها را بر عهده مي گيرد. چندي بعد او براي به دست آوردن پول بيش تر به عنوان يک آدم کش حرفه اي به استخدام سازمان جاسوسي آمريکا درمي آيد. اين فعاليت دو جانبه او را به فردي خطرناک تبديل مي کند. او زندگي افراد زيادي را به بازي مي گيرد و تنها چيزي که برايش اهميت دارد، خود اوست. باريس از يک سو آدم مي کشد و از سوي ديگر با ساخت برنامه هايي بي محتوا و مبتذل فرهنگ پوچي را به ملت تزريق مي کند. فيلمنامه صد و بيست و دو صفحه اي اعترافات يک ذهن خطرناک توسط چارلي کافمن در تاريخ پنجم مه 1998 به پايان رسيد. اين فيلمنامه از يک اتوبيوگرافي با همين نام که در سال 1996 توسط چاک باريس، تهيه کننده و مجري نمايش هاي تلويزيوني نوشته شده، اقتباس شده است. داستان فيلمنامه بازگو کننده ادعاي دور از ذهن باريس است. او ادعا مي کند در دوراني که به عنوان مجري برنامه گونک شو (The Gong Show) مردم را سرگرم مي کرده، در سازمان سيا به عنوان يک آدمکش مشغول به کار بوده است. پس از آماده شدن فيلمنامه، ديويد فينچر تمايل خود را براي کارگرداني آن اعلام کرد، اما پس از اين که مشغول پروژه هاي ديگر شد، از ساخت اين فيلم غافل ماند. اين فيلمنامه ابتدا در اختيار برادران وارنر بود، اما به دلايلي از ساخت آن بازماند و کمپاني نيولاين سينما صاحب آن شد. اعترافات يک ذهن خطرناک را مي توان ترکيبي از دو فيلمنامه نمايش ترومن و جاسوسي که از سردسير آمد دانست. داستان باريس در مورد استخدامش در سازمان سيا به عنوان يک آدمکش، درست هنگامي که تلاش مي کرد جاي پاي خود را در تلويزيون محکم کند، يک کمدي سياه و آزاردهنده است. چه شما اين ادعاي خيالي را باور کنيد و چه باور نکنيد، اعترافات يک ذهن خطرناک را نمي توان يک زندگينامه محسوب کرد، چرا که اکثر جزئيات زندگي باريس در اين فيلمنامه کم رنگ هستند و کل داستان بيش تر رنگ و لعابي تاريخي به خود گرفته است. براي مثال در اين فيلمنامه هيچ گاه از فرزندان يا همسر اول و دوم باريس نامي برده نشده است. در حقيقت باريس در اين فيلمنامه يک فرد مجرد و لاابالي است، کسي که در روابطش با زنان آزاد است و از داشتن فرزند حرفي به ميان نمي آورد. فقط قبول کرده که هر سال مبالغي را جهت هزينه سقط به زناني که با او رابطه داشته اند پرداخت کند. پاتريشيا واتسون، جاسوسي زيبا و خطرناک و پني پاچينو دختري ساده و بي گناه، معشوقه هاي باريس در فيلمنامه هستند که در نهايت باريش با پني ازدواج مي کند. تا موقعي که کتاب اصلي زندگينامه باريس را نخوانده بودم، نمي دانستم که آيا پني يکي از دو همسر حقيقي اوست يا اين که شخصيتي ساختگي است. ولي بعد پي بردم که او يک شخصيت ساختگي است. در پايان داستان متوجه مي شويم پني تنها فرد بي گناه در زندگي باريس بوده است. چاک باريس يا به قول طرفداران برنامه کونگ شو، چاکي بيبي، صرف نظر از موقعيت هاي ساختگي که براي جذاب کردن کتاب زندگينامه اش به داستان اضافه کرد، زندگي متنوعي داشت. او دو برنامه تلويزيوني ساخت. برنامه هاي بچه گانه و مسخره اي که متأسفانه مدتي روي فرهنگ مردم آمريکا تأثير گذاشت. همچنين کتابي کلاسيک پاليسادز پارک را در سال 1960 نوشت. به نظر من زندگي باريس به عنوان يک تهيه کننده تلويزيوني و شرح و تفصيل تمام هرزگي هاي او، براي خواننده هاي امروزي جذاب نيست و به همين دليل مجبور بوده که در داستان خود را قاتلي حرفه اي جلوه دهد، تا شخصيت و زندگي او مخاطب پسند شود. در حقيقت هنگامي که شما اين فيلمنامه را مي خوانيد، در مي يابيد که همذات پنداري مخاطب با چاک باريس به عنوان يک قاتل بيش تر از چاکي بيبي به عنوان يک تهيه کننده تلويزيوني است. شما از خود خواهيد پرسيد که بزرگ ترين گناه باريس چه بوده است؟ کشتن سي و سه جاسوس يا ائتلاف وقت عده زيادي از مردم با برنامه هاي تلويزيوني مزخرف و خسته کنند؟ اعترافات يک ذهن خطرناک تب سوزان يک وجدان از دست رفته است. باريس که از چنين زندگي بي بندوبار و بي حاصلي به ستوه آمده است، وقتي که در اتاق يک هتل بازداشت مي شود، تصميم مي گيرد در مقابل همه مردم لب به اعتراف باز کند. فيلمنامه زندگي نامتعادل باريس در بچگي، سال هاي مشقت بار زندگي نوجواني و سرانجام حرفه او در تلويزيون را روايت مي کند، اما اين طور به نظر مي رسد که ادعاي باريس به داشتن دو زندگي متفاوت صرفاً يک کنايه است. او معاملات شيطاني خود را درست موقعي انجام مي دهد که درگير اجراي برنامه هاي خود در تلويزيون است. هر دو اين حرفه ها سبب مي شوند باريس از منزلت انساني خود دور شود و در مسيري غيراخلاقي قرار گيرد. داستان باريس به موازات اضمحلال اخلاقيات نوشته مي شود که در دهه 1960 گريبان گير مردم آمريکا بود. به عقيده من باريس سعي دارد تا با آدمکش جلوه دادن خود غرقه شدنش را در زندگي و فرهنگ آمريکايي به نمايش گذارد و به اين وسيله بر شعاير و رسومات حاکم بر آن دوران خط بطلان بکشد. اما در اين ميان نظريه ديگري نيز وجود دارد و آن اين که عقيده من به طور کلي احمقانه و نادرست بوده و باريس واقعاً سي و سه نفر را کشته باشد. در اين صورت تلاش من براي پيدا کردن نوعي ارزش هنري در نوشته هاي او بي نتيجه مي ماند. چون صحت قاتل بودن او مشخص نيست. اصل را بر اين مي گذاريم که او چنين کاري را انجام نداده است، ولي حتي با چنين فرضي نمي توان او را تبرئه کرد. چرا که خود باريس در اين سال هاي افول زندگي خود، از اين که هزاران نفر را در برنامه هاي تلويزيوني خود تحقير کرده، احساس گناه مي کند. ناخوشايند بودن اين خاطرات براي او به قدري است که دوست ندارد با نمايش هاي تلويزيونيش در خاطر مردم بماند. پس در هر صورت؛ چه اين داستان حقيقت داشته باشد و چه داستان ساختگي باشد، چاک باريس به خاطر خطاهاي متعددي که مرتکب شده، از سوي اجتماع فردي مطرود و منفور است. چارلي کافمن نويسنده اي است که به خاطر نوشتن فيلمنامه هاي جان مالکوويچ بودن و اقتباس نامزد دريافت بهترين فيلمنامه اسکار شده است. او نويسنده اي استثنايي و باهوش است که ديالوگ هاي خوبي مي نويسد و اين روزها در هاليوود طرفداران زيادي دارد. او در نوشتن فيلمنامه هاي اقتباسي تبحر خاصي دارد و اخيراً نيز از کتاب A Scanner darkly نوشته فيليپ کي. ديک فيلمنامه اي اقتباسي نوشته است. اعترافات يک ذهن خطرناک نمونه خوبي براي درک شيوه منحصر به فرد نگارش اين فيلمنامه نويس است. در اين فيلمنامه کافمن طوري داستان را بازگو مي کند که مخاطب نمي تواند ميان صحت و سقم وقايع افتراق گذارد و عنصر تعليق به اوج خود مي رسد. او در صد و بيست و دو صفحه اي که به داستان باريس مي پردازد، به مخاطب اين طور تلقين مي کند که باريس واقعاً يک زندگي دوگانه داشته است. اين فيلمنامه آکنده از شوخي هاي تلخ و کنايه آميز و ديالوگ هاي برجسته و به يادماندني است. کافمن از شخصيت مطرود باريس فردي جذاب و خوشايند مي سازد. فرد مصممي که در نهايت به قيمت از دست دادن وجدان خود به آرزوهايش مي رسد. اگر چه در پايان داستان، وسوسه هاي شيطاني باريس را از پاي درمي آورد، ولي تحول فاحشي در شخصيت او روي نمي دهد. باريس فردي خودپسند و بي صفت است که هر کاري را که دوست دارد انجام مي دهد و تنها در جهت منافع شخصي خودش حرکت مي کند. مأموريت سازمان سيا تنها کاري است که او براي ديگران انجام مي دهد. جايگاه باريس شفاف نيست، چرا که او نماينده اي از متفاوت است؛ يکي سامان سيا و ديگري شبکه تلويزيوني، تنها وجه تشابهي که اين دو دارند، اين است که هر کدام از آن ها اهداف ويران گر و اقتصادي خود را پشت نقاب خدمت به مردم پنهان کرده اند. در ظاهر يکي از آن ها امنيت مردم را برقرار مي کند و ديگري اسباب سرگرمي آنان را فراهم مي آورد. به عبارت ديگر آن ها با به استثمار کشيدن مردم سعي در پيشبرد اهداف خود دارند. چاک باريس همانند «آستين پاورز» جاسوس سرگرداني است که در خوشي هاي لحظه اي خود غلت مي خورد و هويتش محصول چنين لحظاتي است. او آدم خيالبافي است که عاقبت شومي را براي خود رقم مي زند. اعترافات يک ذهن خطرناک فيلمنامه اي منحصر به فرد با ديالوگ هاي متنوع و شخصيت هاي جذاب است. کافمن شخصيت نفرت انگيز و کم عمق چاک باريس را که با برنامه هاي خود چيزي غير از مفاهيم مبتذل به فرهنگ آمريکا تزريق نکرده، به شخصيتي تراش خورده و به يادماندني تبديل مي کند و اين کار نمودي از توانايي هاي کافمن در فيلمنامه نويسي است. من از خواندن اين فيلمنامه بسيار لذت بردم و آدم هاي داستان آن را به اين زودي از ياد نخواهم برد، به خصوص باريس و اعترافات ساختگيش را. منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار / شهريور 1382 / سال دوم / شماره 13 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 617]