واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: امن و امان زير باران بمب و خمپاره!
نویسنده : راوي: سهراب توانافر
در سالهاي دفاع مقدس مردماني از هر قشر و طايفه و صنفي در برابر متجاوزان به اين سرزمين ايستادند و سختيها كشيدند تا كشورشان را به گوهري يكتا تبديل كنند. سهراب توانافر هم جزو رزمندگان اين سرزمين دلاورخيز بود كه در قامت جهادگري خستگي ناپذير با ترك خانه و كاشانه خويش دوش در دوش رزمندگان ديگر، بسيج، سپاه و ارتش، همراه شد. او اهل روستاي طوللات است؛ روستايي كه به اتفاق روستاي مجاورش آزاركي، با تقديم 15 شهيد سرافراز و جانبازاني استوار، از روستاهاي روسفيد گيلان در سالهاي خلق حماسه بودند. توانافر از خاطراتش از آن روزهاي جهاد با كفار وصداميان برايمان روايت ميكند. صدام براي نماز صبح بيدارمان ميكرد امروز سهشنبه 9/2/65، صبح زودتر از بقيه روزها، با بچهها راهي شديم براي انجام مأموريتمان. مأموريت مان تمام كردن جاده سر پل اروند بود. آب در حالت مد بود و اين بهترين فرصت براي ادامه كار بود. كار را شروع نكرده بوديم كه، كمپرسي كريم يزدانفر، در جاده فرو رفت و ماشين چپ شد. تا ظهر تمام تلاش خودمان را انجام داديم تا توانستيم كمپرسي را از گل و لاي خارج كنيم و بيرون بياوريم. حين انجام اين كار بوديم كه هواپيماهاي عراقي پنج بار آمدند و اطراف ما را بمباران كردند. خوب به ياد دارم، در همان منطقه يك بار نزديكيهاي صبح يك ميراژ عراقي خيلي آهسته و با كمترين سر و صدا آمد بالاي سرمان بمباران كرد و رفت. بچهها ميگفتند صدام هواپيماهايش را فرستاده، تا ما را براي نماز صبح بيدار كنند. باور كنيد از بس خسته بوديم، اگر هواپيماها نميآمدند نماز صبح ما قضا ميشد. بگذريم كه نتوانستند هيچ غلطي كنند. روز وصل دوستداران ياد باد يك بار كه راهي جبهههاي جنوب شده بوديم شب اول در مهمانسراي اداره راه اهواز خوابيديم و فرداي آن روز كه 23 فروردين سال 65 بود براي اعزام به جبهه به كارگاه والفجر يك اداره راه مستقر در اهواز رفتيم. از آنجا ما را با برگه معرفي به كارگاه والفجر2 مستقر در اروند كنار كه يك شهرك ويران شده و در جوار فاو است فرستادند. ما تا آبادان آمديم، اما چون برگه تردد از اين شهر را نداشتيم، مجبور شديم از راه دارخوين به اهواز برگرديم. ما آن شب را در شركتي پايينتر از دارخوين خوابيديم. فرداي آن روز براي گرفتن برگه تردد به اهواز رفتيم. برگه را گرفتيم و دوباره به طرف اروند كنار حركت كرديم و در شهرك سربندر ماشين را بارگيري كرديم و از آنجا هم چون دقيق آدرس را نميدانستيم، با پرسو جو خودمان را به اروند كنار رسانديم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]