محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828673472
نقد كتاب « اين سه زن » (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد كتاب « اين سه زن » (2) در مجموع آقاي بهنود در اين كتاب به نوعي قلمپردازي ميكند كه خواننده تصور نمايد روي كار آمدن رضاخان و پس از او فرزندش محمدرضا نتيجه يك سري فعل و انفعالات سياسي و شرايط تاريخي بوده است والا اراده خاص خارجي در اين زمينه وجود نداشته است. در مورد رضاخان نيز اين ادعا را به صراحت مطرح ميسازد: «از جمله حوادث اين دوره، چرخشي در سياست انگلستان بود كه در سفر سِر پرسي لورن وزير مختار انگليس به لندن به او ابلاغ شد. لورن دستوراتي دريافت كرده بود براي نزديك شدن به وزير جنگ و حمايت از او. پيام آور لورن نيز فروغي بود. به اين ترتيب اخبار خفيه نويسان انگليس نيز بر جمع اطلاعات رضاخان افزوده شد. از اين مجموعه، اولين ثمرهاي كه به بار آمد دستگيري قوامالسلطنه بود- تنها شانس شاه و مدرس براي مقاومت در مقابل رضاخان...»(ص167) و بر همين روال در چند فراز از دولت سيدضياء به عنوان دولت كودتا ياد ميكند.(ص145) در حالي كه طراحان و عاملان داخلي كودتا از ابتدا مشخص بودند و بر همين اساس «رضا شصت تير» به عنوان يك قزاق جزء، مراحل ترقي را به سرعت طي كرد تا به سردار سپهي رسيد. لذا اين كه گفته شود سياست انگليس در زمان وزير جنگي رضاخان به سوي وي چرخش كرد كاملاً خلاف واقع است، زيرا ارتقا فردي بيسواد و «افراطگر در ميگساري و قماربازي»(ص12) با نظر افسران انگليسي صورت گرفت كه آقاي بهنود نيز به آن اذعان دارد؛ بنابراين هر آشناي با تاريخ معاصر ايران با هر گرايشي ناگزير از آن است كه رضاخان را عاملي مورد مطالعه قرار گرفته و مطيعتر از هر فرد ديگر متمايل به لندن قلمداد كند. اظهارات متناقضي از اين دست كه در كتاب «اين سه زن» به وفور يافت ميشود قطعاً نميتواند واقعيتها را مخدوش سازد. دومين نكتهاي كه واقعنگاري آقاي بهنود را نزد خواننده زير سئوال ميبرد عدم معرفي اشرف پهلوي است. در حالي كه به مقتضاي نام كتاب ميبايست به ابعاد زندگي همزاد محمدرضا پهلوي نيز پرداخته ميشد، بسيار اندك در مورد اشرف قلمفرسايي شده است. از همكاري او با باندهاي جهاني قاچاق مواد مخدر (كه خبر درگيريهاي فيزيكي و مسلحانه وي با ساير باندها در خارج كشور به مطبوعات درز كرد. ر.ك. به كتاب آخرين سفر شاه نوشته ويليام شوكراس، ص241)، نقش محوري و اصلي وي در خارج كردن عتيقهها و آثار باستاني كشور (بعدها پسرش اين نقش را دنبال كرد) و... هيچگونه سخني به ميان نيامده است، در عوض به نقل از قوامالسلطنه ادعا ميشود كه اشرف وطنفروش نيست: «خبر ديگري كه در آن ملاقات به گوش قوامالسلطنه رسيد، احتمال سفر اشرف به شوروي بود... جملهاي گفت كه بعدها به دفعات از او نقل شد. «اين دختره جاهطلب است، وطن فروش نيست. برادرش حاضر است براي بركناري من از آذربايجان بگذرد. اصلاً شاه جنوب ايران باشد و نوكر انگليسيها. ولي اين دختره، اينطور نيست...»(ص359) و در فراز ديگري بسيار فراتر رفته و تدبير قوامالسلطنه را براي بيرون كردن روسها از شمال كشور و جمع شدن بساط نيروهاي مورد حمايت آنان چون فرقه دمكرات آذربايجان را به صورت سؤالي به اشرف نسبت ميدهد: «هنوز سئوال اصلي باقي است. آيا مظفر فيروز قرباني توافق قوام و اشرف در آن عصرانه خصوصي كاخ شد؟ چنان كه سئوال بزرگتر نيز در پي آن آمد: آيا فرقه دمكرات نيز قرباني ديدار خصوصي استالين با اشرف نشد؟»(ص362)شايد اين بخش از اظهارات منتسب به قوامالسلطنه را بتوان با واقعيتهاي تاريخي منطبق دانست كه پهلويها حاضر بودند براي بقاي سلطنت خود از بخشي از ايران بگذرند. بيجهت نيست كه هم در زمان رضاخان و هم در دوران محمدرضا پهلوي بدون اينكه جنگي صورت گيرد بخشهايي از خاك ايران جدا شد و در اختيار بيگانگان قرار گرفت. رضاخان علاوه بر بخشش سخاوتمندانه نفت ايران به انگليسيها كه قاجارها نيز اين چنين به اين كار مبادرت نكرده بودند، از نفت خانقين و ارتفاعات آرارات نيز به نفع عراق و تركيه گذشت. محمدرضا نيز به دستور انگليس از بخشي از خاك ايران (بحرين) چشم پوشيد تا بتواند با حمايت بيگانه به مالاندوزي بپردازد. البته آقاي بهنود نيز به اين امر اذعان دارد: «حادثه ديگري كه ميتوانست آرامش خاطر شاه را فراهم آورد، پيمان سعدآباد بود. وزيران خارجه تركيه، عراق و افغانستان در تهران گرد آمدند و در سعدآباد بر پيماني امضا گذاشتند و اينها هم معناي استقرار رژيم را داشت. براي رسيدن به اين پيمان، رضاشاه، به اختلافات ارضي با تركيه و عراق پايان داد. از نفت خانقين گذشت و هم از ارتفاعات آرارات. اين مجموعه به اضافه باجي كه در قرارداد نفت به انگليسيها داده بود، در آستانه جنگ جهاني حكومت او را به عنوان حلقهاي از كمربند دور شوروي در چشم لندن عزيز ميداشت. گذراندن قانوني كه داشتن هر نوع افكار اشتراكي را در ايران ممنوع و غير قانوني اعلام ميداشت، نكته ديگري بود كه بر اساس خواست انگليسيها به تصويب رسيد.»(ص277) همچنين در مورد اينكه نتيجه حكومت پهلوي اول براي ملت ايران چه بود، كتاب «اين سه زن» نيز به گوشههايي از حقايق اشاره دارد: «در تهران، مركز فرماندهي رضاخان، به قساوت سرپاس مختاري كه گوي سبقت از درگاهي و آيرم ربوده بود، همه چيز تحت كنترل بود و با گذر ايام و پيري، رضاخان سختگيرتر ميشد. رئيسان املاك در شهرستانها، هر روز چند سندي به دفتر مخصوص ميفرستادند و صاحبان آن املاك معمولاً نفي بلد ميشدند.»(ص275) و در فرازي ديگر ميافزايد: «او اينك سلطنتي را رها ميكرد كه آن را به بهاي كشتن صدها تن و بيخانمان كردن هزاران نفر حفظ كرده بود و خوب ميدانست دستهاي پسرش براي گرفتن چنين فولاد گداختهاي چقدر ضعيف است. هيچ عاملي جز تهديد به حضور نظامي روسها و دستگيريش توسط آنها نميتوانست او را وادارد كه از آن اتاق سري و قفلدار پشت دفتر مخصوص چشم بپوشد، در آن اطاق چهل و چهار هزار سند منگولهدار وجود داشت كه تقريباً هيچ كدام از آنها را صاحبان اصلي به ميل نفروخته يا نبخشيده بودند.»(ص306) حتي اگر آمار ارائه شده توسط آقاي بهنود را قرين به صحت بپنداريم به خوبي مشخص ميشود كه آيا پهلويها وطنپرست بودند يا وطنفروشاني صرفاً مال پرست. البته در مورد املاك مرغوبي كه در سراسر ايران به تصاحب رضاخان درآمد آمار متفاوتي ارائه شده است. از جمله استاندار فارس و سپس خراسان در دوران پهلوي دوم در اين زمينه ميگويد: «پس از اينكه رضاشاه كنار رفت، موضوع دارايي ايشان در گردهماييهاي سياست پيشگان داخلي و خارجي مطرح شد و بزرگان قوم به اين نتيجه رسيدند كه براي جلوگيري از هرگونه سوءتفاهمي، در آغاز ملكها و نقدينه و غيره كه متعلق به ايشان بود به محمدرضا وليعهد منتقل شود... در ضمن كساني دادخواستهايي درباره زمينها و داراييشان كه از سوي رضاشاه گرفته شده و يا خريداري شده به دادگاه تسليم كردند. جمع رقبههايي كه به مالكيت رضاشاه درآمده بود نزديك پنج هزار و ششصد فقره بالغ ميشد.» (گذر عمر، خاطرات سياسي باقر پيرنيا، انتشارات كوير، تهران، صص 5-284) مشاور خانم فرح ديبا نيز در اين زمينه ميگويد: «اين بنياد (پهلوي) در سال 1337 تأسيس شد و سپس املاك خصوصي شاه در اختيار آن قرار گرفت. اين املاك كه عبارت از 830 دهكده با مساحتي برابر با دو ميليون و نيم هكتار بودند به عنوان ارث پدر، از رضاشاه به محمدرضاشاه رسيده بود. رضاشاه، در طول سالهاي آخر حكومتش يعني تا 1320، به گونهاي مستبدانه، بهترين زمينهاي كشاورزي ايران را غصب كرد كه بخش اعظم اين زمينها در مناطق حاصلخيز سواحل درياي خزر واقع شده بودند.»(از كاخ شاه تا زندان اوين، احسان نراقي، ترجمه سعيد آذري، چاپ دوم، صص5-94)به اين ترتيب به خوبي ميتوان به انگيزه رضاخان در اعطاي امتيازات چشمگير به بيگانگان (كه آقاي بهنود آن را بيگانه ستيزي ميخواند) پي برد. وي به صورت جنون آميزي به جمعآوري پول و ملك ميپرداخت. همچنين حساب ارزي وي در لندن و ريالياش در بانك ملي ايران جايي براي تطهير افرادي كه بيگانگان مستقيماً بر ملت ايران مستولي ساختند، باقي نميگذارد. از جمله مهمترين وقايع تاريخي ديگري كه مورد توجه جدي كتاب «اين سه زن» قرار گرفته و به تفصيل به آن پرداخته شده وقايع سالهاي 1331 و 1332 است. در اين بخش روايتگر تاريخ به دكتر مصدق و شاخه نظامي حزب توده به رهبري كيانوري و مريم فيروز نزديك ميشود. نگاه يكسونگر در اين زمينه، هم مانع از تشخيص ايرادات و ضعفهاي دكتر مصدق و هم آيتالله كاشاني ميشود. از سويي، در حالي كه به هيچ يك از خطاهاي دكتر مصدق در اين كتاب اشاره نميشود، مسائلي به آيتالله كاشاني نسبت داده ميشود كه كاملاً جعلي است: «... سكوت راديو شكست الو... الو... مردم من ميراشرافي...» اين صداي گوش خراش كه ميخواست پيام آيتالله كاشاني را بخواند و نزديك شدن سرلشكر زاهدي به ايستگاه راديو را مژده بدهد، در عين حال خبر ميداد كه مصدق تكهتكه شده، دكتر فاطمي نيز به دست مردم افتاده... اين خبر كه فقط صبح فردايش خلاف آن ثابت شد ناگهان دنيا را بر سر مريم كوفت. كروميت روزولت نيز در نهانگاه، خبر را از همان راديو شنيد و منتظر ماند تا پيام آيتالله كاشاني در تأييد بركناري و سقوط مصدق توسط فرزندش خوانده شود و صداي زاهدي به گوش برسد، آنگاه شامپايني را از يخ درآورد...» (صص2-421)براساس اسناد و مدارك موجود هرگز آيتالله كاشاني پيامي در اين روز صادر نكرده بود. از طرفي اقدام شخصي مصطفي كاشاني- كه تفاوتهاي بارزي با پدر داشت- به حضور در راديو با واكنش شديد آيتالله كاشاني مواجه ميشود. در اين زمينه آقاي محمدحسن سالمي (نوه آيتالله كاشاني) در بيان خاطرات خود از روز 28 مرداد، از برخورد تند پدربزرگ خويش با «مصطفي» خبر ميدهد. به روايت آقاي سالمي، در آن روز كه آيتالله كاشاني در منزل ايشان در تهران ميهمان بوده است، بعد از بازگشت فرزندشان از راديو بشدت با او برخورد ميكند و به صورت اهانتآميزي وي را مورد سرزنش قرار ميدهد. (خاطرات شفاهي محمدحسن سالمي، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران) ضمن اينكه عليالقاعده نوارهاي راديو در اين روز موجود است و با مراجعه به آرشيو ميتوان به جعلي بودن ادعاي قرائت پيام آيتالله كاشاني از راديو به سهولت پي برد. با اين وجود آقاي بهنود به اين خبرسازي اكتفا نميكند و به جعل خبر مشابهي با بهرهگيري از نقل قول افسران حزب توده مبادرت ميورزد: «افسران خبر ميدادند كه زاهدي در شميران از آيتالله كاشاني ديدار كرده، بقايي، حائريزاده و مكي هم در زيرزمين باشگاه افسران با زاهدي سنكنجبين و خيار ميخوردند.» (ص424)چنانكه اشاره شد آيتالله كاشاني اصولاً در آن روز در شميران نبوده و چنين ملاقاتي بين وي و زاهدي صورت نگرفته است. اما ظاهراً براي ملكوك ساختن شخصيت آيتالله كاشاني در حد يك همكاري كننده با زاهدي، نويسنده كتاب «اين سه زن» به چنين داستان پردازيهايي نيازمند بوده است، در حالي كه موضع آيتالله كاشاني در برابر زاهدي و نامه هشدارگونه وي به دكتر مصدق در مورد كودتا مشهورتر از آن است كه آقاي بهنود از وجودش بياطلاع بوده باشد. اينكه نويسنده به چه دليل به چنين نامهاي هرگز اشاره نميكند، بلكه به عكس با جعل مطالبي سعي در القاي دخالت آيتالله كاشاني در كودتا دارد، جاي سئوال باقي ميگذارد. نكته جالب در همه اين روايتگريها، پرداختن به جزئياتي است كه خواننده هرگز تصور بيپايه بودن آن را نكند؛ بيرون آوردن شامپاين از يخ توسط روزولت، سنكنجبين و خيار خوردن آقايان در زير زمين باشگاه افسران و ... به نوعي به اخبار جعلي پيوند ميخورد كه كمتر ترديدي در صحت و سقم خبر ايجاد نشود. در كنار انتشار چنين روايتهايي به نقل از سازمان افسران حزب توده، نويسنده كتاب «اين سه زن» تلاش ميكند نقش اين حزب را در بسيج مردم و اعتراضات گسترده در روز 30 تير كه شاه را مجبور به كنار گذاشتن قوام كرد، بسيار پررنگ سازد: «روز 29تير اعلاميه حزب توده و آيتالله كاشاني، با هم منتشر شد. كاشاني دستور اعتصاب عمومي صادر كرد و حزب توده به تمام افراد خود دستور داد براي تظاهرات و روزي سخت آماده شوند، سرلشكر علوي مقدم فرماندار نظامي تهران از شاه كسب تكليف كرد و پاسخهاي مبهم شنيد.» (ص398)در همين حال كه نويسنده نقش حزب توده را در بسيج مردم پررنگ ميسازد، در فرازي ديگر به صورت كاملاً متناقض، در بررسي علت شكست دولت مصدق ميگويد: «حزب توده به يك ضعف مهم تشكيلاتي خود واقف نيست. اين حزب كه تحصيلكردهها و افراد بااستعداد و باسواد را در ميان تمام طبقات حتي شاهزادگان و خوانين به خود جلب كرده، در ميان لومپنها و افراد بيسواد جايي ندارد، از همين نقطه گزيده ميشود. دكتر مصدق نيز جز اين نيست، به اشاره او دانشگاهها و مدارس و حتي بازار تعطيل ميشوند، او چهرهاي جهاني شده است، ولي در دروازه غاز و دروازه قزوين و نقاط محروم كه تمام اين دعوا برسر آنهاست، نه او و نه جبهه ملي نفوذي ندارند. معمولاً اين گروه با اعلاميهاي از آيتالله كاشاني به خيابان ميريختند و يا حركات دشمن را خنثي ميكردند، اينك آيتالله با دولت نيست.» (ص417) در اين فراز براي ناچيز جلوهگر ساختن نقش آيتالله كاشاني در نهضت ملي شدن صنعت نفت دو جفا صورت ميگيرد؛ يكي به تودههاي مردم كه شجاعانه به صحنه آمدند و نهضت را به پيش بردند عنوان «لومپن» (لات و بيسروپا) داده ميشود، ديگر اينكه آقاي كاشاني فردي در حد لومپنها معرفي ميشود. دستكم آقاي بهنود نبايد فراموش ميكرد كه در اين دوران يعني تا قبل از عزم مصدق براي تعطيلي مجلس شوراي ملي آقاي كاشاني رئيس مجلس بود، يعني قاعدتاً در ميان نخبگان نيز داراي پايگاه بود. ضمن اينكه زماني كه مردم با اطلاعيه آيتالله كاشاني به صحنه آمدند و شاه را وادار به بازگردانيدن مصدق به پست نخستوزيري كردند، «ملت غيور و سلحشور ايران» خطاب ميشدند اما زماني كه آقاي كاشاني هم كنار گذاشته ميشود و از طرفي افراد مرموزي چون مظفر بقايي گره كور اختلافات را كورتر ميكنند و ديگر اطلاعيهاي براي بسيج مردم صادر نميشود، همين مردم كه به صحنه نميآيند تبديل به مشتي لومپن ميشوند. البته اين كه تودهايها از يك سو به دكتر مصدق نزديك ميشوند و از سوي ديگر با ارتكاب اعمالي عليه اعتقادات مردم موجب دلسردي آنها به نهضت ميگردند، مسئله مرموز ديگري است كه ميبايست به طور مستقل به آن پرداخت، هرچند آقاي بهنود نيز عليرغم برخوردي سمپاتيك با شاخه نظامي حزب بعضاً به مسائلي اشاره دارد كه ميتواند زمينه تأمل خوانندگان را فراهم آورد: «شاه نظر به تصوير جهاني رژيم خود داشت و از جانب او فشار ويژهاي براي دستگيري مريم فيروز اعمال نميشود. اما اشرف نيز شاهي ديگر است و بختيار خوب ميداند كه او چه كينهاي از «آن دختره» در دل دارد... اما ساعتي بعد كه «آن دختره» را به دفتر بختيار ميبرند و او چادر از سرش برمياندازد، بختيار با تحكم به مامور دستگيري ميگويد: اين نيست. ببريدش... اما سپهبد زاهدي كه خود از فشارهاي شاه و اشرف به ستوه آمده و آخرين روزهاي صدارت را ميگذراند و همچون ديگراني كه به سلسله پهلوي خدمت كردند از آنها به جهت قدرناشناسي و ناسپاسي دل چركين است، به سرهنگ زيبائي محرمانه ميگويد مايل نيست «آن دختره» دستگير شود.» (صص6-435)اينكه عليرغم فشار شاه و اشرف، مريم فيروز و كيانوري توسط زاهدي دستگير نميشوند و سرانجام موفق به خروج از كشور ميگردند، اما دكتر فاطمي كه براي در امان ماندن به حزب توده پناه برد تا در محلهاي امن آنان از تعرض دولت كودتا محفوظ بماند، نه تنها به خارج كشور فرستاده نميشود بلكه مخفيگاه وي به سرعت لو ميرود، در مجموع عملكرد مسئول شاخه نظامي حزب توده را آنچنان ابهامآميز ميكند كه دبير اول حزب توده در اوايل دهه 50 به صراحت نسبت وابستگي به وي ميدهد: «ايرج اسكندري كه اصلاً تصوري از ماجرائي ندارد كه در تهران ميگذرد در مسكو ادعا ميكند كه مريم و كيانوري از عوامل دستگاه اطلاعاتي بريتانيا هستند.» (ص434)البته بايد اذعان داشت كه نقش مرموز جناحي از حزب توده و افراد وابسته، اما به ظاهر مبارزي چون مظفر بقايي در خطاهاي دكتر مصدق و آيتالله كاشاني تعيين كننده است كه پرداخت جامع به آن در اين مختصر نميگنجد. نويسنده كتاب به جاي برخوردي منصفانه با ضعفهاي سياسي اين دو شخصيت برجسته نهضت ملي شدن صنعت نفت، در حالي كه نسبتهاي مغرضانهاي را به آيتالله كاشاني ميدهد بسياري از واقعيتهاي تاريخي را كه با بيان آنها ضعفهاي دكتر مصدق در معرض قضاوت قرار ميگيرد، اصولاً مطرح نميسازد. براي نمونه انتصاب سرتيپ متين دفتري به رياست شهرباني توسط دكتر مصدق را بايد مورد اشاره قرار داد در حالي كه به دليل آشكار شدن وابستگياش بايد دستگير ميشد. آقاي دكتر كريم سنجابي رئيس جبهه ملي در دهه 50 در اين زمينه ميگويد: «من آنجا خدمت مصدق بودم كه تلفن زنگ زد. وصل به تلفن يك بلندگو بود شنيدم سرتيپ رياحي است كه صحبت ميكند. رياحي به او گفت: اجازه بدهيد ما تيمسار دفتري را دستگير بكنيم. ميدانيم دفتري پسرعموي مصدق بود. مصدق گفت: چكار كرده است؟ گفت: در اين كار آلوده است... توي همان عمل كودتا و توطئهها. مصدق گفت: بگيريد... فردا صبح كه من نزد مصدق رفتم توي پلهها به همين تيمسار دفتري برخوردم. ديدم گريه ميكند. گفتم: چرا گريه ميكني؟ گفت جگرم ميسوزد عموي من مورد تهديد قرار گرفته و حالا ميخواهند مرا دستگير بكنند. من رفتم به مصدق گفتم كه تيمسار دفتري در راهرو ايستاده و گريه ميكند. گفت بگو بيايد تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بياد تو، با او وارد اطاق شديم، مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهرباني را تحويل بگير. به رياحي هم تلفن كرد و گفت: آقاي رياحي شهرباني تحويل سرتيپ دفتري است.» (خاطرات سياسي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات صداي معاصر، 1381، صص160-159) انتصاب دفتري به رياست شهرباني موجب شد كه فرداي آن روز شهرباني كاملاً در اختيار كودتاگران قرار گيرد. دكتر سنجابي در فرازي ديگر از خاطرات خود به طرح انتقاد ديگري ميپردازد كه از سوي آيتالله كاشاني نيز مطرح شده است و آن آزاد گذاشتن زاهدي با اطلاع از اين موضوع است كه وي شرائط داخلي را براي كودتاي بيگانگان در كشور فراهم ميكند: «يك نفر از خود عوامل كودتا كه نميدانم چه شخصي بود با مصدق ارتباط محرمانه داشت و جريان را مرتباً به وسيله تلفن به او خبر ميداد. ولي متاسفانه مصدق اقدام و تجهيزاتي كه براي جلوگيري از كودتا لازم بود نتوانست به عمل بياورد و باز متاسفانه در چند روز پيش از كودتا به زاهدي اجازه داد كه از تحصن مجلس سالم بيرون برود. س (سئوال مصاحبه كننده طرح تاريخ شفاهي هاروارد): دكتر معظمي رفت و شنيدم كه بدون اجازه مصدق اين كار را كرد: ج: نخير بدون اجازه مصدق نبود من در منزل آقاي دكتر مصدق بودم كه معظمي رئيس مجلس آمد و به او گفت: اجازه بدهيد او را از مجلس خارج بكنيم. بعد هم كه از مجلس بيرون آمد شما هر كارش ميخواهيد بكنيد. مصدق هم اجازه داد. ممكن است مصدق بعد از اينكه معظمي رفت و از او اين اجازه را گرفت ناراحت شده باشد ولي من خودم آنجا بودم كه معظمي پيش او رفت و آمد و به من گفت كه من با مصدق صحبت كردم و از ايشان اجازه گرفتم كه زاهدي را از آنجا بياندازم بيرون. وقتي زاهدي از آنجا بيرون آمد مصدق ميتواند او را به هر كيفيتي كه ميخواهد دستگير كند.» (همان، صص1-160) بعد از خارج ساختن زاهدي از مجلس، دولت دكتر مصدق هيچگونه اقدامي در مورد فردي كه ميدانستند محوريت كودتا را به عهده دارد صورت نداد و اين در حالي بود كه حتي دوستان آقاي مصدق در جبهه ملي نيز انتظار داشتند چنين فردي بلافاصله بعد از خروج از مجلس دستگير شود. دكتر كريم سنجابي همچنين در مورد انتقاد اعضاي جبهه ملي از بازي دكتر مصدق با برگه حزب توده - يا بهتر بگويم مشكوكترين جناح آن كه موجب وحشت تودههاي مردم شد؛ همان مردمي كه در قيام سيتير بنا به دعوت و فراخوان آيتالله كاشاني به خيابانها ريختند و نهضت ملي شدن صنعت نفت را تحكيم بخشيدند- ميگويد: «... روز سالگرد 30 تير بود كه آن تظاهرات صورت گرفت و مرحوم خليل ملكي آمد و نگراني خودش را به من اظهار كرد. آقا! ديگر چه براي ما باقي مانده، تودهايها امروز آبروي ما را بردند، اين آقاي دكتر مصدق ميخواهد با ما چه كار كند... بنده هم آمدم خليل ملكي و داريوش فروهر و مرحوم شمشيري و ... را با خودم نزد دكتر مصدق بردم. خليل ملكي آنجا تند صحبت كرد. گفت آقا! مردمي كه از شما دفاع ميكنند همينها هستند. كم هستند زياد هستند همينها هستند. چه دليلي دارد كه شما قدرت توده را اين همه به رخ ملت ميكشيد و اين مردم را متوحش ميكنيد...» (خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي، نشر صداي معاصر، چاپ اول، سال 1381، ص154) و در فرازي ديگر آزادي عمل دادن به حزب توده به ويژه به جناح تندرو آن كه طي آن مستقيماً در انظار عمومي و در نشرياتشان به مقدسات مردم حملهور ميشدند و براي تضعيف جايگاه مذهب از هيچگونه توهيني فرو گذار نبودند، به نوعي حساب شده عنوان ميشود: «س: ... فكر نميكنيد دكتر مصدق يك كمي زيادهروي كرده است در بازگذاشتن دست حزب توده در آن زمان؟ ج: مصدق تودهايها را خوب ميشناخت. يك وقتي خود او به من گفت: من سه بار سوار تودهايها شدهام». (همان، ص215)آقاي بهنود نيز در كتاب خود به نزديكي شاخه نظامي حزب توده (كه در آن زمان كيانوري در رأس آن قرار داشت) با دكتر مصدق اشاره دارد: «رهبران حزب توده كه با آغاز به كار دولت مصدق، از آزادي عمل بيشتري برخوردار شده بودند، نظر داشتند كه مصدق آمريكايي است و همه اين ماجرا برساخته كمپانيهاي بزرگ نفتي است، به همين جهت او را بدتر از قوام و رزمآرا ميدانستند. مريم و كيانوري ابتدا چندان تحليل روشني نداشتند و هرچه زمان جلوتر ميرفت، آنها بيشتر به سوي مصدق متمايل شدند، اما نه رهبران گريخته به شوروي (طبري، روستا، رادمنش و كشاورز) و نه آنها كه در تهران بودند (قاسمي، بقراطي، جودت، يزدي) حرف مريم و كيانوري را قبول نداشتند.» (ص389) و در فرازي ديگر ميافزايد: «وقتي هيئت به مصدق خبر داد كه برخلاف گفته بقائي و مكي اين تودهايها نبودهاند كه زد و خورد را آغاز كردهاند، روابط مصدق با مريم بهتر شد. حالا او ميتوانست با تلفن اندروني تماس بگيرد، مصدق به اندرون برود و دور از چشم همه، با مريم و شوهرش سخن بگويد. اين خط ارتباطي بود كه كس ديگري در اختيار نداشت.» (ص391) در اينجا ميتوان حدس زد كسي كه اطلاعات كودتا را مخفيانه به مصدق ميداده احتمالاً كيانوري بوده است. هرچند دكتر كريم سنجابي از هويت او اظهار بياطلاعي ميكند، اما از آنجا كه شاخه نظامي توده در آن دوران بسيار پرقدرت بود و در همه جاي ارتش نفوذ داشت و هيچ تحركي از چشم اين شبكه دور نميماند، فرد مطلع كننده مصدق نميتواند كسي جز مسئول شاخه نظامي حزب توده باشد. اما تصور دكتر مصدق از سواري گرفتن از حزب توده زماني محك ميخورد كه شاخه نظامي اين حزب در روز كودتاي 28 مرداد، عليرغم برخورداري از امكانات گسترده و نيروهاي نظامي فراوان، اقدام چنداني براي خنثي كردن كودتا نميكند و دقيقاً همان سياست مسكو را پيگيري ميكند كه يازده تن طلاهاي ايران را در دوران دولت مصدق تحويل نميدهد، اما بلافاصله بعد از سقوط مصدق تسليم دولت كودتا مينمايد. هرچند برخي برخورد ديرهنگام مصدق در روز 27 مرداد با حزب توده را دليل اين انفعال عنوان ميكنند، اما اين امر نميتواند دليل انفعال شاخه مخفي نظامي باشد. البته آن گونه كه در تاريخ ثبت است، دشمنان استقلال ايران از بازي دكتر مصدق با اين جريان ضدمذهبي بهره بيشتري بردند زيرا اين امر به جريانات مرموز و مشكوك اين امكان را داد تا در خيابانهاي تهران ضمن سردادن شعارهاي «درود بر استالين» به مقدسات مردم توهين كنند. اين جسارتهاي حساب شده به شدت مردم را از حركت استقلالطلبانه خود مأيوس ساخت و اين تصور را در جامعه ايجاد كرد كه ممكن است ايران به زير يوغ اتحاد جماهير شوروي درآيد، بنابراين زماني كه دولت مصدق با برخي اهداف سياسي- كه از آن ذكري به ميان نميآيد- امكان اينگونه تحركات را فراهم ميكند، انگليسيها نيز چپ دست ساختهاي را سامان ميدهند تا يأس سياسي سنگيني را بر فضاي جامعه حاكم سازند. ميتوان گفت حاصل سياست سواري گرفتن از شاخه نظامي توده و مسئول آن (يعني كيانوري) موجب شد تا هم در جبهه خارجي از نگراني از خطر قرار گرفتن ايران در زير پرچم سرخ بهره لازم گرفته شود و هم در جبهه داخلي در روز كودتاي 28 مرداد هيچ نشاني از حمايت تودههاي مردم نيابيم و صحنه براي چاقوكشان و بدكاران دارودسته شعبان جعفري و عوامل بيگانه كاملاً خالي شود.در آخرين فراز از اين نقد بايد به اين نكته اشاره كرد كه نويسنده، صرفاً نام سه زن بيارتباط با يكديگر را بهانهاي براي روايتگري رمانگونه خود كرده است. والا به زندگي اشرف پهلوي كه همه تاريخنگاران از وي به عنوان مجموعهاي از زشتيها و پليديها ياد كردهاند به دلايلي خاص بسيار اندك ميپردازد. ايران تيمورتاش نيز از آن جهت كه در تاريخ معاصر ايران وزن چنداني نداشته است نميتوانسته محوريتي از كتاب را به خود اختصاص دهد. اما مريم فيروز به عنوان زني مدير كه البته از سياست درك چنداني نداشته است (همانگونه كه آقاي بهنود نيز به آن اذعان دارد، ص355) و حلقه وصل يك جريان سياسي مهم در تاريخ معاصر اين مرز و بوم با جريان حاكم در دوران پهلوي دوم بوده است، نقش مهمي در اين اثر دارد.نقش مريم فيروز كه جريان غربگرا در كشور را با جريان شرقگرا مرتبط ميسازد و به عبارت بهتر يكي از حلقههاي ارتباطي اين دو جريان به شمار ميآيد در برخي مقاطع تاريخي همچون نهضت ملي شدن صنعت نفت، بسيار سرنوشت ساز است و بايد به طور مستقل از سوي تاريخپژوهان مورد توجه قرار گيرد. «اين سه زن» البته به مطالب پراكنده ارزشمندي در اين زمينه اشاره دارد كه ميتواند به رفع برخي ابهامات كمك كند، هرچند اين كتاب داراي اشتباهات تاريخي قابل توجهي است كه از آنها نبايد غفلت كرد.پایان.منبع:دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 573]
صفحات پیشنهادی
نقد كتاب « اين سه زن » (2)
نقد كتاب « اين سه زن » (2) در مجموع آقاي بهنود در اين كتاب به نوعي قلمپردازي ميكند كه خواننده تصور نمايد روي كار آمدن رضاخان و پس از او فرزندش محمدرضا نتيجه يك سري ...
نقد كتاب « اين سه زن » (2) در مجموع آقاي بهنود در اين كتاب به نوعي قلمپردازي ميكند كه خواننده تصور نمايد روي كار آمدن رضاخان و پس از او فرزندش محمدرضا نتيجه يك سري ...
این سه زن | مسعود بهنود | دانلود کتاب
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)-نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم ... (اين سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال 75، ص14) رزمآرا البته زماني كه از خود ...
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)-نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم ... (اين سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال 75، ص14) رزمآرا البته زماني كه از خود ...
نقد كتاب « شش سال در دربار پهلوي » (2)
نقد كتاب « شش سال در دربار پهلوي » (2)-نقد كتاب « شش سال در دربار پهلوي » (2) ... مسعود بهنود نيز در كتاب «اين سه زن» در اين زمينه ميگويد: «با گذر ايام و پيري، ...
نقد كتاب « شش سال در دربار پهلوي » (2)-نقد كتاب « شش سال در دربار پهلوي » (2) ... مسعود بهنود نيز در كتاب «اين سه زن» در اين زمينه ميگويد: «با گذر ايام و پيري، ...
ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب (2) قسمت اول
ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب (2) قسمت اول-ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب (2) قسمت اول ... 171) از اين آيه، همچون آيه نخست بر مي آيد که اهل کتاب يکتاپرست نبوده به سه خدا قائل بوده و لذا ... خلاصه اينکه تقريب اول براي استدلال به اين آيه ناتمام است.
ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب (2) قسمت اول-ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب (2) قسمت اول ... 171) از اين آيه، همچون آيه نخست بر مي آيد که اهل کتاب يکتاپرست نبوده به سه خدا قائل بوده و لذا ... خلاصه اينکه تقريب اول براي استدلال به اين آيه ناتمام است.
كتاب سنگر زنان در شيراز بررسي مي شود
كتاب سنگر زنان در شيراز بررسي مي شود-به گزارش ايرنا اين روابط عمومي افزود: در اين كتاب بيست داستان با محوريت ادبيات دفاع مقدس از زنان نويسنده فارس نگاشته شده كه به دو بخش كلي تقسيم مي شود. اين گزارش حاكي ... درمان ناتوانی جنسی در زنان (2) · آماده باش در فرودگاههای هند ... ... غیرتمند ... بيش از سه تن مواد مخدر در فارس كشف شد ...
كتاب سنگر زنان در شيراز بررسي مي شود-به گزارش ايرنا اين روابط عمومي افزود: در اين كتاب بيست داستان با محوريت ادبيات دفاع مقدس از زنان نويسنده فارس نگاشته شده كه به دو بخش كلي تقسيم مي شود. اين گزارش حاكي ... درمان ناتوانی جنسی در زنان (2) · آماده باش در فرودگاههای هند ... ... غیرتمند ... بيش از سه تن مواد مخدر در فارس كشف شد ...
نقد كتاب «نخستوزير سه دقيقه قبل درگذشت» (1)
نقد كتاب «نخستوزير سه دقيقه قبل درگذشت» (1)-نقد كتاب «نخستوزير سه دقيقه قبل ... آقاي تربتي اولين فردي نيست كه با اين ادعا كتابي را در مورد اميرعباس هويدا عرضه ... 2 دعوت به پالودن رسوبات ذهني جامعه نسبت به تاريخسازان عصر پهلوي در ... بنابراين يك زن مؤمنه و مقيد به باورهاي اسلامي اصولاً نميتواند به عقد يك بهايي درآيد.
نقد كتاب «نخستوزير سه دقيقه قبل درگذشت» (1)-نقد كتاب «نخستوزير سه دقيقه قبل ... آقاي تربتي اولين فردي نيست كه با اين ادعا كتابي را در مورد اميرعباس هويدا عرضه ... 2 دعوت به پالودن رسوبات ذهني جامعه نسبت به تاريخسازان عصر پهلوي در ... بنابراين يك زن مؤمنه و مقيد به باورهاي اسلامي اصولاً نميتواند به عقد يك بهايي درآيد.
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)-نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم ... (اين سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال 75، ص14) رزمآرا البته زماني كه از خود ...
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)-نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم ... (اين سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال 75، ص14) رزمآرا البته زماني كه از خود ...
نقد كتاب « داوری » (2)
نقد كتاب « داوری » (2) ساواك به روايت يكي از رؤساي ساواك مروري بر عملكرد نويسنده ..... ك به اين سه زن، نوشته مسعود بهنود، ص25 و ص14) از ويژگيهاي بارز وي بوده است، ...
نقد كتاب « داوری » (2) ساواك به روايت يكي از رؤساي ساواك مروري بر عملكرد نويسنده ..... ك به اين سه زن، نوشته مسعود بهنود، ص25 و ص14) از ويژگيهاي بارز وي بوده است، ...
بررسي 2 كتاب مربوط به حافظ در شهر كتاب مركزي ؛ ضياء موحد ...
به گزارش ايسنا، علي اصغر محمدخاني در معرفي اين دو كتاب گفت: در سال جاري، دو كتاب درباره ... دو كتاب مربوط به حافظ روز سه شنبه، 13 اسفندماه در شهر كتاب مركزي نقد و بررسي شد. .... گزارشي از دادگاه كيفري تهران؛ زن، نوزادش را كشت چون دختر بود.
به گزارش ايسنا، علي اصغر محمدخاني در معرفي اين دو كتاب گفت: در سال جاري، دو كتاب درباره ... دو كتاب مربوط به حافظ روز سه شنبه، 13 اسفندماه در شهر كتاب مركزي نقد و بررسي شد. .... گزارشي از دادگاه كيفري تهران؛ زن، نوزادش را كشت چون دختر بود.
نقد كتاب خاطرات پاليزبان(2)
نقد كتاب خاطرات پاليزبان(2) كشف و خنثيسازي كودتاها مسئله ديگري است كه در خاطرات ... اين شرايط عيني و ذهني، باعث ميشد تا با افزايش ضريب حساسيتها، هرگونه تحرك .... گاهي اتفاق ميافتاد كه اعلم شاه را در يك روز با سه تا چهار زن روبهرو ميكرد.
نقد كتاب خاطرات پاليزبان(2) كشف و خنثيسازي كودتاها مسئله ديگري است كه در خاطرات ... اين شرايط عيني و ذهني، باعث ميشد تا با افزايش ضريب حساسيتها، هرگونه تحرك .... گاهي اتفاق ميافتاد كه اعلم شاه را در يك روز با سه تا چهار زن روبهرو ميكرد.
-
گوناگون
پربازدیدترینها