تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس درصدد عيب جويى برادر مؤمنش برآيد، تا با آن روزى او را سرزنش كند، مشمول اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805150261




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)     سرنوشت افرادي چون رزم‌آرا كه تغيير را در چارچوب تعامل با همان دولي دنبال مي‌كردند كه محمدرضا مطلوبشان بود متفاوت از احمد آرامش‌ها رقم نخورد. احمد آرامش نيز به بي‌لياقتي محمدرضا معترض بود و با اتكا به انگليس در صدد تغييراتي در كشور برآمد، اما با وجود اينكه از سردمداران مديران وابسته به لندن بود و گروه ترقيخواه را رهبري مي‌كرد دولت انگليس وي را قرباني ديكتاتور منتخب خود نمود و اجازه داد محمدرضا به سهولت او را از سر راه بردارد. در مورد چگونگي قتل رزم‌آرا و ابهامات حول و حوش آن جعفر شريف‌امامي مي‌گويد: «حالا در اين جا هم اقوال مختلفي بود كه طهماسبي تيراندازي كرده است، ولي تيري كه به رزم‌آرا كارگر بوده تير ديگري بوده است كه معلوم نيست از چه ناحيه‌اي بوده است. به هر حال، يك قتل مرموزي بود. خيلي روشن نبود.» (خاطرات جعفر شريف‌امامي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات سخن، ص135) مظفر بقايي در مورد چگونگي از ميان برداشته شدن رزم‌آرا مي‌گويد: «دلائلي كه مي‌گويم كه كار شاه بوده يكي اينكه رزم‌آرا دو تا (سه عدد) گلوله خورده بود. يك گلوله به شانه‌اش خورده بود يك گلوله درست به پشت كله‌اش خورده بود از وسط پيشاني‌اش آمده بود بيرون. طبيب قانوني محرمانه به آقاي زهري گفته بود كه اين گلوله‌ها از دو كالبير مختلف بوده... ترديدي براي من وجود ندارد كه خليل طهماسبي را پاراوان كرده بودند كه عمل او به اصطلاح علامت شروع عمل اين نگهبان باشد چون نگهبان اگر در مي‌آورد و مي‌زد كه خيلي درز قضيه باز بود. لاجوردي (مصاحبه كننده): اينكه آقاي علم اصرار كرده كه ايشان حتماً به اين مجلس ختم بيايد اين واقعيت دارد؟ بقايي: همين، بله، علم رفته بود به مسجد. علم مي‌آيد بيرون مي‌رود توي دفتر رزم‌آرا، رزم‌آرا نبوده منتظرش مي‌نشيند، مي‌گويد كه «شما تشريف بياوريد». مي‌گويد «نه حالا ديگر وقت گذشته» مي‌گويد كه «نه لازم است كه تشريف بياوريد و اينها.» (خاطرات دكتر مظفر بقايي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات علم، سال 82، صص8-137) البته نانوشته‌ نماند كه بقايي در اين هماهنگي، يعني عملكرد همزمان فدائيان اسلام و دربار، نمي‌تواند بي‌نقش باشد؛ زيرا وي هم با دربار ارتباط تنگاتنگ داشت و هم در جلسه‌اي متشكل از اعضاي جبهه ملي همچون حسين فاطمي، حاضر بود كه در آن رسماً از مرحوم نواب خواسته شد به حيات رزم‌آرا پايان داده شود. روايت دكتر مصدق از تماس يكي از نمايندگان وابسته به دربار با وي قبل از ترور رزم‌آرا حكايت از برنامه‌ريزي‌هاي همه جانبه محمدرضا پهلوي دارد: «يكي از نمايندگان كه چند روز قبل از كشته شدن رزم‌آرا نخست‌وزير بخانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه براي تصدي اين مقام دعوت كرده بود...».(خاطرات و تألمات دكتر مصدق، انتشارات علمي، 1365، ص178) گزارش رئيس اداره پزشكي قانوني نيز حكايت از مورد اصابت قرار گرفتن رزم‌آرا از دو زاويه مختلف دارد: «ضمناً بايستي متوجه بود كه از اين سه گلوله يك گلوله آن از طرف چپ از ناحيه خلفي گردن وارد جمجمه شده و از پيشاني خارج گرديده، و دو گلوله ديگر از طرف راست اصابت و از قسمت گوشه داخلي استخوان كتف وارد، و يكي از آنها از ناحيه گردن و ديگري از محوطه قفسه صدري از زير استخوان ترقوه بيرون رفته است و چون اثر سوختگي جلدي موجود نبوده بنابراين در فاصله بيش از يك متر اصابت صورت گرفته است. علت فوت متلاشي شدن مغز و پاره شدن قسمتي از ريه راست بود... رئيس اداره پزشكي قانوني- دكتر ميرسپاسي.» (اسرار قتل رزم‌آرا، محمد تركمان، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، سال 70، ص148) آيت‌الله كاشاني هم در بازجويي خود كه بعد از كودتاي 28 مرداد در تاريخ 27/10/1334 صورت گرفته به دخالت عوامل ديگر در اين زمينه اشاره دارد: «س- به نظر شما چه كسي مباشر قتل رزم‌آرا بود [؟] ج- من نمي‌دانم قاتل او چه كسي بود [،] ولي از قراريكه پرونده خليل حكايت مي‌كند او قاتل نبوده آن ... براي افتخار به ريش گرفته [امضاء] كاشاني» (همان، ص421) هرچند عملكرد همزمان دو جريان با دو خواستة كاملاً متعارض با يكديگر همچنان چگونگي حذف فيزيكي اين افسر ارشد ارتش شاهنشاهي را در هاله‌اي از ابهام نگاه داشته است، امّا در اين نكته هيچ‌گونه ترديدي باقي نيست كه قدرتهاي بيگانه مسلط بر ايران براي حفظ سلطنت پهلوي علاوه بر كشتار و شكنجه مخالفان استبداد و وابستگي (از طريق سازمان مخوف ساواك) در صورت رشد يكي از عناصر وابسته به دربار كه موجب نگراني محمدرضا فراهم مي‌شد، نه تنها اجازه حذف وي را مي‌دادند، بلكه اطلاعات لازم را نيز در اختيار ديكتاتور منتخب مي‌گذاردند. آگاه سازي مخاطب از طريق يك مقايسه ساده بين به اصطلاح صاحب‌منصبان قزاق در ارتش و افسران دوره ديده ازجمله نقاط قوت خاطرات رزم‌آراست. مورد توجه قرار گرفتن رضا شصت تير ميان نيروهاي قزاق پس از افتادن اداره نيروهاي قزاق به دست انگليسي‌ها در ايران موجب شد تا وي و دوستانش به سرعت روند رشد در سلسله مراتب اين نيرو را طي كنند بدون آنكه كمترين سوادي داشته باشند. از طرفي زماني كه رضاخان به عنوان پادشاه ايران منصوب شد همان دوستان دوره قزاقي را به عنوان امراي ارتش انتخاب كرد. آنچه رزم‌آرا در خاطراتش در اين زمينه بيان مي‌كند هرچند بسيار محدود است اما با اين وجود يادآور فجايعي است كه بر ملت ايران با انتخاب رضاخان رفته است: «محيط آن روز قزاقخانه بسيار ديدني بود چه افسران قزاق اكثراً بي‌سواد و بسيار عامي بودند... در موقع گرفتن حقوق، اين افسران عموماً با مهر ليست را مهر كرده زيرا سواد براي امضا كردن نداشتند و به همين مناسبت از باسوادي اين افسران [بريگاد] تعجب مي‌كردند... زندگاني كردن با افسران قزاق امري بسيار دشوار و پرمشقت بود چون من نه مشروبخور و نه مبتلا به ساير ابتلائات بودم. گذشته از حفظ خود از اعتياد با تمام جديت سعي در منصرف كردن رئيس خود داشتم.» (صص4-32) رزم‌آرا از آنجا كه هرچه واقعيتها را در مورد قزاق بيان كند به نوعي توصيف رضاخان تلقي مي‌شود به شدت خود را محدود ساخته است و از تشريح ابتلائات آنان سخني به ميان نمي‌آورد. اما مسعود بهنود پاره‌اي از مسائل رضاخان را اينگونه توصيف مي‌كند: «(رضا قزاق) دو سه باري مشمول عنايات فرمانفرما والي كرمانشاه قرار گرفته بود... به پيشهاد پالكونيك اوشاكف فرمانده روس قزاق كرمانشاه، و تصويب فرمانفرما، به عنوان افسر، فرمانده رسته پياده شد... اما قمه‌كشي قمار هر شبه و بدمستي از سرش دور نشد... تابستان همان سال در ركاب فرمانفرما به تهران رفت و در بازگشت دستور يافت كه زير نظر افسران روس كار با شصت تير بياموزد. لقب تازه‌اي به جاي «رضا قزاق» در انتظارش بود «رضا شصت‌تير». در اين زمان به امر فرمانفرما، فطن‌الدوله پيشكار شاهزاده، اتاقي در كنار هشتي خانه به او داده بود و هر شب سيني عرق و وافور او را مهيا مي‌كردند.» (اين سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال 75، ص14) رزم‌آرا البته زماني كه از خود مي‌گويد و شرح مفاسدي كه در آن گرفتار بوده است را بيان مي‌كند خواننده اثر مي‌تواند به سهولت حدس بزند كه قزاقها چه موجوداتي بوده‌اند: «ماها برنامه‌ ثابتي حاصل كرده بوديم، صبح سر خدمت حاضر شده ساعت 10 الي 11 به بازار رفته و در آنجا گردش و خانم‌ها و رفقاي خود را ديده و تفريح كرده بعدازظهر باز به اداره مي‌آمديم. ساعت شش بعدازظهر خيابان لاله‌زار جولانگاه ما بود چه در آنجا باز همه را ديده اشارات و گفتارها رد و بدل مي‌شد و پس از مدتي گردش بالاخره با درشكه به يكي از باغات اطراف شهر رفته و بدين قسمت روز را به پايان رسانيده و روز جديد باز با همين اصول و طريقه و با همين وضعيت شروع مي‌شد. هيچ‌گاه براي من اميدي جهت نجات از اين ورطه هولناك جز يك ماموريت جديد نبود... بايستي گفت اين مسافرت مرا از يك بدبختي و مذلت بزرگي كه عاقبت آن نيستي و بدنامي كاملي بود نجات داد.» (ص5-43) البته مسافرت فرانسه نيز آقاي رزم‌آرا را به قول خودشان از اين منجلاب نجات نمي‌دهد: «پس از مراجعت از اروپا اصول جديدي براي زندگاني ما باز شده بود كه اين مرتبه به طريق ديگري شب و روز سرگرم عيش و عشرت بوده و جز اين سرگرمي و عشرت فكر ديگري نداشتم». (ص56) هرچند پاورقيهاي تدوين‌گر نشان مي‌دهد كه برخي مسائل خصوصي‌تر حذف شده است اما در همين حد خواننده مي‌تواند دريابد وقتي گرفتار منجلابي در اين حد، قزاقها برايشان قابل تحمل نبوده‌اند، ديگر قزاقها چگونه ارتش را اداره مي‌كرده و چه بر جوانان اين مرز و بوم مي‌رفته است. جواناني كه ناگزير بودند دو سال تن به خدمت نظام وظيفه تحت مديريت اين قزاقها بدهند. رزم‌آرا در اين زمينه به صراحت از حاكم شدن افرادي چون جعفرقلي آقا و كريم آقا بر سرنوشت ارتش، خود را متاسف نشان مي‌دهد: «در زمان رضاشاه تشخيص براي مأمورين لازم نبود چه تمام دستورات جزيي و كلي از طرف او داده مي‌شد و هر قدر مامور بي‌تصميم‌تر و مطيع‌تر بود شايد براي پيشرفت اسلوب آن روز بهتر و مفيدتر به نظر مي‌رسيد. اگر سربازي را براي فرماندهي لشكر مي‌گماردند همان نتيجه از وجود و عمل او حاصل مي‌شد كه يك شخص تحصيل كرده مجربي گمارده مي‌شد كما آن كه روي همين اصل اشخاصي مثل جعفر قلي‌آقا، كريم آقا و غيره كه شخصيت و اهميتي در اين كشور نداشتند بدون كوچكترين سابقه تحصيلات و اطلاعي، به سرلشكري و زمامداري امور كشور رسيده، و در حقيقت مرجع امور و كليه اوامر و دستورات بودند.» (صص9-138) رضاخان كه خود بعضاً از عملكرد اين افراد بي‌سواد به خشم مي‌آمد، ضمن فحاشي مطالبي به زبان مي‌آورد كه جايگاه قزاقها را روشن مي سازد: «يكمرتبه شاه عصباني شده گفت اين تقصير من است كه شماها را زير دست هر بقال و عطاري مي‌گذارم» (ص59) رزم‌آرا در فرازهاي مختلفي از خاطراتش به بكارگيري الفاظ ركيك از سوي رضاخان اشاره دارد. ديگر قزاقها نيز در ارتش به تبعيت از رضاخان آنچنان فرهنگ عمومي را تنزل بخشيده بودند كه براي هيچكس قابل تحمل نبود. عبدالرحيم جعفري كه در زمان رفتن به خدمت سربازي، به شاگردي در بازار مشغول بوده در اين زمينه مي‌گويد: «گروهبان گردان ما جز با ناسزاهاي آنچناني و سخنان زشت، زبان و دهنش با هيچ چيز ديگر آشنا نبود. جز كلمات ركيك چيزي در چنته و حافظه‌اش نداشت و همين سخنان زشت را براي همه ما خرج مي‌كرد:‌«مرتيكه پدرسوخته... مادر... آبجي...» اينها نمك كلام او بود. آدم گاه شك برش مي‌داشت و ناباورانه از خود مي‌پرسيد: «يعني اينها خانواده‌اي هم داشته‌اند؟ در دامن پدر و مادر بزرگ شده‌اند؟ سر سفره پدر و مادر غذا خورده‌اند؟... اصلاً از كجا آمده‌اند؟! (در جستجوي صبح، خاطرات عبدالرحيم جعفري، انتشارات روزبهان، سال 83، ص176) و در ادامه اين مطلب و در فرازي ديگر، رايج شدن اين فرهنگ توسط رضاخان به درستي مورد اشاره قرار مي‌گيرد. البته بايد اذعان داشت بسيار از نيروهاي قزاق چون رضاخان تحت تعليم و تربيت پدر و مادر نبوده و در خيابانها رشد كرده بودند: «يك بار نوبت حمام ما مصادف شد با نوبت حمام دانشجويان آموزشگاه خلباني ... گروهبان واحدشان جلوي چشم ما چند نفرشان را به باد كتك و فحش و ناسزا گرفت، چون در اتوبوس خنديده بودند، بلند بلند حرف زده بودند، درپياده شدن از اتوبوس فس فس كرده بودند! ما هاج و واج مانده بوديم و نگاه مي‌كرديم. فحشهايي كه اين گروهبان مي‌داد روي سرگروهبان ما را سفيد كرده بود؛ در چنته هيچ چارواداري نبود؛ بيچاره چاروادار! تا آن وقت چنان كلماتي به گوشم نخورده بود. دانش‌آموزان را چپ و راست، كشيده و لگد مي‌زد و با كلمات مادرت را ... خواهرت ... مادر... خواهر... مي‌نواخت. طفلك دانش‌آموزان، جلوي ما سربازها چقدر خجالت مي‌كشيدند. و من از ديدن خجالتي كه آنها مي‌كشيدند و شخصيتشان جلوي ما خرد و شكسته مي‌شد خجالت مي‌كشيدم... مي‌گفتند در تمام پادگانها و واحدهاي ارتش وضع همين است، حتي در دانشكده افسري مي‌گفتند حرف خوش خود شاه هم به امراي لشكر حواله دادن چكمه به فلان فلانشان است! خلاصه، مثل اينكه آسمان همه قسمتهاي ارتش به رنگ آسمان همين پادگان ما بود.» (همان، ص179) به طور قطع انگليس براي شكستن مقاومت ملت ايران در برابر سلطه بيگانه كه در نهضت دليران تنگستان، نهضت جنگل و ... آزموده بودند، به شيوه‌هاي مختلف توسل مي‌جستند از جمله حاكم ساختن جماعتي بر اين ملت بافرهنگ تا روحيه سلحشوري را در آنان در هم شكنند. البته نتيجه بخش بودن حاكم ساختن قزاقهايي چون رضاخان بر سرنوشت مردم را ما در شهريور 1320 به وضوح مشاهده كرديم. رزم‌آرا كه خود در اين ايام با مقاومت كردن در برابر ورود نيروهاي بيگانه به كشور در پوشش نظرات كارشناسانه موافق نبوده، از نتيجه تحقيرآميز متلاشي شدن ارتش در همان ساعات اوليه اعلام ورود نيروهاي روس و انگليس نه تنها چندان متاسف نيست بلكه به نوعي درصدد تبرئه آنان برمي‌آيد: «آلمان‌ها بدون ترديد راه‌هاي بسيار محرمانه و ارتباطات بسيار دقيقي با شخص رضاشاه حاصل نموده بودند كه براي مصالح خود، او را تشويق و براي نظر حقيقي خود او را حاضر مي‌نمودند. با اين رويه بود كه پيشنهادات انگليس و روس و آمريكا براي عبور قشون آنها از ايران مورد قبول واقع نشد و هر قدر اين دول خواستند با ملايمت و طرز مسالمت‌آميزي در اين راه موفق شوند، اقدامات آلمان‌ها عمل و منظور آنها را به كلي بي‌اثر گذارد. تا آنكه ناگزير از توسل به عمليات نظامي شده، پس از تمركز قوايي در مرزهاي شمال و غرب و تجاوز بسيار سريعي از خرمشهر تمام نقاط حساس كشور را مورد تجاوز قرار دادند.» (ص131) اين ادعاي آقاي رزم‌آرا هيچگونه بهره‌اي از حقيقت نبرده بلكه صرفاً با هدف موجه ساختن رفتار اشغالگران مطرح مي‌شود. حتي آثاري كه درصدد تبرئه غرب به نگارش درآمده‌اند روايتهايشان در اين زمينه بسيار متفاوت است: «بهانه رسمي دو قدرت براي تجاوز بي‌دليل به ايران حضور تعدادي اتباع آلماني بود كه در ايران كار مي‌كردند... روز پيش از حمله، رضاشاه كفيل وزارت خارجه را نزد وزير مختار انگليس در تهران سرريدر بولارد فرستاد و پيغام داد كه اتباع آلماني با سرعت بيشتري اخراج خواهند شد و بار ديگر تعهد سپرد كه «ايران هرچه متفقين بخواهند خواهد كرد» (ايران برآمدن رضاخان، نوشته سيروس غني، ترجمه حسن كامشاد، انتشارات نيلوفر، چاپ سوم، سال 1380، ص426) بنابراين رضاخان قبل از ورود نيروهاي متفقين به ايران يكبار ديگر به انگليسي ها اعلام داشته بود كه هرآنچه بخواهند انجام خواهد داد؛ لذا از چه رو آقاي رزم‌آرا بهانه‌هاي بيگانگان را براي اشغال ايران قابل قبول مي‌داند، نكته قابل توجهي است. اما در مورد چگونگي تسليم شدن ارتش قبل از هرگونه مقابله چشمگير، روايت آقاي رزم‌آرا تلاش برخي از كساني كه مي‌خواهند رضاخان را در اين تحقير تاريخي تبرئه كنند، ناكام مي‌گذارد: «قرار شد صورت مجلسي نوشته شود. فوري صورت مجلس نوشته شد كه چون عمليات مفيد و مؤثر نيست اجازه داده شود كه شوراي دفاع ملي تشكيل شود. فوري به عرض رسيد. قبول شد. كليه وزرا در باشگاه حاضر شده وضعيت براي آنها تشريح و تصميم گرفته شد كه فوري انجام دهند. بلافاصله با شاه مذاكره و امر عدم مقاومت صادر شد. پس از صدور اين امر بود كه اداره باقيمانده ارتش موجود هم به كلي از هم گسيخته شده، يك بي‌نظمي حاصل شد.» (صص7-136) به روايت رزم‌آرا رضاشاه در همان ساعات اوليه روز سوم شهريور 1320 با دريافت گزارشهاي ورود نيروهاي شوروي به ايران در صدد فرار از تهران برآمد: «... روز سوم شهريور ماه وقتي گزارشات را سرهنگ ارفع متصدي دفتر براي ملاحظه ايشان برده بودند ديده بود كه شاه ديوانه‌وار از قصر خارج، سوار اتومبيل شده، مدتي رفته باز برگشتند، دوان دوان شروع به رفتن نمود.» (ص136) رضاخان از سوم تا هفتم شهريور كه متفقين رسماً اعلام كردند فعلاً نيروهاي خود را به طرف تهران گسيل نخواهند داشت سه بار بلافاصله بعد از دريافت گزارشهاي غيرموثق در مورد نزديك شدن ارتشهاي متجاوز به تهران، اقدام به فرار نمود و بعد از مشخص شدن كذب بودن اخبار دريافتي از ميانه راه باز‌گشت. يعني ابتدا حتي تأمل نمي‌كرد كه به صحت و سقم گزارشهاي دريافتي وقوف يابد. سيف‌پور فاطمي در اين زمينه مي‌گويد: ‌«در آن موقع رضاشاه كه در اوج قدرت بود و مدت بيست سال تنها فرد و كسي بود كه بر كشور ايران حكومت كرده بود، يك مرتبه از خود ضعف و ناتواني نشان داد به طوري كه سه مرتبه خيال داشت از تهران فرار بكند.» (تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ايران، مجموعه برنامه داستان انقلاب از راديو بي‌بي‌سي، به كوشش ع.باقي، ص76) شريف‌امامي نيز در خاطرات خود گوشه‌اي از عملكرد ارتش و فرمانده مدعي آن را بازگو مي‌كند كه چگونه بعد از دريافت گزارشي از شهرباني قزوين اقدام به فرار مي‌كند، اما بعد مشخص مي‌شود كاميونهايي را كه در تاريكي صبحگاهي كارگران ساختماني را به محل كارشان مي‌برده‌اند، ارتش شوروي تصور كرده و بيل هايشان را سلاح پنداشته‌اند. گزارش اصلاحي شريف‌امامي كه آن زمان در راه‌آهن اشتغال داشته موجب بازگشت رضاخان از ميانه راه مي‌شود. به طور كلي بايد گفت روايات مختلف در اين زمينه، وجود ارتشي را در آن ايام به تصوير مي‌كشد كه طي 16 سال پادشاهي رضاخان جز فساد (كه براي فردي چون رزم‌آرا نيز قابل تحمل نبوده است)، غارت اموال مردم و ... هنري نداشت. البته افسراني چون رزم‌آرا نيز كه مورخان بالاتفاق وي را بسيار لايق‌تر از پهلوي‌ها ارزيابي مي‌كنند در شكل‌گيري چنين ارتشي كه لياقت دفاع از كيان كشور را حتي براي ساعاتي نداشت، بي‌نقش نبودند. آورده شدن شرح بي‌‌بندوباريهاي افراطي رزم‌آرا به عنوان گل سرسبد چنين ارتشي، ما را بي‌نياز از ارائه توضيحات بيشتر مي‌نمايد. اما جالب است بدانيم كه همين ارتشيان در برخورد با ملت ايران به چه ميزان خشن و بي‌رحم ظاهر مي‌شدند و كمترين انسانيتي از خود بروز نمي‌دادند. براي نمونه، آقاي رزم‌آرا كه توصيه به ترك هرگونه مقاومت در برابر بيگانگان مي‌نموده است (ص134) در زمان كوچ اجباري عشاير پركوشش و كم‌توقع و بي‌دفاع چه جناياتي كه مرتكب نمي‌شود. اين در حالي بود كه عشاير ايران همواره در دوره پهلوي قشر توليد كننده‌اي بودند، اما ريالي از بودجه عمومي صرف آنان نمي‌شد؛ با اين وجود در رونق بخشي به اقتصاد اين مرز و بوم تأثير قابل ملاحظه‌اي داشته‌اند. نابود كردن عامدانه اين سرمايه ملي را بايد از زبان خود آقاي رزم‌آرا شنيد: «بعداً امر شد كه قسمتي از اين عشاير را من با قواي خود اسكورت كرده و به محل جديد آنها كوچ دهم. منظره كوچ اين عشاير موضوع بسيار قابل توجه و ديدني و در ضمن بسيار مضحك بود... بدين طريق عمل مي‌شد كه همه روزه صبح زود اول مردها را كه در حدود چهارصد نفر بودند كت بسته توسط يك گروهان حركت داده، سپس گله‌هاي آن‌ها را كه در حدود ده هزار حشم بود توسط گله چران‌هاي خود حركت كرده، زنها نيز پس از احشام به ميل و اراده خود سواره با لوازم خود حركت مي‌نمودند. اين عمل كوچ چون در فصل مناسب و مساعدي در نظر گرفته نشده بود لطمه‌ زيادي به اين طوايف زد... باري در اوائل چون احشام بسيار چاق و فربه بودند راه‌پيمايي به سرعت و خوبي انجام مي‌گرفت. ولي از بروجرد به طرف طهران از طريق اراك تدريجاً احشام لاغر شده تلفات زيادي به آنها وارد مي‌شد... عده بسياري از مهاجرين و راه گذرها هر يك گوسفند يا بز وامانده‌اي را در روي دوش داشته در حركت بودند. در هر توقفگاه عده زيادي از احشام تلف شده از بين مي‌رفت... تا بالاخره اين كوچ به قم رسيد. در آنجا هيئتي از طهران آمده چون اين هيئت از اخلاق و اطوار و سوابق اعمال اين مردم بي‌خبر بود بسيار متأثر و متألم شد...» (صص6-74) رزم‌آرا حتي حاضر نمي‌شود به دستور هيئت عاليرتبه، در بند شدگان را رها كند تا از مرگ و مير احشام جلوگيري كنند؛ لذا مأموريت را نيمه تمام رها مي‌كند و با هماهنگي كرمانشاه عشاير را تحويل مي‌دهد و به محل مأموريت خود باز مي‌گردد. اينچنين گردنكشان و زورگوياني به يكباره در برابر بيگانگان، زبون و حقير مي‌شدند و موجبات حقارت ملت را نيز فراهم مي‌آوردند. ارتشي كه رضاخان به كمك انگليس به وجود آورد داراي همين دو خصوصيت بود؛ جبار در برابر ملت ايران، بويژه سلحشوراني كه در جنوب كشور بارها در برابر سلطه انگليس به مقابله برخاسته بودند، و عاجز و ناتوان در برابر زورگوييهاي بيگانگان. حال آنكه مفهوم ارتش در ميان ملتها كاملاً متفاوت است. ارتش ملي نه تنها در مسائل داخلي كشور مداخله نمي‌كند، بلكه با تمام توان به دفاع از كيان كشور در برابر بيگانگان مي‌پردازد و هرگز حاضر نمي‌شود با تحمل حضور بيگانه در مرز و بومش موجب حقارت ملت خويش شود. اما ارتش رضاخاني از دو سو تحقير ملت ايران را موجب شد؛‌ از يك سو با تعدي به اموال و نواميس مردم كه شرح آن را مي‌توان از زبان برخي دست‌اندركاران رژيم پهلوي خواند: «ايل‌هاي قشقايي، بوير‌احمد، ممسني، عرب و باصري از معروف‌ترين و مهم‌ترين تيره‌ها و ايل‌هاي فارس به شمار مي‌رفتند. ماموران نظامي كه نظم و نسق آنان به عهده‌شان بود مردم بومي را بسيار در مضيقه قرار مي‌دادند. حتي شايع بود كه يكي از افسران آن زمان بنام سلطان عباس‌خان، مادران روستايي را وادار مي‌كرد كه شيرشان را بدوشند و او اين شيرها را در برابر سگ خود مي‌گذاشت، در حاليكه فرزندان آنان گرسنه بودند... در آن زمان، تاريخ همه اين ماجراها و رويدادها را پدرم به تهران گزارش مي‌داد اما متاسفانه كارگزاران توطئه‌گر نگذاشتند كه رضاشاه به ژرفاي رخداد پي ببرد» (گذرعمر، خاطرات سياسي باقر پيرنيا استاندار استانهاي فارس و خراسان، انتشارات كوير، سال 82، ص190) از سوي ديگر اين ارتش با كوتاهي در انجام وظيفه‌اش، يعني مقاومت در برابر هجوم ارتش بيگانه موجب تحقير ملت مي¬شد. در واقع چون اين عرصه، عرصه جانفشاني براي كشور بود، افسران ارتش رضاخاني مانند فرمانده‌شان در همان لحظات اول انتشار خبر ورود بيگانه به كشور، متواري مي‌شدند. براي آگاهي از پيامدهاي اين فرار از انجام وظيفه از سوي اين خوشگذرانان و تحقير ملت ايران، بهتر است رشته كلام به دست همسر رضاخان داده شود: «... به طوري كه تهران تبديل به يك شهر سرسام‌زده شد و شايعه قحطي، بمباران شهر و تجاوز سربازان آمريكايي و انگليسي به زنها و دخترها پس از رسيدن به تهران، چنان باعث پانيك شد كه نمونه آن را نمي‌توان در تاريخ به ياد آورد.» (ملكه پهلوي، خاطرات تاج‌الملوك، انتشارات نيما، نيوريك، سال 80، ص295) نجابت و مظلوميت اين ملت در آن زمان كه سربازانش حقيرانه در خيابانها سرگردان بودند گاهي موجب تأسف و تأثر افسران سنگدلي چون سرلشكر زاهدي نيز مي‌شده است: «شبي كه اعليحضرت رضاشاه قصد حركت داشت پدرم تصميم گرفت همراه ايشان برود. ... من با پدرم عازم مسافرت شدم پدرم يك اتومبيل لينكلن كنتيانتال داشت چند نفر از افسران مي‌خواستند با ما بيايند... از خيابان چراغ گاز(چراغ برق بعدي) كه مي‌گذشتيم برخورديم به سربازاني كه از سربازخانه‌ها مرخص‌ شده بودند و با وضع رقت‌باري، بدون لباس، اغلب با يك پيراهن و زير شلوار، توي خيابان سرگردان بودند. در آنجا من براي اولين بار گريه پدرم را ديدم. در حاليكه بغض گلويش را مي‌فشرد به يزدان‌پناه گفت حيف اين مردم، حيف از نجابت اين مردم... ببين چه مردم نجيبي هستند. هرجاي ديگر دنيا بود اينها مي‌ريختند مغازه‌ها را غارت مي‌كردند ولي اين بدبخت‌ها دارند پاي پياده، بدون هيچ مزاحمتي براي ديگران برمي¬گردند به خانه‌هايشان و به مال و ناموس كسي تجاوز نمي‌كنند.» (خاطرات اردشير زاهدي، ايبكس پابليشر، آمريكا، سال 2006 م، ص35) در آخرين فراز از اين نوشتار بر اين نكته تأكيد مي‌كنيم كه خاطرات سپهبد رزم‌آرا در روشن شدن ماهيت ارتشي كه انگليسي‌‌ها بعد از به روي كار آوردن رضاخان در ايران بنا گذاشتند، بسيار به مورخان كمك خواهد كرد، چرا كه نقش ارتش در اين دوران از جمله مسائل مهم تاريخ معاصر كشور به حساب مي‌آيد. برخي كوشيده‌اند ارتش رضاخاني را انسجام بخش ايراني معرفي كنند كه در دوران قاجار انگليسي‌ها سعي در ايجاد تفرق و تشتت در آن داشتند. اما آيا اين تلاش با واقعيتهاي تاريخي پيش روي ما همخواني دارد؟ آيا خوانين و وابستگان به انگليس در خوزستان، فارس و... كه در دوره قاجار از انگليس رسماً مستمري دريافت مي‌داشتند تا دولت مركزي را تضعيف كنند با ارتش رضاخاني مي‌جنگيدند؟ اگر جواب مثبت است كجا و چگونه و اگر پاسخ منفي است اين ارتش چه خدمتي به سامان‌ دهندگان خود ارائه كرد و كاركردش چه بود؟ زيرا زماني كه ملت ايران به ارتش به عنوان تشكيلاتي دفاعي نياز داشت، به دستور رضاخان سربازان اين‌گونه تحقيرآميز از پادگانها مرخص شدند. خاطرات رزم‌آرا بدون شك اگر تدوين متفاوتي مي‌يافت شايد نقش بيشتري در روشن شدن زواياي تاريخ ايفا مي‌كرد. آقاي كاوه بيات كوشيده است با ترميم روابط رزم‌آرا و محمدرضا پهلوي، نقش دربار را در حادثه مسجد سلطاني، كمرنگ سازد. همچنين از تقابل شديد جبهه ملي و رزم‌آرا سخني به ميان نيامده است. برخورد مستبدانه اين نخست‌وزير با اقليت مجلس و تهديد رسمي آنها و تحقير ملت ايران در پاسخ به درخواست اقليت مبني بر ملي شدن صنعت نفت، هرگز از صفحه تاريخ پاك نخواهد شد. رزم‌آرا براي اثبات ناتواني ملت ايران از اداره منابع نفتي خويش فرياد زد ملتي كه لياقت لولهنگ سازي ندارد چگونه مي‌تواند صنعت نفت را اداره كند. همچنين در بخش يادداشتهاي تدوين كننده اثر، خطاهاي تاريخي‌اي را شاهديم، از جمله: «سوءقصد موفق فدائيان اسلام به جان عبدالحسين هژير، نخست‌وزير كشور در آبان 1328» (ص195) كه بايد گفت هژير در آن زمان وزير دربار بود. اين‌گونه اشتباهات و تلاش براي ناديده گرفته شدن برخي مسائل مربوط به رزم‌آرا از اهميت اثر نمي‌كاهد و همچنان منبعي مفيد قلمداد خواهد شد. منبع:www.dowran.ir  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5973]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن