-او ادعای خدایی می کند، تو به پیغمبری هم قبولش نداری؟
![او ادعای خدایی می کند](http://img.tebyan.net/big/1389/05/20100810142922260_jacksontaxesll.jpg)
روزی بود، روزگاری بود. حاکمی بود که سعی می کرد دیگران را از خود راضی نگه دارد. به همین دلیل، هر کس از او چیزی می خواست، خواسته اش را برآورده می کرد و به گدایان و نیازمندان، بدون حساب پول می داد.مردم به این ویژگی او پی برده بودند و به هر بهانه ای به سراغ او می رفتند تا پول و هدیه ای از حاکم بگیرند. کم کم پس انداز و خزانه ی حاکم رو به نابودی گذاشت. حاکم که دید اوضاع خزانه و دارایی اش خیلی خراب شده است، به فکر چاره افتاد.