تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834737677
مدرسه داستان (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مدرسه داستان (2) نویسنده : زكريا مهرور در داستان كوتاه « اسب» از مجموعة اسب (1348) اثر رضا بابامقدم (متولد 1292) جلوهاي ديگر از مدرسه پيش رو ما قرار ميگيرد. راستي دنياي فراواقعي و ذهني بچههاي مدرسه چه صورتي دارد و ديگران در برابر آنچه در عالم خيال روي ميدهد چه واكنشي نشان ميدهند؟ داستان فراواقعيتگراي «اسب» پيش از آنكه به عالم برون بپردازد به عالم درون و باطن توجه دارد.بابامقدم در اين داستان از يك طرف نگران بيگانگي انسان با حيوان است و از سوي ديگر رفتار ناپسند مردم را با كساني كه از نقصي جسمي رنج ميبرند نكوهش ميكند.در اين داستان يكي از همكلاسان راوي بهتدريج صورت و هيئت يك اسب را مييابد و به ناگزير از مدرسه روي برميتابد و به طبيعت پناه ميبرد اما راوي نگران وي است و نميخواهد از دوستي با او دست بدارد.نويسنده با طرح روند استحالة انسان به حيوان، به دنياي عاطفي هر دو ميپردازد و همگان را به دوست داشتن حيوانات فراميخواند.«در سال دوم دبيرستان گونههايش برآمده شده و چانهاش درشت و كشيده گرديد و پيشاني پهن و برجستهاي پيدا كرد. بهطوريكه در سال سوم بچههاي كلاس به شوخي به او لقب اسب دادند. اين اسم بهسرعت دهان به دهان گشت و مدرسه را پر كرد حتي به كوچهها هم رفت و دكاندارهاي محله هم از آن آگاه شدند. او ديگر با لقب اسب به رفت و آمد خود ادامه داد... كوچههاي خلوت را خوب ميشناخت. از همين كوچهها بود كه مرا با خود به بيرون شهر ميبرد. در آنجا زماني در اطراف كشتزارها كه خلوت بود قدم ميزديم و در فراز و نشيب تپههاي دور از شهر ميدويديم.وقتي من از دويدن خسته ميشدم او هنوز سرحال بود. من مينشستم و دويدن او را در طرف كشتزارها و پستي و بلندي تپهها تماشا ميكردم. در صحرا جستوخيز ميكرد و فريادهاي بلند ميكشيد. هميشه فكر ميكردم سرنوشت اين جوان با اين شكل و هيبت اسبآسا چه خواهد شد.» (3 ـ 11 ـ 9)سرانجام اين جوان يك اسب واقعي ميشود و به گلّة اسبان ميپيوندد و راوي ديگر او را نميبيند تا اينكه در اسبابكشي منزل خود او را باز ميبيند درحاليكه دستش در سوراخ جوي آب رفته و شكسته است. راوي پس از اين واقعه در و ديوار خانة خود را با تصاوير اسبهاي گوناگون ميآرايد.در يكي ديگر از داستانهاي مدرسهاي، چهرة مدير مدرسه و تصوراتي كه از او وجود دارد ترسيم و رفتار خشن و خوي تند وي نكوهش ميشود.داستان «همزاد غول» نوشتة اسلام كاظميه (1315 ـ 1376) در مجموعة قصههاي كوچه دلبخواه (1348) چنين درونمايهاي دارد.مدير، تمثيلي از يك نظام ترسآلود سياسي و آموزشي است. مدير تفرشي كه از خود سلطهاي قهرآلود نشان ميداد و همگان از هيبت او ميترسيدند و رنگ و رو ميباختند، خود مقهود همان سلطه ميشود. در واقع خشونت نظام آموزشي در جلوة مدير تفرشي خود را نشان ميدهد؛ خشونتي كه دامن خود مدير را نيز ميگيرد. مدير در هنگام بازرسي مسئولان آموزشي مملكت كه از مركز گسيل شده بودند از ترس، نقش زمين شده، جان ميبازد. جان باختن وي جلوهاي از سقوط آن نظام آموزشي است كه پايه و اساس آن ترس است؛ ترسي كه با تسلطي جابرانه حتي بر زواياي پنهان زندگي همراه است.«چشم بيناي مدير تفرشي تا زواياي پستوي خانة شاگرد مدرسهها كار ميكرد و هيچ خطاي كوچكي در نظرش قابل بخشش نبود.» (65/10)راوي براي آنكه چشمش به چشم غول (مدير) نيفتد و براي آنكه از آسيب او در امان باشد، نذر كرده چهل شبانهروز كوچه را آب و جارو كند. با آن بيست و چند روز ديگر مدرسه باز ميشد، اما سرانجام درگذشت مدير ورق را به نفع راوي برميگرداند.از داستانهاي مطايبهآميز فوق كه بگذريم در داستانهاي فقرنگارانة دهة چهل و پنجاه نيز مدرسه و فضاي آموزشي و تأثير فقر در آموزش كودكان ترسيم شده است. از اين ميان داستانهاي كوتاه صمد بهرنگي (1318 ـ 1347) و علياشرف درويشيان (متولد 1320) و منصور ياقوتي (متولد 1327) درباره روستاها و شهرهاي شمال غربي و غرب كشور قابل ذكر است. نمونه را درويشيان در داستان كوتاه «ندارد» از مجموعة از اين ولايت (1352) قصهاي مؤثر و تأثيرگذار از زندگي قشرهاي فرودين و زحمتكش جامعه ميآفريند و ناهماهنگي نظام آموزشي و تبليغات روزنامهاي را با واقعيت اجتماع آشكار ميسازد.«ندارد» نامي نمادين است از نيازعلي، كودكي محروم كه راوي شرايطي ستمبار و فقرآلود است و بيكس و بيماري طوفانوار او را در خود ميپيچد و فرو مياندازد.منصور ياقوتي در مجموعة زخم (1354) و محمود دولتآبادي در از خم چنبر (1356) و امين فقيري (متولد 1323) گذران و وضعيت معيشتي معلمان و دانشآموزان روستايي را توصيف ميكنند.در اغلب نوشتههاي نويسندگان داستانهاي روستايي علاوه بر آنكه دانشآموزان با درسها احساس غرابت دارند معلمان نيز در دهكدههاي پرت و غرقه در تعصبهاي گوناگون نه تنها به آرامش مورد انتظار در يك روستا دست نمييابند بلكه احساس يكنواختي و بيگانگي با فرهنگ روستايي آنها را به بيراهه و بعضاً فساد و اعتياد ميكشاند و يا رفتاري غيرمسئولانه مينمايند و گاه سر به عصيان و طغيان برميافرازند.در داستان كوتاه «از ته چاه» از مجموعة دهكدة پرملال (1347) از امين فقيري چنين ميخوانيم:«رو پلهها نشستم. آسمان و درختان سپيدار را نگاه كردم. ميخواستم خودم را عادت بدهم. ديوارهاي مدرسه مثل ديوارهاي زندان بلند بودند. غروب خيلي زودتر به مدرسه ميآمد تا به ده. نماينده دلش خون بود، از بيمعلمي ميناليد. دو سه مدرسه منحل شده بود. براي ورود من خوشحال بود. احوال معلمهاي ديگر را پرسيدم. رفته بودند ده ديگر پيش رفيقشان. نماينده با خانواده آمده بود. زنش هم معلم بود. روزمزد، دويست تومن... از شهر و وضع و روزگار دلخور و دمغ بود. هشت سال معلم بود و رتبهاش دو بود. من هم كه تازه معلم شده بودم پاية دو بودم...مدرسه با آن دو معلم كه حالا نبودند چهار معلم داشت براي شش كلاس و درحقيقت من زيادي بودم و متحير كه چه ميشود كرد؟ آيا بايد دوباره جل و پلاسم را به كول بكشم و به دهي ديگر بروم...» (72/11)داستان كوتاه «كوچ» از همين مجموعه سرگذشت پسري است كه بهناگزير در كلاس حضور مييابد و هم بهناگزير آن را ترك ميكند.«روزها آرام و سنگين ميگذشت ولي حس ميكردم روزبهروز آقاجان ناراحتتر و غمگينتر ميشود. دو سه بار از پشت شيشة اتاقم مواظبش ميشدم. بچهها اذيتش ميكردند. توپ ميانش ميكردند و او هم خونسرد و بيمقاومت دوباره ميرفت گوشهاي و زير آفتاب مينشست. دوباره گردش جمع ميشدند. اسمش را گذاشته بودند ”دنبه“ و واقعاً مثل دنبة گوسفند سفيد و لزج بود. تنباني داشت با هزار وصله و پيراهن بدتر از آن... هر وقت سر كلاس ميرفتم ميديدم گوشة ديوار ايستاده است. اين اهريمنان كوچك تا مرا ميديدند فوراً جا برايش باز ميكردند. بهش ميگفتند: “بشين بشين” ولي او ميايستاد و زل ميزد به من. او مرا مسئول تمام ناراحتيهايش ميدانست، بچهها را ميترساندم، ميزدم ولي ديگر هر كار ميكردم در چشمان سياه او شادي كوچكي هم نمينشست.» (201/11)در داستانهاي جلال آل احمد (1302 ـ 1348)، داستاننويس صاحبسبك دهة سي، نيز وضعيت مدارس با نثري «گويشي، ساده، شكسته، تلگرافي، حساس، دقيق، خشن، صريح و صميمي» (79/ 12) توصيف شده است.آثار آل احمد بخشي از ادبيات تعليمي ـ غنايي معاصر است و مملو از عناصر مكتب واقعگرايي، انتقاد و طنزگونگي.آل احمد در نوشتههاي خود به سنتهاي اجتماعي و فرهنگ بومي و تأثير آن در امر آموزش فرزندان شهر و روستا توجهي خاص دارد. به گمان او به سبب تضاد ميان آموزش جديد و مفاد آن با فرهنگ بومي، آموزش و پرورش ناموفق است و درسخواندگان مدارس سرگردان و بيهدف بار آمده يا به كارمندان نظام بوروكراتيك و اداري و البته به دستگاههاي دولتي بدل شدهاند.رمان مدير مدرسه (1337)، مشهورترين اثر آل احمد، در اين زمينه است كه در آن به زندگي معلمان و گرفتاريهاي دانشآموزان ميپردازد و نظام آموزشي عصر خود را به نقد ميكشد.مدرسه در اين نوشته نوزده بخش نمادي از يك جامعه است و دانشآموزان، معلمان، مدير و مستخدم هركدام نماينده عناصري هستند كه در اجتماع حضور دارند. فقر عمومي، بيعدالتي، كاغذبازي و رشوهخواري در نظام اداري و ضعف برنامههاي آموزشي و عدم تناسب آن برنامهها با واقعيت اجتماعي و موقعيت فرهنگي كشور مضاميني است كه در كنار مسائل روزمرّة آموزشي مطرح ميشود تا تأثير نامطلوب آنها در كار آموزش آشكار شود.مدير در طول مديريت با مسائل آموزشي آشنا ميگردد و هر حادثه وي را با يكي از معضلات نظام آموزشي درگير ميكند. رمان با طغيان عليه تشريفات اداري آغاز ميشود و با طنزي تلخ از درماندگي يك مدير در برابر نظام سلطهسالار پايان مييابد. «طنز تلخ پايان كتاب نشانگر پيروزي واقعگرايي بر باورهاي ذهني نويسنده است... و همين پيروزي هنرمند بر نظريهپردازي است كه از مدير مدرسه اثري خواندني ميسازد؛ اثري با ساختماني منسجم، مشخص، زنده و نثري موجز و زيبا» (ج 1، 117/ 13)«البته از معلمي هم اُقم نشسته بود. ده سال “الف، ب” درس دادن و قيافههاي بهتزدة بچههاي مردم برابر مزخرفترين چرندي كه ميگويي... و استغناء با غين و استقراء با قاف و خراساني و هندي و قديميترين شعر دري و صنعت ارسال مثل و ردّالعجز... و از اين مزخرفات! ديدم دارم خر ميشوم. گفتم مدير بشوم. مدير دبستان! ديگر نه درس خواهم داد و نه دمبهدم وجدانم را ميان دوازده و چهارده به نوسان خواهم آورد و نه مجبور خواهم بود براي فرار از اتلاف وقت در امتحان تجديدي به هر احمق بيشعوري هفت بدهم تا ايام آخر تابستانم را كه لذيذترين تكة تعطيلات است نجات داده باشم...مدرسه دوطبقه بود و نوساز بود و در دامنة كوه تنها افتاده بود و آفتابرو بود. يك فرهنگدوست خرپول عمارتش را وسط زمينهاي خودش ساخته بود و بيست و پنج ساله در اختيار فرهنگ گذاشته بود كه مدرسهاش كنند و رفت و آمد بشود و جادهها كوبيده بشود و اينقدر از اين بشودها بشود تا دل ننه باباها بسوزد و براي اينكه راه بچههاشان را كوتاه كنند بيايند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمين يارو از متري يك عباسي بشود صد تومان. يارو اسمش را هم روي ديوار مدرسه كاشيكاري كرده بود به خط خوش و زمينة آبي و با شاخ و برگي. البته كه مدرسه هم به اسم خودش بود. هنوز در و همسايه پيدا نكرده بودند كه حرفشان بشود و لنگ و پاچة سعدي و باباطاهر را بكشند ميان و يك ورق ديگر از تاريخ الشعرا را بكوبند روي نبش ديوار كوچهشان. تابلوي مدرسه هم حسابي و بزرگ و خوانا.» (12 ـ 10/14) آل احمد در رمان نفرين زمين (1346) در كنار مسائل روستايي از طريق معلم ده با درويش بار ديگر به مسئلة آموزش روستاييان ميپردازد.آموزگاري پس از ورود به ده با مدير و مباشر ارباب آشنا ميشود و در هنگام گشت و گذار با درويش ده ديدار ميكند و او را براي مجالست و تبادل انديشه مناسب مييابد. آموزگار و درويش نمايندگان دو تيپ متفاوت هستند. درويش راه چاره را در عرفان و آموزگار در علم ميداند و سرانجام آموزگار، روشنفكر شهري و بيگانه با روستا مقهور وي ميشود و با خود ميگويد:«و حالا ميديدي كه او سر جاي خودش نشسته است و اين منم كه زياديام. او در مسجد ميخوابد و من در قبرستاني ازاعتبارافتاده. درست است كه مسجد خلوت است اما فردا رمضان است و پس فردا محرم... و آن قبرستان مدرسه را هنوز پيرزني جارو ميكند كه در آرزوي حضرت خضر است و مگر خطر كجاست؟ جز در دم گرم اين درويش كه از گرشاسب يل ميگويد و لابد از معراج و از زعفر جنّي؟ و آن وقت مگر تو چه ميآموزي؟ نقلي يا مسئلهاي يا مدحي، يعني كه تاريخ و حساب و باز هم تاريخ. پس چه فرقي با او داري؟ يعني چه رجحاني؟ اينكه از شهر آمدهاي؟ و همين؟... و تازه فكر نميكني كه آنچه او ميآموزد احتياجي به اين كتابها و دفترها و ازبركردنها و شب امتحان بيخوابي كشيدنها ندارد؟ و فراموشي را به آن دسترسي نيست؟ چراكه دنبالة آموزش دامان مادر است...» (7ـ 56 / 15)و اما داستان كوتاه «گلدستهها و فلك» از مجموعة پنج داستان (1350) از آخرين نوشتههاي آل احمد و برتابندة خاطرات وي از مدرسه است.در اين داستان راوي اولشخص با كمك همكلاسش، اصغر، از گلدستههاي مسجد بالا ميروند تا از بلنداي آن شهر را از منظر ديگري ببينند. مدير و مسئولان مدرسه آن دو را سر صف به خاطر اين خطا به فلك ميبندند.گلدستهها، فلك (اين هر دو كاربردي ايهامي نيز دارند) پلهها، قفل، كليد و... عناصر نماديني هستند كه براي شرح يك ماجراي واقعي ارزش ادبي مييابند. خانه و مدرسه نيز هر يك كاربردي تمثيلي دارند به قولي «مدرسه رهايي از محدوديت خانه است و گلدسته عامل گريز از اختناق زمانه.» (ج 2 ـ 67/ 13) فلك ضمن آنكه ابزار بازداشتن از اعمالي است كه به گمان مسئولان مدرسه خلاف نظام آموزشي است، مفهوم بلندي و بزرگي يافتن را نيز در خود دارد يعني آسمان. دو پسر بچه، دو گلدسته با دست يافتن به گلدستهها، بزرگ شدن جسم و روح كودكانة خود را به نمايش ميگذارند.داستانهاي خاطرهاي در نوشتههاي پرويز دوايي (متولد 1314) نيز جايگاهي خاص دارند. دوايي در داستانهاي مدرسهاي خود تصاويري زيبا و واقعگرايانه از روزهاي كودكي و خاطرات خويش در مدارس تهران ميآفريند.داستانهاي «شيش، شيش، شيشه شكست»، «يك تكّه آينه» و «سرود» از مجموعة باغ (1360) قابل توجه است.«شيش، شيش، شيشه شكست» در مدارس ايران ضرباهنگي مداوم داشته است و دوايي در اين داستان روش خشن و سختگيريهاي بيرحمانة مدير، ناظم و معلمان را به تصوير ميكشد. بچهها به هر بهانهاي چوب ميخورند و همواره در مدرسه با يك مانع روبهرو هستند.«به هر جهت مدرسه ما هميشه يك چيز قدغن بود، ندويد، برفبازي نكنيد، با دست آب نخوريد، سوت نزنيد، اسبابي غير از لوازم مدرسه جيبتان نباشد، زنگ تفريح لب هرّهها ننشينيد، هر كس ميخواهد دست به آب برود يا آب بخورد انگشت بگيرد...» (113 / 16)دوايي همانند ديگر داستاننويسان معاصر، اغلب هيئت ظاهري مسئولان مدرسه را هجوآلود توصيف ميكند تا با نشان دادن اندام و پوشش نامناسب آنان نقايص نظام آموزشي را برجستهتر نشان دهد. اين شيوه بهويژه در مدير مدرسة آل احمد مشاهده ميشود. «آقاي احمد سرش طاس بود، عينك سفيد بدون دوره ميزد، چشمهايش مثل مار عينكي سرد بود، فقط موقعي كه مچ ميگرفت يك جور خوشحالي بيرحمي توي چشمش ميآمد و گوشة دهنش با يك لبخند مخصوص كج ميشد. حرف خوبش “گوساله” بود. گوساله با لهجة شمالي اين “گو” از گلويش با يك صداي كلفتي درميآمد، بعدش “سعله” به جاي “ساله”. “گوسعله باز يونجهات زياد شده؟” ـ “گوسعله ـ دستتو بگير بالا، بالاتر وگرنه ميزنم توي سرت” ـ “گوسعله، بده اون باباي پفيوزت يكجفت گيوه برات بخره كه به پات بند بشه” ـ “گوسعله، صد تا سگ صورتتو بليسه سير ميشه.” (4ـ 113/16)هوشنگ مرادي كرماني داستاننويس ديگري است كه در داستانهاي مجيد (1358) به مدرسه پرداخته است. قصههاي مجيد با تكيه بر خاطرات نويسنده آفريده شده و بيانگر منش آزاده و عزتنفس طبقات فرودين جامعه است. زباني كه مرادي كرماني در ترسيم رويدادهاي زندگي مجيد و مسائل مدرسه به كار گرفته، شوخ و مطايبهآميز است و فضاي قصهها پُراميد و برانگيزنده.«عكس يادگاري» يكي از داستانهاي مشهور اين مجموعه است. دانشآموزان براي شركت در آزمون نهايي و دريافت گواهينامة ششم دبستان به عكس نياز دارند و بايد آن را به دفتر مدرسه تحويل دهند. دفتر خوفانگيز است و رفت و آمد به آن دشوار و مادربزرگ مجيد، بيبي، در گفتاري صميمانه و بيريا در دفتر مدرسه از صورت ماجرا گلهمند است و مجيد براي گرفتن عكس بيصبرانه انتظار ميكشد.«شما معلمها عوض اينكه چيزي ياد اين بچهها بدين تا وقتي بزرگ شدن به دردشان بخوره، ميگين برين عكس بگيرين، مگر اين همه آدمي كه ملّا شدن و كتاب حافظ، قرآن، كتاب دعا و اميرارسلان نامدار ميخونن، عكس از خودشون برداشتن كه سواددار شدن؟... صد رحمت به همان ملاهاي قديم كه يكدانه عكس از خودشان برنميداشتن ولي هر جور كتابي را عين بلبل ميخوندن» (4/17)در داستان ـ خاطرههاي محمد بهمنبيگي (متولد 1299) ادبيات داستاني و حكايت مدرسههاي ايلياتي و اقليمي در هم آميخته است. نوشتههاي پرشور بهمنبيگي در كتاب اگر قرهقاچ نبود (1374) در بستري از خاطرات روييدهاند و هر كدام به شيوهاي مسائل صوري و معنوي مدارس را مطرح مينمايند. در خاطرة ما و فريدون موضوع اصلاح موي سر و صورت مطابق بخشنامة اداري و مقاومت بچهها دستماية كار است. در حساب حافظ از ديگران جداست رنگ خاطرهآفرين ادبيات و مشاعره توصيف شده و در داستان مادر حكايت معلمي آمده است كه مادر خويش از ياد برده و راوي بهعنوان رئيس آموزش و پرورش منطقه او را از معلمي بازميدارد؛ زيرا مهمترين ويژگي يك معلم را داشتن عواطف صميمانه نسبت به پدر و مادر خويش ميشمارد.«پس از مدتي كوتاه به مدرسه رسيدم، معلم، كدخدا و تني چند از ريشسفيدان طايفه به پيشوازم آمدند، بچهها هلهله كردند. استقبالشان پرشور بود... از كودكان پرسيدم كه آيا ميتوانند شعري دربارة مادر بخوانند؟ بسياري از آنان دست بلند كردند. خدا پدر ايرج را بيامرزد كه كار ما را دست كم دربارة مادرها آسان كرده بود. يكي از دانشآموزان را كه روشن و زبده به نظر ميرسيد انتخاب كردم... خواند:با مادر خويش مهربان باشآمادة خدمتش به جان باشاز كودك پرسيدم كه آيا ميتواند آنچه را كه خواند بنويسد؟ قطعه گچي به دست گرفت و با خطي خوش تختهسياه را آراست. آنگاه از او خواستم كه تو چشم آموزگار خيره شود و شعرش را با صداي بلند بخواند، خواند، سپس همه نگريستند و همه با صداي بلند خواندند...» (165/18)در داستان ـ خاطرة سهراب سپهري «معلم نقاشي ما» در كتاب اتاق آبي (1370) زنگ هنر و نقاشي و خط توصيف شده. سپهري در اين نوشته تصاويري مينياتوري و رمانتيك از كلاس درس ترسيم كرده و در آن به نقد مكاتب تربيتي و خط و خوشنويسي و كتاب درس و ... پرداخته است.هوشنگ گلشيري (1322 ـ 1379) در مجموعة مثل هميشه به ذهنيات و حالات نفساني يك معلم پرداخته و نادر ابراهيمي (متولد 1315) در داستانهاي تعليمي و آموزشي خود مانند «غيرممكن» در مجموعه آرايش در قلمرو ترديد (1342) حكاياتي تمثيلي نوشته است. در داستانهاي دهههاي شصت و هفتاد نيز داستان مدرسه از نظر داستاننويسان دور نمانده است. براي مثال: منصوره شريفزاده (متولد 1322) در مجموعة سنگر محمود (1361) داستان «كلاس انشا» را دربارة تأثيرات جنگ در مدرسه نوشته است و رضا رهگذر (متولد 1322) در مجموعة از روستا (1368) داستانهاي «انشاهاي فريدون و زلفعلي» و «مدرسه» را پديد آورده است. زهرا حسيني در داستان «م، مثل موشك» (ادبيات داستاني، شماره 24) به مسئلة جنگ و كلاس درس ميپردازد و محمد بهارلو (متولد 1334) در رمان بانوي ليل (1380) رماني مدرسهاي آفريده و سعيد وزيري در داستان بلند مدرسة آبعلي (1381) تصاوير خاطرهاي را با نگاه انتقادي و توصيفاتي واقعگرايانه درآميخته است و سيمين دانشور (متولد 1300) در برخي داستانهاي مجموعة از پرندههاي مهاجر بپرس (1376) تصاويري نوين و نيمهواقعگرا از چهرة علم و ناظر پيش روي ما ميگسترد.بههرحال مدرسة داستان و داستان مدرسه يكي از شعبههاي ادبيات داستاني است كه نيازمند پژوهشي گسترده و اثري مستقل است و اين مقال آغاز راه.مراجع و مآخذ:٭ شماره سمت چپ داخل پرانتز با شمارة كتابهاي زير يكي است و عدد بعد از مميز صفحة مآخذ است.1. بوستان، تصحيح دكتر غلامحسين يوسفي، تهران، خوارزمي، چاپ اول، 1359.2. دامني از گل، برگزيده و تصحيح گلستان سعدي، دكتر غلامحسين يوسفي، تهران، سخن، چاپ پنجم، 1376.3. سر و ته يك كرباس، محمدعلي جمالزاده، تهران، 1335.4. مثنوي معنوي، دفتر سوم، تهران، بهزاد، چاپ اول، 1370.5. از صبا تا نيما، يحيي آرينپور، ج اول، شركت سهامي.6. خيمهشببازي، صادق چوبك، چاپ دوم، 1334.7. عمو غلام، عبدالحسين وجداني، تهران، 1348.8. شلوارهاي وصلهدار، رسول پرويزي، تهران، جاويدان، 1357.9. اسب، رضا بابامقدم، تهران، 1348.10. هميان ستارگان، ج 2، به كوشش مصطفي فعلهگري و... تهران، 1371.11. دهكدة پرملال، امين فقيري، تهران، نشر قصه، نشر چشمه، 1383.12. بررسي داستان امروز، زكريا مهرور، تهران، تيرگان، 1380.13. صد سال داستاننويسي در ايران، حسن ميرعابديني، تهران، چشمه، 1383.14. مدير مدرسه، جلال آل احمد، چاپ دوم، تهران، رواق، 1357.15. نفرين زمين، جلال آل احمد، تهران، رواق، چاپ دوم، 1357.16. باغ، پرويز دوايي، نيلوفر، 1377.17. قصههاي مجيد، هوشنگ مرادي كرماني، تهران، 1358.18. اگر قرهقاچ نبود، محمد بهمنبيگي، تهران، باغ آينه، چاپ دوم، 1377.منبع:http://www.iricap.com/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 834]
صفحات پیشنهادی
مدرسه داستان (2)
مدرسه داستان (2) نویسنده : زكريا مهرور در داستان كوتاه « اسب» از مجموعة اسب (1348) اثر رضا بابامقدم (متولد 1292) جلوهاي ديگر از مدرسه پيش رو ما قرار ميگيرد. راستي ...
مدرسه داستان (2) نویسنده : زكريا مهرور در داستان كوتاه « اسب» از مجموعة اسب (1348) اثر رضا بابامقدم (متولد 1292) جلوهاي ديگر از مدرسه پيش رو ما قرار ميگيرد. راستي ...
ماجراهاي مدرسه ما
پخش سریال «مدرسه ما» از شبكه 2 سیما آغاز میشود، این سریال را داریوش یاری در 39 قسمت به تهیهكنندگی بهروز مفید كارگردانی كرده است.داستان این سریال كه در گروه ...
پخش سریال «مدرسه ما» از شبكه 2 سیما آغاز میشود، این سریال را داریوش یاری در 39 قسمت به تهیهكنندگی بهروز مفید كارگردانی كرده است.داستان این سریال كه در گروه ...
داستان پيره مرد 2 (جالب)
داستان پيره مرد 2 (جالب)-يک پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديکي يک دبيرستان خريد. يکي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش مي رفت تا اين که مدرسه ها ...
داستان پيره مرد 2 (جالب)-يک پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديکي يک دبيرستان خريد. يکي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش مي رفت تا اين که مدرسه ها ...
خاطرات مدرسه.. آقا مدير ( داستان کوتاه )
آقا مدير ( داستان کوتاه )-هيچ وقت نشده بود هيچ معلمى به من توهينى كند يا خداى نكرده از طرف اولياء مدرسه ... هيچ وقت نشده بود هيچ معلمى به من توهينى كند يا خداى نكرده از طرف اولياء مدرسه اسائه ى ادبى چيزى به من .... یك دلفین 2 وال را از خودكشی منصرف كرد ...
آقا مدير ( داستان کوتاه )-هيچ وقت نشده بود هيچ معلمى به من توهينى كند يا خداى نكرده از طرف اولياء مدرسه ... هيچ وقت نشده بود هيچ معلمى به من توهينى كند يا خداى نكرده از طرف اولياء مدرسه اسائه ى ادبى چيزى به من .... یك دلفین 2 وال را از خودكشی منصرف كرد ...
داستان برصيصاى عابد و شیطان
داستان برصيصاى عابد و شیطان-داستان برصیصاى عابد و شیطان ابن عباس می گوید : در ... vazeh.com 03:14:16 04:58:50 12:10:41 19:20:39 19:41:51 2:58 مانده تا اذان صبح ... دستاوردهای دانش آموزان مدرسه راهنمایی و دبیرستان صهبای صفا در پنجمین ...
داستان برصيصاى عابد و شیطان-داستان برصیصاى عابد و شیطان ابن عباس می گوید : در ... vazeh.com 03:14:16 04:58:50 12:10:41 19:20:39 19:41:51 2:58 مانده تا اذان صبح ... دستاوردهای دانش آموزان مدرسه راهنمایی و دبیرستان صهبای صفا در پنجمین ...
داستان سیاوش از منظر عرفان(2)
داستان سیاوش از منظر عرفان(2)-داستان سیاوش از منظر عرفانقسمت اول را ... برخي از بازيگران نوجواني كه در سريال مدرسه بازي خواهند كرد، عبارتند از: عرفان ... . گوناگون ...
داستان سیاوش از منظر عرفان(2)-داستان سیاوش از منظر عرفانقسمت اول را ... برخي از بازيگران نوجواني كه در سريال مدرسه بازي خواهند كرد، عبارتند از: عرفان ... . گوناگون ...
داستان امشب | اسپارکی
29 ژانويه 2012 – داستان امشب | اسپارکی-اسپارکی نمی توانست مدرسه را تحمل کند. او کلاس هشتم بود و در ... بهتر از اینها نبود. با آنکه سرانجام توانست عضو تیم گلف مدرسه شود، اما در تمام مسابقات مهم آن فص. ... www.apam.ir]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 2] ...
29 ژانويه 2012 – داستان امشب | اسپارکی-اسپارکی نمی توانست مدرسه را تحمل کند. او کلاس هشتم بود و در ... بهتر از اینها نبود. با آنکه سرانجام توانست عضو تیم گلف مدرسه شود، اما در تمام مسابقات مهم آن فص. ... www.apam.ir]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 2] ...
داستان های قرآن و آثار اعتقاد به معاد (2)
داستان های قرآن و آثار اعتقاد به معاد (2)-داستان های قرآن و آثار اعتقاد به معاد (2) ... سعى و تلاش خودش، دیگرى مساعدت و آمادگى محیط مدرسه و تشویق و ترغیب اولیاى مدرسه.
داستان های قرآن و آثار اعتقاد به معاد (2)-داستان های قرآن و آثار اعتقاد به معاد (2) ... سعى و تلاش خودش، دیگرى مساعدت و آمادگى محیط مدرسه و تشویق و ترغیب اولیاى مدرسه.
مجموعه مدرسه با 80 بازیگر ساخته میشود
مجموعه مدرسه با 80 بازیگر ساخته میشود-[چهارشنبه، 2 مردادماه 1387] مجموعه ... داستان این مجموعه تلویزیونی درباره دانشآموزان کلاس سوم ج مدرسه راهنمایی چمران است که ...
مجموعه مدرسه با 80 بازیگر ساخته میشود-[چهارشنبه، 2 مردادماه 1387] مجموعه ... داستان این مجموعه تلویزیونی درباره دانشآموزان کلاس سوم ج مدرسه راهنمایی چمران است که ...
داستان اردو به ضمیمه نقش داستان در تربیت کودک
داستان اردو به ضمیمه نقش داستان در تربیت کودک نویسنده :مهدیه نکوزاد منبع ... 2- گسترش تجارب و اطلاعات : داستان هایی که به مسائل و موضوعهای علمی مربوط می شوند. ... امروز بعد از نماز جماعت ظهر وعصر آقای کرامتی ، مدیر مدرسه، خبرخوشحالی کننده ای را ...
داستان اردو به ضمیمه نقش داستان در تربیت کودک نویسنده :مهدیه نکوزاد منبع ... 2- گسترش تجارب و اطلاعات : داستان هایی که به مسائل و موضوعهای علمی مربوط می شوند. ... امروز بعد از نماز جماعت ظهر وعصر آقای کرامتی ، مدیر مدرسه، خبرخوشحالی کننده ای را ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها