واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سعید سهیلی در فیلم سینمایی "چهار انگشتی" موضوع سفارشی تبلیغ برای نیروی انتظامی و البته کراهت معضلات اجتماعی را با رویکرد خاص خود در سطح و رویه نگه میدارد و نتیجه هم انتقال پیامهای مستقیم مورد انتظار است. به گزارش خبرنگار مهر، هشتمین فیلم سهیلی را که این روزها روی پرده سینماهاست شاید بتوان از حیث ساختار روایتی در امتداد دو فیلم قبلی "تارا و تب توت فرنگی" و "سنگ، کاغذ، قیچی" محسوب کرد. فیلمی که با فاصله گرفتن از دغدغه معمول سهیلی یعنی پرداختن به آدمهای جنگ به نوعی به نمایش اغراقشده از معضلات اجتماعی نزدیک میشود و از شعار دادن باک ندارد. فیلم وجه سفارشی بودن از سوی جشنواره پلیس را تنها به عنوان یک درونمایه در زیرلایه خود حفظ نکرده، بلکه به گونه ای مستقیم فعالیتهای نیروی انتظامی و ابتلاء جوانان به معضلات اجتماعی روز را محور اصلی خود قرار می دهد و در این میان با انتخاب ساختار روایی متقاطع تلاش می کند ابعادی جدید از این مسائل را برجسته کند و مورد توجه قرار دهد. فیلمنامه به گونه ای روایت می شود که سه خط قصه را به گونه متناوب دنبال می کند و این قصه های تو در تو به واسطه حضور کاراکتر، فضا و بستر مشترک در هم تداخل می کنند. بخشی از هدف نویسنده و کارگردان برای این نوع چینش رسیدن به فینالی بوده که تقابل عینی و در عین حال نمادین مورد نظر او را رقم بزند. خط قصه اولیه که تا انتهای فیلم به عنوان خطی اصلی ولی کمرنگ حفظ می شود، سفر جوانی به نام فواد به تهران است تا بتواند برای فیلمنامه اش خریدار پیدا کند و به آرزویش برسد. این خط با توجه به قدیمی بودن آن اصلی ترین کارکردی که پیدا می کند استفاده از قالب داستان در داستان ذهنی نویسنده است. در چنین جنس قصههایی مقطع میانی فیلم با ماجراهایی غیرقابل پیشبینی و خلاف انتظار مخاطب پیش می رود و پس از فینالی تکاندهنده، با آوردن مخاطب به اول خط که همه اینها فیلمنامه به تصویر درآمده در ذهن نویسنده بوده، هم به نوعی برای ماجراهای غافلگیرکننده و گاه غیرقابل باور خود توجیه منطقی پیدا میکند و هم به نوعی امکان تجربه خاص را به واسطه روایت به خود و مخاطب می دهد. سهیلی در کنار این خط اصلی به روایت دو خط قصه به موازات و امتداد هم می پردازد که نوع چینش این دو خط و تلاقی آنها با هم مشکلاتی را در پیگیری مخاطب ایجاد میکند. فیلم از جایی که فواد (بهرام رادان) از خانواده برای سفر به تهران خداحافظی میکند، دو رویکرد به این سفر دارد که در واقع میتوان آن را همان برداشت ساده و مستقیم دو روی سکه دانست. مانند بخشی از مجموعه قدیمی "آینه" که پس از نشان دادن یک زندگی ناموفق، با میاننویس "زندگی شیرین میشود" عاقبت همان خانواده را در صورت رفتارهای درست بررسی میکرد. هنگام خداحافظی فواد از پدر و مادرش پدر برایش آرزوی عاقبت به خیری و مادر آرزوی پولدار شدن میکند. در روایت اول فواد به دعای پدر آمین میگوید و به سوی سرنوشت میرود که آشنایی با الهام (لیلا اوتادی) و بدل شدن به یک مأمور نیروی انتظامی را در پی دارد. در روایت دوم فواد با آمین گفتن به دعای مادر با زنی خلافکار به نام فتانه (اندیشه فولادوند) آشنا میشود که او را به باند قاچاق مواد مخدر و ماجراهایی میکشاند که با از دست دادن یک انگشت به چهارانگشتی معروف می شود. این دو روایت از ابتدا به گونه متقاطع یعنی یکی در میان پیش میروند و از آنجا که در امتداد هم هستند و کاراکتر فواد در هر دو حضور دارد، در هم تداخل میکنند و گاهی تشخیص اینکه کدام خط داستان در حال پیشرفت است، مشکل می شود. هر چند سهیلی قصد داشته با هر چه نزدیک کردن این خطوط به هم شرایط را برای رویارویی نمادین پایانی فراهم کند که فواد به عنوان مأمور نیروی انتظامی با چهارانگشتی دوئل میکند، ولی این شیوه اغتشاش در کار ایجاد میکند و مانع همراهی مخاطب میشود. تمهیدات فیلمساز برای متمایز کردن نامحسوس فواد و چهارانگشتی با رنگ کاپشن، آرایش موی سر و ... کمتر به چشم میآید، چون همه سکانسها پتانسیل خود را از حضور فواد میگیرد که موهای بلند و تکیه کلام مشترک دارد. چنین مواردی باعث میشود خطوط قصه در همه تداخل کنند و جایی که فواد پای تلفن با چهارانگشتی حرف میزند فضایی گیجکننده برای مخاطب ایجاد شود. در واقع فیلم از ابتدا به گونهای پرداخت نشده که گمان مخاطب به این سو برود که آنها برادر دوقلو هستند و از طرفی وقتی هم عکس همدیگر را میبینند و با هم رو به رو میشوند، نه خود و نه اطرافیان متوجه نمیشوند که به هم شبیهند و در انتها با قرار گرفتن در دو قطب خیر و شر در لباسهای سفید و سیاه، یک دوئل نمادین رقم میزنند! و فیلم چگونه به پرسشهای منطقی ایجاد شده پاسخ میدهد؟ با تکیه بر همان حربهای که ابتدا اشاره شد: یعنی رجعت به خط اصلی قصه که همه این ماجراها مربوط به فیلمنامه فواد است که در تهران آن را به تهیهکننده می دهد. این همان حربه آشنایی است که از الگوهای آشنا و قدیمی و البته سهلنگرانه به فیلمنامه، درام، روابط علت و معلولی و ... است. رویکرد سهیلی هم به نظر میآید چیزی فراتر به این الگوی کهنه نداده و تنها برای پرکردن سوراخهای قصه و البته پیامهای سفارشی کار به آن تکیه کرده است. فیلم از وجه سفارشی بودن و پیام دادن هم نمی تواند زبان سینما را به گونه ای هنرمندانه وارد کار کند و پیام و شعار را به بخش های عمیقتر ببرد. این گونه است که وقتی فواد برای بدل شدن به یک مأمور نیروی انتظامی به این مرکز مراجعه می کند درباره اهداف خود برای اصلاح جامعه و ... داد سخن سر میدهد، اتفاقاً شعارهای خنده دار او مقبول طبع مأمور رتبه بالا قرار میگیرد و او را مناسب پلیس شدن تشخیص می دهد. نمونه شعارها و توضیحات کاراکترهایی که موقعیت و خود را توضیح میدهند و تعابیر پشت شکلگیری کار را به مخاطب گوشزد میکنند، کم نیست و این را بیش از هر چیز میتوان در رابطه آدمهای سیاه قصه مانند فتانه و دکتر (جمشید هاشمپور) دید. حتی تدوین موازی سکانس بریدن بینی دکتر توسط چهارانگشتی با صحنههای "دار و دسته نیویورکی" به نظر چیزی جز تشدید فضای خونریزی و خشونت نیست و از جهت کاربرد این قرینهپردازی نمیتوان انتظار طراحی خاص داشت. قرآن و نماز خواندن و ... و چنین مولفههای دینی هم حضوری ابزاری و تنها برای مشخص کردن آدمهای خوب و بد این دو خط قصه دارند، بدون آنکه توانسته باشند در درون کاراکترها رسوب کنند و تأثیر آنها در عملکردشان نمود داشته باشد. نمایشی تمام و کمال از مانورهای مأموران نیروی انتظامی که زمانی خاص به آن اختصاص داده شده هم از همان وجوهی است که سفارشی بودن سوژه را در همان سطح فیلم نگه داشته و به نمایش میگذارد و کمتر به زبان غیرمستقیم و هنر سینما نزدیک می شود. همانطور که به دو خط قصه مثبت و منفی اشاره شد، کلیه کاراکترهایی هم که در این دو خط حضور دارند به نوعی برخاسته از یک تقسیم بندی سیاه و سفید هستند. رویکردی که به نظر می آید در مورد سهیلی که به خصوص در "سنگ، کاغذ، قیچی" به سوی ساختن کاراکترهای خاکستری و پرداخت شده حرکت کرده بود، نوعی عقبگرد محسوب می شود. در پایان ذکر یک نکته درباره نوع نگاه سهیلی به زنان منفی، شهرآشوب و خلاف باقی می ماند که به نظر میآید مجموعه آنها در بازیگر نقش فتانه قرار گرفته است. جسارت افسارگسیخته، بیپردگی در کلام، جذابیت در حد صفر، بیریشگی و نهایتاً اسلحه که همیشه برای آتش کردن آماده است. این چهره مخرب را به عنوان راه میانبر کاراکترهای زن منفی به خاطر بسپارید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]