واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حماسه پايداري يک شهر نويسنده:عزيز الله حاجي مشهدي نقد فيلم آيا پاريس مي سوزد؟ (رنه کلمان، 1966)موضوع اشغال پاريس در سال 1994 به دست نيروهاي آلماني، دستمايه کار رنه کلمان مي شود تا بار ديگر در سال 1996 بعد از ساختن فيلم هاي نبرد راه آهن (1945)، پدر آرام (1946)، بازي هاي ممنوع (1951) و روز و ساعت (1963) با گرد آوردن گروه وسيعي از بازيگران صاحب نام فرانسوي و آمريکايي فيلم تازه اش را با عنوان آيا پاريس مي سوزد؟ بسازد. اثري که با وجود دشواري هايي در توليد آن، در مجموع کار چندان درخشاني از آب در نيامده است. در بيست و پنجم آگوست سال 1944، سربازان فرانسوي و آمريکايي که پس از ماه ها مقاومت و ايستادگي پاريس با حمايت نيروهاي مقاومت وارد پاريس مي شوند، گويي همه چيز براي به خاکستر کشيدن پاريس مهياست. چرا که به فرمان هيتلر، فون کوليتس (فرمانده کل نظامي آلمان در پاريس) دستور به آتش کشيدن پاريس را عملي نمي کند و آگاهانه از فرمان جنون آميز هيتلر سر باز مي زند. او اگرچه زنداني مي شود، اما افتخار به آتش نکشيدن پاريس را براي خودش حفظ مي کند. البته نبايد از ياد برد که تلاش هاي نور دلينگ (کنسول سوئد که نقش او را اورسن ولز بازي مي کند) در رسيدن به چنين نقطه اي در داستان پردازي چنين اثري بسيار تأثير داشته است. کلمان به عنوان يک هنرمند و فيلمساز فرانسوي، به همت تهيه کنندگان فرانسوي و آمريکايي با ساختن فيلمي پر هزينه و به نسبت دشوار به لحاظ توليد، دين خود را نسبت به پاريس و فرانسه به خوبي ادا کرده است، هر چند که در کارنامه سينمايي اش موفق به خلق شاهکاري ستايش آميز با ساخت مجموعه پنج اثري که با مضمون اشغال يا آزادسازي پاريس ساخته، نشده است. فيلمنامه آيا پاريس مي سوزد؟ با اقتباس از اثر دومينيک لاپي يره و لاري کالينز توسط گور ويدال و فرانسيس فورد کوپولا به نگارش در مي آيد و کلمان نيز مي کوشد تا عظمت حرکت هاي خودجوش و فراگير ملي و مردمي نهضت ملي فرانسه و اهالي پاريس را به خوبي به تصوير بکشد. گردآوردن مجموعه اي از بازيگران مشهور فرانسوي و آمريکايي از جمله ژان پي ير کاسل، گلن فورد، سيمون سينيوره، جرج چاکريس، کلود دوفن، آلن دلون، کرک داگلاس، گرت فروبه، آنتوني پرکينز، ايو مونتان و اورسن ولز براي توليد چنين فيلمي آن هم با زماني فراتر از يک فيلم معمولي سينمايي ( در اثري نزديک به سه ساعت) کار چندان آساني نيست. با اين همه حاصل کار، به اثري سرگرم کننده و معمولي بدل شده است که در آن از جذابيت هاي ويژه سينماي هنري فيلمسازان فرانسوي و چه بسا برخي جاذبه هاي موجود در ساير آثار رنه کلمان نيز نمي توان نشانه اي يافت. البته يکي از جذابيت هاي انکارناپذير فيلم، يعني صحنه هاي مربوط به درگيري و نفوذ نيروهاي مقاومت فرانسوي به مقر استانداري پاريس و رويارويي آنان با نيروهاي آلماني را که بي شباهت به کارهاي مستند يا مستندهاي بازسازي شده نيست، هرگز نمي توان فراموش کرد. ژنرال ديتريش فون کوليتس (گرت فروبه) که به عنوان فرمانده کل قواي آلماني، اشغال پاريس را زير نظر دارد، به دليل مشاهده مستقيم مجموعه تلاش هاي نيروهاي مقاومت فرانسوي و ملاحظه مجموعه ارزش هاي فرهنگي و هنري و ميراث معنوي شهري همچون پاريس با داشتن کليساها و موزه هاي معروفي چون موزه لوور، از پيشنهاد کنسول سوئد استقبال مي کند و در عمل از فرمان هيتلر سرپيچي کرده و خود را تسليم فرانسوي ها مي کند. کلمان در اين فيلم طولاني خود که تقريباً تمامي صحنه هاي آن به جز يک صحنه پاياني فيلم، به روش سياه و سفيد با فيلمبرداري مارسل کرينيون به تصوير کشيده شده است، بيش از آن که دغدغه توليد يک شاهکار سينمايي را در سر داشته باشد، به فکر تکميل کار خود در قالب يک مجموعه پنج فيلمي در ستايش نيروهاي مقاومت فرانسوي ها و حفاظت از پاريس بوده است. کلمان را علاوه بر منتقدان و سينمادوستان حرفه اي، بسياري از دوستداران فيلم هاي خارجي در سال هاي پيش از انقلاب نيز با تماشاي فيلم هايي چون قفس عشق (1964)، مردي که از باران آمد (1969) و جمجمه سياه (1972) مي شناسند. اين فيلمساز که در جواني با کساني چون ژاک تاتي و هانري آلکان نيز همکاري نزديک داشته است، در فرهنگنامه هاي سينماي جهان و به ويژه در سينماي ملي فرانسه، چهره اي برجسته و شاخص دارد. کلمان با وفاداري به فيلمنامه اي که از ويدال و کوپولا در اختيار داشته، به پاريس اشغال شده با ظرافت کم نظيري توجه مي کند، به نحوي که در جاي جاي چنين اثري از لحظه هاي شادي و غم و سور و سوگ آدم هاي تحت نظر نيروهاي اشغالگر و مهاجم آلماني، تصاويري گويا و مستند گونه ارائه مي دهد. اگر صحنه هاي انتقال زندانيان را به اردوگاه هاي دوردست، فرسنگ ها دورتر از پاريس به ياد بياوريم، نمايش خشم و خشونت بي اندازه نيروهاي مهاجم آلماني و شکنجه اسيران جنگي، تصاويري تلخ و آزار دهنده را به تماشا مي گذارد. در فيلم اگرچه از گروه مشهوري از بازيگران فرانسوي و آمريکايي استفاده مي شود، اما همه آن ها به يک نسبت در چنين فيلمي حضور و درخشش چشمگيري ندارند. در اين ميان حضور کساني چون ايو مونتان، اورسن ولز و آلن دلون در مقايسه با ساير بازيگران صاحب نام کمي پر رنگ تر به نظر مي رسد. در فيلمنامه نقش ژنرال به نسبت جواني به نام ژنرال ژاک شابان دلمان (آلن دلون) که يکي از طرفداران پروپاقرص ژنرال دوگل است، از ديگران پر رنگ تر است. در واقع همين ژنرال جوان است که در برابر کمونيست هايي که طرفدار يک شورش فوري و فراگير در پايش هستند، مخالفت و ايستادگي مي کند و بر اين اعتقاد است که مبارزه بايد با دورانديشي و با شکيبايي تداوم يابد و نبايد شرايطي به وجود آيد که پاريس به ورشوي ديگري تبديل شود. فصل پاياني فيلم که همان لحظه هاي جشن و سرور مردم پاريس و ورود نيروي متقين به شهر و تسليم شدن فرمانده کل قواي آلمان (نماينده هيتلر) در پاريس است، به ويژه با تدوين ظريف آن به نماهايي که ژنرال دوگل در کنار ساير نيروهاي مقاومت و مردم عادي شهر در ميان انبوه جمعيت ديده مي شود، از بخش هاي به يادماندني و مستندگونه چنين اثري است که در ذهن بيننده فيلم باقي مي ماند. منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 85/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 588]