تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خوشى و آسايش، در رضايت و يقين است و غم و اندوه در شكّ و نارضايتى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798669547




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقدي برجريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقدي برجريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب (1)
نقدي برجريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب (1) نويسنده: معصومه راهداري مقدمهكتاب جريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب اسلامي ايران در شهريور 1379 توسط معاونت فرهنگي اجتماعي مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام به دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي پيشنهاد شده و پس از تصويب، از سوي دبيرخانه مذكور، مركز جهاد دانشگاهي به عنوان مجري طرح و مهندس سيد مصطفي ميرسليم به عنوان ناظر طرح تعيين مي شود. كتاب مذكور در سال 1384 توسط انتشارات مركز بازشناسي اسلام و ايران (انتشارات باز) چاپ و منتشر شده است.( 1) اين كتاب، از اين حيث كه در زمره معدود كتابهايي است كه به بحث جريان شناسي فرهنگي پس از انقلاب اسلامي پرداخته است، مورد تقدير و سپاس است. نوع كساني كه به مباحث جريان شناسي معاصر ميپردازند، از ورود به ساحت هايي كه بازيگران آن ساحتها هنوز زنده هستند و هرگونه قضاوت درباره آنها پيامدهاي خاص خود را به وجود مي آورد، ابا مي كنند. با اين حساب، بايد تحقيق آقاي ميرسليم و همكاران محقق وي را قدر دانست و مغتنم شمرد كه پذيرفته است تا درباره كساني صحبت به ميان آورد كه بسياري از آنها بالفعل از صاحب منصبان و مسئولان مي باشند.با وجود همه زحماتي كه نويسندگان محترم تحمل كرده اند، كتاب هم چون هر كتاب ديگري كه راه نرفته را باز مي كند داراي ابهامات و اشكالات فراواني است. اين نوشتار در صدد است تا به برخي از مهمترين آنها اشاره كند.اشكالات ساختارينويسندگان محترم كتاب، جريانات فرهنگي پس از انقلاب اسلامي را در چهار دسته عرفگرايي، بوميگرايي، سنتگرايي و دينگرايي تقسيم كرده اند.(ص 36) اين تقسيم بندي از جهات متعددي ناقص و بلكه اشتباه مي باشد:1. مقسم اين تقسيم به روشني مشخص نيست كه چه چيزي و از چه جهاتي به اين دسته هاي چهارگانه تقسيم شده است. نميتوان به طور مبهم و كلي گفت كه اعداد به چند دسته تقسيم مي- شوند: اعداد اول، اعداد زوج، اعداد مثبت و اعداد سه رقمي! اگرچه، اول بودن، زوج بودن، مثبت بودن و سه رقمي بودن، به درستي مي توانند نعت و صفت اعداد قرار بگيرند، اما علاوه بر اين، صحيح بودن، منفي بودن، مجذور بودن، چهاررقمي بودن و... نيز مي توانند همچنان به عنوان صفات اين اعداد شمرده شوند. بايد ملاك داد و مشخص كرد كه از چه زاويه و از چه حيثي اعداد به چنين جدولي تقسيم مي شوند. در خصوص جدول كتاب نيز همين مطلب صادق است، نويسندگان محترم، بدون ارايه هرگونه ملاك، جهت و حتي بيان رويكردشان، عناوين چهارگانه فوق را به