واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اصفهان از نگاه ديگران «ابن بطوطه» (جهانگرد مراکشي) که در سال 527 هجري قمري در سن 22 سالگي به اصفهان مي آيد، اوضاع اجتماعي اين شهر را اين گونه توصيف مي کند: «اهالي اصفهان مردمي زيباروي اند. رنگ آنان سفيد و روشن و متمايل به سرخ است، شجاعت و بي باکي از صفات بارزشان است. اصفهاني ها مردماني گشاده دستند. چشم و هم چشمي و تفاخري که ميان آنان در مورد اطعام و مهمان نوازي وجود دارد، منشأ حکايات غريبي شده است. مثلا اتفاق مي افتد که يک اصفهاني رفيق خود را براي اطعام دعوت مي کند و مي گويد: «بيا برويم تا با هم نان و ماست بخوريم» ولي وقتي او را به خانه مي برد، غذاهاي گوناگوني براي او مي آورد. بين جوانان مجرد اين شهر و گروه هاي آنان، رقابت برقرار است. مهماني ها مي دهند و هر چه مي توانند در اين مجالس خرج مي کنند و محفلي عظيم با انواع غذاهاي مختلف فراهم مي آورند. حکايت مي کردند که يکي از دسته ها دسته ديگر را به مهماني خوانده و غذاي آنان را با شعله شمع پخته بود، دسته ديگر براي تلافي، در دعوت متقابلشان، براي تهيه غذا به جاي هيزم از حرير استفاده کرده بود. » وصف اصفهان «تاورنيه» سياح معروف فرانسوي که در عصر صفوي به اصفهان مي آيد، اين شهر را چنين وصف مي کند: «اصفهان يا سپاهان يا صفاهون، بنابر تلفظ ايرانيان در نود درجه طول و سي و دو درجه و چهل دقيقه عرض جغرافيايي، در ايالت عراق که جزو مملکت قديم پارت محسوب مي شود، واقع شده است. اصفهان پايتخت کل مملکت و شهر بسيار بزرگي است، که دربار شاه در آن جا مستمر شده است. گويي اصفهان در سابق عبارت از دو قريه متصل به يکديگر بوده که يکي متعلق به «حيدر» و ديگري به «نعمت الله» نامي تعلق داشته است، اين شهر در حال حاضر نيز به دو مرحله تقسيم شده که يکي را حيدري و ديگري را نعمتي مي نامند. محيط شهر اصفهان به انضمام محلات خارج از شهر، از پاريس کوچکتر نيست، اما جمعيتش ده برابر کمتر مي باشد و نبايد تعجب کرد که شهر به اين بزرگي اين قدر کم جمعيت است. براي اين که هر خانواده يک خانه جداگانه و هر خانه يک باغ مخصوص دارد. بنابراين فضاي خالي از سکنه بسيار است. از هر سمت که به طرف اصفهان وارد شوي، اول مناره هاي مساجد و بعد درختان خانه ها نمايان مي شود، به طوري که از دور اصفهان به جنگلي مي ماند تا شبيه به يک شهر و چون جلگه حاصلخيز است، سکنه زيادي دارد، اما يک قريه بزرگ ديده نمي شود، تمام آبادي ها کوچک است که بيش از سه چهار خانه ندارد. » زندگي خصوصي مردم اصفهان «ارنست هولنزر» آلماني که در اواخر سال 1863 م به ايران و اصفهان سفر کرده در سفرنامه خود پيرامون اخلاق و رفتار اصفهاني ها چنين مي نويسد: «رفتار و اخلاق مردم اصفهان با ساير شهرهاي ايران متفاوت است، به خصوص با شيرازي ها. اصفهاني ها زودباور، کم علاقه، زرنگ، نرم خو، مسخره چي، تا حدي متلک گو، خسيس و نزاع جو هستند، اما در مقابل، غيرتي، کوشا و باهوش مي باشند و پشتکار دارند. نسبت به مردم شهرهاي ديگر در خرج، بيشتر مدارا مي کنند و البته مهمان نوازند. در کوچه و بازار هميشه شادند و زياد سر و صدا مي کنند. در