واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: ويراني هاي طبيعي و خسارات مالي و مادي پس از وقوع حوادث و سوانح طبيعي را مي توان با همت و برنامه ريزي علمي و تلاش انساني در مدت كوتاهي جبران كرد و حتي شهري آبادتر از گذشته ساخت اما ويراني هاي روحي افراد سانحه ديده را كه در زير آوارهاي غم و مصيبت آسيب ديده اندبه سادگي نمي توان ترميم كرد و چه بسا سالها براي آرامش پس لرزه هاي رواني و اجتماعي بازماندگان بلاياي طبيعي نياز داشته باشيم . بعد از وقوع بلاياي طبيعي مثل زلزله، آنچه كه بيش از همه در معرض تهديد قرار مي گيرد شرايط روحي و رواني بازماندگان است. شرايط روحي و رواني افراد سانحه ديده يك وضعيت ويژه رواني است و بحران ناشي از آن ممكن است تا پنج و يا شش سال ادامه يابد. نتايج آخرين تحقيقات و پژوهش ها بر افرادي كه قبلاً چنين تجربه اي داشته اند در سال سال 1978 در تركيه و در سال 1984در تركيه نشان داده كه اين افراد - به ويژه كودكان تا 4 سال - بعد از وقوع حادثه همان استرس ها و بحران هايي را كه در زمان وقوع حادثه داشته اند عيناً تجربه مي كنند. حالت هايي مثل ترس، اضطراب، بزهكاري و حتي مشكلات جسماني. روانشناسان به اين حالت «Poststress» استرس بعد از ضربه مي گويند. تفاوت اين بحران ها با مشكلات روحي عادي اين است كه تجربه روحي اين افراد تكرار مي شود و عين آن واقعه را طي زمان به همان شكل از لحاظ رواني تجربه مي كنند كه اين مسئله در بيماران رواني وجود ندارد. در بيماري هاي روحي مثل افسردگي، شايد فرد حتي نسبت به وضعيت روحي خودآگاهي نداشته باشد چون ريشه بسياري از اختلالات رواني به دوران كودكي برمي گردد كه در ضمير ناخودآگاه فرد پنهان است اما حادثه ديدگان بلاياي طبيعي، شاهد يك بحران بوده اند و نسبت به آن آگاهي دارند. تيپولوژي رواني افراد و نوع شخصيت آنان مثل افراد درون گرا يا برون گرا در سطح عمق بحران هاي روحي ناشي از اين حوادث يا شيوه مواجهه و حل آنها موثر است؟ انسان ها با عادت هاي رفتاري و نوع شخصيت خود با وقايع و حوادث زندگي برخورد مي كنند. هر چقدر شخصيت افراد قبل از اين ضربه، قوي تر و محكم تر باشد در برابر چنين حوادثي، مقاوم تر و منطقي تر خواهند بود و هر چقدر شخصيت رنجورتر باشد يا داراي ضعف هاي شخصيتي، احساسي و عاطفي باشد يا از هوش اجتماعي پاييني برخوردار باشد، آسيب پذيريش بيشتر است. آسيب ديدگان و بازماندگان اين حوادث براي عبور از اين بحران و بازيافتن سلامت رواني خود اين مراحلي را طي مي كنند؟ در وضعيت سوگ ابتدا افراد دچار شوك مي شوند و در يك بهت رواني به سر مي برند. بنا به توصيف خود اين افراد دچار يك حالت يخ زدگي و انجماد مي شوند. بعد مرحله ناباوري است يعني باور اين مصيبت برايشان سخت است و در واقع به انكار فقدان دست مي زنند. مرحله بعد، افسردگي و غمگيني شديد است در اين دوره هيچ چيز براي فرد معنا ندارد و انگيزه براي زندگي مجدد از وي گرفته مي شود و نمي تواند از زندگي لذت ببرد اين مرحله با بي جوابي، بي اشتهايي، اشكال در تصميم گيري و فراموشكاري همراه است و مهم تر از همه اينكه تسلط بر بدن خود را از دست مي دهد يعني هر لحظه احساس مي كند نگران است كه مجدداً اين حادثه تكرار شود. مرحله بعد از افسردگي اين سئوال پيش مي آيد كه چرا اين اتفاق بايد براي من بيفتد حتي گاهي شاهد عصبانيت و خشم فرد نسبت به اطرافيان و حتي خدا و مقدسات هستيم. حتي شاهد واكنش هاي عصبي شديدي هستيم كه از تفسير ناهوشيارانه اين واقعه ناشي مي شود كه چرا بقيه مردند و مرا تنها گذاشتند اما بعد از اين مراحل دوره تطبيق و سازگاري پيش مي آيد. مرحله پرخاشگري چقدر طول مي كشد؟ اين مرحله به شرايط بيروني بستگي دارد. يعني اگر فرد، مورد حمايت (مادي و رواني) قرار بگيرد سازگاري زودتر ايجاد مي شود ولي هر چقدر تنها بمانند و به حال خود رها شوند سازگاري ديرتر اتفاق مي افتد ولي به طور طبيعي اين مراحل 1 تا 2 سال طول مي كشد البته تفاوت هاي فردي نيز نقش مهمي در مدت سازگاري دارد. ممكن است فرد آنقدر آسيب ببيند كه درمانش سال ها طول بكشد و يا اصلاً قابل درمان نباشد! اين مراحل واكنش هاي طبيعي است. مراحل طبيعي سوگ كه تمام كساني كه عزيزانشان را از دست داده اند آن را طي مي كنند اما در مواردي كه دوران سوگ طولاني مي شود و از دوره درمان طبيعي خارج مي شود، شخصيت و وضعيت رواني فرد توانايي هاي شخصي و قدرت حل مسئله در افراد با مدت درمان آنها رابطه مستقيم دارد. براي برخي هم اين ماجرا سرآغاز يك بيماري مي شود كه اين بيماران به درمان هاي ويژه كلينيكي و باليني نيازمندند. چون برخي به دارو احتياج دارند و اگر دارو مصرف نكنند نمي توانند خود را كنترل كنند و با محيط وفق دهند حتي نمي توانند بخوابند يا اينكه دچار توهم و رفتارهاي آشفته مي شوند. در اين موارد حتماً بايد دارو مصرف كرد البته دركنار دارو و درمان، حضور تيم هاي حمايتي روان شناختي لازم است. پيشنهاد مي كنم كه در منطقه پايگاه هايي زده شود و تيم هاي علمي در آنجا مستقر شوند و به رفتار درماني بپردازند. ممكن است كه آسيب هاي رواني مصيبت ديدگان تبديل به آسيب هاي اجتماعي نيز شود يعني فرد براي انتقام از اين حادثه (آرامش خود) به ديگران و جامعه آسيب برساند و يا به بزهكاري و ناهنجاري اجتماعي و اخلاقي كشيده شود. براي جلوگيري از چنين وضعيتي چه بايد كرد؟ اين افراد نيازمند كمك هاي مددكاري درازمدت هستند. به ويژه كودكان و نوجواناني كه بي سرپرست شده اند در معرض اين خطرات قرار دارند. كودكاني كه به بهزيستي و پرورشگاه ها سپرده مي شوند به لحاظ روانشناسي در مكان مناسبي قرار نمي گيرند (هرچند چاره اي هم نيست) در اين گروه ها احتمال آسيب هاي اجتماعي بيشتر است. براي جلوگيري از اين وضعيت تا حد امكان بايد اين كودكان را به خانواده ها سپرد. در رفتار با كودكان بايد به چه نكاتي توجه داشت؟ بايد وضعيت زندگي كودكان را به شرايط پيش از وقوع حادثه و شرايط خاص سني كودك نزديك كنيم. مثلاً براي كودك 5-6 ساله بايد امكان بازي paly therapy را فراهم كنيم يا كودكان در سنين دبستان بايد هر چه زودتر به مدرسه بروند. نكته ديگر اينكه نبايد جنبه هاي ترحم و دلسوزي را پررنگ كنيم. و از رفتارهاي عادي افراطي پرهيز كنيم. بلكه بايد براساس محبت و احترام با آنان رفتار كرد. كودكان را تشويق كنيم تا راجع به واقعه پيش آمده حرف بزند. يكي از خطراتي كه به لحاظ روانشناختي و از منظر آسيب شناسي رواني - اجتماعي در ارتباط با نحوه رفتار با مصيبت زدگان احساس مي شود اعمال رفتارهاي سنتي و غيرعلمي است كه مردم (از سر دلسوزي) با اين افراد دارند . به كار بردن رفتارهاي غلط براي بهبود وضعيت روحي آسيب ديدگان نه تنها در معالجه آنان تأثيري ندارد بلكه درمان آنها را به تاخير مي اندازد مثلاً برخي در هنگام مواجهه با اين افراد سعي مي كنند از گريه كردن آنها جلوگيري كنند يا به پسربچه ها مي گويند شما مرد هستيد مرد كه گريه نمي كند رفتارهاي اين چنيني، سوگ را به تاخير انداخته و فرد در آينده دچار اختلالات رواني خواهد شد. تلقين برخي از عقايد مذهبي مثل گناهكار بودن مصيبت ديدگان تا چه حد سلامت رواني آنها را به خطر مي اندازد؟ القاي تعليمات و عقايد مذهبي غلط و افراطي، در تشديد بحران يا درمان نشدن آنها موثر است. از مذهب و دين بايد در جهت آرامش انسان ها استفاده كرد نه در بر انگيزاندن خشم و غضب يا افسردگي آنها. در محاوره ها مي شنويم مي گويند اين زلزله خشم خداوند بوده يا قهر طبيعت بوده وجود چنين نگرش و تفسيري از اين واقعه به روند درمان اين افراد ضربه مي زند. وقوع زلزله و حوادثي مشابه، افكار عمومي را نسبت به اين مسئله حساس كرده است كه گاهي به ايجاد ترس و اضطراب عمومي در جامعه منتهي مي شود براي ايمن سازي رواني شهروندان اين اقداماتي ضروري به نظر مي رسد. هر چيزي كه انسان را از حالت تعادل خارج كند موجب استرس مي شود. براي ايمن سازي رواني افراد در برابر خطر بلاياي طبيعي بايد به ايمن سازي شهري و معماري پرداخت. رسانه ها از طريق اطلاع رساني مناسب و فرهنگ سازي نسبت به علايم زلزله امنيت رواني شهروندان را تأمين مي كند. زماني امنيت رواني مردم آسيب نمي بيند كه آنها احساس كنند در هنگام زلزله جان آنان ايمن است وگرنه با رفتارهاي كلامي و توصيه هاي اخلاقي نمي توان به آنان آرامش داد. وقوع چنين حوادثي در كشور ضرورت ايجاد يك موسسه و تشكل هاي غيردولتي متشكل از روان شناسان و مددكاران را براي سرويس دهي رواني ايجاب مي كند. 7029**1544
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2297]