صورت قسيم يكديگر ذكر كرده اند.2. در تقسيم مذكور، برخي مولفه هاي كليدي، مهم و كلان كه خود حاوي مفاهيم فرهنگي هستند، مورد غفلت قرارگرفته است به گونه اي كه يا اساساً بدانها اشاره نشده و يا كاملاً در حاشيه و سايه بيان شده اند. از جمله اين كليد واژه هاي مهم مي توان از واژه هايي چون غرب، دفاع مقدس، مهدويت و... نام برد. به طور حتم، اگر عنصر غرب يا دفاع مقدس يا مهدويت در مقسم تقسيم مذكور قرار مي گرفت (بدين معنا كه جريان هاي فرهنگي را از حيث قرب و بُعد يا نوع نگاهشان به غرب، دفاع مقدس و مهدويت مورد ارزيابي و تحليل قرار مي داد)، يا در متن تقسيم مذكور مورد توجه اكيد قرار مي گرفت، نتايج و حتي سير بحث نويسندگان محترم تغيير جدي مي يافت.3. گو اين كه، نويسندگان محترم در تحليلي كه بسيار ساده انگارانه مي نمايد بر اين باور بوده اند كه جريان هاي فرهنگي متعدد و متكثر در يك كشور، از جمله ايرانِ عصر انقلاب اسلامي را كه بنا به ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي ، جريانهاي فرهنگي آن منطقاً بايد پيچيده باشد، مي توان با يك تقسيم بندي تبيين و ترسيم كرد. به نظر مي رسد، راه بهتر و دقيقتر اين باشد كه جريانهاي فرهنگي، چند دفعه و هر دفعه از زواياي مختلف و با مقسم هاي متفاوت دسته بندي شوند. بسياري از پديده هاي فرهنگي چند وجهي اند و نميتوان به سادگي آنها را در يك حيث خلاصه كرد. مي- توان از پديده هاي فرهنگي اي نام برد كه در عين عرفي بودنش، قدسي و ديني نيز باشد1 (البته با دو رويكرد متفاوت)، همچنان كه ميتوان پديده هاي فرهنگي را نام برد كه در عين واقعگرا بودنش، آرمان گرايانه نيز باشد. پرواضح است كه قرائت پديده هاي فرهنگي تنها از يك حيث، تقليل و تنزيلي از ماهيت آن پديده است و راه را براي فهم حقيقي ماهيت و جايگاه آن پديده سخت دشوار مي كند.4. فقدان اولويت بندي و رتبه بنديِ سهمِ جريانها و افراد در فرهنگ پس از انقلاب، يكي ديگر از ضعف هاي جدي اين كتاب است. پرداختن به برخي جريانهاي فرعي و خُرد به ويژه در عرض و كنار جريان هاي محوري و حتي بدون معرفي معيار و ملاكي براي تمايز ميان جريانهاي محوري و فرعي امكان پيگيري خط محوري فرهنگي را از مخاطب و خواننده سلب مي كند. اين امر باعث مي شود تا توزيع حساسيت به طور مساوي نسبت به جريانها صورت گيرد كه كاملاً متفاوت از واقعيت تاريخي جريان هاي فرهنگي مي باشد.5. در اين تقسيم، مشاهدات كم دسته بندي شده اند و به همين علت، نمي توانند همه آنچه را كه حتي خود نويسندگان بدانها در متن كتاب اشاره كرده اند، پوشش دهد. از اين رو بايسته بود كه نويسندگان محترم يا از بالا (مقسم ها) و يا از پايين (قسيم ها)، تقسيم خود را ادامه مي دادند تا جايي كه مي توانستند همه موارد فرهنگي را به شفافي در دل آن جاي داد. شايد يكي از علت هايي كه بسياري از جريانات فرهنگي از ديد نويسندگان محترم مغفول واقع شده اند، همين مجمل بودن تقسيم بوده است كه به نوبه خود باعث شلوغ شدن متن شده است.اشكالات روشي1. به نظر مي رسد نويسندگان محترم كتاب، به هنگام نگارش آن از عنوان اصلي طرح خود غفلت كرده و تحت شرايط زمانه كه مقارن با دولت هاي دوم خرداد بوده و در آن توسعه سياسي اولويت داشته است به شكلي كاملاً واضح و روشن و در عين حال، غيرمنطقي به درون جريانهاي سياسي لغزيده اند. به همين علت بيشتر به جريان هايي پرداخته اند كه داراي ارگان مطبوعاتي بوده اند. اين امر باعث شده تا نقطه عطف هايي كه نويسندگان به اصطلاح به عنوان سرفصل هاي فرهنگي كتاب خود در نظر گرفته اند، به جاي اينكه نقطه عطف هايي فرهنگي باشند، سياسي هستند. به عنوان مثال؛ اگر نويسندگان محترم به روي كرد فرهنگي خود در جريان شناسي فرهنگي پايبند بودند، علي القاعده بايد سرفصل هاي مهم كتاب آنها عناويني چون انقلاب فرهنگي، شروع جنگ، پايان جنگ، رحلت حضرت امام (ره)، شكلگيري حلقه كيان، روي كار آمدن روزنامه هاي زنجيره اي، ظهور ناشران جديد و فعال و داراي رويكرد جديد (از جمله: طرح نو، گام نو، مركز، نقش ونگار، فرزان روز، ني، ققنوس و...) و... ميبود. اما نويسندگان محترم، مثلاً دهه اخير را با سرفصل «دوم خرداد» چيزي كه در آن بيش از هر امر ديگر، سياست و امور سياسي پررنگ است تا فرهنگ و امور فرهنگي كدگذاري كرده اند. يا مثلاً به هنگام توضيح اين مطلب كه «مطهري... نيم هشب چهارشنبه 15 خرداد 1342 پس از آغاز نهضت اسلامي به رهبري امام خميني، دستگير و بعد از اندكي در 26 تير همان سال آزاد شده است»، بلافاصله در پاورقي آورده مي شود كه «او از بدو تحصيلات خود در قم به همراه هم مباحثه نزديكش، حسينعلي منتظري، با دلبستگي خاصي در درسهاي امام شركت مي جست». اين مطلب كاملاً نشان مي دهد كه نويسندگان محترم كتاب به دنبال مطرح كردن چه اشخاص و چه فكرهايي بوده اند! آيا به راستي، شهيد مطهري فقط با شخص نامبرده هم مباحث بوده و فقط به همراه وي به درس حضرت امام حاضر مي شده است؟! ذكر اين مطالب به معناي امكان تفكيك مطلق ميان پديده هاي فرهنگي و سياسي نمي باشد، بلكه اين پديده ها از جوانب مختلف در هم تنيده اند. نويسندگان محترم براي اينكه گرفتار اين گونه محظورات نشوند، بهتر بود ابتدا لايه هاي متفاوت جريانهاي فرهنگي را شناسايي و از هم تفكيك مي كردند (مثلاً لايه فلسفي فرهنگ، لايه سياسي فرهنگ، لايه عملي فرهنگ و...) و سپس جريانها، افراد و مصاديق هر لايه را به طور مجزا و مستقل مورد بررسي قرار مي دادند.2. اساساً از آنجا كه روي كرد نويسندگان محترم به امور فرهنگي، از پايگاه جريانهاي سياسي بوده است به عبارت ديگر؛ از آنجا كه نويسندگان محترم امور فرهنگي را در متن امور سياسي جستجو كرده اند جدا از اينكه اين امر باعث شده تا اولويت و ضريب حساسيت جريان هاي فرهنگي تابع متغيري از اولويت و ضريب حساسيت جريان هاي سياسي شود، مهمتر اين كه باعث شده تا بسياري از جريان هاي فرهنگي كه اساساً فقط صبغه فرهنگي دارند و يا كمتر با جريانهاي سياسي گره خورده اند، اساساً مورد مطالعه و تحقيقشان قرار نگيرد. برخي جريانات فرهنگي مرتبط با حوزه علميه كه تماماً در كتاب مذكور مورد غفلت قرار گرفته اند، عبارتند از:الف) موج حفظ قرآن كه از دو دهه قبل در كشور ما راه افتاده و باعث تاسيس دار القرآن هاي متعدد شده است و تا كنون منجر به تربيت و پرورش صدها حافظ كل قرآن در ميان نوجوانان عمدتاً زير پانزده سال شده است، يكي از مهمترين جريانات فرهنگي است كه در جريان شناسي فرهنگي پس از انقلاب اسلامي نمي توان آن را ناديده گرفت. هم چنان كه نمي توان از صدها جلسه تلويزيوني تفسير قرآن آقاي قرائتي كه كمترين اشاره در كتاب مذكور بدان نشده است چشم پوشيد.ب) جريان هياتهاي مذهبي حداقل در دو دهه اخير انقلاب اسلامي بسيار پرفعاليت و داراي آثار و نتايج فرهنگي پرباري بوده و حتي موجب شكلگيري ادبيات فرهنگي خاصي به ويژه در حوزه نظم و نثر مداحي، همچنان كه موجب تغيير در سبك هاي شعري مداحي، ظهور شاعران مذهبي پرشور و با فعاليتي چون مرحوم آقاسي، چايچي(حسان) و... شده است.ج) مسجد مقدس جمكران، موسسه فرهنگي موعود، موسسه فرهنگي انتظار و... نشرياتي چون موعود، موعود جوان، انتظار، خورشيد مكه و كنگره هايي در موضوعات مربوط به مهدويت در انتشار فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعه بسيار موثر بوده اند. تلاش اين موسسات و نشريات باعث شده تا در سالهاي اخير، مسجد مقدس جمكران در زمره يكي از مهمترين مراكز ديني فرهنگي كشور ما قرار گيرد به گونه اي كه هر هفته در شب هاي چهارشنبه به ويژه در ايام تابستان و نيز در ايام خاص از جمله نيمه شعبان، پانزده خرداد و... بيشترين سهم زاير را حتي نسبت به حرم امام رضا(ع) داشته باشد.د) جامعه وعاظ كشور به نوبه خود در ايجاد يك فرهنگ ديني خاص در جامعه بسيار موثر بوده است. مجموعه سخنرانيهاي آيات عظام حايري شيرازي، مجتهدي و... و نيز سخنرانيهاي حجج اسلام پناهيان، صديقي، دانشمند، راشد يزدي، حسيني (اخلاق در خانواده)، فاطمي نيا، قرائتي، انصاريان و... ادبيات و فضاي فرهنگي ويژه اي را ايجاد كرده است كه نوعاً بهطور مستقيم با جريان هاي سياسي در ارتباط نبوده اند و به همين علت هم از نظر نويسندگان محترم مغفول واقع شده است.ه) فرهنگستان علوم اسلامي در قم يكي از موسسات فكري فرهنگي است كه به رغم امكانات و نيروي انساني اندك، با دو دهه تلاش فكري پژوهشي توانسته است دهها جلد كتاب و جزوه كه ادعا مي شود مبتني بر نوعي فلسفه تاسيسي و جديدي به نام «فلسفه نظام ولايت» كه از قدرمتيقنهاي ديني استنباط شده است، به تراث فكري جامعه ما بيفزايد. اين مركز علمي در عرصه فرهنگي با واژگان تاسيسي زياد و مهمي حاضر شده و موج عظيمي را به ويژه در مراكز علمي و در ميان طلاب و دانشجويان ايجاد كرده است.و) جريان موسوعه نويسي ديني كه از ابتداي انقلاب ابتدا به صورت فردي و سپس به صورت كار تشكيلاتي و موسساتي پيگيري شده تلاش خجسته و ميموني بوده كه در گسترش فرهنگ ديني به مراتب از بسياري از ديگر فعاليتهاي فرهنگي موثرتر بوده است. ثمره اين جريان، فراهم شدن مجموعه نفيسي از موسوعه هاي فقهي(موسوعه فقه شيعه و موسوعه فقه اهل سنت) و روايي (موسوعه امام علي، موسوعه امام حسين، موسوعه امام رضا، موسوعه امام مهدي، مسند امام علي، مسند فاطمه، مسند الباقر، مسند الصادق، مسند الرضا عليهم السلام و...) شده است كه در كتابخانه - هاي عمومي و اختصاصي در اختيار محققين علوم آل احمد (ص) قرار گرفته است.ز) جريان تخصص گرايي ديني كه از دو دهه قبل در حوزه هاي علميه صورت گرفته را بايد يك جهش فرهنگي ناميد. بر اساس نظام آموزشي قبلي حوزه هاي علميه، همه طلاب ديني بايد يك سير خطي آموزشي را طي ميكردند و قابليت هاي بيرون از خط آموزشي تماماً مبتني بر علايق مطالعاتي فردي حاصل مي شد. پرسشها، نيازها و انتظارات جديد ديني جامعه، متوليان حوزه هاي علميه را بر آن داشت تا مراكزي تخصصي و غيرمتداخل و معطوف به اهداف خاص، متمايز و در عين حال، متناسب با نيازهاي ديني جامعه و حتي حكومت ديني تاسيس كنند. ثمره اين تلاش خجسته، تاسيس مراكز تخصصي تبليغ، تفسير، كلام، مذاهب اسلامي، اديان، مهدويت و... شده است كه در تخصصي كردن فرهنگ علميِ ديني تاثير ويژه اي داشته است.ح) جريان موسسه امام خميني در قم حداقل از اوايل دهه هفتاد شمسي يكي از جريانات تاثيرگذار بر حوزه فرهنگ اسلامي ميباشد. نويسندگان محترم، ابتدا اين جريان را به شخص حضرت آيت الله مصباح يزدي و سپس وي را به سخنرانيهاي پيش از خطبه هاي نماز جمعه شان در تهران تقليل داده اند. هرچند در راس اين جريان، حضرت آيت الله مصباح يزدي قرار دارد، اما اين امر بدين معنا نيست كه تمام جريان را بتوان با توضيحي درباره شخص ايشان و انديشه هاي وي معرفي كرد. اين جريان بالغ بر چند هزار دانش پژوه در 14 رشته علوم انساني تربيت كرده كه بسياري از اينها با كسب مدرك دكترا و به دنبال آن تحصيل مناصب فرهنگي ، سياسي و اجتماعي به همراه تاليف و نشر كتابهاي متعدد، شركت در ميزگردهاي علمي در دانشگاه ها و صداوسيما و... موفق به راه اندازي موجي از نگرش فكري فرهنگي خاص شده اند كه به رغم ارتباط آن با نقطه كانوني خود يعني انديشه هاي حضرت آيت الله مصباح يزدي، داراي طيفي از ديدگاه هايي هستند كه اگرچه به حد تضاد نمي رسند، اما حداقل، متفاوت اند.به نظر مي رسد، نويسندگان محترم، به دليل دور بودن از فضاي ديني به معناي خاص، اساساً به جريانها و موسسات فرهنگي ديني اساساً اشاره نكرده و يا حداقل آنها را در حاشيه جريان فرهنگي كشور ديده اند. بلكه مي توان ادعا كرد كه نويسندگان محترم، علاوه بر جريانهاي فرهنگي حوزوي، برخي ديگر از جريانهاي فرهنگي ديني و غير حوزوي را كه از قضاء بسيار هم در عرصه فرهنگ كشور به صورت گسترده، فعال و موثر عمل كرده است نيز مورد غفلت قرار داده اند. از نمونه برجسته اين گونه جريانها مي توان به جريان فرديديان و جريان شهيد آويني نام برد. بر آشنايان به عرصه فرهنگ پوشيده نيست كه از همان ابتداي انقلاب تا كنون يكي از جريانهاي مهمي كه در نهادينه كردن فرهنگ ضد غرب در عرصه فرهنگي كشور ما موثر بوده است، جرياني است كه معروف به نحله فرديديان هستند كه چهره شاخص آنها دكتر رضا داوري اردكاني مي باشد كه به نظر مي رسد به رغم اينكه شاگرد مرحوم سيد احمد فرديد بوده، از افق فكري وي فراتر انديشيده و از نظرگاه غربي انديشه وي فاصله گرفته و هرچه بيشتر بوميتر شده است. در كنار اين نحله، جريان شهيد آويني نيز اگرچه ديرتر، اما همسو و گسترده تر (اگرچه نه لزوماً عميقتر) از آن به نقد تفكر غرب پرداخته است. تعداد قابل ملاحظه اي از طلاب و دانشجويان جوان با مطالعه مكرر كتابهاي اين دو جريان به ويژه كتاب هاي دكتر داوري، مرحوم دكتر مددپور و شهيد آويني به نوعي خودآگاهي فرهنگي رسيده و در برابر جبهه فرهنگي منتسب به غرب، صف آرايي كرده اند.3. نويسندگان محترم از نقش فرهنگي طيف وسيعي از جامعه كشور ما يعني نقش زنان غفلت كرده اند. كتاب به گونه اي نوشته شده است كه خواننده آن گمان مي كند كه انگار جامعه ايراني از اساس يك جامعه كاملاً مردانه و بدون زن است. شايد چنين رويكردي به مسایل فرهنگي نتيجه مستقيم اين مسأله باشد كه نويسندگان محترم كتاب، مسایل فرهنگي را در دل مسایل سياسي پي گرفته اند و از آنجا كه نوعاً در جامعه ايراني زنان اگرچه در سطوح مياني و پايين سياست جامعه به طور گسترده حضور دارند، ولي چون در سطوح بالاي سياسي از جمله در پست هاي وزارت، استانداري، نمايندگي مجلس، دبيركلي احزاب سياسي و... كمتر حضور دارند، اين رويكرد به مسایل فرهنگي باعث شده تا كمتر از آنها رد پايي ديده شود.4. با اندك تامل و بلكه حتي تورق كتاب مذكور به روشني درمي يابيم كه نويسندگان محترم در مقام گزارش جريانها دست به گزينشي غيركارشناسانه زده اند و در اين گزينش ها دو شيوه غيرعلمي و حتي غيرمنصفانه به كار گرفته اند: نخست اينكه گزارش و توصيف برخي موسسات و نشريات به صورت تفصيلي و برخي ديگر كه به همان اندازه مهم و حساس مي باشند، به صورت اجمالي صورت و گرفته است و دوم اينكه گزيده يا گزيده هايي از چندصد مقاله يك نشريه به گونه اي انتخاب شده اند كه توان توضيح و معرفي خط فكري حاكم بر آن نشريه را ندارند يا اينكه مطلبي در نقد يك ديدگاه سكولار بيان شده است كه ضعيف است و توان نقد آن نظريه را ندارد. اين در حالي است كه مطالب قوي و استدلال هاي قابل دفاع ديگري در نقد نظريه مذكور وجود دارد.الف) در مورد شيوه نخست به عنوان مثال مي توان به دو مورد مجله «دنياي سخن» و مجله «حوزه» كه به ترتيب وابسته به جريان سكولار و جريان چپ اسلامي مي باشند اشاره كرد. نويسندگان محترم در مقام ذكر نويسندگان اين دو مجله، به 48 اسم از نويسندگان مجله دنياي سخن و پنج اسم از نويسندگان مجله حوزه اشاره مي كنند. اين كار در خصوص برخي ديگر از نشريات از جمله هفته نامه «راه نو» به شكلي افراطيتر صورت گرفته به گونه اي كه در توضيح آن به تعداد 67 اسم از نويسندگان و 18 اسم از مصاحبه شوندگان در اين نشريه اشاره شده است. همچنين مي توان به مقايسه ميان دو مجله «آدينه» و مجله «نور علم» كه به ترتيب، مجلاتي متعلق به «گستره عرفي و فرامذهبي» و معتقد به «حاكميت فقهي و مكتبي» معرفي مي شوند اشاره كرد كه توضيح محتوايي مجله نخست در شش صفحه و مجله دوم در دو صفحه صورت گرفته است. يا مي توان به بررسي نامتساوي انديشه هاي مخالف هم اشاره كرد. به گونه اي كه در كتاب مذكور، نسبت انديشه هاي بررسي شده از جناح اپوزيسيون نظام اسلامي نسبت به انديشه هاي مدافعان نظام به مراتب بيشتر است. به عنوان مثال؛ از ميان كساني كه در جناح مخالف نظام اسلامي هستند، انديشه هاي بني صدر، شبستري، سروش، مهاجراني، چنگيز پهلوان، عبدي، حجاريان، گنجي، كديور، منتظري، نوري، حجتي كرماني، پرهام و... و از ميان كساني كه در جناح مدافعان نظام هستند، تنها انديشه هاي شهيد مطهري، آيات عظام طالقاني، بهشتي و مصباح يزدي و نيز محمدجواد لاريجاني در فهرست مطالب كتاب آمده است و اين مقدار به روشني مشخص مي - كند كه ديدگاه هاي چه كساني بيشتر مطرح و بررسي شده است!ب) در مورد شيوه دوم نيز به عنوان مثال؛ مي توان به بيانيه «دفتر مركزي نمايندگان رهبري در دانشگاهها» كه به مناسبت سال روز وحدت حوزه و دانشگاه در 27/9/70 در نقد نظريه «قبض و بسط تئوريك شريعت» سروش صادر شده اشاره كرد كه در آن آمده است: «ترويج افكاري را كه مي - كوشند دين را تابعي از متغير ديگر دانشهاي بشري معرفي كنند، خطرناك و به معناي نفي حكومت ديني و اسلامي مي دانيم». با اين كار نويسندگان محترم، شبهه نسبتاً قويِ «تغذيه پذيري معارف ديني از معارف بشري» را مطرح كرده اند بيآنكه پاسخي درخور براي آن آورده باشند، اين در حالي است كه پاسخهاي علمي و منطقي قوي و قابل دفاعي به اين شبهه داده شده كه بدانها اشاره نشده است. يا مي توان به گزارش نويسندگان محترم از ديدگاه نشريه معرفت در خصوص نظريه «لزوم انضباط متشرعانه در فرهنگ» اشاره كرد كه در آن به استعمال نكردن كلمه مرسي و شوخي نكردن و... تاكيد شده است!5. در روايتي از حضرت علي (ع) آمده است: «اذا ازدحم الجواب، نفي الصواب» يعني وقتي جوابها متراكم و زياد شد، اصل جواب، گم مي شود. اين بدين معنا است كه در تبيين، توضيح و تشريح يك مطلب، نبايد آنقدر به حواشي پرداخت كه از اصل و هسته آن دور شد. پرداختن به برخي از جريانهاي خرد، مطبوعات غيرتاثيرگذار، افراد غيرمهم و حتي مباحث غيرضرور كه در جاي جاي كتاب مذكور مشاهده مي شود جداي از اينكه وزانت علمي كتاب را مورد سوال قرار مي دهد، كتاب را به انبار و كشكولي از اطلاعاتي مربوط به جريانها، افراد و حتي مفاهيم تبديل كرده(2)و يافتن پاسخ را براي پرسشگران صعب و مشكل نموده است. ادوارد سعيد در مقدمه كتاب شرقشناسي خود به اشاره مينويسد كه برخي امور را ابتدا بايد ساده كرد تا فهميد و من براي فهميدن شرق شناسي اگر چنين نمي كردم، آن را نمي فهميدم. به نظر مي رسد نويسندگان محترم بايد به لحاظ روشي چنين روشي را به كار مي گرفتند، چه، يكي از خصوصيات نظريه علمي، سادگي آن است، اما آنها نه تنها چنين نكرده اند، بلكه گويي اينكه هر فعاليت فرهنگي كه مشاهده كرده اند، به تبيين آن پرداخته اند. اين امر باعث شده تا كتاب به كشكولي از فعاليت هاي پراكنده و نه جريان هاي فرهنگي (جريان هايي داراي تبار و خطوط تاريخي مشخص) تبديل شود و خواننده آن به راحتي احساس كند كه نويسندگان محترم در هر مقطع تاريخي نمونه هايي از مسائل فرهنگي را به شكل برش عرضي و بدون ملاك گزينش كرده و نقل نموده اند. اين در حالي است كه نمونه و گزينش بيملاك هرگز نمي تواند مبين و معرف جريان باشد.6. نويسندگان محترم در موارد متعددي براي توضيح يك جريان يا يك شخصيت از روش تك منبعي استفاده كرده اند. اين در حالي است كه نوعاً نوشته هايي كه درباره جريانها و شخصيت هاي فرهنگي كه البته در اين كتاب، همواره نقش سياسي آنها نيز در نظر گرفته شده است نوشته مي شود، جهت دار و داراي گرايش خاص است و در مقام تهيه گزارش نمي توان تنها يكي از اين نوشته - ها (چه له و چه عليه) را لحاظ كرد. به عنوان مثال؛ مي توان به گزارش نويسندگان محترم درباره مرحوم آيت الله طالقاني اشاره كرد كه عمده ارجاعات آنها درباره وي تنها از كتاب «طالقاني در آيينه گفتار و كردار» استفاده شده است.7. كمترين انتظاري كه از نويسندگان محترمي كه ادعاي جريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب اسلامي ايران را دارند، مي رود اين است كه «ادب فرهنگي» را در مقام نگارش كتاب رعايت مي- كردند. در تمام فرهنگها شخصيتها كمتر فارغ از عناوين و القاب خاص خود خوانده مي شوند. به عنوان مثال؛ يك نويسنده آمريكايي در يك كتاب فرهنگي نمي نويسد «بوش گفت»، بلكه مي نويسد «رئيس جمهور بوش گفت». حداقل در بدترين شرايط مي نويسد «آقاي بوش گفت»، اما نويسندگان محترم كتاب، شخصيتهاي فرهنگي كه بسياري از آنها از مفاخر تاريخ ما مي باشند را به شيوه به دور از آداب فرهنگي ياد كرده اند. به عنوان مثال؛ عباراتي شبيه «جوادي آملي مي گويد»، «مصباح يزدي معتقد است»، «مطهري معتقد است» و... بدون استفاده از پيشوندهايي چون آيت الله، استاد، شهيد، آقاي و... حداقل بر خلاف ادبِ فرهنگ ملي ما تا چه رسد به فرهنگ ديني ما مي - باشد.پي نوشتها:1. جمعي از نويسندگان، جريان شناسي فرهنگي بعد از انقلاب اسلامي ايران، زير نظر سيد مصطفي ميرسليم، (تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، چ 1، 1384).1. اساساً خروج از حريم قدسي و ورود به حريم عرفي و بالعكس كاملاً شدني است. تا جايي كه «هيچ چيز ذاتاً مصون از قدسي شدن نيست؛ از سنگ و چوب و پارچه گرفته تا افعال و انديشه ها. هم سمبل ها و مناسك آيين هاي دين ستيز قابليت قدسي شدن را دارند و هم عقلاني ترين معرفت هاي بشري. براي رومي ها، صليب يك ابزار مفيد محسوب مي شد، اما همين تكه چوب پس از بر دار كردن مسيح به مقدس ترين سمبل ها بدل شد. ]از سوي ديگر [الهه خرد نزد ژاكوبنها به صورت نمادي نيمه مذهبي درآمد».سعيد حجاريان، از شاهد قدسي تا شاهد بازاري، (تهران: طرح نو، چ ،2 1380)، ص .732. از اين رو، شايد بهتر بود نويسندگان محترم به جاي جريانشناسي، واژه اصطلاح شناسي را در عنوان كتاب به كار مي بردند! منبع: http://www.pegahhowzeh.com/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 355]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن