واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ (۸:۴۵ق.ظ)
احوال جهان و عمر فاني و وجود / خوابي و خيالي و فريبي و دمي است موج - گروه فرهنگي؛
حکيم عمر خيام نيشابوري؛ فيلسوف، حکيم، رياضي دان، ستاره شناس و رباعي سراي پر آوازه قرن ششم است. گر چه جايگاه علمي وي برتر از جايگاه ادبي اوست، ولي؛ آوازه و شهرت وي بيشتر مرهون سرودن رباعياتش است که شهرتي جهاني يافته است.
پس زمينه و درون مايه رباعيات خيام در افكار فلسفي است و زبان اصلي او در خدمت بيان تفكراتش؛ آن هم نه به عنوان فيلسوفي كوچك، بلكه با تمام شرايطي كه يك فيلسوف بزرگ ميطلبد، به ميدان آمده است. شناخت پيشينههاي انديشه اش مهم است. رگ و ريشه تفكرات فلسفي خيام در نهايت، سر از فلسفه يوناني درميآورد.
ابن قفطي نيز در تاريخ الحكما به تأسي خيام از فيلسوفان يونان اشاره كرده است، اما؛ خلط شبهه نشود. فلسفهاي كه عمر خيام ارائه ميدهد با آن كه آميزهاي از فلسفه يونان است اصالت انديشه ايراني دارد و خلاف گفته ارنست رنان است كه ميگويد «فلسفه اسلامي همان فلسفه يوناني است كه به خط عربي نگاشتهاند.»
خيام در رباعيها به فلسفه افلاطون نزديك ميشود، اما؛ نه به نظام اشراقي او، بلکه به سياست، اخلاق و فضائل انسانياش. فلسفه افلاطون در اوج پايگاهش با سياست ميپيوندد و عمر خيام از اين مقام است كه بر فلسفه حكومت مينگرد و به اجراي آن سفارش ميكند.
تأثير خيام از دموكريت و اپيكور نيز كم نبوده است، اما؛ آنچه از مقدمه ابنقفطي مستفاد ميشود نظرگاه حكيم در توجيه و اجراي قواعد يوناني، كتابها يا رسالههايي همچون جمهوري، قوانين، تيمائوس (جهان و انسان) پروتاگوراس (سوفيست) پولتيتكيوس (سياست) تئهتتوس (شناخت) فايدروس (عشق و زيبايي) از افلاطون است. از سويي وي فلسفه ارسطو را تا حد ابنسينا تأييد ميكند و به آثار جالينوس، اقليدس و بطلميوس احاطه كامل دارد.
اما؛ با وجود همه تأثيراتي كه وي از فلسفه يونان و به خصوص افلاطون پذيرفته است وي حركتي كاملا خلاف آنچه توصيه ميكند، انجام داده است. افلاطون شعر را نوعي هذيان ميداند و شاعر را كسي ميداند كه آشفته و پريشان است و اين ها را ناشي از ديوانگي و جنون برميشمرد، اما؛ در عين حال ديوانگي را نوعي نعمت الهي ميداند. افلاطون شاعران را بيدانش ميشمرد و به زعم وي شاعر نميتواند حكمي راستين درباره گفتههاي خود ابراز كند و آنها را بسنجد و مورد نقد و بررسي قرار دهد؛ زيرا شاعر در حالت وجد و شور سخن ميگويد و بر آنچه ميگويد وقوف ندارد. با اين همه خيام درست در نقطه مقابل وي براي بيان افكار فلسفي خود شعر را برميگزيند.
مضاميني كه خيام در اشعار خود ميپرورد مضاميني هستند كه در درونمايه جان هر انساني كه اندك خرد و تمييزي داشته باشد، دغدغه ايجاد ميكند و به نوعي ميتوان گفت كاملا انساني اند كه هر كس به هنگام تفكر درباره سرنوشت خود و دنياي پيرامون خود از خود سؤال مي كند و از آنجا كه جواب قانعكنندهاي نمييابد در درونش غوغا بر پا ميشود و او را در غم و اندوه ميبرد.
يكي از ويژگيهاي فلسفي در سخن خيام «واقعگرايي» اوست و اينكه او «زندگي را شيرين و دلانگيز ميداند». خيام ميداند و ميگويد كه اين ما هستيم كه شرايط شادماني يا غم را براي خود فراهم ميكنيم. به عبارت بهتر هرچه پيش ميآيد، از خود ماست:
ماييم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و تماميم و كميم
آيينه زنگ خورده و جام جميم
پيداست كه او با اصل قرار دادن خود ما – دستكم در شيوه زيستن – ضمن خط بطلان كشيدن بر ادعاي برخي كه او را جبري محض ميدانند، ما را به انتخاب احسن دعوت ميكند. خيام، فناپذيري و بياعتباري دنيا و گذرا بودن عمر را همچون يك واقعيت غيرقابل تغيير ميپذيرد؛ دچار يأس و نوميدي نميشود، بلكه با ديدگاهي خوشبينانه، صلاي مبارزه با غم و استقبال از شادماني سر ميدهد:
شادي بطلب كه حاصل عمر دمي است
هر ذره ز خاك كيقبادي و جمي است
احوال جهان و عمر فاني و وجود
خوابي و خيالي و فريبي و دمي است
شاعر فرزانه، با بينشي منطقي، عزم خود را جزم ميكند تا از فرصت ناپايدار و بيبديل موجود، نهايت بهره را برگيرد؛ زيرا ميداند كه تنها حقيقت ملموس و معتبر، «حال» است و «گذشته» و «آينده» به هيچ روي در اختيار كسي نيستند و نيز خوب دريافته است كه انديشيدن به گذشته از دست رفته و آينده نيامده و تضمين نشده، نتيجهاي جز خراب كردن «حال» و بر باد دادن عمر ندارد، بنابراين ميگويد:
از دي كه گذشت هيچ از او ياد مكن
فردا كه نيامده است فرياد مكن
از نامده و گذشته بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن
«هادي بهي»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]