واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: زنگ خطري براي بروز يك بحران عاطفي
نویسنده : محمدرضا هادیلو
بيمهري در خانواده و به تبع آن كم شدن ارتباط، پايين آمدن ساعات صحبت زوجين با يكديگر و تقليل انرژيهاي مثبت در اين كانون يكي از بزرگترين ضربات را بر پيكره كوچكترين نهاد اجتماعي وارد ميكند. طلاق داراي انواع گوناگوني است كه به جرئت ميتوان گفت طلاق عاطفي بدترين و سختترين آنهاست. طلاقي كه در آن زوجها در بيگانگي دنياي يكديگر گم شده و فقط براي هم حكم يك همخانه را دارند كه به رسم عادت با هم زندگي ميكنند.
با اينكه بارها و بارها در مورد طلاق عاطفي گفته و شنيدهايم اما اين بار آمارهاي وزارت بهداشت نشان ميدهد كه طلاق عاطفي در بين تحصيلكردهها سه برابر خانوادههاي عادي است؛ مسئلهاي كه پاي تكنولوژي و فرورفتن سرها در دنياي مجازي و گذراندن وقت اعضاي خانواده با دوستهاي شيشهاي را نيز به ميان باز ميكند.
كارشناسان جدايي عاطفي ميان زن و شوهر را به شكل زندگي در يك خانه بدون هيچ ارتباطي به غير از مكالمات ضروري، طلاق عاطفي مينامند.
در اين نوع از جداييها تنها مسائل فرهنگي يا خانوادگي، وجود فرزندان و شرايط اجتماعي مانع طلاق ميشود و زوجين به اجبار در كنار هم زندگي ميكنند و يكي از عوارض اين نوع با هم بودنها ايجاد روابط فراخانوادگي و فرازناشويي است. تحقيقات نشان ميدهد 70 درصد از موارد طلاق، به صورت عاطفي است و در اين نوع جدايي، روابط به صورت فراخانوادگي و فرازناشويي ادامه مييابد كه خطر جدي براي پاكي خانواده و صداقت اجتماعي به همراه دارد و تنها 30 درصد از زوجين قبول ميكنند واقعاً از يكديگر جدا شده و به طلاق فيزيكي تن ميدهند.
زماني كه آمارها از افزايش طلاق عاطفي در بين تحصيلكردهها حكايت ميكند، مشخص ميشود كه تغيير سبك زندگيها بر بروز اين مسئله تأثير مستقيمي دارند. بيشك زندگي به سبك ايراني – اسلامي بر اساس اصول و قواعدي پيش ميرود كه حرف اول را مهرباني، تعامل و صحبتهاي درون خانوادگي ميزند. ولي با تغيير سبك زندگيها و رواج زندگيهاي غربي و ماشيني شرايط كاملاً فرق ميكند. البته در بين تحصيلكردهها نوعي خودبزرگبيني و غرور كاذب نيز وجود دارد كه اجازه نميدهد نظريات يكديگر را بپذيرند يا به صورت منطقي به بحث و تبادل نظر بپردازند.
در يك طلاق عاطفي زن و مرد فكر ميكنند كه ديگر نسبت به يكديگر تعهدي ندارند و آنها بر اساس يك توافق گفته شده يا گفته نشده سعي ميكنند فقط به خاطر فرزندانشان يكديگر را تحمل كنند كه اثرات اين امر روي بچهها نيز تأثيرات مخربي دارد.
اما در مقابل اين نظرات، گروهي از روانشناسان هم معتقدند كه نگاههاي نادرست و برچسب زني به زناني كه مطلقه هستند و همچنين سوءاستفادههايي كه از آنان ميشود موجب شده تا بخش عظيمي از زنان ترجيح دهند زندگي مشترك زير يك سقف با همسرانشان را بدون هيچ ارتباط عاطفي و تعهد و صحبت و مراودهاي تحمل كنند اما طلاق فيزيكي نگيرند. غافل از اينكه اينگونه زندگي كردن الگوي بدي براي كودك به همراه داشته و طلاق عاطفي منجر به افسردگي، اضطراب، تنش و عصبانيت در خودشان ميشود.
تحصيلكردهها فكر ميكنند كه خيلي ميدانند. آنها نميدانند كه داشتن اطلاعات در مورد يك رشته تحصيلي هيچ ارتباطي به روابط خانوادگي و به خصوص روابط زوجين با يكديگر ندارد. به همين دليل به ندرت راهنمايي و كمك بزرگترها را ميپذيرند و جالب اينكه اعتقادي هم به مشاوره ندارند. متأسفانه بايد گفت اشتغال زوجين، مشكلات جنسي و اختلافات مالي از ديگر مواردي است كه حاصلي جز طلاق عاطفي ندارند.
به هر حال طلاق عاطفي، آن هم در ميان تحصيلكردهها زنگ خطري است كه اگر قرار باشد مثل مشكلات و معضلات ديگر، بيتفاوت از كنار آن بگذريم به يك بحران اجتماعي تبديل خواهد شد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]