محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827179699
مروری بر کتاب «تخران» ماجرای غول سرخ شش طبقه و تصویری درشت از یک احساس
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مروری بر کتاب «تخران»
ماجرای غول سرخ شش طبقه و تصویری درشت از یک احساس
جواد افهمی در یک نقد مفصل 14 داستان مجموعه «تخران» را به طور مجزا مورد بررسی قرار داده است.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مجموعه داستان «تــِخــران» اثر مجید اسطیری سال 92 روانه بازار نشر شد. مجموعهای با 14 داستان گوناگون که شاید هیچکدام شبیه دیگری نباشند. تا امروز چند جلسه نقد و بررسی برای این کتاب برگزار شده و چندین یادداشت نیز درباره این اثر نوشته شده که پیش از این برای منتشر کردهایم. اما در این میان نقد و نظر نویسنده برجسته کشور، جواد افهمی، جایگاه خاصی دارد. افهمی در این نقد 14 داستان مجموعه «تخران» را به طور مجزا مورد بررسی قرار داده است که در ادامه میخوانیم. داستان پیراهن پاره پارهی عبدالله داداش غلام بعد از هفت سال قهر و دوری از خانواده، درست در روز عاشورا و ساعاتی قبل از شروع مراسم تعزیه خوانی، به منزل پدری واقع در روستای محل زادگاهش باز میگردد. در بدو ورود از طریق خواهر کوچکش پری که نقش راوی داستان را در هیبت اول شخص برعهده دارد اطلاعاتی در مورد تغییرات حاصل شده در منزل کسب مینماید: خواهری که قد کشیده است، درخت زبان گنجشکی که داداش غلام را به گذشته میبرد؛ المانی ساده برای درک گذشت زمان که با کمی زیرکی و اندک اشارهای به مثلا چروک روی صورت برادر میشد از توضیح مستقیم پیر شدن داداش غلام پرهیز کرد. بماند که در ابتدای داستان با اشارههای جزئی انگارانه به عینک و ریش پرپشت مرد چاق، مخاطب را به این گذشت زمان ارجاع داده است. برادر در هیبت یک غریبه، پس از سالها دوری از خانه و دوری از همه آن چیزهایی که روزگاری نقش هویت بخشیاش را بازی میکرده، اینک به جستجوی گمشدههایش و در واقع به جستجوی خود گمشدهاش کمر همت بسته و به خانه بازگشته است. تعزیه، عاشورا، روستا، مراسم سنتی و مذهبی، مادر، خانه، میدان روستا، روستائیان، اینها همه نمادهای هویتی و شخصیتی داداش غلام است. آنگونه که هجرت از روستا و اقامت گزیدن در شهر طی این هفت سال نتوانسته جای خالیشان را پر کند. مرضیهای هم که در هنگامه شکل گیری شخصیت کودکانه اش، به تبعیت از پدر ترک روستا کرده، اینک با تماشای صحنههای احساسی مراسم تعزیه، به خصوص آن بخش از مراسم که طی این سالها به غفلت، به دست فراموشی سپرده شده، تحت تأثیر قرار میگیرد. داستان با نثری ساده و صمیمی شروع می شود و به همان سبک و سیاق ادامه پیدا میکند. با این حال اگر برای فرم تعریفی هم سنگ غنا بخشیدن به ساختار داستان قائل باشیم، این داستان فاقد این ویژگی است. آقای استیری روایت را به سادگی هرچه تمامتر بیان میکند و این سادگی به شکل ساختاری متن که میتوانست در ارتقا و عمق بخشیدن به داستان نقشی اساسی را بازی کند لطمه زده است. پر واضح است که این سادهنویسی ارتباطی با ساده انگاری نثر و غافل ماندن از پیچیدگیهای روایی ندارد و به نظر میر سد عمدی باشد در انتخاب این گونه ی روایت. پیراهن پاره پارهی عبدالله بازگشتی است به نمادهای مذهبی که در زمانهی نو دستخوش فراموشی و حذف گردیده و نوستالژی وار ذهن مخاطب را به این گونه مراسم ارجاع میدهد. متن در جاهایی مخاطب را به آثار مخرب دوری از باورهای مذهبی و غفلت از پرداختن به مراسمی اینگونه رهنمون می شود. خوانندهی آشنا با این مراسم و نمادهای مستتر در آن از ابتدا با حال و هوای داستان و پیام واضح و آشکارش دمخور میشود و این البته به معنای لو رفتن داستان نیست. شکل کلاسیک داستان سرایی ملزوماتش در این متن رعایت شده است. حال سؤال این است: تکلیف مخاطبی که با این المانها و مراسم آشنایی ندارد چه میشود. منطقی نیست که جامعهی هدف این داستان را در جغرافیای محدود شیعی مذهب ایران محدود کنیم. که این با ذات داستان و داستان سرایی مغایر است. آن تغییرات و توضیحات ظریف و داستانی که باعث عبور یک متن روایی از مرزهای محدود و شناخته شده می شود، جایش در این داستان خالی است. پیراهن پاره پاره عبدالله بازگشتی است به نمادهای مذهبی که در زمانهی نو دستخوش فراموشی و حذف گردیده و نوستالژی وار ذهن مخاطب را به این گونه مراسم ارجاع میدهد. متن در جاهایی مخاطب را به آثار مخرب دوری از باورهای مذهبی و غفلت از پرداختن به مراسمی اینگونه رهنمون می شود.
با این حال داستان پیراهن پاره پارهی عبدالله بازگوکننده حسی نوستالژیک در قالب یک داستان شسته رفته و دقیق است. شخصیت پردازی خوب از کار درآمده است. داداش غلام، پری، مرضیه، مادر، کل ممرضا و حسن شیپورچی مراسم همه به قدر کفایت و به قدر نقشی که قرار است در این محدوده تنگ داستانی ایفا نمایند پردازش شده اند. مقدمات لازم برای بازنمایی حس نوستالژیک که پیام داستان به شمار می آید فراهم گشته است. نقطه اوج و فرود داستان به خوبی طراحی شده است. حرکت داداش غلام به سمت عبدالله برای کندن تکه ای پیراهن عبدالله، در هنگامه شبه، آنجا که شبه خوانی به اوج رسیده، اوج در اوجی زیبا رقم زده است. متن روایی آقای استیری حاوی داستانی است که خواننده را تا به انتها با خود همراه میسازد. داستان ساحل مزدا مرگ سکوت راوی احمد به اتفاق همسرش پروین و فرزندش پوریا سوار بر اتومبیل شخصی به قصد شنا در ساحل دریا توقف میکنند. مرد جوان قهوه خانه چی اخم آلود به آنها نزدیک می شود و با گفتن جمله «تختا ساعتی ده هزارتومنه.» آنها را از نشستن روی تخت منصرف میکند. در این حین اتومبیل مزدای سیاه رنگی به ساحل نزدیک می شود. پروین با اشاره به اتومبیل که گویا گران قیمت است میگوید: «اوه اوه احمد، این مایه دارا رو نگا دارن میان اینجا.» احمد به اتفاق پوریا برای شنا به آب میزنند. پروین روی ماسههای ساحل می نشیند و چای می نوشد. سرنشینان مزدای سیاهرنگ که عبارتند از یک مرد، یک زن، یک دختر جوان و یک پسربچه پس از پیاده شدن از مزدا روی یکی از تخته ای چوبی مینشینند. خانواده تازه وارد بر اساس اطلاعات ظاهری که نویسنده به ما میدهد نشان از خانوادهای غریب و ناآشنا و البته رو به اضمحلال دارد. دختر جوان بی رعایت اخلاق اسلامی در همین مدت کمِ توقف در ساحل با جوان قهوه خانه چی سروسِر پیدا می کند. مرد خانواده با زن که حتم نقش همسرش، آن هم همسری بلا دیده و زجرکشیده را به عهده دارد، بر سر موضوعی که به نظر شنا کردن پسر بچه در آب دریاست بگومگو میکند. مرد اندکی بعد پرخاش کنان با زبانی که برای احمد نامفهوم است پسربچه را بغل کرده و به داخل آب می برد و سرش را زیر آب میکند و نشان میدهد که قصد خفه کردنش را دارد. احمد با اشاره پروین به کمک پسربچه می رود. مرد با دیدن احمد، پسربچه را رها میکند و پی کار خود می رود. احمد پسربچه را بغل میکند و به مادر تحویلش می دهد. مادر با زبانی نامفهوم از احمد تشکر میکند. خانواده تازه وارد سوار مزدای سیاهرنگ خود میشوند. احمد با پسرش دوباره به آب میزنند و ساعتی بعد آنها هم سوار بر ماشین پی کار خود میروند. «ساحل، مزدا، مرگ، سکوت» داستان از هم گسیختگی و ازهم پاشیدگی کانون خانواده را در جایی بیرون از جامعه اصیل و مذهبی ایرانی حکایت می کند. این یعنی مهر تأیید بر اصول حاکم بر کوچکترین تشکیلات جامعه، یعنی خانواده در این مرز و بوم و به چالش کشیدن این واحد کوچک در جایی خارج از این مرز
راوی اول شخص است و روایت به جز معدود مواقع، بی دخالت راوی در تحلیل دادههای داستان شکل میگیرد. قضاوت در این داستان به تمامی به عهده خواننده گذاشته شده است. با این حال نویسنده سعی کرده نشانههایی را برای تشخیص دو خانواده از هم یکی خانواده سالم و گرم و صمیمی با هم و بر سبیل اخلاق و دیگری خانواده مضمحل و بی اخلاق برای خواننده آشکار نماید. نشانه هایی همچون اتومبیل کمی گرانقیمت، قلیان کشیدن مرد از خانواده دسته دوم، پرخاشگریهاش، تهدید پسربچه و سعی در خفه نمودنش در زیر آب، سبک سریهای دختر جوان و رفتار مادری که به نظر میرسد در این غوغای ازهم پاشیدگی له شده است و اراده ای جز پرخاشگری از خود ندارد و نقشی ایفا نمی کند جز همان کلامی که به تشکر رو به احمد به زبان می آورد. «ساحل، مزدا، مرگ، سکوت» داستان از هم گسیختگی و ازهم پاشیدگی کانون خانواده را در جایی بیرون از جامعه اصیل و مذهبی ایرانی حکایت می کند. این یعنی مهر تأیید بر اصول حاکم بر کوچکترین تشکیلات جامعه، یعنی خانواده در این مرز و بوم و به چالش کشیدن این واحد کوچک در جایی خارج از این مرز (اگر درست متوجه شده باشم). با شنیدن کلمه الله از زبان زن غریب برایمان روشن می شود که سرنشینان مزدای سیاهرنگ مسلمان هستند. اما اگر بنا را بر این بگذاریم که ایشان از عرب های خطه ی جنوب اند، بعید است کسی با برخورد یکباره با آنها پی به این موضوع نبرد. شاید شش صفحه در قطع رقعی فضای لازم و کافی را برای این چنین داستانی فراهم نیاورده است. در هر حال با این موضوع تا حدی سطحی برخورد شده است. البته نباید از نظر دور داشت که داستان کوتاه برشی از یک زندگی است. اما وقتی که قرار است قیاسی انجام گیرد بین دو زندگی آنگاه لازم است ابزار عدیده تر و کارآتری در فرآیند شکل گیری جملهها و توصیف حالات به کار آید. با این حال ارتباط صمیمی و دلنشین بین اعضای خانواده ی احمد به خوبی و پختگی ترسیم شده است. رابطه بین پدر و پسر رابطهی بین زن و شوهر و در انتها رابطه بین مادر و پسر خیلی خوب و جاندار از کار درآمده است. دیالوگها در خدمت داستان قرار گرفته و هیچ زیاده گویی به چشم نمی خورد. از همه اینها که بگذریم باید به نثر تا حدودی ضعیف و سطحی تر از داستان پیش اشاره شود. آنهم با آوردن چند مثال: صفحه 17- برگشتم و نگاهش کردم ... میخواستم بخندم و بگویم: «دریا این طرفه!» اما گفتم درست نیست. گفتم: «حالا مطمئنی که دریا اون طرفه!؟» اول: لازم به توضیح است که خندیدن یک امر ارادی نیست و فقط میتوان جلوی آن را گرفت. نمیشود تصمیم به خندیدن گرفت مگر این که مقصود خنده ی مصنوعی و نمایشی باشد. دوم: فعل گفتم در جمله ... اما گفتم درست نیست. یک غلط مصطلح و محاوره ای است و برای رعایت چارچوب درست نثر فارسی بهتر است از آوردن این گونه جملات پرهیز نمود. پر واضح است که مقصود همان ... اما با خودم گفتم درست نیست است. با این حال چه خوب است که فضای داستان را فضایی مناسب برای رونق بخشیدن به نثر غنی فارسی بدانیم و با رعایت قواعد و حفظ ارکان خدشه ناپذیر نثر به این امر کمک کنیم. سوم: کاش برای جلوگیری از تکرار سه باره ی واژه ی گفتن در این یک خط تمهیدی اندیشیده می شد. صفحه 19- ... از همانجا توی آب دیدم که یک مرد و زن، یک دختر جوان و یک پسربچه از ماشین سیاه پیاده شدند، به طرف یکی از تختها رفتند و رویش نشستند. بد نبود اگر نحوه و ترتیب ورود شخصیت ها به داستان سروشکلی داستانی به خود میگرفت تا آماری. به طور مثال مرد نحوه ی قدم گذاشتنش روی ماسههای ساحل، زن حین بغل زدن پسربچه و بیرون آمدن از اتومبیل و دخترجوان شلنگ تخته انداز ... یا هرجور دیگری که نویسنده ی محترم حتم خود بهتر میدانند. 3- داستان آن پاییز شدید هانی و دیگر دانش آموزان کلاس 203 سال دوم ... نظاره گر دختر جوانی اند که به قصد خودکشی بر فراز برج 25 طبقه ای که مشرف بر حیاط دبیرستان است حاضر شده است. هانی داشتهها و نداشتهها، خواسته ها و نخواستههایی دارد که او را از دیگر همکلاسیهایش متمایز و بهتر است بگوییم ممتاز می نماید. نشانهها همه حکایت از ذات پاک و کودکانه هانی دارد. درست در هنگامه تماشای دختر،هانی نگاهش تغییر جهت می یابد و به این فکر می کند که آیا تحمل سقوط یک تخم مرغ را از بالای برج 25 طبقه دارد؟ عادات هانی برایش شأنی و شخصیتی داستانی فراهم نموده است. او هرروز صبح خردههای نان سفره صبحانه را توی حیاط می تکاند. موقع پول دادن به راننده سرش را خم میکند تا نفسش به صورت راننده نخورد و بوی بد دهانش راننده را اذیت نکند. گنجشکها دنیای خیالی اش را پر کرده اند و همین دنیای خیالی را میزانی برای رقم خوردن یا نخوردن اتفاقات فاجعه بار دنیای بیرونی قرار می دهد. دلش میخواهد دختر روی برج بالی برای پرواز و رهایی از سقوط داشته باشد و همین را با گنجشکهای توی حیاط خانه درمیان می گذارد. تشبیهات داستان خیلی زیبا و بکر است. مخصوصاً توصیف سایه برج روی دو خیابان و یک پارک و یک مدرسه ای که در آن صبح روز فاجعه به اندازه ی یک دختر قد کشیده بود. از میان دانش آموزان کلاس 203 سال دوم رشته تجربی دبیرستان شهدای مدرسه فیضیه منطقه چهارده تهران که در روز چهارشنبه چهارم آبان سال 84 در ردیف کنار دیوار نشسته بودند، این تنها هانی بود که آرزو نداشت در ردیف کنار پنجره نشسته باشد. اول: ثبت این همه آدرس دقیق و طولانی به هر دلیل و با هر تکنیک روایی، باعث کندی و کشدار شدن خوانش متن میشود و ارزش هنری اثر را تقلیل میدهد. تشبیهات داستان خیلی زیبا و بکر است. مخصوصاً توصیف سایه برج روی دو خیابان و یک پارک و یک مدرسه ای که در آن صبح روز فاجعه به اندازه ی یک دختر قد کشیده بود.
ضرورتِ ثبت این همه آدرس و اطلاعات دقیق برای تنها یک منظور و آن هم آرزو نداشتن هانی برای اینکه کنار پنجره ننشیند به نظر ضرورتی عبث است. نویسنده می توانست با حذف دو سه یا حتی چهار آدرس جزئی از کل آدرس منظور را برساند. ضمن اینکه این همه آدرس تا انتهای داستان تکرار نمیشود و ضرورت وجودی اش عقیم می ماند. دوم: نویسنده در این داستان با نثر بازی روایی درخوری را راه انداخته و این تحسین برانگیز است. به نظر میرسد وسواسی درخور شأن یک داستان کوتاه برای به کار گیری واژهها و کلمات از خود نشان داده است. سوم: نویسنده محترم افعال منفی را در این بازی نثری که به راه انداخته خوب به کار گرفته است. به طور مثال: ... ولی همینهانی که تا خرده های نان سفره صبحانه را توی حیاط نمی تکاند، لباس به تن نمی کرد، آن چهارشنبه هنگامی که بیدار شده بود، با ...وقتی به خانه برگشت با همان دهان مومیاییها نیروی مادرش را نخورد و فقط به ... ... از میان دانش آموزان کلاس 203 سال دوم ... این تنها هانی بود که آرزو نداشت در ردیف کنار پنجره نشسته باشد. ...هانی به حیاط نرفت و در تمام مدتی که سرش را روز میز گذاشته بود به خودش میگفت: «خودکشی کار آدمای ضعیفه!» ... آرزو نداشتن هیچ صفتی و حالتی را برنمی تاباند و مؤید هیچ نکته ی بازتاب دهنده ای نیست. هانی که آرزوی نشستن در ردیف کنار پنجره را ندارد معلوم نیست که نشستن در این ردیف چه حسی را در او برمی انگیزاند. در نتیجه جمله ‹این تنها هانی بود که آرزو نداشت در ردیف کنار پنجره نشسته باشد› مبهم و تا حدی نامفهوم است. مگر اینکه قصد و نیت نویسنده این بوده باشد که هانی آرزو داشته در ردیف کنار پنجره ننشیند. به طورکلی این آرزو داشتن است که توان بازتاب خیلی از کنش ها و واکنش ها را دارد؛ و لاجرم این آرزو داشتن است که ارزش بازنمایی در یک متن روایی را دارد نه آرزو نداشتن. صفحه 27ـ توی نمازخانه، عزیزالله شرفی یک گوشه نشسته بود و زانوهایش را مثل دوتا خواهر کوچولوی نداشته که تازه تاتیکردن یاد گرفته باشند بغل کرده بود و خودش را میخورد که چرا، واقعن چرا جرئتش را ندارد از روی دیوار مدرسه بپرد و فرار کند. مقایسه ای زیبا بین شرفی ترسو و دختر که بر فراز برج 25 طبقه قصد خودکشی دارد. هر دو باید برای رسیدن به مقصود از بالای یک بلندی بپرند. دختر از فراز یک برج 25 طبقه و پسر از بالای یک دیوار حداکثر سه متری. این پاراگراف ذهن را به تشکیک اصل قدیمی فرامی خواند. همان اصلی که معترف به ترسو بودن همه ی آنهایی که به قصد خودکشی دست به اعمالی می زنند. و باز زیباتر ثبت صحنه خودکشی پدر عزیزالله شرفی در سه سالگیاش در زیرزمین خانه ای در محله پنجراه مشهد که منطقی است گویا برای این ترس همیشگی و مانده در وجودش. 4ـ داستان صفر چهار برشی از زندگی شهید برونسی که پخته و جاندار روایت شده است. سرباز وظیفه به دستور مافوق مأمور بر گماشتگی منزل شخصی سرگرد دستجردی میگردد. سرباز با مشاهده ظاهر زندگی سرگرد و نحوه برخورد همسرش با او قید این گونه خدمت کردن را میزند و علیرغم توبیخ و تنبیه سختی که برایش در نظر میگیرند به پادگان بر میگردد. نویسنده محترم به خوبی توانسته خود را از داوری اثر دور کند و روایتی بی پیرایه و درخور خلق نماید. فقط ای کاش تصویر نقاشی شده روی دیوار قدری خواناتر و آشکارتر شأن و شخصیت شهید برونسی معروف و شناخته شده را به رخ مخاطب میکشید. درست است که من ایرانی مطلع از جنگ با شخصیت این شهید بزرگ و این فرمانده عالی قدر آشنایم. اما برای مخاطب ناآشنا با این شهید تصویر نهایی داستان نامبرده را تنها و تنها در هیبت یک شهید و نه یک فرمانده بزرگ میشناساند. صفحه 29ـ ... یک لکه هم روی آرم ارتش شاهنشاهی روی یقه اش افتاد. تلمیح و ترفند خوبی برای به گند کشیدن ارتش شاهنشاهی نیست. 5ـ بیا برویم به چهل و یک سال بعد زن و مرد پیر و سالخورده مثل هر سال برای سالگرد خواستگاری شان به محلی که چهل و یک سال پیش مراسم خواستگاری را در آن محل به جا آوردهاند مراجعه میکنند. اما این بار بر خلاف سالهای پیش جوانی به نام منصور که راوی قصه است بهت زده درست در همان آلاچیقی که وعده گاه زوج پیر است نشسته و تکان نمیخورد. منصور که ضربه روحی سختی از جانب مونا که احتمالا قرار بوده همسر آینده اش باشد و اینک او را ترک کرده خورده دچار هذیان گویی است و هذیانهایش داستان را به پیش میبرد. داستان تصویری درشت از یک احساس است. از احساس غمیکه رو به افزایش است و دارد تار و پود صاحبش را از هم میدرد. منصور که قرار بوده به همراه مونا برگردان زوج سالخورده در چهل و یک سال پیش باشند در همین اثنای کار روند جریان عاشقانهشان به هم خورده و تصویری وارونه یافته است. انعکاس حس و حال شخصیتهای داستانی با دیالوگها و کنشها و واکنش های سرد و بی روح خیلی خوب بازگوکننده درون مایه داستان است. عشقی که در چهل و یک سالگی اش همچنان دوامیهرچند تکراری و تا حدودی عاری از نشاط دارد و در کنارش عشقی که نطفهاش بسته نشده به تباهی کشیده شده است. انعکاس حس و حال شخصیتهای داستانی با دیالوگها و کنشها و واکنش های سرد و بی روح خیلی خوب بازگوکننده درون مایه داستان است.
نثر بسیار مؤثر و در خدمت قصه گویی اثر از کار درآمده است. شخصیتها در عین بی هویتی تک تکشان ارائه دهنده هویتی مستقل و بسیار گویا هستند. 6ـ ژان پیاژه بی ژان پیاژه استاد روانشناسی با پسر خردسالش به پارک آمده و یکباره قصد میکند تستی روانشناختی را روی کودک انجام دهد: «بررسی قدم به قدم و دقیق تحولات رشد کودک» تستی که قبلا توسط دانشمند رشته روانشناسی به نام ژان پیاژه انجام شده و به عنوان تئوری ارائه گشته است. استاد بهروز غلامیدکتر روانشناس و استاد دانشگاه با همسرش متارکه کرده و طی یک توافق دوطرفه مادر عهده دار سرپرستی کودک گشته است. دکتر بهروز غلامیطبق دادههای داستان بدترین موقع را برای انجام تست روانشناختی روی کودک نگونبخت انتخاب کرده است. ناکامیهای پیش آمده در زندگی دکتر غلامیظاهرا با فرمولهای پیچیده و تئوریهای زمخت روانشناسی جور درنمیآید. داستان ما را از احوالات به ظاهر پیچیده و منظم استاد دانشگاهی آگاه میکند که از رنگ لباس کودکش بی اطلاع است؛ و این فاجعه همان نقطه اوج داستان را تشکیل می دهد.
داستان به خوبی توانسته این حس خوب را به مخاطب القا کند که زندگی علیرغم تمام ظرفیتها و باید و نبایدهایی که طی دوران به قاعده ی فرمولهای دانشمندان رشته ی روانشناسی درآمده است با این حال پیچیده تر، غیرقابل پیشبینی تر و جذابتر از آن است که در قالب این فرمولها محصور شود و محدود. شاید زیبایی و شادابی آن هم به همین بی قاعدگی در عین قاعده مندی اش باشد. نثر در این داستان در بازنشر احوالات شخصیتهای داستانی ژان پیاژه بی ... خوب و جاندار عمل کرده است و به خوبی از عهدهی انعکاس حس و حال دکتر غلامیکه به تنهایی بازتاب دهنده این حس و حال که همانا درونمایه داستان را هم تشکیل می دهد برآمده است. داستان ما را از احوالات به ظاهر پیچیده و منظم استاد دانشگاهی آگاه میکند که از رنگ لباس کودکش بی اطلاع است؛ و این فاجعه همان نقطه اوج داستان را تشکیل می دهد. نکته حائز اهمیت این داستان همین است و بسیار خوب جا افتاده است. رنگ لباس کودکمان، کودکی که لحظه ای پیش او را برای گردش به پارک برده بودیم چه بوده است؟ خلق وخو و خواستهها و آرمانها و اهداف و آینده اش پیشکشمان. ضمن این که راوی دانای کل در کسوت سوم شخص مفرد کارکردی بسیار تأثیرگذار و مثمرثمر داشته است. شاید اگر در این حیطه قرار بود که مانوری داده شود و تغییر راوی داده میشد از تأثیرگذاری متن کاسته می شد. 7 زهرمار توصیفها خوب و البته بی ارتباط با داستان. اما داستان حرفی برای گفتن ندارد. سطحی و تکراری هم در موضوع و هم در نحوهی پرداخت داستانی. اتوبوس و شب و نور ماه و راننده و مسافرها همگی اضافی اند. شاید اگر داستان به صورت منولوگ (تک گویی همان شخصیت اصلی که داستان کارگری اش را تعریف میکند) بود از این سرگشتگی و بی هویتی نجات پیدا میکرد. 8ـ میگوئل آه آه میگوئل شخصیت اصلی داستان دچار مریضی میگرن است. مریضی که در وضعیت حاد و شدت یافته اش مریض را دچار اوهام میکند. در این داستان شروین که دچار این مریضی است ظاهرا در اوج مریضی قرار گرفته و کرمیدر حالت اوهام در مغزش جا خوش کرده و هم سخن او گشته است؛ و البته هم سخن نویسنده ی خوشذوق ما. راوی همین شخصیت وهمیاست. یعنی همان کرم چاق و بند بند که توی مغز شروین میلولد. دیالوگهای راوی یا همان کرم اینگونه در تلاش تلقین است که همزیستی مسالمت آمیزی با شروین برقرار کرده است. پارادوکسی دلنشین و جالب که مخاطب را با خود همراه میسازد. از متن داستان: «وقتی قرص میخوره میفهمم که منو دوست نداره. میخواد که من نباشم. اون حتی میخواد منو بیرون کنه.» هویت بخشیدن به شخصیت موهم و غیرواقعی همیشه موضوع جذاب و صد البته دور از دسترسی است که دست پیدا کردن به آن هنر میخواهد. نویسنده در این داستان پا را از این هم فراتر گذاشته و این موجود خیالی و وهمیرا راوی داستان قرار داده است. راوی الحق که خوب هم از عهدهی روایت برآمده است. شروین و راوی یا همان کرم بند بند ندیدههایی را می بینند که در نتیجه مریضی و ناتوانی شخص مریض او را حائز تواناییهای برتری طلبان های نموده است. او پروانه مهتاب را می بیند. باز یک موجود خیالی وهمیکه گویا او هم در اثر همین مریضی خلق شده است. همین طور زرافهی پیرزن و مگس سفید سرباز را. دو خصیصهی ظاهری در این دو شخصیت شروین و مهتاب آن دو را از هم متمایز و در نتیجه شروین را دارای مراتب متعالی شخصیتی می کند. یک: شروین از درد و رنجی که عارضش شده در اثر گذشت زمان و شاید تواناییهایی که در این داستان خیلی به آنها اشاره نشده است نوعی فرآیند رشد و تعالی برای خود ساخته و شخصیتی رو به تکامل دارد. اما مهتاب به این گونهی فرا واقعی اما حتمیمریضی پی نبرده است و در نقطهی صفر تعالی مانده است. منظور مریضی خاص چون میگرن نیست. منظور این حقیر فرآیند رنج بردن و درد کشیدن است. البته فارغ از باورهای مذهب مسیح که القا کنندهی این معناست. دوم: شروین شخصیت وامانده و منفعلی نیست و شدیداً در تلاش و تکاپوست. به وضعیت خود اشراف دارد و محاط بر آن است. درست بر خلاف مهتاب که هیچ گونه اطلاع و اشرافی بر این ناتوانی پرتوان ندارد. داستان برای من تازگی و جذابیت خاصی داشت. تلنگری به ضعفها و ظرفیتهایی که مغفول مانده است. به انسان و فضای شگرفی که دائم در حال خلق آن است. 9ـ تخران نویسنده در این داستان ما را با تکنیک ابداعی و شگرف روایت به شکل عقبگرد از آخر به اول (البته به شکل تصویری) آشنا میسازد. شاید کم مایگی داستان نویسنده محترم را برآن داشته تا نقصان طرح داستانی را با فرمیخاص و تقریبا من درآوردی جبران نماید. تکیه بر فرم داستان سرایی همیشه زیبنده بوده و باعث غنای روایت میشود. به شرط آن که این گونهی فرم روایی شعور مخاطب را به فعلیتی هم شأن و هم اندازهی آنچه درخورش است وادار سازد. راوی خود شخصیتی معماگونه دارد و گویا موجودی فراذهنی است که در به در به دنبال سوژه ای برای داستانسرایی است. راوی با توجه به پرداخت داستانی که شاهدش هستیم خیلی به کار این داستان نیامده است. دختر چادری (چادر، فلسفه وجودیاش، کارایی اش، ارزش و بازنمودش در جامعه موضوع اصلی داستان است) با گریه وارد منزل شده و بی توضیح خاصی گریه کنان به اتاقش پناه می برد. راوی برای سر درآوردن از موضوع مجبور می شود با توانایی که معلوم نیست کدام قدرت ماورایی در اختیارش قرار داده داستان را از انتها به ابتدا فرم به فرم پس ببرد و خواننده را از انتها به ابتدا در جریان ماوقع بگذارد. در این داستان تصویری تنها چیزی که لازمهی فهم این داستان است فهم تصویری خواننده است و آن اندازه سرعتی که بتواند تصاویر را عکس مسیری که در گذر است در ذهن خود دوباره مونتاژ نموده و به همان سرعت هم تحلیلش کند. همه این زمان را که صرف این کار سینمایی شده اگر در نظر بگیریم و در یک جمع بندی بخواهیم خروجی این زمان صرف شده را ارزیابی کنیم میبینیم که ته آن چیزی باقی نمیماند که دست مخاطب را بگیرد. راوی خود شخصیتی معماگونه دارد و گویا موجودی فراذهنی است که در به در به دنبال سوژه ای برای داستانسرایی است. راوی با توجه به پرداخت داستانی که شاهدش هستیم خیلی به کار این داستان نیامده است.
یک دختر خانم چادری روی پله های برقی ایستگاه مترو چادرش لای چرخدنده های پله برقی گیر میکند و همزمان مردی که پشت سر او روی پله های عقبی ایستاده پایش لای چادر گره میخورد و سقوط می کند. در این حین شروع به ناسزا گفتن به دختر جوان میکند. راوی که فکر میکند ترسیم کننده فضای داستان یا حداقل تغییر دهندهی این فضا است بعد از خروج از ایستگاه دوباره به آن مکان بازمی گردد و این بار به خواست خود تغییرات لازم را در فضای راکد داستان که گویی با فشردن دکمه ای به شکل استپ یا فیکس درآمده داده و داستان را به جریان میاندازد. اما کدام جریان؟ سؤال این است: چادر باعث این ازهم گسیختگی شده یا بی مبالاتی دختر چادری؟ اتفاقی که به طور حتم نمیتوان برایش مقصری تراشید یا یافت. اتفاقی که می توانست برای یک دختر مانتویی که شالی بلند از دوشش آویزان است بیفتد. یا مردی که بند کوله پشتی اش روی پلهها قل می خورد یا ... چادر قبل از این که کسی بخواهد برای چراییا ش دلیلی یا برای رد این چرایی بهانه ای بتراشد خودش را نه با زور یا منطق فیثاغورثی، که با یک سری باورهای ارزشی بر مردم این سرزمین و از دیرباز تحمیل کرده است و تا کنون در عبور از هیچ راه پلهای بهانه ای برای فحش و ناسزاگویی نشده است. چادر فارغ از پیرایهها و چهارچوبهای دست و پاگیری که طی این سی و اندی سال بر آن بسته اند یک ارزش است. یک پوشش کامل برای خانم های ارزشی و مؤمن. همانطور که مانتوی مقبولی که خانمها می پوشند هم میتواند یک ارزش باشد و شلوار و ژاکتی هم که خانمهای محجبه عرب به همراه مقنعه به تن میکنند میتواند یک ارزش باشد. با این حال چه خوب است که نویسندهی ارزشی و خوب ما طبق باورها و اعتقاداتش سعی میکند در قالب داستان از این ارزشها دفاع کند. فراموش نکنیم که می تواند در مواقعی ضدارزش هم به حساب بیاید. با این حال داستان همانند داستانهای دیگر به خاطر تلاشی که برای القای پیام خود به خواننده کرده واجد ارزش است و لازم است به استیری عزیز به خاطر همین تلاش دست مریزاد بگویم. شاید درست فهمیده باشم که نویسنده آقای استیری عزیز در اکثر داستانها علیرغم شگردهای خوب و قابل توجهی که برای روایت به کار میبرند، زوائدی در کارشان ظاهر میشود که باعث لطمه زدن به اساس داستان می شود. مثلا در همین داستان تخران به نظر حقیر فضای خانه و شخصیتهایی مثل پدر و مادر بالکل زیادی اند و نقشی در روند داستان بازی نمی کنند و باید حتما حذف شوند. 10ـ دیوار به دیوار زن و شوهری به طور اتفاقی برای مدت کمیصاحب بچه می شوند. اصرار دارم به صاحب بچه شدن این زوج چون راوی خود اصرار بر خلأی دارد که بی بچگی بر زندگی این دو زن و مرد سایه افکنده است. بچه ای که انگار اگر بود میتوانست خیلی از مشکلات عدیده این زوج را برطرف سازد. حتی اعتیاد مرد را. شوهر به نظر معتاد است و تلاشی برای ترک اعتیاد خود نمیکند. زندگی این زوج ساکت و سرد و بی روح است. همسایه این زوج دعوای سختی بینشان درمیگیرد. زن همسایه کودک شیرخوار خود را به همسر مرد معتاد میدهد و خود از خانه می رود. کودک در همان مدت کم حضور در خانهی این زوج روحی انگار می دمد به کالبد خالی این خانه. زن اما بیش از مرد دنیایی خیالی را برای خود تصور میکند. دنیایی با حضور کودک غریبه و بر طبق این خیال به فکر پوشک و شیر خشک میافتد. خیالی که خیلی زود مثل ابری بهاری از میان میرود بی آن که ببارد. داستان از غنای روایی مناسبی برخوردار است. راوی داستانش را پخته و جاندار تعریف میکند. بی هیچ حرف زیادی و بی توصیفی که به داستان مربوط نباشد. داستانی موجز و تأثیرگذار. نویسنده با خونسردی کناری ایستاده و همه چیز را به عهده مخاطب گذاشته تا خود بررسی و تحلیل کند. یک کار حرفه ای و درخور ستایش. 11ـ خدا کند تو هیچ خواب خوبی نبینی توصیف ها عالی و زیبا به کار آمده اند. داستانی با پایانی باز و مقبول. دختری کراکی توسط محسن پسر عمویی که زمانی عشق زندگی اش بوده با مراجعه به مرکز ترک اعتیاد (که گویا غیرقانونی عمل میکند) قصد کنار گذاشتن مصرف کراک را دارد. داستان به تمامیبه کار تشریح و توصیف حال و هوای یک زن کراکی آمده و کارکرد دیگری را دنبال نکرده است. عشق هم با تمام قدرت و کوبندگی اش در مقابل اعتیاد سرخم میکند. این البته انتخاب نویسنده است که برای انعکاس فاجعه به همان وزن و همان آهنگی که عمل میکند آن را در مقابل عشقی پاک و بی آلایش قرار داده است. عشق عقب میکشد و دختر تنها افقی که پیش رو میبیند خرد شدن جمجمههای هردو و درهم شدنشان است. کاش جرأتی به خرج می دادیم و کمیبیشتر به عشق اعتنا میکردیم. البته نه از جنبهی درام که از جنبهی ایمانی. ایمان به وجود افقی هرچند دور و ناپیدا و دست نیافتنی که تنها عشق می تواند ابزار دسترسی به این افق را فراهم آورد. البته نباید از نظر دور داشت که نویسنده در این داستان نقطهی پایانی را که برای داستان قرار داده باز است و میتوان نتیجه ای ورای آن چه ظاهر داستان دنبال میکند برای آن رقم زد. پایانی که در آن عشق حرف اول را میزند. گاهی لازم است که جنبه های رئال داستان را درز بگیریم و کمیهم دروغ چاشنی داستان بکنیم. مثلا این که عشق توانست دختر کراکی را به زندگی بازگرداند. دروغی که باورش برای این حقیر هم مشکل است. 12ـ عقب راوی کارمند اداره به همراه اکرم همسرش و امیرعلی فرزند کوچکشان برای دید و بازدید راهی منزل همکار اداریاش آقای حیدری میشوند. در راه راوی برای همسر و امیرعلی توضیح میدهد که بچه حیدری یک سالی از امیرعلی کوچکتر است و عقب ماندگی ذهنی دارد. زنش هم بعد از به دنیا آمدن بچه یک مدت طولانی افسردگی گرفته و هنوز هم درست و حسابی روبه راه نشده است. امیرعلی که کودکی بیش نیست طبق عادت کودکانه ی خود عقب ماندگی کودکی که قرار است به دیدنش بروند ذهنش را به خود مشغول میکند و در نهایت با عنوان کردن دیوانه بودن فرزند حیدری در حضور جمع فاجعه ای را که مد نظر نویسنده بوده شکل میدهد. نثر با توجه به زاویه دید راوی اول شخص خوب از کار درآمده است. داستان خوب پرداخت شده است و پیام خود را به خوبی بازگویی و بازنمایی میکند. بماند که پیام و درونمایه داستان از سطح عبور نمیکند و ذهن خواننده را به جای خاصی جز همان نحوه برخورد با کودکان خاص و نیز نحوه برخورد با کودکان ارجاع نمیدهد. با این حال راوی در همین سطح خوب قصه پردازی میکند. شخصیتها به خوبی از عهدهی نقشی که برایشان در نظر گرفته شده برآمده اند. 13ـ غول سرخ شش طبقه یک داستان و یک تلاش صادقانه برای ترسیم فضای روانشناختی کودک. پدر در کودکی خود مانده اما نه آن طور که از آن انتظار شادابی و طراوت داشته باشیم. ترسی که انگار ریشه در ژن خانواده دارد و موروثی است. ترسی که آرایههای ظاهری اش رو به تکامل است. پدر با دیدن نشانههای ظاهری ترس در کودک خود در جای جای داستان به گذشته خود و خانواده اش رجوع میکند. ترس همچون ویروسی واگیردار از پدربزرگ به پدر و حالا به کودک نه چندان دلبند سرایت کرده است و گریزی از آن نیست. کاری به درست یا نادرست بودن توضیحات تخصصی و روانشناسانه اثر ندارم که نه در حیطهی تخصصی این حقیر است و نه الزامیبه فراگیری آن دارم. به همین سبب مخاطب هم نباید خود را درگیر این قبیل موضوعات کارشناسانه بکند. کمیباور به صداقت نویسنده میتواند مشکلات این چنینی را حل کند. اما از این که بگذریم کار کار ارزشمند و قابل دفاعی است. وارد حوزه ی روانشناسی شدن و از روانشناسی کودک و رشد گفتن و ذهن مخاطب را این چنین به فجایعی که میتواند رعایت نکردن بعضی نکات تربیتی به بار بیاورد خود به خود حائز قدر و ارزش است. خاصه که نویسنده توانسته باشد قالب روایی اثر را هم به بار بنشاند و چنین تلقین کند که مخاطب با یک اثر روایی محض رو به رو است. شاید اگر کمیاین جنبه اثر بیشتر از جنبه های روانشناختی اش مورد عنایت نویسنده قرار می گرفت و بیشتر از این بهش توجه میشد آن وقت مخاطب فرهیخته احساس خوشتری نسبت به اثر پیدا میکرد. با این حال غول سرخ شش طبقه یک داستان با ارکان تعریف شده ی آن است. همین و بس. 14ـ در خانهی سیاه من بمان داستانی زیبا با قالبی سیاه اما دلنشین. شاید و اگر اشتباه نکرده باشم ادای دینی به فروغ و فیلم این خانه سیاه است و ... که اگر این چنین است ای کاش اشاره ای در تیتر داستان به آن میشد. عشق سودای خانمان براندازی است برای جذامیهمان که پاک کن خداوند چشم و گوش و انگشت هاش را پاک کرده و اینک عشقش است که دوباره قلم به دست می گیرد و چشم و گوش و انگشت ترسیم میکند. درد عقب مینشیند و عشق جلوه گری مینماید. عشق وصل نیست. یا هست و آن وصلی که انتظارش را داریم نیست. عشق چیز عجیبی است. مجموعه داستان تخران حاوی داستانهای دلنشین و جذابی است. در این مجموعه طرحها به خوبی از حالت طرح خارج شده و به داستان تبدیل گشته است. شخصیتها کنشمندند و منشأ اثر. گرههای داستانی تا حدی خوب تعبیه شده است. فضاسازی برای این گره ها منطقی از کار در آمده است. پیرنگ داستانها قابل قبول است و اینها همگی خبر از استعدادی بالقوه میدهد که باید منتظر آثار درخورتر و پخته تر از او باشیم. انتهای پیام/و
94/02/07 - 09:37
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]
صفحات پیشنهادی
ماجرای «غازی که نمیخواست غاز باشد» کتاب شد
ماجرای غازی که نمیخواست غاز باشد کتاب شدکتاب غازی که نمیخواست غاز باشد با نویسندگی و تصویرگری پتر هوراچک و ترجمه نورا حقپرست از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد به گزارش خبرگزاری فارس کتاب «غازی که نمیخواست غاز باشد» به نویسندگی و تصدر گفتوگو با فارس عنوان شد همراهی مجموعههای فرهنگی حول محور کتاب در مسابقه «من زندهام»
در گفتوگو با فارس عنوان شدهمراهی مجموعههای فرهنگی حول محور کتاب در مسابقه من زندهاممعاون اجرایی مجمع ناشران انقلاب اسلامی درباره طراحی مسابقه من زندهام گفت اهدافی که مجمع در این جریان مورد نظر داشت همراه کردن و هماهنگ کردن مجموعههای فرهنگی حول محور کتاب بود که خیلی خوب محققداستان پیدایش خط «از کتیبه تا کتاب» منتشر شد
داستان پیدایش خط از کتیبه تا کتاب منتشر شدکتاب از کتیبه تا کتاب به قلم جمال رادفر که داستان پیدایش خط را روایت میکند از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان راهی کتابفروشیها شد به گزارش خبرگزاری فارس کتاب «از کتیبه تا کتاب» در زمینه داستان پیدایش خط ن«رازوارگی سلامت» در کتاب تازهای از گادامر منتشر شد
رازوارگی سلامت در کتاب تازهای از گادامر منتشر شدکتاب رازوارگی سلامت مجموعه مقالات گئورگ گادامر در باب پزشکی ترجمه نرگس تاجیک منتشر شد به گزارش خبرگزاری فارس این نوشتار شامل مجموعه مقالات و سخنرانیهای هانس گئورگ گادامر درباره پزشکی است که ابتدا توسط انتشارات شورکامپ در سبازدید سرزده «مختارپور» از کتابخانههای عمومی دماوند و پردیس
بازدید سرزده مختارپور از کتابخانههای عمومی دماوند و پردیسدبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور صبح امروز از کتابخانههای عمومی شمال شرق استان تهران بازدید و با کتابداران آنها دیدار و گفتگو کرد به گزارش خبرگزاری فارس علیرضا مختارپور دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور با همراهی محجتالاسلام کاکایی در گفتوگو با فارس: چاپ جدید «اقتدا به محمد» روانه بازار کتاب میشود
حجتالاسلام کاکایی در گفتوگو با فارس چاپ جدید اقتدا به محمد روانه بازار کتاب میشودحجتالاسلام کاکایی درباره حضور آثارش در بیستوهشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران گفت به این مناسبت چاپ هفتم کتاب وحدت وجود به روایت ابن عربی و مایستر اکهارت و چاپ چهارم اقتدا به محمد ص منتشر/چند خبر از نمایشگاه کتاب/ «خواندن، گفتوگو با جهان» شعار نمایشگاه کتاب تهران شد
چند خبر از نمایشگاه کتاب خواندن گفتوگو با جهان شعار نمایشگاه کتاب تهران شدخواندن گفتوگو با جهان به عنوان شعار بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران انتخاب شد به گزارش خبرگزاری فارس «خواندن گفتوگو با جهان» به عنوان شعار بیست و هشتمین نمایشگفضائلی خبر داد حضور «سروش» با ۵۰ عنوان کتاب چاپ اول در نمایشگاه کتاب
فضائلی خبر دادحضور سروش با ۵۰ عنوان کتاب چاپ اول در نمایشگاه کتابمدیر عامل انتشارات سروش گفت در نمایشگاه امسال بیش از ۵۰ عنوان کتاب چاپ اول و بیش از ۱۵۰ عنوان کتاب تجدید چاپ در کنار دیگر آثار فاخر و ارزشمند سروش عرضه خواهد شد به گزارش خبرگزاری فارس مهدی فضائلی در آستانه برگزبازی، سرگرمی و نقاشی با کتابهای «اسم من...»
بازی سرگرمی و نقاشی با کتابهای اسم من مجموعه ۳ جلدی اسم من با عنوانهای اسم من مثلث اسم من مربع و اسم من دایره با نویسندگی تصویرگری و طراحی ناهید عسگری به تازگی از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است به گزارش خبرگزاری فارس کودکان در مجموعه&zدر گفتوگو با فارس عنوان شد ارسال اثر به جشنواره عکس «قابهای بهشتی» تمدید شد/انتشار کتاب از عکسهای
در گفتوگو با فارس عنوان شدارسال اثر به جشنواره عکس قابهای بهشتی تمدید شد انتشار کتاب از عکسهای برگزیدهدبیر سومین جشنواره عکس قابهای بهشتی از تمدید مهلت ارسال اثر تا 30 فروردین به دبیرخانه این جشنواره خبر داد محسن محمدی دبیر سومین جشنواره عکس «قابهای بهشتی»برگزاری کلاسهای فیلمنامهنویسی «سروش صحت» در کتابخانه ملی
برگزاری کلاسهای فیلمنامهنویسی سروش صحت در کتابخانه ملیکلاسهای فیلمنامهنویسی سروش صحت در کتابخانه ملی برگزار میشود به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس کلاسهای فیلمنامهنویسی «سروش صحت» از ۵ اردیبهشت ماه روزهای شنبه ساعت ۱۶ ۳۰ الی ۱۸ برگزارپس از تعطیلی رادیو کتاب بازگشت کتاب به رادیو فرهنگ با برنامه «شیرازه»
پس از تعطیلی رادیو کتاببازگشت کتاب به رادیو فرهنگ با برنامه شیرازهبرنامه شیرازه برنامه معرفی کتاب از 22 فروردین در چهار نوبت از رادیو فرهنگ پخش میشود به گزارش خبرگزاری فارس با تعطیلی رادیو کتاب برنامه «شیرازه» نیز پس از توقف موقت پخش از 22 فروردین ماه 94به قلم ظفر بنگاش کتاب «انقلاب اسلامی، بزرگترین چالش آمریکا» منتشر میشود
به قلم ظفر بنگاشکتاب انقلاب اسلامی بزرگترین چالش آمریکا منتشر میشودکتاب انقلاب اسلامی بزرگترین چالش آمریکا نوشته ظفر بنگاش رئیس موسسه اندیشه اسلامی کانادا با ترجمه علی فتحعلی آشتیانی از سوی دفتر نشر معارف منتشر میشود به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس کتاب &laquشاعری که دوست دارد کتاب اولش فراموش شود / موسوی با «خارج آهنگ» به نمایشگاه کتاب میآید
شاعری که دوست دارد کتاب اولش فراموش شود موسوی با خارج آهنگ به نمایشگاه کتاب میآید فرهنگ > ادبیات - عبدالجواد موسوی امسال با یک مجموعه شعر به نمایشگاه کتاب میآید مجومه ای که به گفته او در برگیرنده شعرهای کلاسیک سپید و ترانههای این شاعر است به گزارش خبرگزاریباغبانی برای فارس تشریح کرد ماجرای «خانه ویرایش ایران» از ابتدا تا انتهایی مبهم
باغبانی برای فارس تشریح کردماجرای خانه ویرایش ایران از ابتدا تا انتهایی مبهممحسن باغبانی گفت روزهای بعد از استعفایم را اختصاص دادم به نوشتن تاریخ هفت ماهه بودنم در خانه ویرایش و نام آن کتاب را گذاشتم خانه ویرایش ایران به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس مرداد ماتورانیان در گفتوگو با فارس خبرداد «انتشارات شهر آب» با 30 عنوان جدید در نمایشگاه کتاب
تورانیان در گفتوگو با فارس خبردادانتشارات شهر آب با 30 عنوان جدید در نمایشگاه کتابعلی اکبر تورانیان مدیر انتشارات شهر آب از حضور در نمایشگاه کتاب تهران و عرضه 30 عنوان کتاب جدید خبرداد و گفت از میان 30 اثر جدید 8 عنوان آن تالیفی است علی اکبر تورانیان مدیر انتشارات «شهر آبه مناسبت بزرگداشت عملیات «والفجر یک» ماجرای عجیب یک عکاس جنگی/ سماجت +تصاویر منتشر نشده
به مناسبت بزرگداشت عملیات والفجر یکماجرای عجیب یک عکاس جنگی سماجت تصاویر منتشر نشدهامیرعلی جوادیان میگوید باید برای خارج کردن ترکش صورتم مرا به بیمارستان منتقل میکردند در حین رفتن صحنه اعزام و آرایش نظامی گردانی را دیدم که بسیار زیبا بود حیفم آمد عکس نگیرم به گزارش خبرنگ-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها