واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقدی بر جامعه شناسی خنده(2) نويسنده:علی ستوده این دستاوردها از عبارت «افراد در اولین آشنایی به طور خفیف می خندند» آغاز شده و به عبارت «در سایر اوقات معمولاً جریان گفت و گو و نوع كنش متقابل افراد شرایط را برای خندیدن یا نخندیدن فراهم می كند» ختم گردیده است.از این رو نویسنده محترم (از این پس محقق)، به نظر می رسد كه بیشتر در جایگاه یك مشاهده گر قهار نشسته و مشاهدات خود را (در صورت وجود) به كل جامعه تعمیم می دهد، در حالی كه مفهوم رفتارهای ساخت یافته و كاركردهای كنش های فردی در اتنومتدولوژی بسیار متفاوت از معنایی است كه در نظریه های دیگر جامعه شناسی مطرح می شود. به عبارت دیگر هر چند نویسنده رفتارها و حالات افراد محیط خود را توضیح می دهد اما فراموش می كند كه «توضیح دادن ها، شیوه هایی اند كه انسان ها به وسیله آن موقعیت های خاص خود را مورد توصیف و تحلیل نقادی و آرمان پردازی قرار می دهند» .(۵) و روش محقق محترم هر چند مشاهده ای بود و در قالب سایر روش های مردم نگاری قابل طرح است، اما در چارچوب اتنومتدولوژی نمی گنجد. در ادامه مقاله، نویسنده و محقق محترم به ارائه سنخ شناسی خنده می پردازد: «شیوه های خندیدن» . باز هم بدون در نظر گرفتن صحت و سقم این عبارت، معلوم نیست كه با توجه به كدام تحقیق، وی «انواع خنده و معانی ذهنی» آن را صورت بندی می كند، و اشاره نمی كند كه آیا این سنخ شناسی محصول پژوهشی مكان- زمان مند و مربوط به جامعه ما است یا خصلتی جهانی و عام دارد؟ وی حتی به روش دست یابی به این سنخ بندی نیز اشاره ای نمیِ كند، بنابراین سنخ بندی مذكور، خصلتی مغشوش به خود می گیرد. سئوال دیگر این است كه بر فرض پذیرش این سنخ بندی (كه اتفاق بسیار سئوال برانگیز است) چه ویژگی هایی وجود دارد كه نتیجه كار را از تحلیل یك فرد عادی متمایز می سازد. مثلا جمله در فرهنگ ایرانی برخی اوقات خنده بیشتر از آن كه حامل بار معنایی مثبت و دارای كاركرد ایجابی مثبت باشد، دارای بار ارزشی منفی است یا بر طبق ارزش های اجتماعی جامعه ما، خندیدن مردان به خصوص در محیط های عمومی بیشتر از خندیدن زنان توجیه دارد. این عبارات غیر از مشكل روشی مطرح شده، حاوی چه مطلب نوین و علمی جدیدی هستند كه مورد توجه مخاطب عام قرار بگیرد؟ آن هم بنا به نظریه ای كه در رفتارهای روزمره افراد به دنبال واقعیت اجتماعی بازتولید شده می گردد! در جای دیگر با عنوان اصلی «جنسیت و خندیدن» ، نویسنده محترم اشاره كرده كه در مورد مقایسه خنده و قهقهه مردان و زنان، هیچ آمار رسمی ای وجود ندارد. سئوال مهمی كه به ذهن متبادر می شود این است كه در كدام یك از روش های آماری استناد می شود كه محقق محترم از فقدان آن گله مند شده است؟ آیا او به دنبال روش هایی نیست كه «مردم از طریق آن جهان را برای خود قابل درك می سازند؟» (۶) وی در مطلبی با عنوان «خندیدن و پایگاه اجتماعی» خنده های افراد را متناسب با پایگاه اجتماعی افراد دانسته است: «افراد متناسب با پایگاه های اجتماعی خود نوع خنده های خود را برمی گزینند.» باز هم تأكید می كنم كه ممكن است این ادعا درست باشد یا نباشد، اما چگونه می توان پایگاه اجتماعی را با اتنومتدولوژی آمیخت، آن هم در حالی كه هر كدام از آن دو، از سطح تحلیلی مختص به خود برگرفته شده اند؟ البته نویسنده از كلیه مباحث خود راجع به خنده سرانجام به این نتیجه می رسد كه خندیدن مكانیزم و ابزاری برای كاهش تنش و افزایش صمیمیت اجتماعی است ، گویی نتیجه نیازی به مقدمات بحث نداشته و از پیش آماده بوده است! در فصل پایانی بحث، به رد دعوت به خنده پرداخته شده است. در این بخش نویسنده نوع رد كردن دعوت به خنده را نیز متناسب با موقعیت شرایط قرارگیری در آن دانسته ، و تلاش وی بر این بوده تا در پایان مقاله تا حد ممكن به مفروضات اولیه خود پایبند بماند. و از این طریق به یك گزاره پایانی از جفرسن برسد كه معتقد است صرف سكوت در برابر دعوت به خنده كافی نیست، بلكه گاهی لازم است كه برای خنده، استراتژی خاصی به كار برد .از نظر نگارنده سطور حاضر، این گزاره ها با فاصله ای كه متن در طی طریق خود از موضوع و موضع اصلی گرفته است، در این موقعیت بی معنا به نظر می رسد.بنا به گفته ریتزر درباره دیدگاه جفرسن نظر غیر تخصصی این است كه در جریان گفت وگو یا كنش متقابل، خنده یك رویداد كاملاً آزادانه است( ۷)، سپس طی یك فرآیند روشمند و سیستماتیك مطالعه روش خندیدن مردم و درك و توضیح آنان از این عمل با استفاده از روش های اتنومتدولوژیك به این نتیجه می رسد كه برای ترغیب طرف مقابل به خندیدن، لحن بیانی با ویژگی های ساختاری اساسی از جانب طرف دیگر به كار برده می شود. (۸)از این رو به نظر می رسد كه بیان عام یك امر تخصصی نباید به معنای تهی كردن آن از ویژگی علمی اش باشد، به ویژه اگر نویسنده ای مدعی استفاده از مبنای نظری خاصی برای توصیف واقعیت باشد.سرانجام در نتیجه مقاله، نویسنده یا محقق محترم سه ویژگی عمده برای خنده برشمرده است. ۱- افزایش صمیمت و كاهش تنش ۲- تقویت روحیه فردی ۳- استحكام روابط اجتماعی و بنیادی زندگی اعضای اجتماع.در واقع برای عبارات فوق هیچ گونه نیازی به تحقیق و پژوهش احساس نمی شود. چرا كه اولاً این گزاره ها، هر چند مدام در متن تكرار شده اند اما ارتباط معناداری با سایر مبانی مطرح شده ندارند و دوماً، این بیانات كلی به هیچ وجه نمی توانند دست آورد اصلی یك پژوهش اتنومتدولوژیك تلقی گردند. نتیجه: در پایان لازم به ذكر است كه اتنومتدولوژی راهی را نشان می دهد كه متمایز از پژوهش و مفهوم سازی زندگی اجتماعی است و در بررسی این كه افراد چه طور جهان اطراف خود و محتوای عملی فعالیت های روزمره شان را فهم و تفسیر می كنند. یعنی به نظر می رسد كه اگر بنا باشد مبنای یك بررسی (هر چند اجمالی)، اتنومتدولوژی باشد، مشاهده صرف و سپس بیان تحلیلی آن كافی نیست. هر چند كه اتنومتدولوژی رشته ای است كه به روش های مورد استفاده مردم ... در انجام امور روزمره آنها مانند رسیدن به یك تصمیم می پردازند (Ibid) اما حتی گارفینكل، بانی این روش نیز در مطالعه خود، بر این موضوع تمركز می كند كه چگونه این افراد معرفت عقل سلیم را به منظور تعیین مستدل آنچه واقعی است از آنچه خیالی است استفاده می كنند. (Ibid) جالب است كه او هرگز نمی گوید كه برای مطالعه، به توصیف و مشاهدات خام بپردازیم. بلكه عمیقاً با این روش مخالف است.بنابراین طبق تعاریف مطرح شده در مقاله جامعه شناسی خنده و نیز متن حاضر، می توان این گونه به این مقال پایان داد كه: اگر مقاله جامعه شناسی خنده مدعی یك رسالت ژورنالیستی به منظور آگاه كردن مخاطبین عام بوده، تا حدی به این مهم نائل آمده است، البته به این شرط كه از بخش های غیرمستند آن پالوده شود (كه با توجه به مفروضات اولیه ایشان بعید می نماید). اما اگر مقاله مورد نظر رسالتی پژوهشی و علمی برای خود قائل است (كه با توجه به نحو ه بیان موضوع این گونه به نظر می رسد)، آنگاه می توان گفت با توجه به ضعف های روشی و نظری مطرح شده، از این هدف بسیار دور افتاده است.لازم به ذكر می دانم كه اتنومتدولوژی جدای از هر نقدی كه بر جامعه شناسی كلاسیك وارد می كند و نیز فارغ از همه نقدهایی كه به خود این روش وارد است، در عرصه های علمی راه خود پیموده و حجم وسیعی از تحقیقات را به خود اختصاص داده است. بنابراین طرح مسئله راجع به آن و پرداختن به این وجه از علم جامعه شناسی، بسیار ارزشمند بوده و نگارنده بر خود فرض می داند كه از نویسنده مطلب جامعه شناسی خنده به سبب طرح موضوع سپاسگزاری نماید. چرا كه با وجود همه مسائلی كه در این مقاله بررسی شد، دید تحلیلی قدرتمند نویسنده در پس كلیه مفاهیم نگاشته شده نمایان است، اما دریغ كه مشمول آن خصیصه پراكنده گویی و كلی گویی شده كه گریبان اغلب ما را گرفته است. بنابراین اینجانب، برگزیدن اصطلاح نقد غیرجامعه شناختی را معطوف به همین آشفتگی تحلیلی می دانم كه نگارنده این سطور هم از آن در امان نیست. منبع:روزنامه همشهری/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 724]