تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819628141




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: احمد حيدرى خليفة اللَّه، شيطان و حربه برهنگى‏


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: احمد حيدرى خليفة اللَّه، شيطان و حربه برهنگى‏
خبرگزاري فارس: خداوند در خلقت انسان غريزه و شهوت جنسى را قرار داده و عورت زن و مرد، اسباب ارضاى اين غريزه بود اما عفت و ايمان و غيرت حكم مى‏كرد كه عورت‏ها پوشيده باشد و شهوت جنسى در خلوت امن خانه زناشويى ارضا گردد و محيط اجتماع از شائبه شهوت جنسى پاك گردد تا زن و مرد در كنار هم به ساختن جامعه بپردازند و زمين را آباد كنند.


اعلاميه خداوند

خالق عرش، فرشتگان، آسمان، زمين، جانوران، گياهان و جمادات تا آن روز بيشمارى موجود در مراتب مختلف كمالى آفريده بود ولى براى آفريدن هيچ كدام قبل از اقدام، بيانيه و اعلاميه صادر نكرده بود اما به ناگاه اين بار بيانيه‏اى از بارگاه حق تعالى آن هم خطاب به مقربان درگاه، يعنى ملائكه صادر شد:
«انى جاعل فى الارض خليفه؛(1)
من خليفه‏ام را در زمين خواهم آفريد.»

اعتراض و سؤال ملائكه‏

ملائكه با آگاه شدن از مفاد بيانيه حق تعالى در مقابل دو مطلب و سؤال اساسى قرار گرفتند كه توجيه اساسى مى‏طلبيد؛ از اين‏رو با وجود اطاعت و تسليمى كه از آنان در برابر اوامر و اراده حق تعالى هميشه آشكار شده بود، اين بار هم تسليم بودند ولى با نهايت ادب و احترام از محضر حق تعالى سؤال كردند و بيان و روشنگرى طلبيدند و خداوند هم با تقبيح نكردن آنان در سؤال كردن و جواب دادن اجمالى و تفصيلى، عملاً اعلام كرد كه هر كس حق دارد طلب آگاهى كند و سؤال بپرسد و سؤالى كه براى آگاه شدن باشد نه تنها قبيح نيست بلكه ارزشمند است و اصولاً هر گاه آگاهى قبلى وجود نداشته باشد به طور طبيعى سؤال پيدا مى‏شود و جلوگيرى از پرسش و عدم اقدام به جوابگويى سدّ كردن راه كمال است.
وقتى ملائكه مقرب از كنه مطلب و اقدام آگاهى نداشته باشند، طبيعى است كه برايشان سؤال ايجاد شود و قداست و طهارت آنان؛ و علو درجه و مرتبه اقدام كننده (حق تعالى) نيز مانع نمى‏شود كه سؤال در ذهن آنان ايجاد نشود يا سؤال ايجاد شده را نپرسند همچنان كه سؤال شونده نيز با همه علو درجه و مقام يكتايى كه دارد، پيدا شدن سؤال در ذهن آنان و پرسيدن را تقبيح نمى‏كند و از جواب دادن و آگاه كردن نيز سر باز نمى‏زند و اين اولين صحنه‏اى بود كه حق سؤال امضا شد و به رسميت شناخته گرديد.
و اما سؤال ملائكه از دو جهت بود:
اول - خداوند اعلام كرده كه خليفه موجودى زمينى و مادى است و دنيا و ماده به خاطر محدوديت، خانه تزاحم و نزاع است. موجود زمينى داراى قوه‏هاى شهوت، غضب، حرص و جاه است و منابع مادى محدودند از اين‏رو به طور طبيعى تزاحم و نزاع پيش مى‏آيد و اين نزاع و تزاحم به فساد و خونريزى منجر مى‏شود و موجودى كه اصل نزاع و خونريزى باشد، سزاوار مقام خلافت و مظهريت حق تعالى نيست:
«أ تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء؛(2)
آيا موجود در زمينى مى‏آفرينى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟»
دوم - خليفه بايد مظهر و آيت جمال و جلال خداوندى باشد. خداوند سبّوح و منزه از هر عيب و نقص و قدّوس و واجد همه جمال‏ها و كمال‏هاست و خليفه او نيز بايد در اين
سبوحيت و قدوسيت مظهر و آيت او باشد و آنان خود را در اين صفات، آيات و مظاهر حق مى‏ديدند:
«و نحن نسبّح بحمدك و نقدس لك؛(3)
و ما به ستايش تو را تسبيح مى‏گوييم و تقديس مى‏نماييم.»
خداى تعالى هر دو ادعاى ملائكه را اجمالاً تصديق كرد و در جواب اجمالاً فرمود:
«انى اعلم ما لا تعلمون؛(4)
من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.»
و با اين جواب اجمالى اعلام كرد كه آنچه شما مى‏دانيد و مى‏گوييد صحيح است و من هم مى‏دانم اما اين همه حقيقت نيست. مطالب ديگرى هم هست كه من مى‏دانم و شما نمى‏دانيد؛ آنگاه با تعليم اسماء به آدم، عملاً نشان داد كه ظرفيت علمى آدم بسى بالاتر و والاتر از ملائكه است و با توجه به اين ظرفيت علمى فوق‏العاده، حق است كه او مظهر و خليفه حق تعالى باشد و مقامى كه ملائكه با همه نزاهت و قداست شايستگى‏اش را نداشتند، به او عطا گردد.

شيطان، استكبار و دشمنى با بنى‏آدم‏

ابليس جنّ كه تا آن زمان در صف ملائكه بود، وقتى مانند ملائكه مورد خطاب قرار گرفت كه بر آدم(ع) سجده كند، سجده بر آدم را تحقير خود و ناپسند شمرد و از اجابت فرمان خداوند اجتناب كرد:

«و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى‏ و استكبر و كان من الكافرين؛(5)
و هنگامى كه به ملائكه گفتيم: به آدم سجده كنيد پس سجده كردند جز ابليس كه سرپيچى كرد و گردن‏فرازى نمود و از كافران گشت.»
شيطان به ربوبيت خداوند توجه نكرد كه او جل و علا مالك است و حق دارد هر دستورى بدهد و بر خلايق جز اطاعت دستور او سزاوار نيست با اينكه حق تعالى به صراحت و مستقيم آنان را مأمور به سجده بر ايشان ساخته بود، ولى او به شخصيت يگانه و متعالى دستوردهنده و دستور صريح او (جل و علا) توجه نكرد و در مقابل، آدم را پست‏تر از خود شمرد و سجده بر آدم را متناسب شأن و جايگاه خود نساخت و در جواب توبيخ خداوند هم جسورانه از برداشت غلط خود دفاع كرد:
«ما منعك ان تسجد اذا امرتك قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طينٍ؛(6)
چه چيز تو را مانع از سجده كردن شد آنگاه كه تو را دستور دادم؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش و او را از خاك آفريده‏اى.
«لم اكن لاسجد لبشرٍ خلقته من صلصالٍ من حمأ مسنونٍ؛(7)
هيچ گاه براى بشرى كه او را از كلوخى از لجن متعفن آفريده‏اى، سجده نخواهم كرد.
«يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدىّ استكبرت ام كنت من العالين قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين؛(8)

اى ابليس، چه چيز مانع شد تو را كه به مخلوقى كه با دو دست خود او را آفريدم، سجده كنى؟ استكبار ورزيدى يا از موجودهاى متعالى بودى؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاك آفريدى.»
در حالى كه اولاً مسجود مهم نبود، خداوند ممكن است دستور دهد به چند سنگ كه بر روى هم چيده شده و هيچ زيبايى و جلال ظاهرى ندارد، سجده شود (همچنان كه امر كرده رو به كعبه سجده كنند) و دور آنها طواف گردد. كسى نبايد بگويد مگر اين سنگ‏ها چه ارزشى دارند كه بايد دورشان طواف كنيم و رو به آنها سجده نماييم. مهم اين است كه خداوند دستور داده است.
ثانياً گرچه خلقت آدم از خاك و خلقت شيطان از آتش بوده ولى آتش هيچ فضيلت ذاتى بر خاك ندارد. هر دو مخلوق خداوند هستند كه به هر كدام خواص و ويژگى‏هايى داده شده و هر چه دارند عطاى خداوند و فضل او (جل و علا) است و از خود هيچ ندارند تا بر ديگرى افضل باشند.
ثالثاً آدم گرچه خميرمايه مادى‏اش خاك است ولى حق تعالى از روح خودش در آن دميده است پس انسان رنگ خدايى دارد و حاق وجود او رشحه خدايى است (فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين)(9) و همين روح خدايى دميده شده در وجود آدمى است كه او را شايسته خلافت ساخته و بر ملائك فضيلت داده است.

با سرپيچى شيطان و استكبار او در مقابل يگانه شايسته جباريت و كبريايى، قهر خدا دامن گير وى شد و فرمان رانده شدن وى از بساط قرب الهى صادر گشت. شيطان كه آدميان را باعث رانده شدن خود از درگاه خدا مى‏دانست، كين آنان به دل گرفت و از خداوند براى گمراه كردن و فريب دادن بنى‏آدم مهلت خواست تا عملاً نشان دهد كه كثيرى از بنى‏آدم شايستگى مسجود واقع شدن و كرامت خدايى را ندارند و خداوند نيز او را مهلت داد تا نشان دهد كه بندگان خدا به حق متوسل و متمسّك هستند و او با همه سواره نظام و پياده نظامش قادر به لغزاندن آنان و دور كردن‏شان از خداوند نيست زيرا آنان سر به آستان دوست ساييده و ملازم درگاه گشته و دل بدو سپرده‏اند:
«فَبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينَّهُم مِن بينِ ايديهِم و مِن خَلفِهِم و عن ايمانهم و عن شمائلهِم و لا تَجِدُ اكثرَهُم شاكرين؛(10)
به خاطر آنكه مرا گمراه كردى، بر سر راه مستقيم تو مى‏نشينم و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ بر آنان هجوم مى‏برم و بيشتر آنان را شاكر نخواهى يافت.»
«ربّ بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينّهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين؛(11)
پروردگارا در قبال گمراه كردنم در زمين همه چيز را برايشان زينت مى‏دهم و جز بندگان مخلصت، همه را گمراه مى‏كنم.»

«ارأيتك هذا الذى كرّمت علىّ لئن اخرتن الى يوم القيامة لاحتنكنّ ذريته الا قليلا؛(12)
آيا اين موجودى را كه بر من برترى دادى مى‏بينى؟! اگر تا قيامت مرا مهلت دهى نسل او را جز عده كمى افسار مى‏زنم (و به سوى آنچه مى‏خواهم مى‏برم).»
و بدين گونه اين رانده شده درگاه خداوند و دشمن قسم خورده انسان بر گمراهى او كمر همت بست و خداوند را تهديد كرد كه بيشتر انسان‏ها را به پيروى از خود و گردن‏فرازى در مقابل خدا وا خواهد داشت.

برهنه ساختن انسان و توجه دادن او به شهوات‏

خداوند در خلقت انسان غريزه و شهوت جنسى را قرار داده و عورت زن و مرد، اسباب ارضاى اين غريزه بود اما عفت و ايمان و غيرت حكم مى‏كرد كه عورت‏ها پوشيده باشد و شهوت جنسى در خلوت امن خانه زناشويى ارضا گردد و محيط اجتماع از شائبه شهوت جنسى پاك گردد تا زن و مرد در كنار هم به ساختن جامعه بپردازند و زمين را آباد كنند. هر چه ارضاى شهوت جنسى پنهان‏تر، پسنديده‏تر و هر چه اندام جنسى پوشيده‏تر، اجتماع پاك‏تر و عفيف‏تر.
آدم و حوا عليهماالسلام اين دو انسان نخستين نيز از اين قاعده مستثنا نبودند و خداوند در بهشت آنان را با لباس‏هاى نور پوشانده و عورت‏هايشان را پوشيده بود. شيطان راه مؤثر ساختن وسوسه‏هاى خود را در برهنه ساختن آدميان و توجه دادن آنان به اندام جنسى و خواهش شهوانى مى‏ديد پس به دنبال تدبيرى براى رسيدن به مقصود بود. بايد آنان را به خوردن از درخت ممنوع حريص مى‏كرد. با حيله، توسل به قسم و وارد شدن از باب نصيحت و خيرخواهى، آن دو بزرگوار را لغزاند و به خوردن ميوه ممنوعه وا داشت. همين كه آدم و حوّا از آن ميوه خبيث خوردند، لباس‏ها و پوشش‏هاى نورانى‏شان فرو ريخت و برهنه گرديدند و اندام جنسى‏شان نمايان شد. آن دو بزرگوار بدون عزم بر گناه و سركشى، لغزيده بودند و هنوز ايمان و عفاف و حيا بر وجودشان حاكم بود پس تا پوشش‏هاى نورانى‏شان فرو ريخت، بدون درنگ به پوشش‏هايى از برگ درختان متوسل شدند و اندام جنسى خود را پوشاندند:
«فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما وُرى عنهما من سوأتهما و قال ما نهكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين فدليهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوأتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة؛(13)
پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آن چيزهايى كه پوشيده و عريان شدن‏شان ناپسند است، را بر آنان آشكار سازد و گفت: خدا شما را از اين درخت منع نكرده مگر براى اينكه مبادا از جاويدانان شويد يا از ملائكه گرديد و براى آن دو قسم خورد كه من خيرخواه شمايم و آنان را به تدريج مغرور كرد و پايين كشيد و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتى‏هاى پنهان‏شان آشكار شد، پس به پوشاندن آن با برگ درختان اقدام كردند.»
آدم و حوّا عليهماالسلام خيلى زود به خود آمدند و از دام برهنگى خود را رهانيدند و پوشش اختيار كردند و خداوند نيز وقتى آن دو را به زمين فرستاد، پوشش را براى زينت و عفت آنان و نسل‏شان نازل كرد:
«يا بنى‏آدم قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوأتكم و ريشا؛(14)
اى فرزندان آدم لباس را بر شما فرستاديم تا زشتى‏هاى شما را بپوشاند و زينت و آرايش شما باشد.»
ولى شيطان مأيوس از آن دو بزرگوار و اميدوار به فريب نسل‏شان، همچنان در پى رواج برهنگى و كندن لباس انسان‏هاست تا آنان را به شهوت و اندام جنسى متوجه كند و شهوترانى را وجهه همت آنان سازد و خداى تبارك و تعالى نسل بشر را از اين دام شيطانى حذر داده و فرياد هشدار دهنده قرآن همچنان در گوش‏ها مى‏پيچد كه:
«يا بنى‏آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوأتهما انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم؛(15)
اى فرزندان آدم شيطان شما را مانند پدر و مادرتان به فتنه نيندازد. آن دو را از بهشت خارج كرد و لباس آن دو را كند تا به آنچه پوشانده و شايسته پوشانده شدن بود، سوق‏شان دهد و متوجه گرداند. او و لشكريانش شما را مى‏بينند و شما آنان را نمى‏بينيد.
و امروز و در اين عصر مى‏بينيم كه هم در جهان اسلام و هم در جهان بشريت همه همت شيطان‏هاى بزرگ و كوچك بر ترويج برهنگى و از بين بردن پوشش عفيفانه است. در كشورهاى غربى پيش از يك قرن است لباس‏هاى بلند و زيبا و پوشاننده زنان به لباس‏هاى كوتاه و تنگ تبديل شده و روز به روز به سوى برهنگى كامل پيش مى‏روند و در كشورهاى اسلامى هم از حدود يك قرن پيش مبارزه با پوشش و ترويج برهنگى به صورت رسمى و علنى با قانون كشف حجاب
رضاخانى و قيچى كردن چادرها شروع شد و امروز نيز مظاهر برهنگى بخصوص بى‏بند و بارى اينترنتى غوغا مى‏كند و همه فكر و ذكر بشر را متوجه پايين‏تنه مى‏سازد و از پرداختن به امور عقلى و قلبى باز مى‏دارد و انسان‏ها را به حيوانيت و شهوترانى خوك‏صفتانه سوق مى‏دهد.
امروز وظيفه دولت‏هاى اسلامى و افراد متعهد و ديندار، ترويج پوشش صحيح از راههاى معقول و منطقى است. از سويى بايد ارزش پوشش و كرامت‏بخشى، حرمت‏آفرينى و حريت‏زايى آن تبيين شود و از سويى بايد پوشش‏هاى متناسب، جوان‏پسند و به روز به وفور توليد و با قيمت مناسب در اختيار همگان قرار گيرد و از سوى ديگر بايد به غافلان و فريب‏خوردگان با متانت و محبت هشدار داده شده و متنبّه گردند و توطئه‏گران و برنامه‏ريزان شيطانى شناسايى شده و كيفر گردند تا بتوانيم رايحه خوش عفت و حيا و پوشش صحيح را در جامعه به مشام همه برسانيم و زمينه‏هاى صعود به قله‏هاى كمال و بندگى را فراهم سازيم. به اميد حاكميت عفت، حيا، پاكدامنى و پوشش مناسب اسلامى و انسانى در جوامع اسلامى و انسانى.

پى‏نوشتها: -
1) بقره (2) آيه 30.
2) بقره (2)، آيه 30.
3) همان.
4) همان.
5) همان، آيه 34.
6) اعراف (7)، آيه 12.
7) حجر (15)، آيه 33.
8) ص (38)، آيه 75.
9) هر گاه او را آراستم و از روح خود در آن دميدم براى وى به سجده در آييد. حجر (15)، آيه 29.
10) اعراف (7)، آيه 16 - 17.
11) حجر (15)، آيه 39 - 40.
12) اسراء، آيه 62.
13) اعراف (7)، آيه 20 - 22.
14) همان، آيه 26.
15) همان، آيه 27.
...............................................................
منبع:ماهنامه پيام زن
 سه شنبه 31 ارديبهشت 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 418]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن