تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834715267
فیلم بیضایی بسیار ایرانی است
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > فکوهی، ناصر - گفتوگویی درباره شبکه سینمای خانگی و ورود فیلمهای اندیشمندانه به آن سینا قنبرپور: اساسا سینمای خانگی (پخش فیلم در خانه) را رفتاری عام میدانید یا خاص. یعنی میتوانیم ورود یک فیلم به سینمای خانگی را به نوعی ورود به عرصه زندگی مردم عام تلقی کنیم؟ در حال حاضر ما شاهد تغییرات گستردهای هستیم که انقلاب اطلاعاتی در سبکهای زندگی و رفتاری و اندیشه مردم به وجود آورده و روند و گستردگی و عمق این تغییرات هر روز افزایش مییابند. یکی از مهمترین این دگرگونیها نیز روند متناقض و در عین حال تکمیل کننده میان فرد گرایی و جمع گرایی است، چیزی که در مثال شما میتوان آن را به رابطه سینمای خانگی به مثابه یک رفتار فردی یا در یک جمع خصوصی با سینما به مثابه یک رفتار جمعی مشاهده کرد. اما سینمای خانگی تنها یکی از نوآوریهایی است که در جهان کنونی شاهدش هستیم؛ آنچه بزودی از راه میرسد و در برخی از کشورها نیز امروز وجود دارد تلویزیونهای اینترنتی و امکان انتخاب گسترده برنامهها و فیلمها و غیره است که به طور کامل روابط مخاطبان با تولید کنندگان و دست اندرکاران و مسئولان توزیع را دگرگون خواهد کرد. بنابراین سینمای خانگی را نمیتوان یک رفتار خاص دانست بلکه رفتاری است که با سرعت زیادی به سبکی رایج و عام در زندگی افراد تبدیل میشود کمااینکه امروز رابطه با اینترنت و شبکههایی چون فیس بوک، تویتر، یوتوب و غیره را نمیتوان خاص تلقی کرد. ورود یک فیلم به سینمای خانگی نیز در قالبهایی هر چه متنوعتر (به طور کامل، یا به طور جزئی یعنی برخی از صحنهها، در ترکیبهای تلویزیونی و غیره) به معنای ورود به عرصه خصوصی به طور خاص نیست و این دقیقا به دلیل از میان برداشته شدن هر چه بیشتر رابطه عرصه خصوصی و عرصه عمومی به دلایل فناورانه و اقتصادی در جهان امروز است. اگر چنین است ورود فیلمی از بهرام بیضایی با نگاه و زاویه دید خاص و همین طور زبان خاص چه موقعیتی پیدا میکند؟ ورود فیلمی از بیضایی که نمادی از سینمای مولف، اندیشمندانه و هنری ایران است، همچون هر محصول هنری و فرهنگی دیگر اولا موضوعی هر چه بیشتر ناگزیر است که دولتها و سیستمهای اجتماعی نمیتوانند عملا و اگر بخواهم دقیقتر بگویم به دلایل فناورانه در آن دخالت بکنند یا بهتر است بگوئیم حد دخالت آنها به صورت مثبت یا منفی بسیار محدود و اندک است. افراد هر چه بیشتر از این توانایی برخوردارند که برنامهها، فیلمها، و سایر محصولات فرهنگی مورد علاقه خود را به شکلی از اشکال از روی «شبکه» تهیه کنند. دخالت سیستم اجتماعی در این حالت به دو صورت میتواند باشد، یا دخالتی در جهت تنظیم و بهبود سیستمهای موجود بر روی شبکه که تنها با آزاد سازی و دموکراتیزاسیون گسترده و از میان رفتن سانسور و کنترل تمرکز یافته به سود کنترل خانوادگی (صرفا برای کودکان از طرف والدین آنها) امکان پذیر و موثر است و یا به صورت دخالتی مکانیکی برای مثال از طریق قوانین ممنوعیت و محدود سازنده و انواع و اقسام ممانعتهای تمرکز یافته که همگی قابل دور زدن است و نتیجه آن غیر کارا شدن کامل سیستمهای کنترل و غیر شفاف شدن کل فرایند توزیع و چرخش و مصرف محصولات فرهنگی است که این عدم شفافیت را البته میتوان با گول زدن خود به نوعی «پاکیزگی» و «آلوده نشدن» تعبیر کرد، اما آنچه در واقعیت میگذرد یک چیز است و آنچه ما میخواهیم بدان باور داشته باشیم و دیگران را بدان باور دهیم چیزی دیگر. بنابراین باید گفت در جهان امروز و در تمام سیستمهای اجتماعی سیاسی که میشناسیم (به جز چند دولت توتالیتاریستی که بازمانده دوران کمونیسم شوروی یا چین هستند) سیستمهای اجتماعی کنترل بر لااقل مصرف مواد و محصولات فرهنگی را صرفا بر عهده خانوادهها میگذارند. در مورد فیلمهای بیضایی با توجه به فرم و محتوای آنها به نظر من هیچ نوع مانعی در ورود آنها به هرگونه جمع خانگی وجود ندارد؛ اما اینکه خانوادهای به هر دلیلی نخواهند این فیلمها یا هر فیم دیگری به وسیله فرزندانشان مشاهده نشود، به سبک زندگی خود آنها بستگی دارد. اما تجربه مدرنیته، چه آن را بپسندیم و چه نه، از آنجا که ما کاملا درونش هستیم، نشان میدهد که حتی خانوادهها نیز باید دیدی بسیار باز داشته باشند و سطح تحمل خود را بسیار بالا ببرند. معنی این حرف البته «بی بند و باری» و «بی قانونی» بر تولید نیست، اما همچون همه کشورها «سانسور» پیش از تولید بی معنا و مخرب است و یک اثر هنری تنها در صورتی که در حوزه عمومی عرضه شود و شکایتی از آن در چارچوب قوانین وجود داشته باشد، میتواند متوقف گردد. اثر هنری که در عرصه عمومی ارائه نشود، امری خصوصی و فردی تلقی میشود. افزون بر این و در چارچوب تولیدات هنری در کشور ما، فکر میکنم، ورود آثاری همچون آثار بیضایی به درون خانوادهها، شاید بتوانند نقشی بسیار مثبت برای جلوگیری از ابتذالی که به طور عام در عرصه سینما و بسیاری از برنامه و سریالهای تلویزیونی مشاهده میشود، جلوگیری کنند زیرا سلیقه و انتظار مخاطب را از اثر هنری بالا برند. به جز ظاهر فیلم که داستانی درباره اهالی سینماست به نظر میرسد بیضایی به یک آسیب شناسی رفتار اجتماعی دست زده باشد که در آن نشان میدهد چگونه روابط و پول جای شایسته سالاری و ضوابط را گرفته است. اگر چنین تحلیلی درباره فیلم را قبول دارید آیا ورود این فیلم به شبکه سینمای خانگی که مخاطب بیشتری نسبت به سینما دارد میتواند بر رفتارهای مردم تاثیری بگذارد؟ این فیلم همچون اکثر فیلمهای بیضایی بسیار «ایرانی» است، البته در آنچه میتوان جریان بزرگ و عام فرهنگ ایرانی در میان جریانهای بی شمار خرده فرهنگی آن دانست. در این فیلم ما با شکلی از چند لایگی و ابهام و تقسیر پذیری در حد بسیار بالایی روبهرو هستیم. سینمای بیضایی به شدت تحت تاثیر شعر و ادبیات ایرانی، سنتهای نمایشی ایرانی و شیعی (به خصوص تعزیه) و نمادگرایی و ابهامی است که یکی از ویژگیهای بسیاری از رفتارها و زبان ما به شمار میآید. آنچه در فیلم به مثابه انتقاد سینمای ایرانی یا بنا به اصطلاح معروف «فیلمفارسی» میبینیم، به نظر من سطحیترین لایه مفهومی فیلم است (که شاید بتوان گفت به لایههای دیگر نیز گاه لطمه میزند) اما فراتر از این لایه موضوع فیلم، البته صرفا در دیدگاه شخصی من، بیشتر حکایت یک «دگردیسی» است، همچون آنچه در اثر کافکا میبینیم و در این صورت شاید بتوانیم از این تعبیر با استفاده از نام فیلم کمک بگیریم: وقتی همه میخوابیم و زمان بیدار شدن خود را در قالب یک حشره هولناک و کثیف بازمییابیم که حاضر نیست خود را در آینه بازشناسد و حتی از خانواده خود نیز خجالت میکشد و خود را از چشم آنها پنهان میکند. یا اگر خواسته باشم از سینما مثالی بیاورم، از فیلم مارکو فرری «پرخوری بزرگ» که آدمهایی محترم در آن به تدریج به طبیعی حیوان گونه بازمیگردند. تفاوت به نظر من در فیلم بیضایی در آن است که پای سیستم اجتماعی را در این دگردیسی به میان میکشد که «پول سالاری» تنها نمادی از آن است که به نظر من لزوما بهترین نماد نیز نیست. آدمها جای خود را به «دیگرانی» میدهند که در واقع خود آنها هستند. و خود را به دست «دیگرانی» میکشند که خود تغییر شکل یافته آنهایند. اما اینکه ورود این فیلم میتواند تاثیری بر خانوادهها بگذارد یانه، سئوالی است که به نظر من اگر خواسته باشیم از سطحی از کلی گویی فراتر برویم، به این شکل چندان معنایی ندارد، همه چیز بستگی به آن دارد که از چه خانواده و چه موقعیتی صحبت کنیم. کمترین تاثیر، همانگونه که گفتم آن است که شاید (اما فقط شاید) سلیقههای هنری افراد را صیقل داده و انتظارشان را از اثر هنری بالا ببرد. اما در همین مورد نیز نظریههای فرهنگی با یکدیگر متفق النظر نیستند: به عبارت دیگر ما نباید لزوما از فرهنگ انتظار «آموزش» آن هم آموزش در جهت خاصی را داشته باشیم. آدمها با یکدیگر متفاوتند و سلیقههای متفاوتی دارند و حتی در حوزههای هنری نیز ممکن است فردی به هیچ رو تمایلی بدان نداشته باشد که با هنر سینما را از خلال بیضایی یا فرضا آنتونیونی یا پازولینی و غیره رابطه برقرار کند و شاید حتی در بیضایی نیز نوشتهها یا نمایشنامههای او را به سینمایشترجیح دهد. ما نمیتوانیم برای کسی تکلیف معین کنیم. افراد مجازند که به سلیقه خود مصرفی فرهنگی داشته باشند ولی میتوانیم نظر و نقد خود را به بیان در آوریم و از این طریق تلاش کنیم به کسانی که مایلند راههایی را نشان دهیم. موضوع مهمی که درباره این فیلم مطرح است اینکه هم زبان خاصی نسبت به سایر فیلمها دارد و هم ساختار آن متفاوت است. سینمای خانگی بیشتر نقش سرگرم کنندگی برای مردم دارد. آیا این نوع فیلم میتواند به آن تاثیرگذاری و نفوذ در خانوادهها دست پیدا کند؟ اولا گمان نمیکنم که زبان این فیلم چه به نسبت سایر آثار بیضایی و چه به نسبت کل سینمای معاصر ایران و جهان، بیش از اندازه خاص باشد. فیلم بیضایی بسیار ایرانی است هم در شکل و هم در محتوا اما این را درباره بسیاری دیگر از کارگردانان سینمای ایران چه سینمای داستانی همچون مهرجویی و هم مستند همچون اصلانی میتوانیم بگوئیم. اما این را میتوان در میان بسیاری از کارگردانان بزرگ تاریخ سینما به ویژه در سینمای ایتالیا و به خصوص در برخی از فیلمهای پازولینی (مثل مده آ) یا فلینی (مثل رم یا ساتیریکون) و یا در سینمای انگلیس (همچون بلو آپ آنتونیونی - محصول مشترک با ایتالیا) و در سینمای آلمان (همچون بالهای آرزوی ویم وندر) نیز دید. منظور از «سرگرم کننده» بودن باید از لحاظ فرهنگی تعریف شود: برای بسیاری از افراد دیدن یک فیلم بسیار سخت، سرگرم کننده است. ما قرنها است حافظ و مولوی میخوانیم که همچون همین فیلم با لایههای بیشمار معنایی و با تفسیر پذیری بی نهایت خود تداوم تاریخی یافته اند. اینکه سینمای خانگی «بیشتر سرگرم کننده» است نیز گزارهای است که نمیتوان در موقعیتهای کنونی چندان آن را قطعی دانست. خانه امروز متشکل از آدمهایی است که گاه اختلاف سلیقههای زیادی با هم دارند و اوقات فراغت خود را نیز به صورتهای بسیار متفاوت میگذرانند. به نظر من نباید وارد رویکردهای داوری ارزشی در حوزه هنر شد که این با رویکرد انتقادی کاملا متفاوت است. و اینکه ما از یک سینمای تجاری بی ارزش و عامیانه صحبت بکنیم بی شک نظر نقادی است که استدلالهای خود را نیز میآورد. اما فراموش نکنیم که این گونه سینما نیز در نهایت حاصل همان فرایندهایی است که در طول تاریخ هنر عامیانه ما را ساخته اند و امروز ما در بسیاری موارد آن هنر را به دلیل تغییر چارچوبی اش تقدیر میکنیم. درباره اینکه این نوع فیلم به چه اندازه میتواند بر خانوادهها یا افراد تاثیر گذارد به نظر من نیز این امر بستگی به سطح شناخت فرهنگی افراد مزبور به طور عام و سطح فرهنگی آنها به طور خاص از سینما دارد. درباره سینمای بیضایی، همچون اعلب آثار نوشته و نمابشنامههایش به نظر من باید شناخت بالایی از فرهنگ ایرانی به طور عام و فرهنگ هنرهای مربوطه به طور خاص داشت تا بتوان با آنها رابطهای عمیق برقرار کرد. در غیر این صورت مخاطب در لایه نخست باقی مانده و نمیتواند به عمق برود که البته این نیز بی فایده نیست. میان کسی که در خیابان یک «فال حافظ» میخرد و توضیح چند خطی زیر آن برای چند بیتی که بزحمت میخواند کافی است، این کاری است فرهنگی، ولی بدون شک این رابطهای نیست که کسی که عمری را با حافظ سر کرده هر بار آن غزل را میخواند با زبان و روح شاعر بر قرار میکند. آیا ورود چنین فیلمهایی که هم ساختار متفاوتی از فیلمهای عامه پسند دارد و هم کارگردانی صاحب نام آن را ساخته است به شبکه سینمای خانگی میتواند در کوتاه مدت و دراز مدت سلیقه مردم را نسبت به «فیلم دیدن» تغییر دهد؟ فکر میکنم پاسخ این سئوال را دادم. پاسخ مثبت است اما این مثبت بودن مطلق نیست. ورود چنین فیلمهایی به شرطی میتواند موثر باشد که سیستم اجتماعی در سایر نقاط و فرایندها و سازوکارهای خود نیز بتواند به رشد و اعتلای فرهنگی افراد کمک کند. ما اگر آدمهایی باشیم که از شعر و ادبیات ایرانی و جهانی اطلاع اندکی داشته باشیم، هنرها را در قالبهای محدودی بشناسیم و فرهنگ اجتماعی و سیاسی پایینی داشته باشیم، بی شک دیدن چند فیلم هنری، اگر هم بتوانیم آنها را «تحمل» کنیم، تاثیر چندانی بر ما نخواهد گذاشت. بالا بردن سطح انتظار مردم از آثار هنری نیاز به بالا رفتن سطح شناخت فرهنگی آنها دارد که مسئول این کار سیستمهای اجتماعی، آموزش و پرورش و دانشگاههای ما و وسایل ارتباط جمعی ما هستند، که عموما موقعیت مطلوبی برای چنین کاری ندارند. ما هنوز فاصله بسیار زیادی با توانایی به تولید محصولات فرهنگی ارزشمند نظیر کارهای بیضایی داریم، زیرا برای این کار ابتدا باید فضای فرهنگی و آزادیهای اجتماعی و همچنین باور و امید افراد به گذشته و حال و آینده شان بسیار افزایش یابد و سیستم اجتماعی بتواند ثبات خود را از خلال ایجاد فضاهای مطلوب آزادی و خلاقیت به آنها نشان داده و عملا و به صورتی پایدار با اعمال آنها، بتواند این فضا را درونی کند تا سپس شاهد شکوفایی خلاقیتهای هنری و اجتماعی و علمی باشیم. من فکر میکنم هنرمندان ارزشمندی همچون بیضایی بیشتر حاصل اراده شخصی خودشان و البته فرایندهای غیر ارادی اجتماعی هستند تا حاصل عقلانی یک سیستم اجتماعی که بیشتر تمایل به از میان بردن عقلانیت و خلاقیت هنری و ایجاد دنباله رویهای محافظه کارانه و سودجویانه و پر نیرنگ و ریا به مثابه روش زندگی و روش در جهان بودن دارد. یکی از بحثهایی که با خود آقای بیضایی مطرح کردیم این است که زبان فیلم اونسبت به ادبیات سایر فیلمها و سریالها خاص شده است. این به محدود شدن مخاطبان او میانجامد یا اینکه مردم را به دیدن فیلمهایی با ادبیات غنیتر ترغیب میکند؟ به نظر من، یک هنرمند تنها در برابر رسالت هنری خود یا آنچه رسالت هنری خود میپندارد مسئول است و نه در برابر مخاطب، به عبارت دیگر فکر میکنم هنرمندی که برای «مخاطب» اثری «خلق» کند هنرمندی مرده و یا تبدیل شده به یک «ابزار تولید» یا «ماشین پول» است. بسیاری از هنرمندان ما به ویژه در سینما، متاسفانه به همین دلیل پس از یک «موفقیت» ملی یا بین المللی و بدون آنکه بتوانند آن «موفقیت» را تحلیل کنند و چارچوبهایش را برای خودشان درک پذیر نمایند، صرفا به این راه افتادند که آن را از طریق «بازتولید»اش، تکرار کنند. شاید یکی از بزرگترین شانسهای بیضایی آن بوده که کارهایش بسیار «ایرانی» و از کلیشههای رایج فاصله زیادی داشته است و همین امر نیز رابطه او را با «مخاطبان» احتمالی بین المللی که شاید میتوانستند بر او تاثیر بگذارند کاهش داده است، چیزی که هم در سینمای داستانی میتوان برای مهرجویی و حاتمی گفت و هم در سینمای مستند برای اصلانی و سینایی (بدون آنکه به هیچ رو قصا مقایسه آثار و شخصیتهای این هنرمندان را با یکدیگر داشته باشیم). البته درک من از آثار بیضایی آن است که این آثار حاصل سنتزی میان حوزههای گوناگون و بسیار عمیق فرهنگ ایرانی هستند و هنرمند از این لحاظ تا حدی در برابر مخاطبان که همواره ممکن است هنرمند را به انحراف بکشند، مصون شده است. در نتیجه، اینکه بیضایی به دنبال زبان دیگر و متفاوتی باشد، که البته به نظر من این فیلم در امتداد کامل فیلمها و سایر آثار او قرار میگیرد، نه فقط منفی نیست بلکه دقیقا همان چیزی است که بدان خلاقیت هنری میگویند. سالها بود که برای مثال در هنر نقاشی، آخرین آثار پیکاسو را حاصل سقوط طبع هنری و خلاقیت او و از میان رفتن آن در نوعی ابتذال میدانستند، اما این نقد امروز کاملا به زیر سئوال رفته است. البته درباره مخاطبان باید به این نکته توجه داشت که آنها نیز از حقوق خود برخوردارند و حق دارند فیلم یا اثری را قبول یا رد کنند اما تجربه تاریخ هنر به ما نشان میدهد که محبوبیت یا عدم محبوبیت آثار هنری رابطهای دورادور با ارزش هنری (بدون آنکه از چارچوبهای جامعه شناختی هنر صحبت کنم) داشته اند و به خودی خود گویای چیزی به صورت مثبت یا منفی نیستند. اساسا تلویزیون و سینمای بازاری(یا حتی تجاری) ما از ضعف فیلم نامه و تامل در ساختار و نوشتار رنج میبرد. تلویزیون که دقیقهای برای آثار پول میدهد بیشتر به این وضع دامن زده که اثر سینمایی یا تلویزیونی سطحیتر شود. ورود چنین فیلمهایی به سینمای خانگی و حتی پیش از آن به سینما چقدر میتواند به جرقههایی در ذهن مخاطب بینجامد که حتی برای سرگرمیهم میتوانم آثار بهتری را دید؟ این همان چارچوب عمومی است که از آن صحبت کردم. ما نه تنها از وجود محدودیتهای بسیار زیاد و بی موردی در حوزههای بیان ادبی و هنری رنج میبریم که هیچ فایدهای جز فرو بردن جامعه در عدم شفافیت و بی اثر شدن برنامه ریزیهای اجتماعی ندارند، بلکه از نوعی جریان سودجویانه سرمایه داری میتوانم بگویم بی ضابطه و قرن نوزدهمی هم در عذابیم که برای آن چندان تفاوتی بین یک اثر هنری و یک محصول صنعتی از هر نوعی نیست. مسئله آن است که چه چیزی زودتر و بیشتر به «فروش» برود و اثر هنری به صورت بسیار «طبیعی» از طریق «فروش» آن یا به اصطلاخ «گیشه» ارزش یابی میشود. این موقعیت متاسفانه به بسیاری از حوزههای هنری ما به صورت مستقیم و غیر مستقفیم ضربه زده است: بسیاری از هنرمندن برای «بازار» فیلم میسازند یا نقاشی میکنند و مجسمه میسازند، و وقتی بحث بازار بین المللی پیش میآید، وضعیت از این هم اسف بارتر میشود، زیرا هنرمند نه تنها خود را به بازیچه ای در دست سرمایه تبدیل میکند، بلکه در یک فرایند تحمیق و دستکاری سودجویانه که یکی از پی آمدهای دراز مدت آن تخریب هنری است که در آن کار میکند، نیز اغلب ناخودآگاهانه شرکت میکند. بنابراین باید مفهوم خود را از هنر بی مایه یا به اصطلاح «مبتذل» اندکی تغییر دهیم، امروز همان اندازه میتوان با یک «فیلمفارسی» بی ارزش روبرو بود که با یک فیلم به اصطلاح «مولف» بی ارزش. جای نقد هنر به شدت خالی است و همانها هم که نقد میکنند اغلب خود هم دستکاری شده اند و هم تلاش میکنند دیگران را دستکاری کنند. دلیل این امر هم بیش از هر چیز همان طور که گفتم کمبود فضاهای باز برای نقد و بیان است که باید با توجه رشد جامعه ایرانی و افزایش شدید تعداد تخبگان فرهنگی و اجتماعی در آن این فضا را هر چه زودتر و هر چه گستردهتر و عمیقتر باز کرد و از توهم یکدست کردن سلیقهها و رویکردها و نظرات و عقاید که بسیار خطرناک و در حوزه هنر به معنی واقعی کلمه مرگبار است، پرهیز کرد. اگر زمان اکران این فیلم در سینما با زمان پخش آن در سینمای خانگی را مقایسه کنیم (اکران: اردیبهشت 1388 در هیاهوی پیش از انتخابات)، (توزیع در سینمای خانگی: هفته دوم شهریور 1388 پس از وقایع بعد از انتخابات) چقدر در انتخاب مخاطب میتواند تاثیر گذار بوده باشد. در زمان اکران فیلم فروش خوبی در تهران نداشت. اما در دو هفته نخست توزیع بازار سینمای خانگی در حدود 450 هزار نسخه از 500 هزار نسخه فیلم را سفارش داده و توزیع کرده اند . آیا میتوان امیدوار بود تحولات پس از انتخابات بر سلیقه انتخاب مردم هم تاثیر گذاشته است؟ بدون آنکه خواسته باشم این گزاره را مطلقا به زیر سئوال ببرم، باید بگویم به نظر من این قبیل گزارهها تنها در صورتی میتوانند موضوع بحث قرار بگیرند که ما از ابزراهایی برای بررسی علمی آنها برخوردار باشیم و دلیل «عدم استقبال اولیه» و «استقیال ثانویه» ادعایی میتواند هر چیزی باشد و تعداد پارامترها به حدی زیاد است که جز ارائه فرضیاتی شکننده در این مورد چندان معنایی ندارد. به خصوص وقتی داریم از پخش خانگی صحبت میکنیم که فرایندهایی خاص و بسیار محدود کننده دارد. به طور کلی تا زمانی که ما نتوانیم به وضعیت توزیع آثار هنری در کشورمان سروسامانی بدهیم و سانسور و انحصار را از میان برداریم، یعنی تا زمانی که فیلمها و آثار هنری ما در رقابتی لااقل تنظیم شده با محصولات مشابه غیر ایرانی قرار نگیرند، و تا زمانی که همه کسانی که استعداد هنرمند شدن دارند، لااقل امکان نسبی هنرمند شدن را نداشته باشند، نمیتوانیم درباره دلایل «استقبال» یا «عدم استقبال» مخاطبانی که اغلب چارهای جز «انتخاب» فیلمهای محدودی ندارند، صحبت کنیم. ما باید برای آنکه به سینمای خود رشد بدهیم ورود آثار سینمایی غیر ایرانی و پر ارزش را به کشورمان، و آزادی در میدان هنر درونی را به شدت افزایش دهیم. امروز اما متاسفانه شاهد آن هستیم که در حالی که پیاده روهای بسیاری از خیابانهای ما در اشغال فروشندگان غیر قانونی بی ارزشترین فیلمهای آمریکایی است، اگر بخواهید اثری از بزرگترین نام آوران سینمای همین کشور، یا اروپا پیدا کنید باید به سراغ فروشگاه و کتابفروشیهایی محدود بروید و تازه اغلب کمترین تعداد از این آثار را مییابید. همین سبب شده حتی در میان دانشجویان هنر و سینما با نوعی عدم شناخت با تاریخ سینما روبرو شویم که باور نکردنی است (حال من درباره تاریخ هنرهای دیگر مثل نقاشی و معماری و ... چیزی نمیگویم). این امر بی شک به دلیل همین بسته بودن سیستم است که در شرایط نبود رقابت میتواند هرگونه معادله ای را برای خودش باور پذیر کند. رفتارهای مردم در انتخاب فیلم برای تماشا در خانه با انتخاب فیلم برای رفتن به سینما و تماشای آن چقدر متفاوت است. در این تفاوت چنین فیلمی که دارای سطحی از معانی اجتماعی و به تعبیر خودتان سیاسی است میتواند جایگاهی داشته باشد؟ به چنین پرسشی نیز بدون انجام تحقیقات میدانی دقیق نمیتوان پاسخ داد. متاسفانه همان عدم شفافیتی که از آن صحبت کردم سبب شده است که حوزه درونی نسبت به حوزه بیرونی در ایران به شدت متفاوت باشد و ریاکاری بدل به یک «طبیعت ثانویه» برای بسیاری از آدمها شود. بنابراین افراد به هیچ رو به شما نمیگویند که واقعا چه میبینند و چه چیزی دوست دارند ببینند. اما صرفا بر اساس برخی شواهد مثلا تحلیل سریالها، برنامهها و فیلمهای تلویزیونی، و تحلیل آنچه روی پیاده روها به فروش میرسد شاید بتوان گفت که با نزول گسترده سلیقههای هنری حتی به نسبت سایر کشورهای در حال توسعه روبرو هستیم. دلیل نیز روشن است زمانی که ساختن یک فیلم «آکشن» به نسبت یک فیلم «اجتماعی» بسیار راحتتر و بی دردسرتر است و زمانی که میتوان بدون احساس خطر هزاران نوع از این فیلمها که به صورت غیر قانونی تکثیر شده اند و بدترین نمونههای آنها در سری «ب» یا پایینتر سینمای آمریکا هستند را در پیاده روها تهیه کرد، چرا نباید انتظار داشته باشیم که سلیقههای هنری مردم سقوط نکند. زمانی که تلویزیون تمام برنامههایی را که اندکی به هنر و فرهنگ مربوط میشود در کم بینندهترین شبکهها و ساعات و بی ارزشترین برنامهها را در پربینندهترین شبکهها و ساعات قرار میدهد آیا میتوان انتظار اعتلای سلایق هنری را در نزد مردم داشت. ما امروز در جهان یک سینمای تجاری و اتفاقا بسیار پر فروش داریم که ارزش هنری بسیار بالایی هم دارند نگاه کنیم به سینمای کسانی چون اسکورسیزی و کاپولا، چرا اثری از این فیلمها در سینماهای ما نیست. فیلمهایی که میتوانند در عین «سرگرم کرردن» مردم سلایق زیباشناسانه و هنری آنها را نیز ارتقا دهند. هنرهای تجسمی همچون چیزهایی حاشیهای و پشت پرده برخورد میشود و با تئاتر همچون یک هنر «بی مورد» و ادبیات نیز باید برای رسیدن به پشت ویترین کتابفروشیها از هفت خوان رستمی عبور کند که نه خود مسئولان آن خوانها میدانند برای چه و چه چیز را کنترل میکنند و نه کسانی که کنترل میشوند. در این حال به نظر من «طبیعی» است که ما با کمبود و نزول سلایق هنری و قابلیت مردم در تشخیص ارزشهای هنری یا بی ارزش بودنهای هنری روبرو باشیم. داستان این فیلم و شیوه روایت آن چقدر برای مخاطب عام و خاص واقعی است ؟ به عبارت دیگر مخاطب سینمای خانگی میتواند آن را باور کند یا نه؟ به گمان من (و این شاید نقطه ضعفی برای فیلم باشد) بسیاری از افرادی که فیلم را میبینند، آن را نقدی بر سینمای ایران و تاثیر منفی روابط سرمایه داری بر آن تلقی میکنند که حتما مورد توجه کارپردان هم بوده است، اما به نظر من همانگونه که گفتم این سطحیترین و فکر میکنم حتی کم اهمیتترین لایه فیلم است. آنچه در این فیلم اهمیت دارد، فرایندیهای ساختارگرایانه (اگر نگوئیم گاه جبرگرایانه)ای است که در سیستمهای اجتماعی ما افراد را وادار به تبعیت از خود و تغییر شکل دادن به خود و سپس به دیگران میکند و تامل بر دلایل نکته بسیار مهمی که دهها است اندیشمندان علوم اجتماعی را به خود مشغول کرده است اینکه چرا و چگونه جوامع، حتی دینامیکترین جوامع، خود را بازتولید میکنند و این بازتولید حتی در اجزاء آنها نیز دیده میشود. اما در فیلم به نظر من، لایهای بازهم عمیقتر وجود دارد و آن همان رابطه میان «خود» و «دیگری» است که برای ما انسان شناسان بسیار پر اهمیت است. وقتی زن خود را به لباس مردی در میآورد که باید کشته شود ما در واقع با «خود» ی سر و کار داریم که تلاش میکند خود را به جای «دیگر» ی جا بزند، تا «خود» او را بکشد و امکان دهد که بتواند به مثابه «دیگری» بازتولید شود. آنچه گفتم نیاز به باز کردن بحث در سطحی دیگر دارد که به پیچیدگی این فیلم در عمیقترین، تفسیر پذیرترین و طبعا پر مناقشهترین ابعاد آن است. بنابراین اینجا صرفا در حد اشاره به آن پرداختم اما این بعدی است که میتوان بسیار درباره آن سخن گفت: در اینجا همچون یک غزل مولوی «شکل» به کلی رنگ میبازد و ما به «محتوا»یی خالص میرسیم که شکل برایش تنها یک بهانه بوده است. این جنبه به شدت ایرانی در آثار بیضایی به نظر من پر ارزشترین و بی بدیلترین بخش کار اوست. و البته آزمونی همواره پر خطر در خلق یک اثر هنری که میتواند به موفقیتی در حد انتظار خالق آن یا دیگران دست نیابد. اما این ابدا مهم نیست، مهم خود آزمون است که ما را در عمقی سرمستکننده از معنا فرو میبرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 772]
صفحات پیشنهادی
سینما، تاتر و بیضایی : خیلی دور -خیلی نزدیك
سال هایی دور از فیلمسازیبهرام بیضایی کارگردان مشهور سینما و تئاتر ایران است که پس از فیلم «سگکشی» که در سال 79 آن را ساخته بود دیگر فیلمی نساخته است. ...
سال هایی دور از فیلمسازیبهرام بیضایی کارگردان مشهور سینما و تئاتر ایران است که پس از فیلم «سگکشی» که در سال 79 آن را ساخته بود دیگر فیلمی نساخته است. ...
رونمایی از مرد و زنی که جنسیت خود را عوضمیکنند + خاطره ...
در زمانی که رمانها ملالانگیزند، این رمان اتفاق بسیار خوبی است. ... رابطه ادبیات و سینما کاملا یکطرفه است و فکر میکنم، خیلی از آثار داستانی که در ایران وجود ... بهرام بیضایی میاندازد؛ اما پایانبندی این رمان خیلی بهتر از فیلم بیضایی است. ...
در زمانی که رمانها ملالانگیزند، این رمان اتفاق بسیار خوبی است. ... رابطه ادبیات و سینما کاملا یکطرفه است و فکر میکنم، خیلی از آثار داستانی که در ایران وجود ... بهرام بیضایی میاندازد؛ اما پایانبندی این رمان خیلی بهتر از فیلم بیضایی است. ...
مرور 27 دوره جشنواره فیلم فجر (2)
در این دوره، رقابت در بخش سینمای ایران بسیار داغ بود. بهرام بیضایی با فیلم ... دوره چهاردهمدر این دوره فیلم «لیلی با من است» كمال تبریزی نگاهها را معطوف به ...
در این دوره، رقابت در بخش سینمای ایران بسیار داغ بود. بهرام بیضایی با فیلم ... دوره چهاردهمدر این دوره فیلم «لیلی با من است» كمال تبریزی نگاهها را معطوف به ...
پانزده فیلمساز، پانزده فیلم ، فرش ایرانی
آهنگساز فیلم بیضایی محمد رضا درویشی است.بیضایی خود اهل كاشان است و از كودكی ... این تعداد كارگردان مطرح حول موضوعی درباره هویت ایرانی بسیار قابل تقدیر است. ...
آهنگساز فیلم بیضایی محمد رضا درویشی است.بیضایی خود اهل كاشان است و از كودكی ... این تعداد كارگردان مطرح حول موضوعی درباره هویت ایرانی بسیار قابل تقدیر است. ...
خوب، بد و عجيب در جشنواره فیلم فجر!!
اما مهمترین فیلم ایرانی جشنواره «وقتی همه خوابیم» ساخته بهرام بیضایی، از ... صدرعاملی در فیلم تازهاش، از دیالوگ استفاده خیلی زیادی كرده است و ... با این حال، فیلم در اواخر خود یك صحنه بسیار زیبای انفجاری دارد كه خیلی هم خوب كار شده است. ...
اما مهمترین فیلم ایرانی جشنواره «وقتی همه خوابیم» ساخته بهرام بیضایی، از ... صدرعاملی در فیلم تازهاش، از دیالوگ استفاده خیلی زیادی كرده است و ... با این حال، فیلم در اواخر خود یك صحنه بسیار زیبای انفجاری دارد كه خیلی هم خوب كار شده است. ...
وقتی همه خوبیم
از یکسو در فیلم بیضایی به شکل همهجانبهای همه ارجاعها (از شکل و شمایل ... نه بیاعتنایی اعتباریان و نه تکذیب بیضایی از میزان نفرت و خشونتی که در فیلم موجود است، نمیکاست. ... نگرانی مقامات اسراییل از عادی شدن رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا ...
از یکسو در فیلم بیضایی به شکل همهجانبهای همه ارجاعها (از شکل و شمایل ... نه بیاعتنایی اعتباریان و نه تکذیب بیضایی از میزان نفرت و خشونتی که در فیلم موجود است، نمیکاست. ... نگرانی مقامات اسراییل از عادی شدن رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا ...
گمانهزنیها برای فیلمهای بخش مسابقه سینمای ایران آغاز شد
بیضایی پس از این فیلم قصد داشت تا «لبه پرتگاه» را بسازد، اما اتفاقاتی که در ... تهمینه میلانی دیگر کارگردان نسل دومی است که به احتمال بسیار امسال با دو فیلم ...
بیضایی پس از این فیلم قصد داشت تا «لبه پرتگاه» را بسازد، اما اتفاقاتی که در ... تهمینه میلانی دیگر کارگردان نسل دومی است که به احتمال بسیار امسال با دو فیلم ...
دومين شب كارگردانان سينماي ايران،
ما همه ميدانيم راه آساني نيست ساخت يك فيلم از فيلمنامه تا سرانجامي كه به فيلم تبديل ميشود. ... پرويز شهبازي يكي از كارگردانان بسيار خوب ايران است. ... عياري، مجيد مجيدي، داريوش مهرجويي، عباس كيارستمي، بهرام بيضايي بودند، بايد ياد كرد. ...
ما همه ميدانيم راه آساني نيست ساخت يك فيلم از فيلمنامه تا سرانجامي كه به فيلم تبديل ميشود. ... پرويز شهبازي يكي از كارگردانان بسيار خوب ايران است. ... عياري، مجيد مجيدي، داريوش مهرجويي، عباس كيارستمي، بهرام بيضايي بودند، بايد ياد كرد. ...
گلزار فقط روي بالا رفتن دستمزد خودش تاثير داشته
حرفهاي فريدون جيراني كه از كارگردانان مطرح سينماي ايران است و در فيلمهايش هميشه از ... در آن زمان هم كارگردانان و ديگر عوامل فني يك پروژه دستمزدهاي بسيار پاييني داشتند. فرضا كارگردان براي ساخت يك فيلم فقط دو يا پنج هزار تومان دستمزد ميگرفت، در حالي كه ... فقط بيضايي نيست، خيلي از كارگردانان ديگر هستند. مثلا كي؟ ...
حرفهاي فريدون جيراني كه از كارگردانان مطرح سينماي ايران است و در فيلمهايش هميشه از ... در آن زمان هم كارگردانان و ديگر عوامل فني يك پروژه دستمزدهاي بسيار پاييني داشتند. فرضا كارگردان براي ساخت يك فيلم فقط دو يا پنج هزار تومان دستمزد ميگرفت، در حالي كه ... فقط بيضايي نيست، خيلي از كارگردانان ديگر هستند. مثلا كي؟ ...
بازیگران پشیمان سینمای ایران!!
او گفت: شخصا بسیار دوست داشتم با بهروز افخمی و مسعود کیمیایی دوست باشم و تجربیات بسیار ... او بارها اعتراف کرده که از بازی در این فیلم پشیمان است. ... دوم این که صلاحمند یعنی کارگردان «زمانه» دستیار بیضایی و چند کارگردان مطرح دیگر بود. ...
او گفت: شخصا بسیار دوست داشتم با بهروز افخمی و مسعود کیمیایی دوست باشم و تجربیات بسیار ... او بارها اعتراف کرده که از بازی در این فیلم پشیمان است. ... دوم این که صلاحمند یعنی کارگردان «زمانه» دستیار بیضایی و چند کارگردان مطرح دیگر بود. ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها