تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804912189




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سفیر تبیان در بهشت


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سفیر تبیان در بهشتبسم الله رضا
امام رضا (ع)
من، حسین عسگری، سفیر تبیان در بهشت هستم. و اکنون به وقت بهشت، دم دمای طلوع آفتاب است. هرچند این منطقه از فردوس که من هستم خورشید دوتاست!اینجا کمی هوا سرد اما نه بخاطر برودت جوی، نه! ، بخاطر ازدحام فرشتگان، فرشتگان از بس اینجا زیاد اند که بال زدنهاشان کمی هوا را سرد کرده است. البته بد هم نیست گونه ها همه گل می اندازد.ناحیه ما از بهشت، رضوان نام دارد که از نام خورشید بی غروب آن گرفته شده است.من از طرف همه شما زمینیان و مخصوصا شما تبیانیها اینجا رایزنی می کنم. و باید بگویم خیالتان راحت،  حساب و کتاب دیپلماسی اینجا با طرفهای شما فرق دارد. روابط اینجا خاک نخورده است! اینجا سیاستها آسمانی است.الان که برای شما می نویسم صدای قرآن می آید، یک لحظه اجازه بدهید... بله سوره انسان است... اِنّ الابرارَ یَشرَبونَ مِن کأسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً...و من، هم خنده ام می آید، هم گریه! هر دو هم از سر ذوق است.نمی دانم چرا اینقدر نسبت به سفارت خود احساس مسئولیت می کنم، مدام در فکر شما هستم.با خود می گویم کاش می شد همه باهم می آمدیم!اینجا همه خوبان جمع اند به دور این ماه، ماه نه مهر! آنقدر آدمهای خوب انیجاست که تو گویی گردهمایی تبیانیهاست.احساس غریبی نمی کنم!راستی تا یادم نرفته بگویم که یکی دو ساعت پیش، درست بعد نماز صبح میان من و آقای اینجا نشستی بود درباره تبیان!جلسات اینجا فرق دارد با همه جا؛ با تبیان!اینجا هیمشه مهمان حرف می زند! حتی بعضیها را من این اینجا دیده ام غیر از گفتمان، خیلی کارهای غیر دیپلماتیک نیز می کنند، که به حساب ماها خلاف ادب است. اما اینجا نمی دانم چطور است که آداب همه ساقط شده است و هیچ ترتیب و آدابی نمی جویند!درست مثل آن شبانی که به پست حضرت موسی خورد!داخل پرانتز ، به  به  چقدر این آیاتی که صدایش می آید روح نواز است...ببخشید داشتم از دیدار امروز با دادار این ملک برایتان می گفتم. بله، ساعتی از طرف همه شما، مودب و با وقار به ساحت ایشان رسیدم و سلام شما را رساندم. از سوی ایشان همه اش سکوت بود. و من با خودم می گفتم سکوت نشانه رضاست!اینجا سلام و احوال پرسی و عرض ارادت و بعد نیاز، آیین نامه دارد. کتاب را برداشتم، سلام کردم، از طرف همه شما،  و بلند گفتم: من سفیر تبیانم! و همراهم سلامی از سوی بیکران عاشقشروع کردم به خواندن... السلام علیک یا...من سرم پایین بود، از روی ادب، و ایشان جواب سلام همه شما را دادند، حتما شنیدید، مگر نه؟!... ایشان همچنان ساکت بودند، و من هرچه می توانستم از طرف تبیان و شما تبیانیها گفتم.اینکه تبیان بهتر شود، اینکه شما هم خوبتر شوید...و اینکه بعضیهاتان مریض هستید و مریض دارید و شفا می خواهید.اینکه  اخلاق و علم و روزی وسیع و فلان و بهمان می خواهید.همه را گفتم.حتی یادم به عرفه هم بود؛ به امام حسین(ع)!این را هم خواستم که توفیق همراهی امام حسین(ع) را نصیبمان کند، در این محرمی که در راه است، در این عرفه ی چند روز دیگر.اما مانده بودم آن دست آخر، چه بگویم قبل از خدا حافظی. کمی سکوت کردم، حضرت ایشان همچنان ساکت بود و منتظر تا ببیند من چه می گویمبعد از چند لحظه گفتم: مهر هشتم، ای مهربان! اجازه دهید تبیانیها وقتی دارند این گزارش را می خوانند هرچه می خواهند همان موقع خودشان بگویند!و سلام آخر را گفتم و از پیشگاه ایشان مرخص شدم.چند قدمی از روضه دور نشده بودم که برگشتم!یادم آمد که شاید، نه ، قطعا همه تبیانیها که گزارش مرا نمی بینند!برگشتم و گفتم: ببخشید آقا، هرچه آنها آرزویش را دارند را مصلحتشان و بعد روزیشان کن.به قول آیت الله امجد هرچه خوبیست به ما بده  و هرچه بدیست از ما بگیر.اینبار سرم را بلند کردم، نگاهی به ضریح انداختم. هیچ ترتیب و آدابی نبود، حتی بعضیها از ضریح بالا می رفتند!ولی ایشان، متبسّم، و همچنان ساکت.و من در دلم می گذشت که سکوت نشانه  رضاست! حسین عسگری – گروه دین و اندیشه مشهد الرضا -  سالروز شهات پدر بزرگ حضرت ایشان، امام باقر علیه السلام





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن