تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل را زنده مى كند و از فحشاء و زشتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837591038




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ماهيت« حكايت» از ديدگاه استاد مصباح(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ماهيت« حكايت» از ديدگاه استاد مصباح(1)
ماهيت« حكايت» از ديدگاه استاد مصباح(1) نويسندگان: مهدي برهان مهريزي*مجتبي مصباح** چكيدهعموم فلاسفة مسلمان براين باورند كه صورت‌هاي ذهني بالفعل، از ماور‌اي خود حكايت دارند وآنرا امري بديهي تلقّي مي‌كنند؛ امّا ديدگاه استاد مصباح دراين باره متفاوت است. دراين نوشتار، كوشش شده است تا در سخنان استاد تأمّل، و ديدگاه ايشان تحليل و تبيين شود. از نظر استاد، حكايت در عمده مراحل( تصوّرات و قضايا) بالقوّه، وفقط در تصديقاتِ صادق بالفعل است. به عقيده ايشان، براي روشن شدن نحوه حكايت صورت‌هاي ذهني، بايد پديده« حكايت» را تحليل كرد. به منظور دستيابي به تعريف صحيح و دقيق حكايت، مي‌توانيم باتوجه به كاربرد حكايت، به تحليل و بررسي مصاديقي بپردازيم كه با علم حضوري مي‌يابيم، تا ببينيم ويژگي حكايت گري تحت چه شرايطي بر مفاهيم ذهني صادق است، سپس، از طريق تقييد تصوّرات كلّي، توسط اين شرايط به تعريف حكايت پي مي‌بريم. براي اين منظور، بايد اركان و شرايط حكايت را به دقت مورد تحليل قرار دهيم. نتيجة كار اين خواهد شد كه «حكايت، واقعيتي است روان شناختي؛ و مقصود ازآن، انتقال طبيعي ذهن از حاكي به محكي است، به جهت مشابهت تامّي كه بين حاكي و محكي وجود دارد.» براساس اين ديدگاه، براي «مشابهت تام» و- به تبع آن- براي حكايت، مي‌توان مراتبي را درنظر گرفت كه طبق اين مراتب، حكايت به شأني محض، تصوّري غير قضيه‌اي، تصوّري قضيه‌اي، تصديقي و حكايت صادق تقسيم مي‌شود.كليدواژه‌ها: حكايت، محكي، حاكي، مشابهت تام، توجه نفس، مصباح، حكايت شأني. مقدمه خداوند بشر را طالب و شيفتة علم آفريده است؛ ازاين رو، بشر از آغاز آفرينش درصدد پرده‌برداري از رموز جهان بر آمده و خواستار كشف مجهولات و شناخت واقع شده است. همانگونه كه مي‌دانيم، علوم حصولي در كشف مجهولات و شناخت واقع نقش مهمي دارند. در اين راستا، «حكايت» داراي اهميت فراواني است؛ زيرا «صور ذهني» ازجمله اموري هستند كه نقش بسزايي در «شناخت واقع» ايفاء مي‌كنند، و ويژگي خاص اين صور، جنبة حكايت‌گري آنهاست. اكثر يا شايد تمام فيلسوفان و معرفت شناسان اسلامي بر اين باورند(1) كه حكايتِ صورت‌هاي ذهني- اعم از تصوّرات، قضايا، تصديقات- از ماوراي خود، بالفعل است و حكايت فعلي، ذاتيِ صور ذهني مي‌باشد؛ امّا استاد مصباح بر آن است كه صورت‌هاي ذهني در تصوّرات و قضايا دراي حكايت شأني و بالقوّه اند و فقط در تصديقاتِ صادق، از حكايت بالفعل بر خوردارند، و اين نحوه حكايت در تصوّرات و تصديقات، ذاتي و طبيعيِ صور ذهني است. در مقالة حاضر، به منظور فهم و تبيين دقيق اين ديدگاه، به تحليل ماهيت حكايت به ويژه حكايت شأني پرداخته خواهد شد. دغدغة اصلي و پرسش اساسي نگارنده اين است كه آيا صور ذهني، بالفعل، حاكي از ماوراي خود مي‌باشند يا اينكه حكايت آنها از ماوراي خود در برخي مراحل (تصديقات صادق) بالفعل، و در عمده مراحل (تصوّرات، قضايا، و تصديقات) شأني و بالقوّه است؟ تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد، موضوع «حكايت شأني» و مباحث مربوط به آن، ازجمله «ماهيت حكايت»، تاكنون به طور مستقيم در كتب يا مقالات فلسفي مطرح نشده است. از اين‌رو، مهمترين منبع نگارنده، دو مصاحبه با استاد مصباح است. در پژوهش حاضر، با تأمّل و تعمّق در سخنان استاد، و استفاده از ديدگاه‌هاي استادان ديگر (اعم از مخالف و موافق)، نظرية «حكايت شأني» و موضوعات مربوط به آن به بحث و بررسي گذاشته شده است؛ از اين‌رو، بسياري از اصطلاحاتِ ما در اين موضوع- كم و بيش- جديد و ابتكاري هستند و نسبت دادن آنها به استاد، براساس فهم و تحليل نگارنده از سخنان و نوشته‌هاي ايشان است. اهميت و ضرورت مسئله از آنجا كه علوم حضوري محدود و منحصر به موارد خاصي هستند، براي شناخت حقايق، بايد به «علوم حصولي» روي آورد. اساس و پاية «علوم حصولي»، همان صورت‌هاي ذهني يا مفاهيم‌اند كه نقش واسطه را بين فاعل شناسا و متعلّق شناخت، ايفا مي‌كنند. آنچه موجب شده است تا صورت‌هاي ذهني نقش اساسي‌اي در شناخت حقايق داشته باشند، جنبة حكايتگري آنهاست؛ بنابراين، بحث از «حكايت»، با اينكه بحثي جزئي است، نقشي اساسي در فرآيند شناخت دارد. از اين‌رو، مبنايي بودن مسئلة «حكايت» (و تأثير اين موضوع در شناخت واقع)، ضرورت و اهميت تحقيق حاضر را روشن مي‌كند. پيشينة تحقيق پيشينة بحث «حكايت شأني» امري روشن است؛ زيرا اين نحوه حكايت صور ذهني را فقط استاد مصباح مطرح نموده است؛ اما در ميان فلاسفة قبل از سقراط كه به نوعي مسئلة حكايت صورت‌هاي ذهني را مطرح كرده‌اند، مي‌توان از آلكمايون نام برد.(2) ازميان كلمات سقراط،(3) افلاطون، و ارسطو (در مقام نقد نظرية «مثل»)،(4) مي‌توان مطالبي را درباره بحث حكايت به دست آورد. به نظر مي‌رسد كه پايه‌گذار بحث «حكايت» دربين فلاسفة اسلامي كندي باشد. با اين‌حال، در بحث «انواع دلالت»، عموم فيلسوفان و منطق‌دانان به دلالت صور ذهني از ماوراي خود اشاره كرده‌اند: فارابي، ابن‌سينا، فخر رازي، خواجه نصيرالدين طوسي، شيخ اشراق، ملّاصدرا و... .(5) ضمن اينكه زمينه‌هاي بحث «حكايت» نيز به نوعي در مباحثي مثل «حقيقت علم» و «وجود ذهني» مطرح شده‌اند.(6) شناخت ماهيت حكايت در اين قسمت، ابتدا تعريفي را از «حكايت» ارائه مي‌كنيم؛ آن گاه، به تحليل فرآيند حكايت مي‌پردازيم؛ سرانجام، باتوجه به تحليل فرآيند شكل‌گيري حكايت، به تعريف دقيق «حكايت» دست پيدا مي‌كنيم. بر اين اساس، «حكايت» عبارت است از: انتقال طبيعي ذهن از حاكي (صورت ذهني) به محكي (ماوراي صورت ذهني)، به جهت مناسبتي كه بين حاكي و محكي وجود دارد.(7) البته، همان‌طور كه گفته شد، تعريف دقيق «حكايت» پس از تحليل ماهيت حكايت به دست خواهد آمد. روش‌شناسي بحث حكايت يكي از مباحثي كه لازم است پيش از تحليل تفصيلي «حكايت» به آن پرداخته شود، همانا، روش‌شناسي حكايت است؛ يعني پاسخ‌گويي به اين سؤال كه: در بحث حكايت، تحليل بايد با چه روشي صورت گيرد تا نظر درست از نظر نادرست تشخيص داده شود؟ به عبارت ديگر، اقوال و ادعاها بايد با چه روشي بررسي شوند؟ آيا درباره حكايت صور ذهني، برهاني بيروني داريم و از مقدّمات خارجي استفاده مي‌كنيم يا مقدّمات برهان را از تحليل يافته‌هاي دروني درباره علم حصولي و تطبيق مفاهيم مناسب بر آن يافته‌ها به دست مي‌آوريم؟ به نظر مي‌رسد كه روش دوم براي شناخت ماهيت حكايت، و بحث از ذاتي يا شأني بودن حكايت انواع صور ذهني، روشي مناسب باشد؛ يعني با مراجعه به يافته‌هاي دروني خويش درباره صور ذهني و تحليل آنها و تطبيق مفاهيم مناسب بر آنها، براي دستيابي به تعريف حكايت يا تعيين اركان و شرايط آن- و يا اخذ مقدّمات لازم براي استدلال- تلاش مي‌كنيم؛ با اين بيان كه ما به اجمال از كاربرد واژه «حكايت» آگاهي داريم، و همان‌گونه كه قبلاً گفته شد، اين واژه در معناي انتقال ذهن از حاكي به محكي و نمايشگري صور ذهني به كار برده مي‌شود. همچنين، تاحدودي مي‌دانيم كه حكايت در چه مواردي صادق است و در چه مواردي صادق نيست، يعني به صورت اجمالي از مصاديق حكايت آگاهي داريم؛ اما تعريف دقيقي از «حكايت» نداريم. براي دستيابي به تعريف دقيق «حكايت»، كه جامع افراد و مانع اغيار باشد، مصاديقي را كه حكايت بر آنها صادق است، و ما آنها را با نفس خود به علم حضوري مي‌يابيم (مفاهيم ذهني)، باتوجه به كاربردهاي گوناگون واژه حكايت، تحليل و بررسي مي‌كنيم؛ به عبارت ديگر، يافته‌هاي دروني و مفاهيم ذهني را باتوجه به كاربرد حكايت، مورد بررسي قرار مي‌دهيم تا ببينيم حكايت در چه شرايطي بر آنها صادق است و در چه شريطي بر آنها صادق نيست. در اين راستا، ويژگي‌هايي را كه در موارد حكايت مي‌يابيم، به وسيلة مفاهيمي كه از عام به خاص به دست آمده‌اند، توصيف مي‌كنيم تا به تعريف دقيق حكايت برسيم. درواقع، ازطريق تقييد و تخصيص مفاهيم كلّي و عام، به تعريف «حكايت» پي مي‌بريم؛ همانند روشي كه در تعاريف منطقي دنبال مي‌كنيم: ابتدا مفهوم كلّيِ «جنس» يا «عرضي عام» را براي روشن ساختن حقيقت معرَّف به كار مي‌گيريم، سپس با مفهوم خاصِ «فصل» و يا «عرضي خاص» آن مفهوم كلّي را تقييد مي‌زنيم و با اين‌كار، اغيار را خارج مي‌كنيم؛ درنهايت، ماهيت و حقيقت معرَّف را روشن مي‌سازيم. تحليل فرآيند حكايت در اين بخش، براي روشن شدن نحوه حكايت صور ذهني، به ادراك جزئيِ حسّي يا خيالي (كه بيشتر با آن ارتباط داريم) مثال مي‌زنيم تا بتوانيم به تحليل دقيق حكايت برسيم. براي نمونه، با ديدن «گل محمدي»، صورتي حسّي از اين گل در ذهن شكل مي‌گيرد و با قطع ارتباط اندام‌هاي حسّي، صورت خيالي «گل محمدي» تحقّق مي‌پذيرد. تحليل شكل‌گيري حكايت صورت حسّي «گل محمدي» را مي‌توان چنين بيان كرد: 1) با مراجعه به يافتة دروني خويش، به اين نكه پي مي‌بريم كه با ديدن «گل محمدي»، حالتي بديع در نفس ايجاد مي‌شود و بر اين اساس، صورت ذهني شكل مي‌گيرد. 2) سپس، در مي‌يابيم كه صور ذهني، در اغلب موارد، ما را به چيزي منتقل مي‌كنند. دراين مرحله، با دو پرسش روبرو هستيم: الف) چه ارتباطي بين صورت حسّي و امر محسوس وجود دارد، به گونه‌اي كه ما را از صورت حسّي به چيزي منتقل مي‌كند؟ ب) اين انتقال هميشگي و بالفعل است يا اينكه در شرايط خاصي صورت مي‌پذيرد؟ به عبارت ديگر، اين انتقال كار خود صورت ذهني است يا عوامل ديگري در اين انتقال نقش دارند؛ به گونه‌اي كه اگر آن عوامل نباشند، انتقالي صورت نمي‌پذيرد؟ با تحليل يافته‌هاي ذهني، مي‌توان گفت: 3) براي انتقال از چيزي (صورت ذهني) به چيزي ديگر (گل محمدي)، لازم است كه دو طرف انتقال وجود داشته باشند و بين آن دو، رابطه‌اي برقرار شود. 4) در گام بعدي، در مي‌يابيم كه هر رابطه‌اي، زمينه‌ساز انتقال به معناي حكايت نيست؛ بلكه بايد رابطة مشابهت وجود داشته باشد تا انتقال و حكايت صورت پذيرد. 5) اما، آيا هر مشابهتي مي‌تواند زمينه‌ساز انتقال باشد؟ پاسخ منفي است. براساس آنچه نفس به علم حضوري در مي‌يابد، انتقال صرفاً درصورتي تحقّق مي‌يابد كه بين دو امر، مشابهت تام باشد؛ به گونه‌اي كه اگر از نحوه حكايت‌گري صورت ذهني، و خارجي بودن گل محمدي، صرف‌نظر كنيم، آن دو برهم منطبق باشند. بنابراين، پاسخ پرسش نخست اين است كه: ملاك انتقال از حاكي به محكي، مشابهت تام بين حاكي و محكي است. از اين مرحله به بعد، در پي پاسخ به پرسش دوم هستيم: آيا اين انتقال هميشگي و بالفعل است يا در شرايط خاصي صورت مي‌پذيرد؟ به عبارت ديگر، آيا صرف مشابهت تام بين صورت ذهني و گل محمدي مي‌توان فاعل شناسا را از حاكي به محكي واقعي منتقل كند؟ 6) در اين مرحله، با مراجعه به يافته‌هاي دروني خويش، پي مي‌بريم كه مشابهت تام، به تنهايي قادر نيست ما را به چيزي منتقل كند؛ بلكه لازم است توجه فاعل شناسا به صورت ذهني، و مشابهت آن با امر محسوس، معطوف باشد؛ چون در اينجا، براي نفس، سه حالت متصوّر است: يا هيچ توجهي به اين صورت ذهني ندارد، يا به اين صورت ذهني توجه دارد؛ درصورت دوم، يا توجه نفس به صورت ذهني استقلالي است يا آلي. با مراجعه به يافتة ذهني خود، پي مي‌بريم كه در دو صورت نخست، از اين صورت ذهني، به چيزي منتقل نمي‌شويم؛ اما، باتوجه آلي به صورت ذهني (يا توجه به صورت ذهني از آن جهت كه به گل محمدي شباهت تام دارد)، به اين موضوع منتقل مي‌شويم كه حاكيِ مذكور مي‌تواند امري (محكي) را در خارج نشان دهد. بر اين اساس، اولين مرتبه از مراتب فعليتِ حكايت، تحقّق مي‌پذيرد و، باتوجه نفس به صورت ذهني «گل محمدي»، به محكي تصوّري آن منتقل مي‌شود. تا اين مرتبه از فرآيند حكايت، مي‌توان اركان حكايت را عبارت دانست از: الف) حاكي يا صورت ذهني (حالت ايجاد شده در نفس)؛ ب) محكي يا امر محسوس (اگرچه محكي، تصوّري است)؛ ج) مشابهت تام بين حاكي و محكي؛ د) توجه آلي نفس به صورت ذهني (شرط فاعل شناسا). آيا تحقّق شرط فاعل شناسا، و صرف توجه آلي به مشابهت بين صورت ذهني و گل محمدي، مي‌تواند ما را از صورت ذهني به محكي واقعي منتقل كند؟ پاسخ اين پرسش را نيز با دقت در يافتة دروني خويش مي‌يابيم: صرف تصوّر گل‌محمدي، نمي‌تواند ما را به محكي تام برساند، بلكه اين امر با شرايط ديگري تحقّق مي‌پذيرد. توضيح آنكه حقيقتِ حكايت، صرفِ نشان دادن، يا همان نمايشگري نيست، بلكه فرآيندي حاصل از زمينه‌سازيِ مجموعه‌اي از ابزار و شرايط است، ابزار و شرايطي كه مقدّمات انتقال ذهن از صورت ذهني به ماوراي آن را فراهم مي‌آورند. در واقع، رهاورد حكايت- همانا- إخبار صادقانه از محكي مي‌باشد. بنابراين، اگر قرار باشد كه صورت ذهني «گل محمدي» از محكيِ تام خود يا يكي از ويژگي‌هاي آن حكايت كند و از واقعيتي خبر دهد، علاوه بر توجه فاعل شناسا، چاره‌اي نيست جز اينكه آن صورت ذهني در قالب قضيه‌اي بگنجد؛ چون با تصوّر حسّي، فقط به محكي تصوّري مي‌رسيم و حال آنكه ما در صدديم به محكي تام برسيم. به بيان ديگر، تصوّر «گل محمدي» ما را از وجود گل محمدي يا يكي از ويژگي‌هاي آن باخبر نمي‌سازد، بلكه لازم است كه صورت حسّي «گل محمدي» در قالب قضية «گل محمدي وجود دارد»، يا قضية «گل محمدي خوشبوست» قرار بگيرد تا زمينة إخبار صادقانه از واقعيت «گل محمدي» يا يكي از ويژگي‌هاي آن، فراهم شود. از اين‌رو، براي پي بردن به اصل وجود گل محمدي يا يكي از ويژگي‌هاي آن، چاره‌اي نيست جز اينكه جمله و قضيه‌اي شكل بگيرد كه از اصل وجود يا ويژگي‌هاي آن خبر دهد. در مرحلة بعد، براي تحقق حكايت تام از محكي واقعي، بايسته است كه فاعل شناسا قضاياي مزبور را مورد اذعان و تصديق خود قرار دهد تا تصوّر «گل محمدي» حكايت از واقعيت محكي آن داشته باشد؛ زيرا، تا زماني‌كه فاعل شناسا به وجود «گل محمدي» در خارج، يا خوشبو بودن اين گل معتقد نباشد و آنها را تصديق نكند، نمي‌تواند ادعا كند كه اين قضيه، حاكي از وجود گل محمدي يا خوشبو بودن آن است. به عبارت ديگر، تا زماني‌كه فاعل شناسا معتقد به صدق قضية «گل محمدي در خارج وجود دارد» يا «گل محمدي خوشبوست» نباشد، نمي‌تواند ادعا كند كه اين قضيه، حاكي از اصل وجود «گل محمدي» يا ويژگي خوشبو بودن آن است. همچنين، تا وقتي كه قضاياي مزبور صادق نباشند، نمي‌توان گفت كه تصوّر حسّي «گل محمدي» ما را به محكي تام منتقل كرده و از اصل وجود و خصوصيات محكي خبر صادق داده است؛ چون با تصديق فاعل شناسا، صدق اين قضايا درنظر فاعل شناسا درست مي‌شود؛ اما آيا اين امر بدين معنا نيست كه اين قضايا درواقع نيز صادق هستند؟ توضيح آنكه در ديدگاه فاعل شناسا، و در باور او، «صدق» غير از صدق واقعي يا نفس‌الأمري قضاياست؛ از اين‌رو، براي رسيدن به محكي واقعي و حكايت تام، تصديقِ «گل محمدي در خارج وجود دارد» يا «گل محمدي خوشبوست» نيز بايد مطابق با واقع باشد. به عبارت ديگر، براي تحقّق حكايت تام، علاوه بر تصديق فاعل شناسا، صدق في‌الواقع قضايا نيز شرط است؛ چون با صدق واقعي قضاياست كه مي‌توان به محكي واقعي دست يافت و از محكي، خبر صادق داد. بنابراين، براي رسيدن به حكايت تام و محكي واقعي، در مرحلة نخست، تصوّر را در قالب قضيه‌اي قرار مي‌دهيم؛ در مرحلة بعد، با اعتقاد به مطابقت قضيه با واقع و تصديق فاعل شناسا به مفاد قضيه، به محكي تصديقي دست مي‌يابيم؛ در مرحلة آخر، با صدق قضيه و مطابقت في‌الواقع قضيه، به محكي تام مي‌رسيم. همچنين، بادقت در اين فرآيند، پي مي‌بريم كه انتقال از صورت ذهني به محكي به طور طبيعي و بدون هيچ‌گونه وضع و قراردادي صورت مي‌پذيرد. تحليل ماهيت حكايت استاد مصباح در تحليل واقعيت حكايت مي‌گويد: واقعيت حكايت، يك واقعيت روان‌شناختي است؛ يعني در خارج، تنها ذات حاكي و ذات محكي، امر عيني‌اند و آن حالت روان‌شناختي كه براي انسان پيش مي‌آيد، يعني انتقال ذهن از حاكي به محكي، امر عيني نيست. حال، اين انتقال گاهي به طور طبيعي انجام مي‌گيرد، يعني بدون اينكه نياز به آموزش دادن باشد [يا]، احتياج به تفكر و استدلال و اقامة برهان باشد، با صرف توجه، اين انتقال حاصل مي‌شود و حتي اختصاص به انسان هم ندارد و عمده عامل آن مشابهت است. وقتي دو چيز به هم مشابهت داشته باشند، ذهن انسان از ديدن يكي و از علم به يكي منتقل مي‌شود به ديگر؛ آن وقت اگر اين مشابهت تام باشد (فرض كنيد داراي جهات متعددي باشد)، انتقال به قدري روشن انجام مي‌گيرد كه براي هركسي اتفاق مي‌افتد، مثل عكسي كه در آيينه است نسبت به صاحب عكس، يا عكسي كه در خارج گرفته شده كه معمولاً حدود و زوايا و رنگ، و ساير ويژگي‌هايش، كاملاً تطبيق مي‌كند با صاحب عكس، هر انساني، بلكه چه بسا حيوانات هم انتقال پيدا كنند. اين حالت رواني را ما «حكايت» مي‌ناميم و از آن جهتي كه خاصيتي در حاكي است، يعني به خاطر همان مشابهتش، مي‌گوييم اين از محكي حكايت مي‌كند.(8) سخن استاد در راستاي واقعيت حكايت را مي‌توان به چهار عنوان تحليل كرد: تعريف حكايت، اركان حكايت، شرايط حكايت، و ملاك حكايت. اركان حكايت اركان حكايت، پايه‌ها و مقوّماتي هستند كه تحقّق حكايت وابسته به آنهاست؛ به نحوي كه اگر يكي از آنها نباشد، هيچ‌گونه حكايتي تحقّق نمي‌پذيرد (نه حكايت شأني و نه حكايت تامّ فعلي.) اين اركان عبارتند از: 1. وجود محكي (يعني واقعيتي كه حاكي از آن حكايت مي‌كند، اعم از اينكه آن واقعيت عيني باشد يا ذهني)؛ 2. وجود حاكي؛ 3. صورت ذهني بودن حاكي؛ 4. مشابهت تام ميان حاكي و محكي. بنابر مؤلّفة اول، اگر محكي تحقّق نداشته باشد، نمي‌توان ادعا كرد كه حكايتي تحقّق دارد؛ زيرا حكايت، امري اضافي و وابسته به طرفين (حاكي و محكي) است: تا وقتي محكي كه يك طرف اضافه شمرده مي‌شود تحقّق نيابد، حكايت تحقّق نمي‌يابد. دومين ركن حكايت را وجود حاكي تشكيل مي‌دهد. حاكي، همان امر مشابه محكي است؛ از اين‌رو، از حاكي مي‌توان به محكي منتقل شد. از آنجا كه مشابهت و انتقال (حكايت) نيازمند وجود طرفين است، «وجود حاكي» امر لازمي براي تحقّق حكايت شمرده مي‌شود. سومين ركن حكايت، همانا، صورت ذهني بودن حاكي است. صورت ذهني، چيزي است كه در مواجهه با اشياء، اعم از اشياي خارج از ذهن يا اشياي برساخته در ذهن، در ذهنِ فاعل شناسا نقش مي‌بندد و مي‌تواند از ماوراي خود حكايت كند. شايان ذكر است كه صورت ذهني اعم از تصوّر و تصديق، و معلوم به علم حضوري است. يكي ديگر از اركان حكايت را مشابهت تام بين حاكي و محكي تشكيل مي‌دهد؛ بدين‌معنا كه تحقّق حكايت در گرو نوعي خاص از انتقال است كه بر اثر وجود مشابهت تام بين صورت ذهني(حاكي) و محكي حاصل مي‌شود. اينك، لازم است كه ابتدا، واژه «مشابهت» را به طور اجمالي بشناسيم و سپس، به مراد از اين واژه در ديدگاه حكايت شأني پي ببريم. واژه «مشابهت»، در ديدگاه مشهور، همان مشاركت و اتحاد محمول‌ها و صفات در «كيف» است؛(9) اما، در ديدگاه حكايت شأني، تعريف متفاوتي دارد. در ديدگاه مشهور، دو امر مشابه لزوماً معروض عرض كيفيت هستند كه يا هردو جوهر يا هر دو كميّت‌اند؛ اما به نظر مي‌رسد كه در ديدگاه حكايت شأني، تعريف مشابهت اعم از توضيح ياد شده است؛ زيرا براساس اين ديدگاه، مشابهت تام به تطابق منتهي مي‌شود: تطابق بين صورت ذهني، كه از اعراض (كيف نفساني) است، و محكي، كه اعم از جوهر (مثل انسان موجود در خارج) و عرض (مثل رنگ محسوس يا صور موجود در ذهن) مي‌باشد. گفتني است كه محكي و حاكي، در فرآيند حكايت، از اثرها و ويژگي‌هاي مخصوص به خودشان منسلخ مي‌شوند و از ساير جهات مشابهت دارند؛ براي مثال، در تصوّر حسّي «گل محمدي» محكيِ آن را عاري از خارجي بودن وجودش، و حاكي از عاري از ذهني بودن وجودش و جنبة حكايتگري مورد لحاظ قرار مي‌دهيم. درواقع، مشابهت بين حاكي و محكي، به مطابقت حاكي با محكي بازمي‌گردد؛ مشروط بر اينكه از نحوه جودشان صرف‌نظر كنيم. به همين لحاظ است كه ادراك و علم را به «تطابق صورت ذهني با واقع» تفسير مي‌كنند؛ همچنين، فاعل شناسا درصورتي مي‌تواند ادعاي علم كند كه صورت ذهني‌اش را مشابه با واقع دريابد. درنتيجه، تفسير مشابهت به «مطابقت بين حاكي و محكي» بر اين اساس صورت مي‌گيرد كه با تحليل حكايت، متوجه مي‌شويم كه درصورتي چيزي حاكي از محكي خود است كه در همة ويژگي‌ها- غير از نحوه وجود- با محكي خود مطابقت داشته باشد. براي مثال، صورت ذهني «زيد» درصورتي حاكي از «زيد خارجي» است كه تمام ويژگي‌هاي زيد خارجي را اعم از عينك، موهاي سياه، چشم‌هاي قهوه‌اي و... دارا باشد؛ غير از اينكه زيدِ خارجي، موجود به وجود خارجي است، اما صورتِ ذهنيِ زيد، موجود به وجود ذهني مي‌باشد. بر اين اساس، دليل اينكه «مشابهت تام» ركن دانسته مي‌شود، اين است كه وقتي حكايت را تحليل مي‌كنيم، به اين نكته پي مي‌بريم كه زماني واژه «حكايت» بر چيزي صدق مي‌كند كه بين دو چيز (حاكي و محكي) مشابهت تام باشد؛ اما اگر بين دو چيز چنين رابطه‌اي نباشد، هرچند از يكي به ديگري منتقل شويم، واژه «حكايت» را درباره آن به كار نمي‌بريم. براي مثال، بين دود و آتش، رابطة تلازم برقرار است؛ درواقع، دود بر آتش دلالت دارد، اما حكايتي در كار نيست. پس، زماني ما لفظ «حكايت» را به كار مي‌بريم كه بين دو چيز مشابهت تام باشد. شرايط حكايت تحقّق حكايت تامّ بالفعل، علاوه بر اركان، متوقّف بر شرايطي است كه به چهار دسته تقسيم مي‌شوند: 1. شرط فال شناسا؛ 2. شرط حاكي (صورت ذهني)؛ 3. شرط مشابهت؛ 4. شرط انتقال. 1. شرط فاعل شناسا: به طور كلّي، حكايت صور ذهني از ماوراي خويش معلول دو عامل است: 1) عامل خارجي كه همان «مشابهت تام» بين حاكي و محكي است، كه توضيح آن گذشت، و منظور از آن در بحث حكايت بيان شد؛ 2) عامل ديگر حكايت «توجه فاعل شناسا) به اين مشابهت است كه درواقع، عامل رواني به حساب مي‌آيد. بنابراين، «بايد توجه داشت كه مشابهت، تمام حقيقت حكايت نيست، [بلكه] حكايت از آن جهتي است كه رابطه‌اي هم با نفس من و با ذهن من دارد.»(10) با تأمّل در نفس خود، به اين نكته پي مي‌بريم كه حكايت و نمايشگري با صرف مشابهت بين حاكي و محكي تحقّق نمي‌پذيرد؛ زيرا «نفس مشابهت، يك امر عيني و بالفعل است؛ اما انتقال از يك شيء به [شيء] ديگري، به شرايط ذهني من بستگي دارد، من بايد جوري باشم كه بتوانم از اين [حاكي] منتقل [به محكي] بشوم.»(11) بنابراين، علاوه بر عامل خارجي حكايت (مشابهت)، لازم است كه به عامل دروني حكايت- كه توجه نفس فاعل شناسا به صورت ذهني است- نيز توجه شود. الف) توجه نفس فاعل شناسا به صورت ذهني (حاكي): توجه نفس به صورت ذهني، به اين معناست كه بالفعل بودن حكايت، ذاتيِ صورت ذهني نيست؛ بلكه صورت ذهني، از آن‌جهت كه صورت ذهني است- همانند ديگر صورت‌ها- هيچ‌گونه نمايشگري ندارد: همان‌گونه كه صرف صورت روي كاغذ و صورت انعكاس‌يافته روي آيينه، چيزي را نشان نمي‌دهد (مگر اينكه فاعل شناساي باشعور و داراي حسّ بينايي و توانايي‌هاي ديگري باشد كه صورت ها را درك كند و مورد توجه قرار دهد)، صورت‌هاي ذهني نيز به تنهايي هيچ‌گونه نمايشگري ندارند؛ و از اين‌صورت‌ها نمي‌توان به چيز ديگري منتقل شد، مگر اينكه فاعل شناسا به آنها توجه داشته باشد. بنابراين، همان‌گونه كه فاعل شناسا مي‌تواند باتوجه به تصوير روي كاغذ و يا تصوير خويش روي آيينه به چيز ديگري منتقل شود، به همين‌ترتيب، در صورت‌هاي ذهني- تا زماني‌كه فاعل شناساي باشعوري نباشد و به اين صورت ذهني توجه نكند، و ديگر شرايط حكايت تحقّق نيافته باشد- انتقالي از صورت ذهني شكل نمي‌گيرد و حكايتي تحقّق نمي‌يابد. ب) توجه نفس به آلي بودن صورت ذهني: حال، آيا فاعل شناسا فقط بايد به صورت ذهني توجه كند يا اينكه بايد به صورت ذهني از آن جهت كه مشابه شيئي ديگر، و ابزار انتقال به محكي است، توجه كند؟ آنچه در بحث از حكايت شرط است- همانا- توجه فاعل شناسا به حاكي است، از آن‌جهت كه مي‌تواند وسيلة انتقال به محكي را فراهم آورد؛ در غير اين‌صورت، اگر فقط خود حاكي را مورد ملاحظه قرار دهد و به ابزار انتقال بودن آن توجه نكند، حكايتي حاصل نمي‌شود. بنابراين، صورت ذهني- از آن‌جهت كه صورت ذهني است- نمي‌تواند از محكي خود حكايتي داشته باشد، مگر اينكه فاعل شناسا به صورت ذهني از جهت آلي بودن آن (به ينظر) توجه كند؛ درواقع، در اين مرحله، «حكايت» مشروط به توجه آلي فاعل شناساست. از آنجا كه صور ذهني در ماوراي خويش فاني مي‌باشند، شرط توجه نفس فاعل شناسا به گونه‌اي نيست كه ملموس و آشكار باشد؛ بلكه جريان حكايت صور ذهني از محكيات به نحوي صورت مي‌گيرد كه فاعل شناسا به طور معمول از وساطت توجه نفس غفلت مي‌كند. از اين‌رو، بر اثر فناي صور ذهني در محكيات، افراد بسياري از نقش اساسي اين شرط (توجه آلي نفس) در فرآيند حكايت غافل مانده‌اند. براي اثبات اينكه توجه نفس، در انتقال از چيزي به چيزي ديگر، نقشي اساسي ايفا مي‌كند، مي‌توان به يافته‌هاي دروني مراجعه كرد؛ يافته‌هايي كه با علم حضوري دانسته مي‌شوند. براي مثال، شخصي با چشماني خيره به نوشته‌هاي كتاب مي‌نگرد، با اينكه چندبار نوشته‌هاي كتاب را مطالعه كرده است، اما به مفاد و معناي آنها منتقل نمي‌شود. در اين‌حالت، گرچه نوشته‌هاي كتاب مي‌توانند شخص را به معنايي منتقل كنند، ولي اين انتقال در اين‌حالت تحقق نمي‌پذيرد؛ چون تمام توجه شخص به امر ديگري است (مثلاً فرزندش كه مبتلا به بيماري سختي شده است.) در اين مورد، فاعل شناسا به علم حضوري مي‌يابد كه عدم انتقال از نوشته‌هاي كتاب به مفاد و معناي نوشته‌ها، به علّت عدم توجه‌اش مي‌باشد و شرط انتقال به معناي نوشته‌هاي كتاب، اين است كه آنها را مورد توجه قرار دهد. از اين‌جهت، صور ذهني همانند نوشته هاي كتاب هستند؛ با اين تفاوت كه در نوشته‌هاي كتاب، علم و توجه به وضع علائم نوشتاري، شرطِ لازم براي انتقال است؛ اما در حكايت صور ذهني، اين شرط لازم نيست، بلكه توجه به مشابهت بين حاكي و محكي، شرط لازم براي انتقال است. 2. شرط حاكي (صورت ذهني): حاكي به اعتبار حكايت از ماوراي خود، به دو قسم غيرقضيه‌اي و قضيه‌اي تقسيم مي‌شود. در اين بخش، به اختصار، شرايط اين اقسام را بيان مي‌كنيم: الف) تصوّر غيرقضيه‌اي (مفرد): براساس شرط نخست حاكي يا تصوّر غيرقضيه‌اي، لازم است كه صورت ذهني در قالب قضيه قرار گيرد؛ البته شرايط ديگر تصوّر غيرقضيه‌اي مشابه تصوّر قضيه‌اي است. ب) تصوّر قضيه‌اي: اين تصوّر، داراي دو شرط است: 1. فاعل شناسا بايد محتواي قضيه را مورد تصديق قرار دهد و به صدق قضيه معتقد باشد؛ 2. علاو بر اعتقاد فاعل شناسا به صدق قضيه، لازم است كه قضيه درواقع نيز صادق باشد. بنابراين، حاكي يا صورت ذهني- براي آنكه حكايت داشته باشد- چنانچه قضيه نيست، بايد هر سه شرط را داشته باشد، و چنانچه قضيه است، بايد واجد دو شرط اخير باشد. توضيح شرايطي كه براي حاكي بيان شد، از اين قرار است: الف) در قالب قضيه بودن: پس از تكميل اركان حكايت و شرايط فاعل شناسا، نخستين شرط حاكي اين است كه به صورت قضيه باشد يا به منزلة جزء قضيه در قالب قضيه قرار بگيرد (خواه قضيه حمليه باشد و خواه شرطيه.) همان‌گونه كه مي‌دانيم، تصوّر مركّب تامّ خبري را كه ذاتاً به صدق كذب متّصف شود «قضيه» مي‌گويند. باتوجه به تعريف قضيه، اولين شرط صورت ذهني اين است كه «صورت ذهني» در قالب قضيه‌اي قرار گيرد؛ براي مثال، تا زماني‌كه تصوّر «كوه» در قالب قضية «كوه مرتفع است» گنجانده نشود، حكايت حاكي و تصوّر كوه نمي‌تواند در اين مرحله به فعليت برسد. بنابراين، بالفعل شدن حكايت اجزاي قضيه، متوقّف بر شكل‌گيري قضيه است؛ اما درعين‌حال، شكل‌گيري قضيه، متوقّف بر بالفعل شدن حكايت اجزاي قضيه نيست. گفتني است كه شكل‌گيري قضيه، در گرو خود اجزاي قضيه است، از اين‌رو، مشكل دور پيش نمي‌آيد. ب) تعلّق تصديق به قضيه: دومين شرط براي حاكي، همانا، شكل‌گيري «تصديق» است؛ براي مثال، در قضاياي حمليه، پس از آنكه تصوّر موضوع و محمول و نسبت اتحادي موضوع و محمول تحقّق يافت، فاعل شناسا بايد محتواي قضيه را تصديق كند. بنابراين، تا زماني‌كه تصديق و اعتقاد فاعل شناسا به اجزاي قضيه منضم نشده باشد، حكايت حاكي در مرحلة شأنيت خود باقي خواهد ماند. در اين مرحله، براي فعليت يافتن حكايت، بايد تصديق فاعل شناسا به محتواي قضيه ضميمه شود. ج) صادق بودن قضيه: براي شكل‌گيري «تصديق صادق»، علاوه بر اذعان فاعل شناسا به مفاد قضيه، صدق مطابقت قضيه با واقع نيز لازم است. به عبارت ديگر، در شكل‌گيري تصديق، ملاك اين بود كه فاعل شناسا به صدقِ قضيه پي ببرد؛ اما، در شكل‌گيري تصديق صادق، ملاك اين است كه علاوه بر تصديق فاعل شناسا، در واقع نيز قضيه صادق باشد. بنابراين، اگر آنچه مورد اذعان فاعل شناساست صادق (مطابق با واقع) نباشد، حكايت در مرحلة شأنيت باقي مي‌ماند. البته، «صادق بودن قضيه» با «اثبات صدق قضيه» متفاوت است: صادق بودن قضيه، كه مرحلة ثبوتي است، به بحث حكايت مربوط مي‌شود؛ حال‌آنكه اثبات صدق قضيه، كه مرحلة اثباتي آن است، خارج از بحث حكايت مي‌باشد. 3. شرط انتقال: انتقال از حاكي به محكي در شرايط خاصي صورت مي‌گيرد كه اين شرايط عبارتند از: الف) ازطريق مشابهت: انتقال از «مشبّه» به «مشبّه‌به»، اگر ازطريق مشابهت نباشد، ديگر حكايت نيست؛ مثل اينكه انتقال ازطريق «دلالت» باشد. ب) بدون واسطه، به طور طبيعي، و با صرف توجه: اين انتقال، اگر با وساطت وضع و قرارداد باشد، حكايت، صدق نمي‌كند؛ مثل انتقال از لفظ «آب» به معناي آب، يا انتقال از «تابلوي ورود ممنوع» به مفاد و معناي آن. در واقع، انتقال از لفظ «آب» به معناي آن يا انتقال از «تابلوي ورود ممنوع» (مشبّه) به مفهوم ممنوع بودن ورود (مشبّه‌به)، نيازمند آموزش و تفكر مي‌باشد و با صرف توجه حاصل نمي‌شود؛ از اين‌رو، اين نحوه انتقال را «حكايت» نمي‌گويند. 4. شرط مشابهت: با توضيحي كه درباره «مشابهت» در ديدگاه حكايت شأني داده شد، شرط مشابهت در اين ديدگاه معلوم مي‌شود. آنچه در اين ركنِ حكايت به مثابة شرط تلقّي مي‌شود، تام و كامل بودن مشابهت است. همان‌گونه كه بيان شد، تام بودن مشابهت در گرو اين امر است كه با صرف‌نظر از نحوه وجود، «مشبّه» (حاكي) و «مشبّه‌به» (محكي) در همه‌چيز به يكديگر شبيه باشند؛ به گونه‌اي كه صورت ذهني بر محكي آن منطبق شود. پی نوشت ها :*کارشناس ارشد فلسفه، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره). دريافت:87/1116-پذيرش:88/1/17.**استاديار موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).1.ر.ك: 1)ابونصر فارابي، المنطقيات للفارابي، تحقيق محمّدتقي دانش‌پژوه، ج2، ص11؛ ج1، ص266؛ ج3، ص435. 2) ابن‌سينا، شرح‌ الاشارات والتنبيهات، ج1، ص21 و22/ همو، شرح الاشارات والتنبيهات مع‌المحاكمات، ج1، ص40. 3) خواجه نصيرالدين طوسي، الجوهر النضيد، ص36 و37. 4) همو، اساس‌الاقتباس، ص61-63. 5) ملّاهادي سبزواري، شرح منظومهًْ، تعليقة حسن حسن‌زاده آملي، ج1، ص95؛ ج3، ص636. 6) قطب‌الدين رازي، شرح رسالهًْ الشمسيهًْ القزويني (الكاتبي)، ص28. 7) شهاب‌الدين سهروردي، مجموعه مصنّفات شيخ اشراق، ج2، ص15. 8) قطب‌الدين شيرازي، شرح حكمهًْ الاشراق، ص38-43. 9) عبدالله‌بن شهاب‌الدين يزدي، الحاشيهًْ علي تهذيب المنطق، ص14 و15. 10) همان، حاشية محمّدعلي، ص179. 11) شمس‌الدين محمّد شهرزوري، شرح حكمهًْ الاشراق، ص35؛ نيز ر.ك: ص39. 2. ر.ك: شرف‌الدين خراساني، نخستين فيلسوفان يونان، ص227 و228. 3. ر.ك: ريچارد پاپكين و آوروم استرول، كلّيات فلسفه، ترجمة سيدجلال‌الدين مجتبوي، ص275. 4. ر.ك: همان. 5. ر.ك: صفحة نخست تحقيق حاضر. 6. ر.ك: مرتضي مطهّري، مجموعه آثار، ج9، ص217-219. 7. تعريف ديگري نيز براي حكايت ارائه شده كه از اين قرار است: «مقصود از حكايت، در اينجا، نمود و ظهور ماهيت عيني در ذهن است، نه به معناي مرآت و مرئي يا عنوان و معنون؛ زيرا در فرصت مناسب، خواهيم گفت كه به عقيده ما، نسبت وجود ذهني و وجود خارجي با طبيعت، يكسان است و هردو نوعي تحقّق ماهيت به شمار مي‌روند، نه يكي حاكي و ديگري محكي عنه» (مهدي حائري، كاوش‌هاي عقل نظري، ص45). از كلام حائري، چنين برداشت مي‌شود كه او حكايت را همان تحقّق ماهيت اشياء در ذهن مي‌داند و اين نحوه برداشت مطابق ايده كساني است كه در بحث وجود ذهني، معتقدند كه همان ماهيتي كه در خارج هست، در ذهن نيز تحقّق مي‌يابد. البته، به نظر مي‌رسد، اين تعريف بيش از آنكه نشان دهد حكايت چيست، درصدد نشان دادن اين است كه حكايتگر چيست. 8. مصاحبه با استاد مصباح. 9. انجمن حكمت و فلسفة ايران، فرهنگ علوم عقلي، ص594 (مشابهت)/ جميل صليبا، فرهنگ فلسفي، ترجمة منوچهر صانعي، ص224 (تشابه)/ ملّاصدرا، الحكمهًْ المتعاليهًْ في‌الأسفار العقليهًْ الأربعهًْ، ج2، ص85/ همو، الشواهد الربوبيهًْ، ص62. 10. مصاحبه با استاد مصباح. 11. همان. منبع:فصلنامه معرفت فلسفي شماره23
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 617]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن