تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 16 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مهدى مردى است از ما، از نسل فاطمه.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821312316




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

- هالیوود، صحنه گردان قهرمانان پوشالی


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: هالیوود، صحنه گردان قهرمانان پوشالی تهران- ایرنا- روزنامه کیهان در گزارشی با عنوان «هالیوود، صحنه گردان قهرمانان پوشالی» به گفت و گو با برخی از اهالی سینما در خصوص موضوع استراتژی در سینما، پرداخته است.


بخش دوم گزارشی از این گفت وگو با عنوان «چرا سینمای استراتژیک در ایران کمرنگ است؛ هالیوود، صحنه گردان قهرمانان پوشالی» در روز پنجشنبه هفدهم اردیبهشت 1394 خورشیدی، منتشر شده است. در این گزارش آمده است: امروزه "فرهنگ" و مسائل حول محور فرهنگی به ابزار "جنگ نرم" در دست سردمداران قدرت برای حفظ بقایشان بدل شده است. سینمایی که در بدو تولد به آن نگاهی صرفا "سرگرمی و تفریح" بود حال به ابزاری مهم در جهت تاثیر سیاست های کشورهای سلطه گر بر دیگر کشورها شده است.
دست اندکاران در حوزه جنگ نرم از ابزارهای فرهنگی چون سینما برای اضمحلال کشورهای دیگر و جایگزینی ریشه های فکری خودشان بهره می برند. کشوری چون آمریکا در راستای جنگ نرم با استفاده از ابزار سینمای استراتژیک توانسته است سیاست های سلطه گرایانه خودش را با تاثیر بر اندیشه و فرهنگ دیگر کشورها پیش ببرد.
*صحنه گردانان سینمای استراتژیک در آمریکا
سینما در دنیای امروز ابزاری برای انتقال "فرهنگ" است. به نحوی که سینمای آمریکا در این مقوله با استراتژی فرهنگی خود در قبال سینما پاسخگوی سیاست های داخلی و ملموس کردن سیاست های سلطه گرایانه خود به جهان شده است.
محمدصادق باطنی، کارگردان مستند و فعال فرهنگی در گفت وگو با گزارشگر کیهان، در مقوله سبک زندگی از سه سبک ارتباطی بشر با عنوان؛ رابطه با خود، رابطه با خدا، رابطه با دیگران و طبیعت با جهان پیرامون در مقایسه با نگاه استراتژیک سینمای آمریکا به مسایل کشورش سخن به میان می آورد و ادامه می دهد: "در استراتژی های نظام آمریکا برای رابطه انسان با خود می توانیم به مقوله بی میلی و عدم رغبت جوانان آمریکایی به ازدواج را مثال زد. در آمریکا روابط دوستی بین دخترها و پسرها زیاد شده و به همین نسبت تعداد فرزندان نامشروع افزایش یافته است. از سوی دیگر روند رشد جمعیت در آمریکا رو به افول گذاشته و لازم است برای صعودی کردن این سیر نزولی چاره ای اندیشه شود... چاره های فراوانی اندیشیده می شود، یکی از این راهکارها: «تقدس بخشیدن به فرزندان حرامزاده» و «دادن جایگاهی ویژه به «مادران مجرد». حال صحنه گردانِ این چاره اندیشیِ فرهنگی آمریکا چه کسی است؟ پاسخ بسیار ساده است: "هالیـــــــوود"
باطنی در ادامه می افزاید: «درهمین زمان در دو جریان سینما و تلویزیون آمریکا فیلم های متعددی ساخته می شود که در آنها نه تنها حرامزادگان مشروعیت پیدا می کنند، بلکه تبدیل می شوند به منجیان عالم بشریت و مادران این فرزندان نامشروع تبدیل می شوند به نگهبانان مقدس این فرزندان منجی. در فیلم «نبرد خدایان»، ساخته سال 2010، فردی که قرار است دنیا را از شر خدایان نجات دهد، یک «حرامزاده نیمه بشر- نیمه خدا» است. در فیلم سینمایی «فرزند بشریت» ساخته سال 2006، 18 سال است که بشر صاحب فرزند نشده و نسل بشر، رو به نابودی است؛ به ناگهان زنی سیاه پوست فرزندی را حامله می شود و جنگی برای تصاحب این فرزند این مادر راه می افتد. اما نکته ای که در فیلم به سادگی از کنار آن گذشته می شود این است که این فرزند بشریت یک مشکل کوچک دارد، آن هم اینکه مادرش زنی فاسد است و پدرش نامشخص!! در فیلم «لژیون» میکائیل از آسمان به زمین می آید تا از بشر در مقابل خداوند و جبرئیل دفاع کند! خداوندی که از نسل بشر خسته شده و به جبرئیل دستور داده تا منجی بشریت را به قتل برساند تا نسل بشر به سرانجام مسیر خود برسد. منجی بشریت، فرزندی حرامزاده است که میکائیل خود را مامور حفاظت از مادر حامله این فرزند می داند! در سریال معروف «گمشدگان» منجی بشریت، فرزند خانمی است به نام «کلیر»، زنی که فرزندی در رحم دارد که برایش مهم نیست برای چه مردی است! و مثالهای فوق نمونه های اندکی هستند از جریان فرهنگساز سینمای آمریکا که تمام قد، بارِ استراتژیک ترین تصمیم گیری های فرهنگی سیاستگذاران فرهنگی آمریکا را به دوش می کشد."
*سینمای استراتژیک در خدمت اهتزاز پرچم آمریکا
محمد تقی فهیم، منتقد سینما در توضیحی که چرا کشورهای آمریکا و برخی کشورهای دیگر از سینمای استراتژیک برخوردارند، می گوید: از آنجا که سینما در کشوری چون آمریکا بومی و ملی است و سینماگران و تهیه کنندگان و...در خدمت نظام حاکمه قرار دارند و سرمایه داران هالیوود هم به دنبال حفظ این قدرت و اتوروتیه سرمایه داری کلان کشور آمریکا است، لذا سینما هم به درستی آن را انجام می دهد. طی یک هارمونی و فرهنگ نهادینه شده همه وظیفه خود را درست انجام می دهند تا خروجی سینمایشان در عین سود آوری برای کشورشان بتواند در واقع در خدمت احتزاز پرچمشان هم باشد. بخش خصوصی به شدت به دنبال باز گرداندن سرمایه و سودآوری سینما است. به هر حال افرادی که دست به تولید فیلم های استراتژیک می زنند و در حالی که منتقدانه وارد حوزه های مختلف می شوند همچنان به خطوط قرمزهای خود پایبند هستند. چون حفظ اقتدار کشور و ارزش های کاپیتالیسم کلان حاکم بر جهان.
محمدصادق باطنی، در ادامه سخنان محمد تقی فهیم که وجود سینمای استراتژیک در آمریکا را به خاطر حفظ اقتدار و اهتزار پرچمش در جهان می داند از یک نمونه از استراتژی های نظام آمریکا در رابطه "انسان با دیگران" می گوید: "وقتی از سال 2001 ماجرای جنگهای آمریکا در خاورمیانه مطرح شد، یک نیاز استراتژیک خود را نمایان کرد. آن هم اینکه، جوانان آمریکایی که تا دیروز مشغول خوش گذرانی و لاابالی گری در خیابانهای تگزاس و لاس وگاس بودند چگونه بایست به یک آن، به سربازان آماده رزم در خیابانهای کابل و بغداد تبدیل بشوند. اینجا بود که دوباره سینمای استراتژیک هالیوود پا به عرصه حل مشکلات استراتژیک آمریکا گذاشت. این امر با یک استراتژی در سینمای آمریکا دنبال شد و با یک استراتژی دیگر در تلویزیون آن."
*قهرمان های پوشالی سینمای استراتژیک آمریکا
این مستند ساز جوان ادامه می دهد: "سینمای آمریکا شروع به ساخت قهرمانان پوشالی از دل جنگهای روز آمریکا کرد، در سال 2008 فیلمی ساخته شد به نام «مهلکه». فیلمی که داستان یک کارشناس خنثی کننده بمب به نام «ویلیام جیمز» را به تصویر می کشد که رکورددار خنثی کردن بمب در جنگ عراق است.
جیمز که تمام ویژگی های یک قهرمان جنگی را دارد، از قضا بسیار هم دلش برای عراقی ها می سوزد و جدای از نجات سربازان آمریکایی از هیچ تلاشی هم برای نجات کودکان عراقی از شر اسلام و تروریسم فروگذار نمی کند! این فیلم استراتژیک که توسط خانم «کترین بیگلو» ساخته شده، در سال 2010 به طرزی عجیب وارد جریان جشنواره های سینمایی آمریکا شده و حتی در جشنواره اسکار شش جایزه از جمله جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود می کند."
باطنی در ادامه اظهار می دارد: "خانم بیگلو در سال 2012 و در اثنای ماجرای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که قرار بود به انتخاب مجدد اوباما بینجامد، به عنوان یک کارگردان دموکرات یک خوش خدمتی دیگر به رئیس جمهور محبوبش می کند و فیلمی می سازد با موضوع دستگیری بن لادن توسط ارتش آمریکا. فیلمی که یک قهرمان زن دارد به نامِ «مایا». مایا یک جاسوس CIA است که ده سالِ خستگی ناپذیر به دنبال سرنخهایی برای دستگیری بن لادن می گردد و نهایتا موفق می شود وی را یافته و با پشتیبانی ارتش آمریکا به قتل برساند. آنچه در این فیلم خودنمایی می کند، تصویرسازی از یک زن قهرمان جنگی در آمریکاست که بسیار هم مورد توجه جشنواره های آمریکایی قرار می گیرد و حاصلش هم 5 نامزدی و یک جایزه در اسکار سال 2013 می شود.»
این فعال فرهنگی از به روزترین فیلم قهرمان ساز هالیوود، «تک تیرانداز آمریکایی» نام می برد و می افزاید: «این فیلم ماجرای سالها رشادت «کریس کایل» در جنگ عراق را به تصویر می کشد! نکته جالب اینجاست که مهم ترین دلیل شهرت کایل، این است که وی رکورددار اسنایپ کردنِ مردم مسلمان عراق است! در طول فیلم بارها و بارها این به اصطلاح قهرمان جنگی برای جوانان آمریکایی در موقعیت قتل مردم عراق به تصویر کشیده می شود و همواره کایل بهترین تصمیم را می گیرد، چه این تصمیم به کشتن یک کودک عراقی منجر شود و یا به کشته شدن یک مادر مسلمان. همه این تصویرسازیهای سینمایی تلاشی است برای ایجاد روحیه حماسی در جوانان آمریکایی و معنا بخشیدن به بی معناترین و ناجوانمردانه ترین جنگهای دنیا.»
در یک تعریف جامع و کلی باید گفت آمریکا به عنوان متولی "سینمای استراتژیک" در هالیوود با ساخت فیلم هایی استراتژیک به ایجاد انگیزش درونی در افراد دست می زند تا بقای جامعه خود را حفظ کند.
*تفکر استراتژِیست در فضای پارادایمی هنرمند
سهیل سلیمی، نویسنده وکارگردان فیلم "فرشتگان قصاب" سینمای استراتژیک را یک ژانر نمی بیند بلکه سینمایی را ترسیم می کند که پشت سر آن تفکر استراتژیست وجود دارد و ادامه می دهد: "تفکر استراتژیک" معمولا نه در دل تفکر تک تک هنرمندان بلکه در پارادایمی که هنرمند در آن رشد می کند، وجود دارد. هنرمندی که در فضای هالیوود رشد می کند نیاز نیست به او بگویند که در وصف مثلا یهود و صهیونیست فیلم بساز! این تفکر از کودکی در فیلمساز نهادینه شده و پارادایم موجود آن را تحمیل کرده است. فیلمساز هالیوودی احساس نمی کند که فیلمی که می سازد سفارشی است؛ در صورتی که کار او سفارشی است. فیلمساز مجبور است فیلم را با سیاست های تعریف شده در کشور بسازد؛ در غیراین صورت سیستم برای تولید فیلمش از آن حمایت نخواهد کرد. به نظر می رسد همه چیز در فضا پارادایمی و روند طبیعی جریان دارد و نتیجه آن ساخت فیلم هایی است که از هالیوود می بینید. در صورتی که این اتفاق در جای دیگر دنیا، لحن سفارشی پیدا می کند چون جامعه دوم این فضا را برای هنرمندش آماده نکرده است و فیلمش با عنوان سفارشی یاد می شود چون در آن جامعه این باورها نهادینه نشده است. زمانی که فضا برای ساخت فیلم های استراتژیک مهیا نیست، خروجی کار این حس را به مخاطب القا می کند."
به گفته محمد صادق باطنی، آمریکا سال هاست تلاش می کند جهان بینی شیطان محور خود را به مخاطبین آمریکایی و مخاطبین جهانی حقنه کند. در این بین اصلی ترین استراتژی آمریکا عادی سازی شیطان در نگاه مخاطبان است. مجددا هالیوود نخستین مجموعه ای است که به خدمت این استراتژیِ راهبردی آمریکا می آید. از مدتها پیش فیلمهای فراوانی در هالیوود ساخته شده است که وظیفه شان عادی سازی شیطان در نگاه مخاطب است، قهرمانان فیلم یا شیطان هستند، یا رابطه ای حسنه با شیطان دارند و یا موجودی شیطانی هستند که با ظاهری پلید مشغول نجات بشریت است و مخاطب از همه جا بی خبر، در طول تمام این فیلمها مشغول همذات پنداری با شیطان است.»
*ژانر ترس، استراتژی های نظام آمریکا؛ در رابطه انسان با خدا
باطنی، کارگردان سینما با اشاره به استراتژی های نظام آمریکا در رابطه انسان با خدا ازنخستین ژانر هالیوود با عنوان «ژانر ترس» سخن به میان می آورد و ادامه می دهد: « سیل عظیم فیلمهایی که به شخصیت پردازی موجودات شیطانی همچون دراکولا، خون آشام، زامبی، گرگینه و... می پردازند در حال ارائه تصویری تکراری از موجودات شیطانی برای مخاطب هستند. اما آنچه این جریان عادی سازی را بسیار پیچیده تر کرده است، ظهور ژانرهای متناقض نمایی همچون «کمدی-ترسناک»، «خانوادگی-ترسناک» و یا «انیمیشن-ترسناک» است که همذات پنداری با شیطان را در پوسته ای طنز یا کودکانه و یا خانوادگی به خورد مخاطب می دهد و مخاطب بدون اطلاع از محتوای این فرمِ کادوپیچی شده، محتوای آن را دریافت می کند.»
وی ادامه می دهد: "در سالهای 2004 و 2008 در هالیوود مجموعه فیلمهایی ساخته می شود با نامِ «پسرجهنمی». در این فیلمها دنیا دچار آسیبی عظیم شده و ضد قهرمانی شیطانی به دنبال نابودی دنیاست. اینجاست که موجودی شیطانی و دوست داشتنی به نام «پسرجهنمی» که یک غول بامزه و خرابکار است! در جایگاه منجی دنیا قرار می گیرد و مخاطب در موضع همذات پنداری با قهرمان فیلم، آرزوی نجات دنیا توسط پسری جهنمی را در سر می پروراند. «گیلرمو دل تورو» کارگردان این دو فیلم است که تمام کارهایش رنگ و بوی شیطانی دارد، وی در سال 2006 نیز فیلم مهمی می سازد به نام «هزارتوی فان»، این فیلم ظاهری فانتزی و کودکانه دارد و داستان دختری اسپانیایی به نام «اُفلیا» را روایت می کند که در برهه جنگ جهانی دوم، به همراه مادرش گیرِ فرماندهی سنگدل و ترسناک به نام «کاپیتان ویدال» افتاده اند و در این بین مقدّر می شود که اُفلیا به عنوان شاهزاده، منجی یک دنیای افسانه ای شود. جالب اینجاست که تمامی موجودات این دنیای افسانه ای، شیطانی هستند و افلیا رفتاری بسیار عادی با آنها دارد. در واقع فیلم در ژست و ظاهری کودکانه فضایی شیطانی را برای مخاطب ترسیم می کند و ظاهر و خوی شیطانی را برای مخاطب جا می اندازد.»
محمد صادق باطنی می افزاید: "در مجموعه فیلمهای بتمن که با عنوان «شوالیه تاریکی» و در سالهای 2008 و 2012 روانه بازار شدند، مخاطب در تمام طول فیلم با یک موجود سیاه پوش همذات پنداری می کند که نمادش «خفاش» است و شبها را برای عملیاتهای خود انتخاب می کند و خانه ای در زیرِ زمین دارد. مخاطبی که سالها با داستانهای بتمن خو گرفته است، خود را آماده کرده تا موجودی از جنس سیاهی و تاریکی به عنوان منجی برای نجات وضع بشر ظهور کند. در فیلم «بدنهای گرم» ساخته 2013 مخاطب آموزش همذات پنداری با یک زامبی را می بیند و در فیلم «دراکولای گفته نشده» ساخته سال 2014 مخاطب به همراه قهرمان فیلم «لُرد وِلَد دراکولا» و با یاری موجودات شیطانی به مصاف «سلطان محمد» پادشاه عثمانی می رود. در فیلم «ملیفیسنت» هم داستان زیبای خفته برعکس می شود و این بار مخاطب (برعکس انیمیشن زیبای خفته) حق را به شخصیت منفی داستان یعنی «ملیفیسنت» (به معنای شرور) می دهد و با این موجود (که ظاهری شیطانی هم دارد) همذات پنداری می کند و وی را به عنوان نگهبان منجی عالم می پذیرد.»
*ورود استراتژی سینمای آمریکا در فضای انیمیشن
این کارگردان، زمانی این داستان را پیچیده تر می بیند که این روند عادی سازی از قالب فیلمهای سینمایی به ژانر انیمیشن وارد می شود.
وی می گوید: «جریان عادی سازی شیطان خود را متناسب با مخاطب کودک و نوجوان بازطراحی می کند. در انیمیشن «کارخانه هیولاها» که بعدها در سال 2012 قسمت دوم آن یعنی «دانشگاه هیولاها» ساخته شد مخاطب کودک تماما با موجوداتی شیطانی و عجیب و غریب همذات پنداری می کند و ظاهر وحشتناک و خلق و خوی شیطانی این موجودات با رنگ و لعاب جذاب فیلم، کاملا موجوداتی این گونه را در نگاه مخاطب عادی می کند. در انیمیشن «نورمن غیرطبیعی» ساخته سال 2013، کودکی به نام نورمن را می بینیم که با موجودات ماوراء الطبیعه رابطه دارد و موجودات شیطانی را می بیند و این موجودات در نگاهش بسیار عادی جلوه می کنند. در انیمیشن «هتل تراسیلوانیا» که در همان سال ساخته شده است، یک بار دیگر مخاطب بایست با دراکولا بنای همذات پنداری و رفاقت بگذارد و در موضعی جابجا، در نگاه موجودات شیطانی (همچون گرگینه، فرانکشتاین، زامبی، خون آشام و...) بنشیند و از انسانها بهراسد. همین ماجرا در انیمیشن «فرانک وینی» اتفاق می افتد و «تیم برتون» که پیش از این هم علاقه خود به ساخت انیمیشن های شیطانی را در انیمیشن «عروس مرده» نشان داده بود، این بار یک انیمیشن سیاه و سفید می سازد و داستان ترسناک فرانکشتاین را در قالبی کودکانه برای مخاطبان کودک و نوجوان خود تعریف می کند. مثالهای خدمت هالیوود به روند استراتژیک عادی سازی شیطان بسیار فراوان تر از توان محدود این نوشتار است، ولی به نظر می رسد که همین چند فیلم مثال زده شده در این نوشتار برای اینکه بگوییم هالیوود یک بار دیگر به خدمتِ استراتژیهای کلان آمریکایی آمده، کافی است."
*منبع: روزنامه کیهان
**پژوهشم**3211**9131



17/02/1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن