واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دوقدم با حبیبالله صادقی در «یک قطعه از بهشت» بهشت دور نیست
![حبیبالله صادقی](http://img.tebyan.net/big/1389/10/892522131046501691021996916247226130175215.jpg)
برای رسیدن به بهشت اولین کار انسان این است خرقه بربکند و مراقبه کند و دیگران را عاشقانه دوست داشته باشد تا بتواند عدالت و انصاف و جوانمردی و عشق و صفا را به دیگران منتشر کند. شاید باور کردنی نباشد که بعد از یک روز کاری پرمشغله چطور به محض ورود به نمایشگاه نقاشی حبیبالله صادقی و دیدن تابلوهایی که یک قطعه از بهشت او را تشکیل میدهد و دیدن رنگهایی که ناخود آگاه تو را به سفر درون تابلو دعوت میکند، چطور میتوان به آرامش رسید و انرژی بالقوهای را گوشه ذهن ذخیره کرد. رنگها آنقدر خوب کنار هم نشستند و مفاهیم آمیخته با آرامش را به زیبایی منتقل میکنند که بدون شک تنها عنوان شایسته نمایشگاه را یک قطعه از بهشت درمیابی. همین محصور شدن در آرامش نقاشیها باعث میشود که سوالهایی که از حبیبالله صادقی میپرسم حول و حوش رنگهای به کار رفته در نقاشیها باشد... نقاشی و هنر ایرانی معروف است به ایجاد تفکر و آرامش. این خصلت به خوبی در کارهای شما هویداست. چطور به این رنگها رسیدید؟ دو بیان داریم. در شعرمان میگوییم وه چه بیرنگ و نشان که منم... این بیرنگ و بینشانهای نوعی مراقبه در ادبیات است. ماکیان را نگاه میکنیم، از دیدن طاووس لذت میبریم اما از رنگ به رنگ شدن بوقلمون به عنوان یک صفت ناپایدار یاد میکنیم. بنابراین از رنگ برای ایرانیان معانی متعددی متبادر میشود. ایرانیان در کل نگاهی پدیدار شناسانه به مصادیق و موضوعات دارند و از چند منظر به آن توجه میکنند. همانطور که در آثار نقاشان کوبیسم میبینید آنها همزمان یک فیگور را هم از رو به رو و هم از نیمرخ و بالا دیدهاند. در نگارگری ایران هم این مسئله را داریم؛ چهره هم از رو به روست و هم ته چاه و هم در ماه! این خاصیت ذهنی مردم این دیار است که هر چیزی را در چند نگاه میبینند. نگاهی عمیق و ژرف دارند و در چند ساحت در پی جستجو هستند. نقاشی ما جزء هنرهایی است که در جهان معاصر بسیار منحصر به فرد بوده و جای مطالعه زیادی دارد. بخشی از این رنگها حاصل تجربه سالهای متمادی است که از همنشینی رنگها و تضاد آنها دنبال کردم. مورد بعدی این است که موضوع نقاشیها را بر اساس یک متن دنبال میکردم با نام «یک قطعه از بهشت» و به این نکته توجه کردم که فضای مهربان و لطیف و متعالی چه ویژگی باید داشته باشد و از چه منظری میتوان به آن نگاه کرد. چطور به این نگاه رسیدید؟ صرفا با چشم سر نگاه نکردم و سعی کردم با عینکهای متعدد این موضوع را دنبال کنم. در پی یک یافتن بودم و این سفری که برایم در جهت معنی شناسی و ریخت شناسی در پی داشت، سفر خوبی بود که ظرف 5 سال گذشته به آن توجه کردم... هنوز خودم را در آستانه ورود میدانم و به یک اثر ماندگار و جاوید در شان مردم ایران فکر میکنم و هنوز خیلی باید کار کنم تا به یک نقش تاریخی برسم. گلدان هم دوست دارید! بخشی از آثار گل و گلدان است... بله! گلدان هم دوست دارم. گلدان در این تابلوها به معنای پوسته انسانی است. انسان یک روح دارد و یک جسم. جسم گلدان است و روح انسان رایحه انبوه گلهایی است که ارائه دادم. گلها نماد انسانهایی با مضامینی مختلف است. سعی کردم مفاهیم متعددی را نقش بزنم. در کل مجموع اتفاقاتی را که در آدمها جستجو کردم یک انسانم آرزوست در کارهایم داشتم. معمولا آدمهایی که به داروی مینشینند خود را نیک اختر از دیگران میشناسند. انسان اگر مصلح باشد و به کرامت و وجود متبرک انسانهای دیگر احترام بگذارد، میتواند از عطر وجود دیگران در گفتار و در همراهی در کلام بهره بگیرد. دوراقع عالم بیرونی که دنبال کردم قطعهای از بهشت است و اینکه دوزخ اینجاست و با رفتارهای خود میتوانیم زمین را دوزخی کنیم و در مقابل با نحوه تعامل و نگاهی که به حقایق میتوانیم داشته باشیم یک فضای بهشتی و مینوی در میان مناسباتمان پیدا خواهیم کرد. نقش و رنگهای این تابلوها حکایت و دلالت از فضای آرمانی دارد که من خیلی دوست دارم خودم را در این عالم خلاصه شده و منزه و شاعرانه ببینم و سعی کردم آنچه را درک تصویری کردم در معرض دید دیگران بگذارم. بهشت اصلا دور نیست و به قول سهراب پشت همین پرچین است... فقط انسان اولین کار این است خرقه بربکند و مراقبه کند و دیگران را عاشقانه دوست داشته باشد تا بتواند عدالت و انصاف و جوانمردی و عشق و صفا را به دیگران منتشر کند. شما اگر اهل مراعات و نظیر باشید و بتوانید این حس شاعرانه و انسانی را منتشر کنید حتما از دیگری موجهایی را میگیرد و چیزهایی را میشنوید که بلبلهای بهشت وجود مخاطب خودتان است و میگویید عجب صدایی! در بهشت را و یک راهرو بین قلب خود و قلب آدمهای پیرامون باز میکنید و با ایجاد آینهای رایحه عطر وجود دوست را در وجود خود خواهی چشید. پس تابلوها عشق را منتقل میکنند... معجزه بزرگ رسول گرامی عشق است. آدمهایی انقلاب ما را به بد اخلاقی و بد زبانی متهم میکنند. ما در مقابل وظیفه داریم عشق و شیدایی و صلح و عدالت را برای دیگران پیام بفرستیم. میگوید؛ هرچه کردم از دولت قرآن کردم. آنچه در قران نازنین وجود دارد با اعتقاد ما که راویان این پیام هستیم و با آثار شعر و نقاشی و ادبیات و ... در هم تنیده میشود و باید به یک بیان متجلی برسد تا بتواند مخاطب شما را منقلب کند. اگر انقلابی در خودت صورت گرفت، میتوانی احیا کننده باشی. حافظ میگوید حسب حالی ننوشیتم و شد ایامی چند/ محرمی کو که فرستد به تو پیغامی چند/ ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید/ هم مگر لطف شما پیش نهد گامی چند... ابیاتی حافظ ماندگار شد به خاطر مراقبهای که میکند و کشفی که در آن وجود دارد. او این عالم قدسی را در خود به وجود آورده که این کلام در او جاری شده است. میخواهم بگویم اثر هنرمند آینه درون اوست. باید تبر را برداری به جان خودت و اضافات را بریزی و حرس کنی. مراقبه و حس پاکسازی و همان پرکنان مولانا. پرهای اضافه را بریزی تا بتوانی پر سفید درباوری. آدم های توی تابلو بهشتی هستند؟ آدمهای تابلو کسانی هستند که میتوانند در شرف رسیدن به بهشت باشند. آدمهایی که از بهشت موعود یاد میکنند. مسیر و طول مسافت مهم نیست. مهم این طی مسافت است. زمانی شما نشستید و احساس میکنید جوانانههای ارجمندی از وجودتان رشد میکند و میبینید چقدر پر از صلح و تعالی خواهی هستید و دیگران را دوست دارید! چقدر مردم دوست داشتنی هستند. میگویید با بدی مخالف هستم و باید طوری عمل کنم که بدی خود را با من فرمت کند و خوب شود. نه اینکه من هم بد شوم. چقدر میتواتنم تاثیر بگذارم تا عشق و زیبایی را ترویج کنم. هنرمند ایرانی و مسلمان در ذات او کشف روایت مجدد بوده و جزء ویژگیهایی است که باید کشفاش کنیم. تابلوها روایتی هم دارند گویا... این یک مجموعه است و سیری تکوینی دارد. یک سلسله است و طوری چیدم که از شماره یک تا نقطه پایانی مفهومی را میرساند. تابلویی دارم که چشمه است و لکههای قرمز دارد. در نگارگری تابلویی داریم که شستشوی شیرین در چشمه است. من در این تابلوی نقاشی خود فیگورهای آن تابلوی نگارگری را برداشتم و گفتم جایی که شیرین وجود خود را شسته و مصفا داده، چشمه و یک قدمگاه است. اگر شیرین در این چشمه نباشد و خسرو یا فرهاد با اسب شبدیز بیاید و جای خالی شیرین را ببیند تیشه را به سر میکوبد و با خون خود درچشمه مستغرق میشود. نشانههایی که روایت کردم نشانههایی است که در کهن الگوهای ما و فرهنگ ما وجود دارد، مانند عشق و زیبایی و شجاعت و همه حرفهای خوبی که در عالم است. ************** گفتنی است حبیب الله صادقی بعد از پنج سال در یک نمایشگاه انفرادی، تازهترین آثار خود را که در سه سال اخیر خلق نموده است در گالری ساربان به روی دیوار برد. عصر جمعه دهم دی این نمایشگاه که «قطعه ای از بهشت» نام دارد با ارائه 30 تابلو حبیب الله صادقی در گالری ساربان افتتاح شد و تا امروز، 28 دیماه، نمایش آثار ادامه داشت. صادقی که از نقاشان نسل انقلاب و دفاع مقدس به شمار میآید و با تأکید براینکه همچنان باورهای آرمانی خودرا محفوظ داشته ، اظهار میکند در روند نو نقاشی خود به فضای مثالی روی آورده و با نگاهی مینوی به طبیعت سعی میکند نگاه معاصری نسبت به طبیعت پیرامون خود بازتاب دهد. همه آثار نقاش در این نمایشگاه با تکنیک ترکیب مواد و نیز رنگ روغن خلق شدهاند. این هفتمین نمایشگاه انفرادی حبیب الله صادقی به شمار میرود و او پیش از این در 94 نمایشگاه جمعی داخلی و 24 نمایشگاه جمعی خارجی حضور داشته است. حبیب صادقی متولد سال 1336 و دارای مدرك كارشناسی ارشد از دانشكده هنرهای زیبا است. او دارای سوابق و فعالیتهای هنری و اجرایی بسیاری از جمله مدرس دانشكده هنرهای زیبا، عضو هیأت علمی دانشكده هنر، دانشگاه شاهد، ریاست موزه هنرهای معاصر است. صادقی هنرمند برگزیده مسابقات بین المللی هنرهای ظریف ژاپن، نفر برگزیده مسابقات طراحی هلند، عضو هیأت داوران بخش پوستر و آنونس سال 1378، عضو شورای فرهنگ عمومی، واحد تجسمی حوزه هنری و فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی در کارنامه خود دارد. این هنرمند نمایشگاه متعدد گروهی و انفرادی در داخل و خارج از ایران ازجمله امریکا،فرانسه،چین،آلمان، کره، ژاپن، هند، هلند، استرالیا، ترکیه، روسیه، مصر و... برگزار کرده است. منبع: برنا/ لیلا باقریبخش هنری تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 850]