تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداى والا مى فرمايد: وقتى بنده من كار نيكى اراده كند و نكند آن را يك كار نيك براى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804709823




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

او ادعای خدایی می کند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: او ادعای خدایی می کند، تو به پیغمبری هم قبولش نداری؟
او ادعای خدایی می کند
روزی بود، روزگاری بود. حاکمی بود که سعی می کرد دیگران را از خود راضی نگه دارد. به همین دلیل، هر کس از او چیزی می خواست، خواسته اش را برآورده می کرد و به گدایان و نیازمندان، بدون حساب پول می داد.مردم به این ویژگی او پی برده بودند و به هر بهانه ای به سراغ او می رفتند تا پول و هدیه ای از حاکم بگیرند. کم کم پس انداز و خزانه ی حاکم رو به نابودی گذاشت. حاکم که دید اوضاع خزانه و دارایی اش خیلی خراب شده است، به فکر چاره افتاد. او دیگر به راحتی به دیگران پول نمی داد و تا کسی واقعاً نیازمند نبود، چیزی دستگیرش نمی شد.یک روز، مردی که فکر می کرد حاکم مانند گذشته به همه پول می دهد، به نزد حاکم رفت و گفت: «من مردی نیازمندم. از تو می خواهم که به نام یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر، یک صد و بیست و چهار هزار دینار به من بدهی. یعنی فقط یک دینار به نام هر پیامبر به من کمک کنی، کافی است.»یک صد و بیست وچهار هزار دینار، پول بسیار زیادی بود. حاکم که می دید با یک مرد طمع کار رو به رو شده است، چاره ای اندیشید و گفت: «حرفی ندارم در برابر نام هر پیامبر به تو یک دینار خواهم داد. حالا نوبت توست. بنشین و نام این یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر را پشت سر هم بگو، گفتن نام پیامبران که تمام شد، یک صد وبیست و چهارهزار دینار بگیر و برو.»مرد طمع کار که اصلاً فکر اینجای کار را نکرده بود، درمانده شد، اما به روی خودش نیاورد و گفت: «باشد کار آسانی است.»و شروع کرد به گفتن نام پیامبران.دیگران مشغول شمردن شدند و او نام پیامبران را به زبان آورد. اول از پیامبران بزرگ شروع کرد و گفت: «محمد، عیسی، موسی، ابراهیم، نوح.»دیگران گفتند: «این نام پنج پیامبر.»بعد به ذهنش فشار آورد و نام هر پیامبری را که شنیده بود گفت.
او ادعای خدایی می کند
- سلیمان، داوود، یونس، صالح، اسحاق، یعقوب، یوشح، دانیال، جرجیس، زرتشت.- دیگران گفتند: « این هم نام ده پیامبر دیگر. حالا روی هم رفته نام پانزده پیامبر را گفته ای.»مرد طمع کار، نتوانست نام پیامبر دیگری را به خاطر آورد. کمی مکث کرد و فکر کرد. بعد گفت: «یادم آمد؛ فرعون، شداد، نمرود...»دیگران به او خندیدند و گفتند: «فرعون و شداد و نمرود که پیامبر نبودند. چرا اسم آن ها را می گویی؟»مرد طمع کار که خودش هم می دانست فرعون و شداد و نمرود پیامبر نبوده اند، خودش را ناراحت و عصبانی نشان داد و گفت: «ای بابا! کمی انصاف داشته باشید. این هایی که گفتم در زمان زندگی شان، خود را خدا می دانستند و ادعای خدایی می کردند؛ آن وقت شما آن بیچاره ها را حتی به پیامبری هم قبول ندارید.»حاضران در مجلس به زرنگی و حلیه گری او خندیدند مرد طمع کار هم بدون این که حتی یک دینار به دست آورد، دست از پا درازتر راهش را گرفت و رفت.از آن به بعد، هر وقت کسی برای رسیدن به خواسته ی خود دست به هر حیله ای بزند، یا هر وقت کسی ادعای دریافت چیزی را که حقش نیست داشته باشد، می گویند: «او ادعای خدایی می کند؛ تو به پیغمبری قبولش نداری؟»ضرب المثل _ مصطفی رحماندوستگروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطالهی آقا آب بخواهد شما هم ده آباد کن نیستید نوبت تو شده بجنبان ریش را رمال اگر غیب می دانست گنج پیدا می کرد بابات هم همین زبان درازی ها را داشت اگر پیش همه شرمنده ام از کیسه ی خلیفه می بخشد با شیطان ارزن کاشته فردا من این ده را زیر و رو می کنم نیش عقرب نه از ره کین است





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 469]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن