تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835031266
كمال تبريزي: تحمل من زياد است
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: كمال تبريزي: تحمل من زياد است
تلويزيون- آزاده سهرابي:
هفته گذشته سريال «شهريار» به پايان رسيد تا كمكم حرف و حديثهاي آن هم رو به خاموشي برود.
اما مخالفتها در حواشي اين سريال به يكي از شخصيتهاي ادبي معاصر ميپرداخت، شكل جديدي از مخالفت بود؛ اگرچه خود اين سريال هم راه جديدي در پرداختن به شخصيتهاي معاصر در قالب اثر دراماتيك بود.
اگر تا ديروز در اعتراض به فيلمها و سريالهايي كه به قشر خاصي از جامعه ميپرداخت، اهالي آن صنف و قشر دست به اعتراض ميزدند و اگر بازگويي نقدي اجتماعي، عدهاي را به مخالفت واميداشت، اين بار شخصيتهاي حقيقي مدعي شدند.
دختر شهريار با نادرست خواندن روايت كمال تبريزي از زندگي پدرش نقطه اوج اعتراضها بود و هرچند در مقابل، پسر شهريار اين سريال را مطابق با واقعيت خواند و در تأييد آن سخن گفت اما آنكه باعث شد سرنوشت شهريار دستخوش تغيير شود، اعتراض دختر شهريار بود كه به حذف قسمت 19 سريال انجاميد و اين در حالي است كه حداقل بسياري تا پيش از اين سريال حتي نميدانستند شهريار را فرزنداني هست!
در فرصتي كه هنوز تب سريال فروكش نكرده پاي گفتوگو با سازنده اين سريال نشستيم تا از كمال تبريزي درباره نگاهش به اعتراضها، ميزان دلبستگياش به شخصيت شهريار، وفادارياش به زندگينامه او و فراز و فرودهاي اثر بپردازيم. در اين ميان اما بيشتر بحث به واشكافي اين واقعيت از نگاه تبريزي پرداخت كه ما ايرانيها در گفتن از يكديگر رودرروي هم تعارف داريم.
* بگذاريد بحث را از اينجا آغاز كنم كه خوشبختانه ما ملتي هستيم كه از حيث داشتن مشاهير ادب و هنر و چهرههاي شاخص اين عرصه كه بتوان روي آنها سرمايهگذاريهاي تصويري كرد كم نداريم. اما طي اين سالها آنها حضور بسيار كمرنگي در درامهاي تصويري ما داشتهاند. شهريار نشان داد كه اينگونه آثار اقبال عمومي همدارند. شما عمده دليل اين امتناع سفارشدهندهها و فيلمسازان در ورود به آثار مشاهير محور را در چه ميبينيد؟
واقعيتش اين است كه ما هرگاه ميخواهيم درباره آدمها قضاوت كنيم (حالا چه تعريفشان را بكنيم و چه عليه آنها بگوييم) مادامي كه آن آدم زنده هست يا در دوره معاصر زندگي ميكرده و مدت زمان زيادي از فقدانش ميگذرد...
* يعني ورثهاي براي مطالبه دارد...
بله. در اين شرايط احتياط ميكنيم و سعي ميكنيم چه مثبت يا منفي خيلي اظهارنظر نكنيم. اين در فرهنگ ما ايرانيهاست. كما اينكه اگر كسي در قيد حيات باشد كمتر جلسه نقدي روي آثارش ميگذاريم يا جلسه تمجيد و تكريم (منهاي اين اواخر) صبر ميكنيم تا از ما فاصله زيادي بگيرد تا كنگرهها و سمينارها را برگزار كنيم.
* پس معتقديد مانعي در فرهنگ ما ايرانيها در اين باره وجود دارد؟
دقيقاً. احساس ميكنيم خوب و بد آن آدم را در دوره معاصرش نبايد بگوييم. يك جورهايي با او تعارف داريم پس براي بيان حسمان راحت نيستيم. ببينيد ما وقتي داخل ماشين خودمان نشستيم و نميبينيم راننده ماشين كنار دستمان چه كسي است يا راننده ماشيني كه از روبهرو ميآيد كيست، به رعايت حقتقدم كه ميرسيم هر كسي ميخواهد ديگري را جا بگذارد و خودش را جلو بيندازد اما همين را مقايسه كنيد با چند نفر كه پياده با هم راه ميروند و به جايي ميرسند كه بايد داخل شوند چون چشمشان در چشم هم است، براي عبور از يك در كوچك، چند دقيقهاي معطل ميشوند تا تعارف كنند چه كسي اول وارد شود.
* پس دو بحث است. يكي دوگانگي رفتاري ما يكي هم آن تعارفزدگي. به نظرتان بايد از اين تعارفزدگي عبور كنيم؟
حتماً بايد اين اتفاق بيفتد. اين ملاحظات باعث شده بسيار محدوديت به وجود بيايد. مثالش كتب مختلفي كه نوشته ميشود يا نقدهايي كه درباره همديگر مينويسيم. وقتي كسي را مورد نقد قرار ميدهيم كه در قيد حيات است به نظر ميرسد يا داريم دشمني ميكنيم يا داريم از روي دوستي تعريف او را ميكنيم.
* يك جورهايي اين عرصه را يا شخصي ميكنيم يا شخصي ميبينيم.
دقيقاً. در جمع هنرمندان هم همينطور است. وقتي فيلمنامه دوستي را ميخوانيم و از آن خوشمان نميآيد نميدانيم چطور به او بگوييم يا فيلمش را ببينيم و دوست نداشته باشيم. يعني يك تعارفي كه در آن مانعي وجود دارد، اجازه نميدهد حقيقت دلمان را بگوييم. اما دوگانگي اينجاست كه ميشود اين خصلت را به فرهنگ يك جامعه نسبت داد اما نه در زماني كه ما پشت سر او و هنگامي كه او در نظرمان نيست هيچ ملاحظهاي نميكنيم.
پس اين فرهنگ حرف زدن در غيبت كسي است نه به نوعي حرمت نگه داشتن. ناخودآگاه هم هستيم دربارهاش. چون اگر خودآگاهانه با آن برخورد كنيم كمكم ميتوانيم اين ويژگي را از خودمان دور كنيم و محيط را براي انتقاد آماده كنيم.
براي همين وقتي ميخواهيم درباره زندگي شهريار اثري بسازيد خيلي معادلات و ملاحظات را بايد در نظر بگيريد.
* خب اساساً وارد پروسه توليد زندگينامه مشاهير شدن دو بخش مجزا دارد. يكي مرحله تحقيق است و ديگري دراماتيك كردن آن. در بخش اول درباره شهريار شما چقدر با اين تعارفها برخورد كرديد؟
چيزي كه الان مرا رنج ميدهد متعلق به همين نكته است. فرض كنيد شهريار شخصيتي بود كه هيچ عيب و نقصي نداشت. يعني هيچ اوج و فرودي نباشد. به عنوان يك شاعر ملي و اسطورهاي كه اهالي آذربايجان به واسطه غزلياتي كه دارد، به او نگاه ويژهاي دارند، اگر انسان كاملي است (البته كامل بودن هم خودش نسبي است)، هم خودش و هم اطرافيانش كاملاً بيچون و چرا هستند يعني همينطوري كه اين روزها خيليها دارند درباره شخصيتهايي كه در سريال آنها را نشان داديم همين را ميگويند، خب اساساً نميشود دربارهشان فيلم ساخت.
براي اينكه در حوزه نمايش بايد تضادي به وجود بيايد يا برخوردي به وجود بيايد. بايد پروتاگونيست و آنتاگونيست دروني وجود داشته باشد و حتي بيروني. شخصيت و قهرمان شما بايد بتواند مرتكب خطا شود و بعد نسبت به آن معرفت پيدا كند. كما اينكه در واقعيت هم ما شخصيتهاي سفيد نداريم مگر انبيا و اولياء خدا.
وقتي شما نميتوانيد چنين شرايطي را براي اثر نمايشي داشته باشيد خودبهخود قضيه منتفي ميشود. در مورد شهريار هم ميدانستم بهرغم تصوراتي كه دارم قطعاً با يك مخالفت سنگيني روبهرو خواهم شد. مخالفتي كه با دختر شهريار شروع شده و بعد سرايت كرده به سيستم سيمافيلم بهطوري كه مسئولان سيمافيلم بهرغم ميل خودشان و آگاهي به اينكه چيزي را كه حذف ميكنند مميزي سريال نيست...
* ملاحظات سريال است...
بله. نوعي ملاحظات يا بهتر است بگوييم مرعوب شدن است. ترسيدن. ببينيد حتي در فيلم مستند ممكن است بتوانيم بدون در نظر گرفتن فراز و فرودها درباره شخصيتي اثري بسازيم اما در يك اثر دراماتيك چگونه ميشود؟
* بايد به اينها اضافه كنيم كه كلاً در فرهنگ ما به نوعي آدمي كه ميميرد انگار اطرافيان خطاهاي او را فراموش ميكنند.
بله. به خاطر همين، شناخت ما نسبت به آدمها و محيط ناقص و تجربياتمان خام ميماند و كامل نميشود. مشاهيرمان را هم آنقدر دستنيافتني ميكنيم كه انگار خودمان نميتوانيم اين مسير را طي كنيم و به او برسيم. در صورتي كه هيچ كجا اين كار را نميكنند. يعني همه آدمها يك نقطه شروع دارند، يك نقطه بلوغ دارند، يك نقطه پيشرفت دارند و بعد يك نقطه انتها. وقتي آدمها را تافته جدا بافته ميبينيد جواني كه ميخواهد الگوبرداري كند مايوس ميشود. با خودش ميگويد من هرگز نميتوانم مثلاً يك كيارستمي دوم باشم يا شهرياري ديگر. ما چنين بلايي سر خودمان ميآوريم.
* در حالي كه حتي اسطورههاي ديروز هم خطا ميكردند، مثل رستم.
همه آدمها نقص دارند. اما منحصر به فردي را ما در حافظه تاريخيمان حفظ كرديم. يكي از دلايل هزاران سال ريشه استبداد در تاريخمان هم همين بود. در دوره سلطنت شاهان در اكثر اشعار و تاريخنگاريها لقبها اكثراً ظلالسلطان است يعني سايهاي از يك موجود دستنيافتني.در حالي كه خاصيت سينما و تلويزيون در اين است كه همه چيز را زميني ميكند و فرود ميآورد و بعد آن را و اشكافي ميكند. براي همين است كه آدمي كه در تخيلتان در نقطه بالايي است، مي نشيند، مي خورد، حرف مي زند،اشتباه مي كند و حتي ممكن است يك جا زمين بخورد. خب اين قصور آدمها را به هم ميزند و آدمها شروع ميكنند به اعتراض كردن و راهپيمايي كردن.
* البته اين اعتراضها خيلي مربوط به آثاري كه به شخصيتهاي شاخص ميپردازند، نيست. شما يك پرستار را هم خطاكار نشان بدهيد، اعتراضها بلند ميشود. البته در يك جامعه متمدن هم هنرمند حق اظهار نظرش را دارد و هم باقي آدمها ميتوانند معترض باشند و بخشي را نپسندند اما منوط به اينكه اثر هنري در تنگنا قرار نگيرد. در مورد سريال شهريار هم بهطور خاص ما دو مدعي داريم: يكي دختر شهريار كه كاملاً سريال را زير سؤال ميبرد و پسر شهريار كه صددرصد آن را تأييد ميكند. اما چرا آن نقد منفي بيشتر شنيده ميشود و در سرنوشت پخش تأثير مستقيم ميگذارد جاي سؤال است؟
دليلش اين است كه ما هميشه از مخالفت مخالف ميترسيم تا از حمايت حامي دلمان قرص باشد. يعني اگر ما لشگر زيادي همراهمان باشد اما يك دشمن جدي داشته باشيم، تأثير رواني آن دشمن بر ما به مراتب بيشتر از آن همه آدمي است كه تاييدمان ميكنند.
نقاط مثبت را نميبينم. اين ويژگي جامعه ماست. براي همين هم در سريال در مورد شخصيتي كه خيلي بحث شده دربارهاش كه ايرج ميرزا باشد، آن بخشهايي كه ما روي شخصيت آن صحه ميگذاريم ديده نميشود و هيچكس اشاره نميكند. به آن صحنهاي كه
ايرج ميرزا وارد مجلسي ميشود و شهريار به پايش بلند ميشود يا جاي ديگري كه ايرج ميرزا شعر ميخواند و شهريار از او تقدير ميكند. با وجود آنكه ملكالشعراي بهار از او انتقاد ميكند، اما يك يا دو صحنه داريم كه شهريار ايرج ميرزا را نقد ميكند. نميدانيد چگونه ما برآشفته ميشويم كه به ساحت ايرج ميرزا در اين سريال توهين شده و شهريار را بر گرده ايرج ميرزا نشاندند تا او را دفن كنند.
اين ويژگي ماست و فرقي هم نميكند روشنفكر باشيم يا بيسواد.براي همين وقتي پسر شهريار حرفي ميزند در تاييد سريال جايي انعكاس نمييابد اما وقتي دخترش متعرض مي شود همه جا تيتر مي شود كه دختر شهريار گفت 80 درصد سريال مطابق واقعيت نيست. وقتي از جايي هم رد ميشويم كه عدهاي دور هم ايستادهاند و شادند احتمالا نميايستيم اما ولي يك چهارراه آن طرفتر كه يك عده در حال دعوا باشند، كنجكاو ميشويم.
براي همين نميبينيم فروش ديوان شهريار اين چند ماه بالا رفته يا اطلاعات و شناخت مردم نسبت به زندگي او بيشتر شده.
* اصلا هدف شما از ساخت اين سريال چه بود؟
قصد من اين بود كه بگويم ما يك شاعري داريم اهل آذربايجان كه اولا وجود لطيفي داشته و عشق را جور ديگري درك ميكرده و بيشترين تاثير را در زندگي او گذاشته و اساسا همين رابطه عاشقانه باعث شده اشعاري را خلق كند كه در تاريخ ادبيات ما ميتواند جاودانه شود. يعني آدمي كه با درك زيبايي و مفهوم عشق، تصورات لطيفش را به دامنههايي بكشاند كه كاملا متفاوت كند اشعار او را با اشعار هم عصرانش و در عين حال يك ويژگي مردمي داشته يعني شعرش در اوج بوده اما قابل فهم بوده. بلا تشبيه كمي مشابه غزليات حافظ. حافظ فرقش با ديگران اين است كه آنقدر زيبا هست كه همه را جذب ميكند اما عمق مفاهيم و معاني عارفانه و فلسفي را هم دارد. شهريار تقريبا همينگونه بود چون ميدانيد كه از كودكي با دو كتاب مانوس بوده: حافظ و قرآن.
حتي جايي ميگويد كه من فارسي را از شما بهتر ميفهمم، چون تو فارسي را از مادرت ياد گرفتي و من از حافظ. اين چيزي است كه ميخواهيم درباره او بگوييم به علاوه همه كاستيها و خوبيهايي كه در وجود اين آدم هست. اما همانطور كه گفتم ما بايد كمكم عادت كنيم در نمايش دو قطب متضاد وجود داشته باشد. مثلا درباره پليس اگر ميخواهيد كار دراماتيك كنيد او بايد كشمكش دروني داشته باشد. اگر پليسي باشد كه دچار وسوسه رشوهگرفتن نميشود اصلا داستانش گفتني نيست.
* مگر اينكه تضاد بيروني باشد.
بله مثلا دو پليس باشند. يكي پليس خوب و ديگري پليس بد كه با هم درگير ميشوند تا از طريق پليس بد ميتوانيد آسيبهايي كه پوشيدن لباس قدرت دارد را بگوييد و از طريق پليس خوب تصوير آرماني را نشان دهيم. جدال اين دو با هم درام را شكل ميدهد. اما فكر نميكنم نيروي انتظامي به ما اجازه بدهد داستاني را بگوييم با اين محور. فكر ميكنيم وقتي آدمي لباسي را پوشيده، خودش هم شروع ميكند به تغيير كردن در حاليكه اينطور نيست. باور بايد بكنيم كه فارغ از چه كسيبودن و چه لباس و كسوتي بر تن داشتن آدمها ميتوانند خوب يا بد باشند. يعني در درام اين را باور كنيم. چون در پرتو تاريكي است كه نور اهميت خود را پيدا ميكند.
* يكي از مهمترين اعتراضهاي دختر شهريار در شخصيتپردازي مادرش بود و شما هم اشاره كرديد در مصاحبهاي كه در واقعيت همسر شهريار معلم بوده. چطور بيسواد نشاندادن همسر شهريار ميتوانست او را دراماتيكتر كند؟ جاي خلاقيت براي هنرمند باز است اما تا كجا؟ آيا مرزي دارد؟
به نظر من مرزي وجود ندارد يعني مرزش ضوابط عرصه نمايش است يا ضوابطي كه در ارشاد و صدا و سيماست. شما ببينيد وقتي درباره يك قاضي قصهپردازي ميكنيم يك اسم ساختگي دارد ولي اگر خدشهاي به شخصيت او وارد شود همه قضات احساس ميكنند به آنها توهين شده در حاليكه آن آدم، آدمي است كه هيچ كدام از آنها نيستند ولي اعتراض خواهند كرد. پس اصلا مهم نيست آن شخصيت معاصر هست يا نه. شما وقتي درباره قشر خاصي صحبت ميكنيد حتما با مخالفت روبهرو ميشويد به خاطر ضعفهايي كه در آن شخصيت ميبينيد.
اگر شخصيت شناختهشده باشد كه كاملا بايد آماده مبارزه شويد. ببينيد در ظاهر ما فكر ميكنيم اگر شخصيتي در فيلم باشد كه معلومات داشته باشد پس شخصيت خوبي است و اگر بيسواد باشد (سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد) پس آدم بدي است. اين تصوري است كه در زندگي اجتماعي داريم اما آيا نميشود فيلمي ساخت و در آن آدمي را ببينيم كاملا بيسواد و ديگري تحصيلكرده و قهرمان آن بيسواد باشد و ضدقهرمان ما آدم با سواد؟ خيلي اين اتفاق ميافتد. اينكه ما فكر كنيم شخصيتي بيسواد نشان داديم پس به او توهين كرديم، كودكانه فكركردن است.
شما نبايد به اين كار داشته باشيد كه همسر شهريار را باسواد نشان دهيد يا بيسواد. مهم اين است كه شخصيت او را چگونه جلوه ميدهيم و نوع رابطهاي كه با شهريار برقرار ميكند چگونه است. خود شهريار يك شعر طنز دارد از دعوايش با همسرش كه خيلي زيباست. فرض كنيد ما همين شعر را ميخواهيم به تصوير بكشيم. چه كسي ميتواند اعتراض كند؟ از زبان خودش كه حرف ميزند يك جنس است و از زبان همسرش يك جنس ديگر.
من ميخواستم بگويم فاصلهاي ميان اين دو وجود داشته كه مربوط به سنشان نبوده چون از شعر شهريار ميفهميم كه حداقل فاصلهاي 30ساله با هم داشتند و اين اختلاف منشاء برخوردهايي ميشود. به نظرم يكي از زيباترين صحنههاي سريال در قسمت نوزدهم بود و رابطه بين عزيزه و شهريار كه با كمال بيرحمي از پخش حذف شد و صرفا به اين خاطر كه دختر شهريار گفته بود شما حق نداريد مادر مرا بيسواد نشان بدهيد. اگر ما شخصيت را زير سؤال برده بوديم ميتوانستيم بگوييم حق با اوست اما اصلا اينگونه نبود.
تازه اگر به صورت نسبي نگاه كنيد تسلط ادبي و روشنفكر بودن شهريار در مقايسه با همسرش فاصله سواد و بيسوادي است وشعر خود شهريار هم همين را ميگويد. همسر شهريار زن زندگي و خانه بوده و زن مهرباني بوده كه عاشق شهريار بوده و شهريار هم او را دوست داشته و اساسا اين اختلاف اين زيبايي را بوجود آورده.
* فكر ميكنيد راهي كه اين سريال در پرداختن به شخصيتهاي معاصر باز كرد باز محدود شود؟
بسيار زياد. قطعا محدوديت افزايش مييابد. چون مسئول تلويزيون ميگويد سري كه درد نميكند چرا دستمال ببنديم؟ اين همه سوژه. منتها اين وجه را بايد در نظر داشت كه آشنايي جوانهاي ما با مليت و مشاهير ما كمرنگ ميشود.
يك مدير فرهنگي بايد كلاهش را قاضي كند (مثلا مدير سيمافيلم) آيا اين نميارزد به اينكه اين همه جوان كنجكاو شوند ديوان شهريار را بخرند و ناياب شود و در نمايشگاه كتاب، پرفروشترين كتاب بشود؟ آن هم نسلي كه از او بعيد است سراغ شهريار را بگيرد. اما ساخت يك سريال باعث شود علاقه نشان بدهد در مقابل اينكه يك عدهاي كه نسبت به هنرهاي نمايشي ناآگاه هستند بيايند و اعتراض كنند.
* بگذاريد بالاخره از اين بحث بگذريم و وارد ساختار سريال شويم. با توجه به اينكه خودتان آذري زبان هستيد، فكر نميكنيد نسبت به دوره جواني و بازي اردشير رستمي، در سنين ميانسالي بازيگر از لهجه كمي دور است؟
شايد دليل عمدهاش اين باشد كه ما در طول قسمتهاي زيادي با شخصيتي كه اردشير رستمي ساخته همذات پنداري ميكرديم و به دلمان نشسته و او را باور كرديم به جاي شخصيت شهريار، طبيعي است خيلي با جايگزين او ارتباط برقرار نكنيم.
* آيا نميشد اردشير رستمي را با گريم به سنين ميانسالي هم ميرسانديد؟
امكاناتي كه ما درگريم ايران داريم بسيار محدود است و قابل مقايسه با دنيا نيست. پس امكانش را نداشتيم تا اردشير را تا سنين كهولت پير كنيم و در عين حال اگر هم از هاليوود هم امكانات ميآمد، نميشد. فيلمهايي كه در هاليوود هم ميبينيد دچار اين اشكال هستند مثل فيلم ساعتها، تا جايي كه جولين مور پير شده، در صحنههاي خارجي مشخص ميشود لاتكسي كه روي صورت هست چسبيده.
* اما همذاتپنداري حفظ ميشود و مخاطب هم امكانات نمايش را ميپذيرد؟
در ست است اما عامل ديگري هم بود و اينكه اردشير رستمي حدود 9 ماه گروه را همراهي ميكرد در عين اينكه بازيگر حرفهاي نيست، خيلي مواقع ميگفت خسته شدم.
* حالا علاقه به شما يا شهريار بود كه اردشير رستمي را مجاب به بازي در نقش شهريار كرد؟
قطعا شهريار. او اصلا درباره شهريار نقطهنظرات و جهانبيني خاصي داشت و دربارهاش نوشته بود و تا اينجا هم كه با ما همراهي كرد بسيار كار خارقالعادهاي بود.
* اگر سريال را به كودكي، جواني و كهولت تقسيم كنيم، ميبينيم كه در بخش اول بيشتر سريال درگير معرفي محيط پيرامون شهريار و تاثيراتي كه اطراف بر او ميگذارد تا شاعر شود است. از همين رو بيشتر از درگيرشدن با قصه، درگير تصاوير و محيط آن روزگار هستيم. در جواني اما درگير قصه ميشويم و كاملا تمركزمان روي آن است. به كهولت كه ميرسيم دوباره ريتم سريال كند ميشود و آن كشش و جذبه را از دست ميدهد؟
يك چيز عجيب بگويم. وقتي فيلمنامه به دستم رسيد بايد روي آن كار ميكردم و به اجزايي احتياج داشتم كه بايد در تحقيقهاي ميداني به دست ميآوردم و با اردشير رستمي دهروزي رفتيم تبريز و با آدمهاي مختلف گپ زديم. وقتي فيلمنامه را خواندم و كتابهايي كه درباره شخصيت شهريار نوشته شده بود را ورق زدم يك تصوري نسبت به او پيدا كرده بودم ضمن اينكه با اردشير و آقاي سجادهچي كلي بحث كرديم كه اين آدم را چگونه بايد ببينيم و اواخر فيلمنامه را هم هنوز ننوشته بودند و ما ميخواستيم ببينيم چطور بايد اين شخصيت منتقل شود به دوران انقلاب و حضورش را در دوران انقلاب چگونه بايد ببينيم و بعد از انقلاب را. يعني سعي كرديم بفهميم بر كدام جنبه از زندگياش بايد تاكيد كنيم و كدام بخشها را رها كنيم. با تصوري راهي تبريز شديم اما جالب اين بود كه در تبريز هر كسي يك چيز متفاوت درباره او ميگفت.
هر كدام آنها در صحبتهايشان يك تصور براي ما به وجود ميآوردند و حالا همين اتفاق و تضادها درباره عكسالعمل مخاطبين هم هست. مثلا شما ميگوييد قسمتهاي جواني جذابيت و قصهپردازي بهتري دارد، اما منتقد ديگري معتقد بود دوران كودكي بهتر است و در شروع جذابتر بود اما ما سعي كرديم آراي مختلف را جمع كنيم و در دوران كودكي تمام جاهايي كه آدمهاي مختلف دربارهاش صحبت كردند داشته باشيم و بعد بياييم در ميانسالي و جواني ابعاد مختلف و اوج و فرودها را بگوييم و نگاه خودمان را هم اضافه كرديم.
* حالا كه سريال تمام شد ميخواهم بدانم بخشي از شخصيت و زندگي او بود كه دلبستگي خاصي به آن داشته باشيد و در سريال به آن نپرداخته باشيد؟
بله. چون آدمهاي مختلفي هم دوره او بودند. ما سعي كرديم با حفظ اين موقعيت كه روايت ما تكهپاره نشود، محوريت از شهريار گرفته نشود، شخصيتهاي همدوره او را هم نشان دهيم مثل ايرج ميرزا و ملكالشعراي و ميرزاده عشقي و عارف تبريزي و ابوالحسن صبا و نيما و ... چند آدم مهم ديگري هم بودند كه بسيار دوست داشتم در سريال ميبودند مثل سيم الف سايه (هوشنگ ابتهاج) بود كه چون در قيد حيات بودند از آن صرف نظر كرديم و اساسا سعي كرديم آدمهاي همدوره او را كه در قيد حيات بودند از آن صرف نظر كرديم و اساسا سعي كرديم آدمهاي همدوره او كه ر دقيد حيات هستند حذف كنيم مثل فرزندانش. دختر و پسر او در دوران كهولت و پيري نميبينند و حتي برادرش و ...
تنها كساني كه به نظرم جايش خالي بود دوست ميداشتم كه ميبود و خوب ميبود اگر ميتوانستيم نشان بدهيم يكي كمالالملك بود كه دورهاي كه شهريار تبعيد ميشود همزمان با دورهاي است كه كمالالملك هم آنجا هست و همديگر را ملاقات ميكند.
* چرا حذف شد؟
نتوانستيم موقعيت نمايش پيدا كنيم كه او را وارد كنيم. يعني اقتضائات درام ما نگذاشت اما شخصيت ديگري بود كه حذف شد اما نه به دليل اقتضائات درام. از اول قرار بود او را نياوريم و آن صادق هدايت بود. چون تضاد شخصيتي صادق هدايت و شهريار بسيار در جهت درام بود آنها با هم در جلسات مختلفي مباحثه داشتند حتي شعري وارد شهريار كه در جلسهاي كه هدايت هست و ظاهرا در آن جلسه بخشي از يكي از آثارش را هدايت ميخواند، آن را ميخواند تا آن تلقي نوشتههاي هدايت را بگيرد. در همان نوار شهريار ميگويد كه آن شعر را براي مقابله با هدايت و تغيير حس فضا را بدهم خواندم. آن شعر فضاي تيره و تار دارد اما پايانش به نقطه روشني ميرسد. اسم آن هم شعر هذيان دل است و بسيار زيباست.
هميشه اين مباحثه بوده. نااميدي هدايت و اميدي كه در آثار شهريار هست.
* با وجود همه اين اتفاقها و تجربهاي كه به دست آورديد سراغ شخصيتهاي ديگر و درامي از زندگي آنها ميرويد.
من كه پوستم كلفت است و ميروم اما واقعيت وجود دارد.. از سه تا چهار سال پيش كمكم وارد فضاي نمايشي دچار محدوديت ميشود و ساخت سريال هم كه بسيار دشوار است چالشهاي زيادي دارد بنابراين رنج و مرارت زيادي گروه ميكشد. بعد حاصل اين زحمتها وقت نمايش حذف ميشود و اين آدم را نااميد ميكند.
خستگي به تن آدم ميآيد. اين دو قسمت آخر كه هنوز پخش نشده بود از دختر آقاي ضرغامي تماس گرفتند. وقتي صحبت كردم با ايشان، معلوم شد ايشان اين دو قسمت آخر را ديدهاهند و بسيار خوششان آمده و تنها خواسته بودند خسته نباشيد بگويند اما بعد آن بلا سه قمست 19 آمد دلسرد ميشود آدم و فكر ميكند دور تلويزيون را خط بكشيد تا يك مدتي.
* حالا اگر بخواهيد انتخاب كنيد كدام شخصيت را انتخاب ميكنيد از معاصرين براي ساخت سريال.
خيليها هستند اما سهراب سپهري شخصيت خاصي است و جهانبيني عجيبي دارد كه ميتوان بر اساس آن كار درخشاني ارائه داد.
* اگر كسي بخواهد درباره كمال تبريزي فيلمي بسازد اين اجازه را ميدهيد تا تخيل كند؟
چرا كه نه؟ درباره ما هم كه تخيل زياد هست. فيلمساز اتفاقا آن حريم خصوصي كه همه دارند را ندارد يعني آن ذهني كه داريد. اما ما وقتي فيلمساز ميسازيم يكجور خلوتمان را باز ميكنيم و اينكه چطور فكر ميكنيم.
*
يعني از امروز فيلمهايتان ميتواند به شخصيتتان پي برد؟
حتما. درباره هر فيلمسازي ميشود.
* اما خيلي تظاهر ميكند در فيلمهايشان!
بله البته. اما من تظاهر نميكنم.
تاريخ درج: 30 ارديبهشت 1387 ساعت 08:32 تاريخ تاييد: 30 ارديبهشت 1387 ساعت 09:48 تاريخ به روز رساني: 30 ارديبهشت 1387 ساعت 09:41
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]
صفحات پیشنهادی
كمال تبريزي: تحمل من زياد است
كمال تبريزي: تحمل من زياد است تلويزيون- آزاده سهرابي: هفته گذشته سريال «شهريار» به پايان رسيد تا كمكم حرف و حديثهاي آن هم رو به خاموشي برود. اما مخالفتها در ...
كمال تبريزي: تحمل من زياد است تلويزيون- آزاده سهرابي: هفته گذشته سريال «شهريار» به پايان رسيد تا كمكم حرف و حديثهاي آن هم رو به خاموشي برود. اما مخالفتها در ...
چرا يكديگر را تحمل نميكنيم؟
كمال تبريزي: تحمل من زياد است تلويزيون- آزاده سهرابي: هفته گذشته سريال «شهريار» به ... واقعيت از نگاه تبريزي پرداخت كه ما ايرانيها در گفتن از يكديگر رودرروي هم ...
كمال تبريزي: تحمل من زياد است تلويزيون- آزاده سهرابي: هفته گذشته سريال «شهريار» به ... واقعيت از نگاه تبريزي پرداخت كه ما ايرانيها در گفتن از يكديگر رودرروي هم ...
گفتگو با کمال تبریزی در مورد فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»
گفتگو با کمال تبریزی در مورد فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»-كمال ... من هم استقبال كردم و كتاب را فرستادم، آنها هم خواندند و استقبال كردند بعد با آقاي مقصودي قرارداد بستيم. .... لايههاي طنز و كمدي در فيلمنامه زياد است، آيا از اول همينطور بود؟ .... اين محدوديت را يك سري از اعتقادها و فرهنگها كه در جامعه وجود دارد به زن تحميل كرده است.
گفتگو با کمال تبریزی در مورد فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»-كمال ... من هم استقبال كردم و كتاب را فرستادم، آنها هم خواندند و استقبال كردند بعد با آقاي مقصودي قرارداد بستيم. .... لايههاي طنز و كمدي در فيلمنامه زياد است، آيا از اول همينطور بود؟ .... اين محدوديت را يك سري از اعتقادها و فرهنگها كه در جامعه وجود دارد به زن تحميل كرده است.
كمال تبريزي و منتقداني كه بايد...
كمال تبريزي همزمان با اكران آخرين ساختهي سينمايياش از علاقهاش به ارايهي ساختار تازه در ... به هر حال آرزوي خود من بهعنوان فيلمساز ساخت چنين فيلمي است که مخاطب عام و ... منتقدان نقش موثري در سينما دارند، هم گفت: به نظر موثر هستند اما نه خيلي زياد. .... خود را به فرهنگ و هنر موجود در سينما تحميل كند و فقط به منفعت مالي خود بينديشد.
كمال تبريزي همزمان با اكران آخرين ساختهي سينمايياش از علاقهاش به ارايهي ساختار تازه در ... به هر حال آرزوي خود من بهعنوان فيلمساز ساخت چنين فيلمي است که مخاطب عام و ... منتقدان نقش موثري در سينما دارند، هم گفت: به نظر موثر هستند اما نه خيلي زياد. .... خود را به فرهنگ و هنر موجود در سينما تحميل كند و فقط به منفعت مالي خود بينديشد.
در این سریال به کسی توهین نشده است
كمال تبريزي: تحمل من زياد است - اضافه به علاقمنديها اما مخالفتها در حواشي اين سريال به يكي از شخصيتهاي ادبي معاصر ميپرداخت، شكل ... دستمان چه كسي است يا راننده ...
كمال تبريزي: تحمل من زياد است - اضافه به علاقمنديها اما مخالفتها در حواشي اين سريال به يكي از شخصيتهاي ادبي معاصر ميپرداخت، شكل ... دستمان چه كسي است يا راننده ...
كمال تبريزي و منتقداني كه بايد تيتراژ را حذف كنند براي جذابيت - واضح
2 آگوست 2008 – كمال تبريزي و منتقداني كه بايد تيتراژ را حذف كنند براي جذابيت فيلم ها ... به لحاظ ساختار و نحوه بيان خيلي نو و مدرن است و من هم تاكنون آن را تجربه نكردم، .... نقش موثري در سينما دارند، هم گفت: به نظر موثر هستند اما نه خيلي زياد. .... دارد خود را به فرهنگ و هنر موجود در سينما تحميل كند و فقط به منفعت مالي خود بينديشد.
2 آگوست 2008 – كمال تبريزي و منتقداني كه بايد تيتراژ را حذف كنند براي جذابيت فيلم ها ... به لحاظ ساختار و نحوه بيان خيلي نو و مدرن است و من هم تاكنون آن را تجربه نكردم، .... نقش موثري در سينما دارند، هم گفت: به نظر موثر هستند اما نه خيلي زياد. .... دارد خود را به فرهنگ و هنر موجود در سينما تحميل كند و فقط به منفعت مالي خود بينديشد.
اگر بازیهای خوب رضا کیانیان و گلشیفته فراهانی نبود
نگاهی به فیلم «همیشه پای یک زن در میان است مشکلی که فیلم کمال تبریزی با آن ... در اغلب اوقات به حدی سطحی هستند که تماشای آنها برای بار دوم حتی قابل تحمل هم نیست. ... کمدیهای تاریخ سینمای ما یعنی «لیلی با من است» را ساخته (که اتفاقا حفظ مرزها و خط ... آخه یكی دو بار دیگه كه این اواخر روی صحنه اومدی و دیدمت، حالت زیاد خوب نبود.
نگاهی به فیلم «همیشه پای یک زن در میان است مشکلی که فیلم کمال تبریزی با آن ... در اغلب اوقات به حدی سطحی هستند که تماشای آنها برای بار دوم حتی قابل تحمل هم نیست. ... کمدیهای تاریخ سینمای ما یعنی «لیلی با من است» را ساخته (که اتفاقا حفظ مرزها و خط ... آخه یكی دو بار دیگه كه این اواخر روی صحنه اومدی و دیدمت، حالت زیاد خوب نبود.
بازيگر شوق پرواز : رضايت خانواده شهيد بابايي برايم كافي است
براي من همين كافي است كه توانستم نقشي بازي كنم كه مورد ر. ... مورد رضايت بينندگان قرار گرفته، اظهار داشت: خيلي نگران بودم بازي من زياد به كاراكتر ... و توانستند اين مسائل را تحمل كنند؛ واقعا اينگونه افراد قابل تحسين هستند. ... وي در مورد آخرين كار انجام شدهاش گفت: سريال 40 قسمتي «سرزمين كهن» به كارگرداني «كمال تبريزي» را ...
براي من همين كافي است كه توانستم نقشي بازي كنم كه مورد ر. ... مورد رضايت بينندگان قرار گرفته، اظهار داشت: خيلي نگران بودم بازي من زياد به كاراكتر ... و توانستند اين مسائل را تحمل كنند؛ واقعا اينگونه افراد قابل تحسين هستند. ... وي در مورد آخرين كار انجام شدهاش گفت: سريال 40 قسمتي «سرزمين كهن» به كارگرداني «كمال تبريزي» را ...
گزارش مشروح نشست «آواز گنجشكها»/2 تبريزي: در سال 99، به ...
11 ا کتبر 2008 – بنا بر اين گزارش، در ادامه اين نشست «كمال تبريزي» كارگردان سينماي ايران كه براي ... ايراني براي جهاني شدن گفت: من فكر ميكنم اين راه، راه بسيار دشوار و سختي است چرا كه در تمام .... دارد همين موضوع است كه دارد تيرگيهاي جامعه زياد ميشود و روشناييهاي آن كم و طبيعي است كه ... پژمان منتظري: خودم را به دايي تحميل ميكنم.
11 ا کتبر 2008 – بنا بر اين گزارش، در ادامه اين نشست «كمال تبريزي» كارگردان سينماي ايران كه براي ... ايراني براي جهاني شدن گفت: من فكر ميكنم اين راه، راه بسيار دشوار و سختي است چرا كه در تمام .... دارد همين موضوع است كه دارد تيرگيهاي جامعه زياد ميشود و روشناييهاي آن كم و طبيعي است كه ... پژمان منتظري: خودم را به دايي تحميل ميكنم.
فیلم بیضایی بسیار ایرانی است
فیلم بیضایی بسیار ایرانی است-وبلاگ > فکوهی، ناصر - گفتوگویی درباره شبکه ... نیز باید دیدی بسیار باز داشته باشند و سطح تحمل خود را بسیار بالا ببرند. .... ما نه تنها از وجود محدودیتهای بسیار زیاد و بی موردی در حوزههای بیان ادبی و هنری رنج .... دوره چهاردهمدر این دوره فیلم «لیلی با من است» كمال تبریزی نگاهها را معطوف به .
فیلم بیضایی بسیار ایرانی است-وبلاگ > فکوهی، ناصر - گفتوگویی درباره شبکه ... نیز باید دیدی بسیار باز داشته باشند و سطح تحمل خود را بسیار بالا ببرند. .... ما نه تنها از وجود محدودیتهای بسیار زیاد و بی موردی در حوزههای بیان ادبی و هنری رنج .... دوره چهاردهمدر این دوره فیلم «لیلی با من است» كمال تبریزی نگاهها را معطوف به .
-
گوناگون
پربازدیدترینها