ضمن گردش و سواري براي خود آواز مي خوانند. آنهايي که متمکن هستند، آوازخوان همراه مي برند و آنها را با هدايا و خوش رفتاري تشويق مي کنند ... » تصوير بهشتخانم «ديولا فوا» به همراه همسرش که باستان شناس معروف فرانسوي بود، در سال 1881 م، با هزينه شخصي، در طي جهانگردي خود، از ايران ديدن کرد و اصفهان از جمله شهرهايي مي باشد که در سفرنامه اش به آن پرداخته است: «اکنون به شهر باصفاي اصفهان نزديک شديم، يعني همان اصفهاني که نصف جهان و زيباترين زيبايي هاي روي زمين است. در دنيا به درخت پرگل بهشتي معروف و ممدوح شعراي ايران است و همه آن را مانند صنمي مي پرستند. در اطراف جاده، محصول فراوان، فرش زمردين بر روي زمين گسترانيده و مانند بهار دايمي چنان اين ناحيه را زينت داده که گويي رشک بهشت برين است. هوا از بوي گل هايش معطر شده و مايه سرور و وجد و نشاط است. نهرهاي آب مانند چشمه هاي حيات بخش در جريان هستند. باد در شاخه درختان و بيشه ها، نغمه جان پرور کبوتر و بلبل را تقليد مي کند. مي گويند همدان شهري است باصفا که هرکس آرزو دارد در آن زندگي کند، ولي اصفهان تصويري از بهشت برين است. اي اصفهان زيبا و اي ناحيه باصفاي دنياي من، از آفريدگار مي خواهم که هميشه بر تو، بيش از همه شهرهاي جهان باران ببارد و شبنم جان فزاي آسمان پيوسته تو را خرم و شاداب نگه دارد. » صفت صرفه جويي اصفهاني ها « ... بازار اصفهان بزرگ و داراي دکان هاي زيادي است و امتعه را به طرز جالب در دکان ها و در معرض عامه و خريداران گذاشته اند. در اصفهان، مردم برخلاف تهراني ها نسبت به خارجيان بي اعتنا هستند، ولي از حيث ظاهر جالب توجه مي باشند. صفت مشخص اصفهاني ها صرفه جويي فوق العاده آنهاست و در تهران و ساير نقاط ايران وقتي مي خواهند بگويند فلاني بسيار صرفه جوست، مي گويند: مانند يک بازرگان اصفهاني مي باشد. » آنچه بيان شد، گوشه هايي از سفرنامه «ادوارد براون» ، سياح انگليسي است که در سال 1862 م به ايران آمد. او زبان فارسي را آموخته و کتب زيادي را در مورد ايران منتشر کرده است. کارخانه هاي اصفهان «مريت هاکس» ، نويسنده اي که در سال 1933 م از منچستر انگليس با يک کشتي باري که تنها مسافر زن آن بود، به سوي ايران آمد و در اين سفر سري هم به اصفهان زد. او در سفرنامه خود نوشته است: «در اصفهان، يکي از معروف ترين شهرهاي مشرق زمين، هر روز صبح با سوت کارخانه از خواب برمي خاستم. براي بسياري از اصفهاني ها، سوت کارخانه، مفهوم فراواني پارچه و لباس ارزان وطني، از پنبه و پشم داخلي دارد. آن سوت نشانگر آغاز تجديد حيات موفقيت آميز ايراني خودکفاست. شب ها، قبل از آن که به خواب روم، صداي زنگ کاروان شترها که با بار پنبه از آن نزديکي مي گذشت، آوايي دلنشين داشت. گويي حرکت کند و نوسان آن ها در سکوت شب، از آغاز جهان شروع شده و تا پايان آن نيز ادامه دارد. در اصفهان صداي سوت کارخانه با شروع روز و حرکت کاروان شتر (براي حمل پنبه) در پايان آن، طي ماه هاي اقامتم، تاريخ و مشکلات گذشته و آينده را برايم تداعي مي کرد. » منبع: ويژه نامه نکوداشت اصفهان/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 662]