واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:وسوسه ساختن فيلمهاي ماورايي و معناگر در سالهاي اخير بهانه اي شده تا کارگردان ها با هرگونه ساختارشکني بي قاعده اي به تجربه فيلمهاي غيرمتعارف و فراواقعي دست بزنند تا شايد حرف جديدي در سينماي کشور گفته باشند يا به نفع گيشه عمل کنند. اين مدگرايي سينمايي بويژه در جشنواره امسال فيلم فجر به اوج خود رسيده بود و گويي واقعيت هاي تلخ ملموس زميني ديگر نه دغدغه کسي است و نه اهميتي دارد و همه اهل معنا و ماورا و سوررئاليسم و روح و ارواح شده اند. «رازها» نمونه اي کامل از اين تجربه سينمايي است. حضور مادي روح يا عذاب وجدان در زندگي زني که با همدستي پسر عمويش ، شوهرش را به قتل رسانده و در پستوي خانه اي قديمي دفن کرده است. او اگرچه ظاهرا در زمين دفن شده است ، اما همچنان در زمان حضور دارد و با چالش کشيدن وجدان ايرج و شيوا، آنها را در برابر قضاوت وجدان و انسانيت قرار مي دهد و گويي مي خواهد از اين طريق به مخاطبان خود پيام اخلاقي دهد. پيامي که در الگوهاي کليشه اي پول بد است ، سرمايه داري همه اش فساد و تباهي و بي اخلاقي است و روابط زن و شوهر در اين نظام خانوادگي تنها براساس منافع مادي و فردي بنا شده است و از عشق و وفاداري و پايبندي اخلاقي خبري نيست و در نفس اين سبک زندگي جز جنايت و خيانت چيزي نيست! رازها نه به لحاظ محتوا که از لحاظ فرم نيز مخدوش است و مرز ميان واقعيت و خيال و ساختارهاي تکنيکي در آن مشخص نشده و معلوم نيست فيلم در ژانر وحشت ساخته شده يا در عالم اثيري و سوررئاليستي روايت مي شود. المان هاي وحشت در ساختار صوري فيلم آنقدر سطحي و بي رنگ است که جاي القاي ترس و دلهره به مايه هاي طنز نزديک مي شود و بيشتر به يک شوخي شبيه است. رازها که اصلا معلوم نيست مبتني بر چه رمز و رازي است و در پي کشف چه حقيقتي است بشدت شعار زده است و در بيان تصويري خود نيز دچار لکنت مي شود. اين شعارزدگي بويژه در ساحت گفتاري فيلم حضور دارد. گفتگوهايي که ميان پيام و شيوا يا پيام و ايرج رد و بدل مي شود بشدت متاثر از اين وضعيت است. مثلا در سکانسي که ايرج و پيام درباره وضعيت جوانان و آينده فرهنگي و ابتذال و اخلاق صحبت مي کنند، نمود بارز اين شعارزدگي است که هيچ سنخيت ساختاري با ذات فيلم ندارد. در همين ارتباط حضور جوانان از همين تيپ با انجام حرکات غيرمتعارف در کدام برنامه تلويزيوني ما نمونه واقعي دارد و اساسا چنين سکانس هايي در فيلم چه ارتباط منطقي با اصل داستان دارد. شخصيت شيوا در مقام يک زن راديکال فمينيست که تفکرات ضد مردانه اش در قالب سفارش و مانيفست مادرانه اش همچون ترجيع بندي تکرار مي شود در کنار ايرج که مردي ضعيف و بي اراده است و تحت سلطه يک زن در ابهام باقي مي ماند يعني درباره گذشته آنها و منطق ارتباطشان که مثلا ناشي از عشق قديمي است يا اين که قصد ازدواج دارند بازگشايي نمي شود و به حال خود رها شده است ؛ اما مهمتر از همه بازگشت دوباره پيام است که از طريق تلفن و نامه و حتي حضور فيزيکي اتفاق مي افتد و معلوم نيست اين وقايع در بستري خيالي روايت مي شود يا حضور نمادين و سمبليک دارد يا بازتاب بيروني عذاب وجدان ضد قهرمان هاي فيلم است. اين مداخله غيرمنطقي در واقعيت و مخدوش کردن مرز آن با خيال و توهم برساخته هيچ گونه و ژانر سينمايي نيست و انسجام ساختاري ندارد. ربط دادن اين واقعيت غيرمتعارف از سوي پيام به توسعه ارتباطات در جهان امروز از شلختگي زباني فيلم ناشي مي شود و نمي تواند اين عدم انسجام را سروسامان دهد. گويا اعلامي خواسته با عناصر کليشه اي سينماي وحشت يعني روح و قتل و خانه اي متروک به فضاي وحشتناک داستان نزديک شود و با بهره گيري از ترس مخاطب ، پيام خويش را به آنها متصل کند و از رازي مگو پرده بردارد. اين که روح عدالت همواره بر اعمال آدمي نظارت مي کند و شايد خواسته با بهره گيري نمادين از فناوري هاي ارتباطي به درک ملموس اين حقيقت کمک کند و بر پوچي حرص و طمع آدمي تاکيد کند. در پايان فيلم پيام در پشت تلويزيون مي گويد من مبتلا به سرطان بودم و تا 2 ماه ديگر بيشتر زنده نمي ماندم ، اگر کمي صبر مي کردي به خواسته ات مي رسيدي! در واقع از اين طريق مي خواهد از ناپايداري اخلاق سوء آدمها پرده بردارد. ضعفهاي اين فيلم در فرم و تکنيک نيز کم نيست ؛ بارزترين مواردي که مي توان به آن اشاره کرد لکه خوني است که بر پيراهن ايرج مي افتد و او هيچ تلاش و اقدامي براي پنهان کردن آن تا رسيدن به مقصد نمي کند يا در لحظه اي که گريم پيام بر صورت ايرج مي نشيند مخاطب را خيلي ساده مي انگارد و به تناسب بدن ايرج و پيام توجه نمي کند. مخاطب خيلي راحت متوجه مي شود اين خود امين تارخ است که در نقش بدلي خود ظاهر شده است نه ايرج نوذري! کارگردان به تفاوت هيکل چاق تر ايرج نسبت به اندام لاغرتر پيام توجهي نکرده است. به هر حال رازها ترکيب ناموزوني از مولفه هاي سينماي وحشت و تخيلي است که در ساختاري مخدوش و بي هويت به طرح داستاني خود مي پردازد و بدون اين که تکليف خود را با اين بي قاعدگي مشخص کند به پايان مي رسد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]