تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816522980




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

برآوردن آرزوها با سنگ جادو


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برآوردن آرزوها با سنگ جادو
برآوردن آرزوها با سنگ جادو ترجمه: فوژان نجف زاده «کوچولوها» (Shorts) به روايت رابرت رودريگز، کارگردان در حومه شهرک بلک فال، تمامي خانه ها يک شکل اند و ساکنانشان براي شرکت صنايع بدون مرز بلک باکس کار مي کنند، شرکتي که رفته رفته تمامي کشور را فرا گرفته است. آقاي بلک براي تئوتامپسن يازده ساله، فراتر از استخدام والدينش هيچ کاري نکرده. تئويي که دلش مي خواهد چند دوست پيدا کند. تا اين که قطعه سنگ رنگارنگ و رمزآلودي از آسمان پايين مي افتد، با سر تئو برخورد مي کند و همه چيز را تغيير مي دهد. اين سنگ آرزوهاي هر کسي را که آن را در دست بگيرد برآورده مي کند، پيش از آن که خيلي طول بکشد و آرزوهايي که به مسيرهاي غلط رفته اند. محله را در هجوم و ازدحام سفينه هاي کوچک، لشکرهايي از تمساح و لولوخورخوره هاي غلو پيکر و آشوب جادويي تکان دهنده اي که در هر گوشه و کنار خيابان به راه افتاده، فرو ببرند. ولي مشکل واقعي از زماني شروع مي شود که دست بزرگ ترها به سنگ مي رسد حالا تئو و دوستان جديدش بايد تلاش کنند تا شهرشان را از رقابت ساکنانش نجات بدهند و در اين راه درک مي کنند که آن چه آرزو مي کنند، هميشه آن چيزي نيست که مي خواهند بچه ها هميشه مي خواهند دوستان بيشتري داشته باشند و تلاش مي کنند متفاوت باشند و هر کار ممکني براي تحت تأثير قرار دادن ديگران انجام مي دهند اين جا نيز با داستان کودکي مواجهيم که تخيلاتش را بيشتر از دنياي پيرامونش باور دارد و به دنبال بازيگوشي و پيدا کردن دوستان بيشتر است. والدين تئو که در شرکت بلک باکس کار زيادي بر عهده شان است، وقتي براي گذراندن با پسرشان ندارند تئو که از دست آن ها ناراحت و از دست آقاي بلک عصباني است، سعي مي کند با رؤياپردازي روي پاي خودش بايستد. او يازده سال دارد و در سني است که بچه ها سعي مي کنند مستقل باشند و شيوه بيان شخصي شان را شکل دهند. با سقوط سنگ رنگين کماني از آسمان در دستان تئو که رؤياهاي خارق العاده او را به زندگي مي آورد، هيجان زندگي تئو و دوستانش شروع مي شود. از ميان فيلم هاي خانوادگي/ ماجراجويانه / نوجوانانه، کوچولوها ماجراها و تخيلات يک کودک را به عالي ترين شکل شرح مي دهد. اين روياهاي کودکان است که ماجراهاي فيلم را خلق مي کند. رابرت رودريگز کارگردان فيلم، نوشتن فيلمنامه را نيز بر عهده داشته و در تهيه فيلم اليزابت اولان، همسرش با وي همراه شده، از ديگر اعضاي اين گروه مي توان از جيمي بنت، دن گرهارت، ترور کنون و جيمز اسپيدر نام برد. او فيلمنامه اين فيلم را با کمک پسرانش نوشته و با اشاره به ديگر نمونه هاي اخير فيلم هاي فانتزي / خانوادگي مي گويد: « نياز داريم در فيلم هاي کودکان و نوجوانان به فراتر از خوکچه هاي هندي و سنجاب هاي سخن گو بنگريم.» رابرت که متولد تگزاس است، در خانواده اي با ده فرزند بزرگ شده و برخلاف فرزندان وسطي چنين خانواده هاي پر جمعيتي که احساس گم شدگي به آن ها دست مي دهد، وي هميشه به عنوان بچه اي بسيار خلاق و فعال حضور خود را به رخ مي کشيد، هنرمندي بالفطره که همواره تکه اي کاغذ و مدادي در دست داشت و در حال طراحي و خط خطي کردن بود. مادر رابرت که سينماي کسل کننده دهه 1970 را نمي پسنديد، بچه هايشان را در سفرهايي هفتگي به سالن نمايش مشهور سن آنتوئيو مي برد و روح آن ها را از اعجاب دوران طلايي هاليوود مي انباشت، از آثار سرجو لئونه گرفته تا کلاسيک هاي دوران صامت همچون چارلي چاپلين و باستر کيتن. رابرت جوان خيلي زود دوربين سوپر 8 ميليمتري قديمي خانواده را پيدا مي کند و نخستين فيلم هايش را در ژانرهاي گوناگون مي سازد: اکشن، علمي - تخيلي، وحشت، درام و انيميشن استاپ موشن. او وسايل خانه و کوچه و خيابان هاي شهر را در اين فيلم ها به تصوير مي کشد و براي نقش آفريني، گسترده ترين گروهي را که در اختيار دارد به کار مي بندد: خانواده اش. در پايان دهه، پدرش يک فروشنده سيار، آخرين نمونه اعجاب تکنولوژي خانگي را با خود به خانه مي آورد. يک دستگاه ويدئو و همراه آن به عنوان هديه اي از جانب مغازه يک دوربين ويدئو. رابرت با اين ابزار جديد به فيلمسازي ادامه مي دهد. فيلم ها را براي دوستان مشتاق به بازي در آن ها نمايش مي دهد و در محله به عنوان بچه فيلمساز مشهور مي شود. رابرت در طول ترم درسي مجاز است به جاي مقاله، فيلم تحويل دهد، چرا که معلمانش مي دانند براي ساختن فيلم بيشتر تلاش خواهد کرد تا آماده کردن يک مقاله او ساختن کميک استريپي با نام اراذل را نيز شروع مي کند و فيلم هايش در تمامي مسابقات و جشنواره هاي محلي فيلم برنده مي شوند. در آستانه ورود به دانشگاه مشهور آستين، نمرات پايين رابرت تهديدي براي تحصيل او در دانشکده فيلم مي شوند و وي براي اثبات شايستگي اش به فيلمسازي تکيه مي کند. سه گانه فيلم هاي کوتاه داستان هاي آستين با حضور خواهران و برادرانش تمامي امتيازات شاگرد اول ها را پشت سر مي گذارد و به رابرت اجازه ورود به دانشگاه را مي دهد. پس از پذيرفته شدن، رابرت چهارصد دلار از پولش را به ساخت فيلم جديدش اختصاص مي دهد، فيلم کمدي - تخيلي کوتاه 16 ميليمتري تخته بالاي سر (1991). رابرت هر ايده و کلکي را که به ذهنش مي رسد در ساخت اين فيلم به کار مي برد و در نهايت اين فيلم کوتاه جوايز زيادي را نصيبش مي کند. پس از ملاقات و ازدواج با همسرش ايده ديوانه واري به ذهن رابرت رسيد: بدنش را پس از مرگ - به علم خواهد فروخت تا هزينه ساخت نخستين فيلم سينمايي اش را تأمين کند ( فيلم اکشني مکزيکي درباره گيتاريست غربيه اي که دنبال کار مي گردد، ولي از ماجرايي سرشار از تيراندازي سر در مي آورد) . رابرت تصميم داشت فيلم را با بازار ويدئوي اسپانيايي زبان بفروشد و خود را آماده ورود به حرفه اي پر منفعت در هاليوود کند. رابرت از اين راه هفت هزار دلار براي خلق ال مارياچي (1992) فراهم مي کند. ولي برخلاف انتظارش فيلم گمنام نمي ماند، بلکه وارد جشنواره فيلم ساندنس و به اثري محبوب تبديل مي شود. رابرت براي پخش فيلم با شرکت کلمبيا پيکچرز معامله مي کند و به عنوان فيلمسازي حرفه اي که در آغاز راه است، شناخته مي شود. او که به موقعيت هاي به دست آمده اکتفا نمي کند، بلافاصله در پروژه مسابقه دهندگان در جاده (1994) که به منظور پخش تلويزيون کابلي تهيه مي شود، ساخت قسمتي به نام چهار اتاق (1995) را بر عهده مي گيرد که تحسين شده ترين بخش اين مجموعه از کار درآمد. در همين سال وي دسپرادو را به عنوان دنبال ال مارياچي با حضور آنتونيو باندراس و سلما هايک مي سازد و فيلم، نقطه آغاز فعاليت حرفه اي اين دو در ايالات متحده مي شود ( دو بازيگري که بعد از آن در بسياري آثار رودريگز حضور يافتند) . اين فيلم بر شهرت رودريگز به عنوان کارگرداني که با بودجه هاي کوچک، آثاري بزرگ خلق مي کند، افزود. در سالي که فيلم هايي همچون بتمن براي هميشه و چشم طلايي بودجه ها را تا مرز صد ميليون دلار هل مي دادند، رودريگز دسپرادو را با تنها هفت ميليون دلار به سرانجام رساند. دسپرادو همچنين آغاز دوستي طولاني اي ميان رودريگز و کوئنتين تارانتينو، فيلمساز مستقل اعجوبه است که همکاري هاي زيادي را به ارمغان آورد. از جمله فيلم خون آشامي از بام تا شام ( 1996) که کارگرداني رودريگز، امضاي تارانتينو را نيز با خود به همراه دارد. فيلمي انتزاعي درباره دو برادر جنايتکار که در فرار از نگهبانان تگزاس، از کافه اي مکزيکي که مورد هجوم خون آشام ها قرار گرفته سر در مي آورند. رودريگز پس از توقفي دو ساله در فيلمسازي اش (براي وقت گذراني با خانواده، پروراندن ايده ها و رد کردن پيشنهادهاي هاليوود) با ساخت فيلم علمي / تخيلي دانشکده (1998) مسير از بام تا شام را دنبال مي کند. فيلمنامه دانشکده توسط کوين ويليامسن (نويسنده جيغ / 1994) خلق شده. اما به رغم آن که فيلم دنباله کوچکي هم براي خود دست و پا مي کند، به عنوان آخرين فيلم موفق رودريگز در آن زمان مطرح مي شود. منتقدان و تماشاگران همگي شروع به صحبت از فيلمنامه اي بي روح و کسل کننده، گروهي بي انگيزه و تبليغات تجاري شرم آور (متأثر از قرارداد بازاريابي با طراح لباس تامي هيليگر) کردند. پس از وقفه ديگري، اين بار به مدت سه سال، رودريگز دست به ساخت موفق ترين و نامنتظره ترين فيلمش زد. پس از رشته اي آثار اکشن و ترسناک که براي مخاطب بزرگسال طراحي شده بود، هيچ کس فيلم خلاق و رنگارنگ بچه هاي جاسوس (2001) را پيش بيني نمي کرد. رودريگز فيلمنامه را بر اساس چهاراتاق (اثر خودش در 1996) نوشت و داستان آن درباره خواهر و برادر نوجواني است که کشف مي کنند والدين به ظاهر سست و بي مزه شان (آنتونيو باندراس و کارلا گوگينو) در واقع دو تن از فوق العاده ترين مأموران مخفي جهان فيلم به موفقيت عظيمي ميان تماشاگران و منتقدان دست يافت. رابرت بعد از آشنايي با فيلمسازي ديجيتال از طريق جرج لوکاس، خلاقيت و انعطاف پذيري اين تکنولوژي کم هزينه را در تمامي فيلم هاي بعدي اش از جمله بچه هاي جاسوس 2 به کار برد. همچنين جزيره رؤياهاي گم شده (2002) و متعاقب آن سومين قسمت بچه هاي جاسوس که با نام پايان بازي و به صورت سه بعدي در سال 2003 اکران شد فيلمي که با به کار بردن ساختار خيره کننده 3D ، پرسودترين قسمت مجموعه به شمار مي رود. در همين سال رودريگز قسمت نهايي داستاني که او را به شهرت رسانده بود، يعني ال مارياچي را تکميل کرد: روزي روزگاري در مکزيک(2003) که حاوي اداي احترام رودريزگ در مقام کارگردان به وسترن هاي سرجولئونه است که با آن ها بزرگ شده بود. فيلم با گروهي مايه فخر و مباهات متشکل از آنتونيو باندراس (بازگشت او در نقش گيتاريستي که دست به تفنگ مي برد)، جاني دپ (در نقش مأمور رشوه خوار سيا که سعي در بازي دادن باندراس دارد)، سلما هايک، ميکي رورک، ويليام رانو و اوا مندز حتي بيش از دو فيلم قبلي مجموعه حاوي تيراندازي به سبک مکزيکي است. رابرت براي برگزيدن فيلم بعدي اش، در صدد ملاقات با فرانک ميلر، هنرمند/ نويسنده مشهور کتاب هاي کميک استريپ برآمد، شخصي که با صراحت اعلام کرده بود هيچ گاه اجازه اقتباس سينمايي آثارش را نمي دهد به رغم اين موضوع، وقتي رودريگز برنامه اش براي ساخت اثر مشهور ميلر شهر گناه (2005) را با او در ميان گذاشت، ميلر از صميم قلب متقاعد شد شهر گناه مجموعه اي از داستان هاي نوارگونه که در زاغه اي خيالي آکنده از جنايت روي مي دهند، شامل گسترده ترين گروه بازيگران رودريگز است. رودريگز اعلام کرد که نمي خواهد صرفاً کميک استريپ هاي ميلر را اقتباس کند، بلکه قصد ترجمه آن ها را به زبان سينما دارد. اصرار رودريگز بر کارگرداني مشترک با ميلر به استعقاي او از صنف کارگردانان آمريکا ( و در نتيجه برکناري متعاقبش از فيلم جان کارتر از مريخ / 2006) منجر شد، هر چند که هيچ گاه از اين تصميم با پشيماني ياد نمي کند. رودريگز با چنيني سابقه اي، تعريف دوباره اي از آن چه فيلمسازان نبايد زير بار آن بروند به دست داده. پرهيز از بودجه هاي هنگفت هاليوود، قراردادهاي کاري چندگانه و اتحاديه هاي قدرتمند براي حفظ آزادي خلاق، تصميماتي است که براي بسياري فيلمسازان به قيمت حرفه شان تمام شده است. رودريگز اين محدوديت ها رابا خلق تعدادي از خلاقانه ترين آثاري که پرده سينما تاکنون به خود ديده، به نقاط قوت خود تبديل کرده. وي پيوسته در حال فيلمسازي است و به سختي قابل پيش بيني است که حرفه اش پس از اين به کدام سمت خواهد رفت!برگرفته از : Scifi Wire (July 2009 منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 85/س
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 410]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن