واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: شایعه وجود اجساد در معبد خیلی زود در بین تیم فنی و هنرپیشهها پیچید ولی فردریكسون آنها را بیاساس میدانست اما در روز بعد با تعدادی جسد مواجه شد كه... اجساد باد كرده، حمله قلبی، ظاهر غیرقابل تحمل مارلون براندو و شكست تجاری، خاطراتی است كه رابرت سلرز تاریخنگار سینما 30سال پس از اكران فیلم اینك آخر الزمان به یاد دارد. هر چند كه اگر همه چیز قرار بود به وفق مراد تهیهكنندگان سینمایی پیش برود «اینك آخرالزمان» سالها قبل از اكران آن توسط جورجلوكاس در اوایل دهه1970 ساخته شده بود و برای فیلمبرداری آن نیازی به سفر به دیگر كشورها نبود چون لوكاس قصد داشت آن را در خود ویتنام فیلمبرداری كند؛ زمانی كه هنوز درگیری بین سربازان آمریكایی و ویتنامیها در اوج بود.ولی واضح بود هیچ مدیر استودیوی عاقلی برای این فیلم سرمایهگذاری نمیكند و معلوم نبود در انتهای فیلمبرداری چند تن از هنرپیشهها از مهلكه جان سالم به در میبردند. در عین حال دیدگاه فرانسیس فورد كاپولا از جنگ وسیعتر و هنریتر بود و همانطور كه او در كنفرانس خبریاش در جشنواره بینالمللی فیلم كن گفت فیلم او درباره ویتنام نبود بلكه خود ویتنام بود. ابتدا برنامه كار فیلمبرداری 14هفته در فیلیپین تعیین شده بود و در بهار سال 1976 آغاز میشد اما آب و هوا و بلایای طبیعی در كنار تداركات ضعیف، همه علیه فیلم بودند و از همه بدتر اینكه كاپولا 2هفته پس از فیلمبرداری هاروی كایتل هنرپیشه اصلیاش را اخراج كرد و مارتین شین را جایگزین كرد غافل از اینكه شین هم مشكلات شخصی خودش را داشت. با سررسیدن شین فاجعه آغاز شد. كاپولا كه با تغییر بازیگر، نظرات جدیدی در مورد فیلمنامه هم داشت به سرعت مشغول بازنویسی آن شد و پس از كایتل افراد دیگری اخراج شدند و برخی نیز بهدلیل بیماری شدید در بیمارستان بستری شدند. پیش از فیلمبرداری برخی از سكانسها، ژنرال ماركوس رئیسجمهوری فیلیپین كه هلیكوپترهایش را به تیم فیلمسازی اجاره داده بود بهدلیل درگیری با چریكهای جداییطلب ناچار شد آنها را پس بگیرد. در كنار این شرایط داگكلیبورن كه یكی از فرماندهان شناخته شده ارتش آمریكا در ویتنام برای مشاوره نظامی و نظارت بر صحنههای حضور نیروهای آمریكایی به سرصحنه آمده بود، اما او بیش از آنكه به فكر ایجاد تصویری واقعی از ویتنام باشد به میهمانیهای شبانه اهمیت میداد و كاپولا درگیر این مشكل بود كه چند روز پس از حضور او در سر صحنه یك توفان عظیم تمامی لوكیشن را ویران كرد و تولید فیلم متوقف شد. كاپولا به ناچار به سانفرانسیسكو بازگشت و باقی تیم هم به كارهای شخصیشان مشغول شدند. پس از یك ماه استراحت و برنامهریزی مجدد كاپولا بازهم به جنگل بازگشت ولی تعدادی از تیم فنی كه تجربه بدی داشتند از همكاری با او سر باز زدند. مارتین شین از نخستین افرادی بود كه با او در بازگشت به بحران همراه شد ولی به دوستانش گفته بود كه مطمئن نیست از این سفر زنده بازگردد. این زمانی بود كه باید سكانسهای مربوط به ژنرال كورتز فیلمبرداری میشد؛ ژنرال سبز پوشی كه دچار نوعی جنون شده بود و حالا نیروهای آمریكایی در پی شكارش بودند. اما در اوایل فیلمبرداری از مقر ژنرال كورتز موضوع هولناكی فاش شد كه تاثیر منفیای بر روند كار داشت. در یكی از روزها همسر مارتین شین به گری فردریكسون دستیار تهیهكننده گفت كه از درون این معبد بوی بسیار بدی به مشام میرسد و اینجا باید تمیز شود چون ریسك بزرگی برای سلامت همسرش است و او به مارتین شین اجازه بازی در چنین محلی را نمیدهد. فردریكسون برای حل این مشكل به سراغ دین تاولاریس طراح تولید رفت و گفت كه برخی از هنرپیشگان از شرایط صحنه شكایت دارند ولی تاولاریس كه نسبت به این موضوع بیتفاوت بهنظر میرسید تاكید كرد كه همه چیز تعمدی است و به فیلم فضای واقعی میدهد و با خنده گفت اگر هنرپیشهها راجع به جسدها چیزی شنیده بودند چه میشد! شایعه وجود اجساد در معبد خیلی زود در بین تیم فنی و هنرپیشهها پیچید ولی فردریكسون آنها را بیاساس میدانست اما در روز بعد با تعدادی جسد مواجه شد كه تاولاریس قصد داشت آنها را سروته از درختان آویزان كند تا فضایی رعب آورتر برای پایگاه ژنرال كورتز ایجاد كند. فردریكسون خیلی زود برای رهاشدن از شر این اجساد با فردی تماس گرفت كه آنها را برای كالبد شكافی به مدارس پزشكی منتقل كند اما كمی بعد از تحویل اجساد مشخص شد طرف دزد قبرهای قدیمی بوده و دستگیر شده است. با پیدا شدن سرو كله پلیس و توقیف گذرنامههای تمامی افراد كار برای 2 روز دیگر متوقف شد اما با روشن شدن اینكه تیم حاضر نقشی در قتل این افراد نداشته است همه چیز تمام شد اما در نهایت فردریكسون برای سكانس ابتدایی پایگاه كورتز ناچار شد از تعدادی بدلكار به جای اجساد آویزان شده از درختان استفاده كند. با رسیدن براندو برای فیلمبرداری صحنههای مربوط به او، همه شوكه شدند. او بیش از حد چاق شده بود و وزنش شاید به 150كیلو میرسید. كاپولا واقعا نمیدانست چه باید كند. كورتز در فیلمنامه او جنگجویی لاغر و فعال بود و مهمتر از همه یونیفورم سبزی كه به سایز براندو باشد موجود نبود! براندو در نقطه مقابل كاپولا قرار داشت. او در كمال آرامش به هیچچیزی اهمیت نمیداد و نه تنها خودش را برای این نقش آماده نكرده بود بلكه هیچكدام از دیالوگهایش را حتی یك بار نخوانده بود. به گفته دنیس هاپر، كاپولا ناچار بود همه چیز را از ابتدا برای او توضیح دهد و تولید فیلم برای یك هفته متوقف شد تا كاپولا فیلمنامه را با صدای بلند برای براندویی كه حاضر نبود حتی متن فیلمنامه را در دست بگیرد، بخواند. در مدت این یك هفته حدود 900نفر بازیگر و عوامل فیلم تنها منتظر مهیا شدن براندو بودند. یك روز براندو در اقدامی ناگهانی سر خود را تراشید و به این باور رسید كه همه صحنههایش را به شكل بداهه بازی كند و فارغ از فیلمنامه كاپولا هر چه را كه سر صحنه میگوید فیلمبرداری كند. براندو همچنین ترجیح داد كه لباس مشكی به تن كند و در عمده زمان فیلمبرداری در سایه باشد و كاپولا موافقت كرد كه شكمگنده او كمتر در كادر فیلم باشد. اما درگیریهای قدیمی براندو و هاپر در اینجا مشكلساز شد و هیچكدام از آنها نمیخواستند همزمان در سر صحنه باشند و به ناچار صحنهها در شبهای مجزا فیلمبرداری شد. فردریسكون درباره هاپر و نقش او - روزنامه نگار پریشان احوال - میگوید: او در مقابل دوربین و پشت آن رفتار مشابهی را داشت ولی همه او را بهدلیل همین آشفتگیاش دوست داشتند. این روزها هاپر بسیار جدی شده و با آن روزها فاصله گرفته ولی در سرصحنه فیلم كمتر كسی بود كه بخواهد نزدیك او بایستد چون او هفته به هفته هم به حمام نمیرفت. فاجعه ادامه داشت و مارتینشین دچار حمله قلبی شد و كاپولا بیش از هر كسی خودش را برای این قضیه شماتت میكرد و همین موضوع سبب عارضه قلبی برای خود او شد. هاپر بعدها در مورد این روزها گفت: منابع مالی ما محدود شده بود و همه داشتیم مجنون میشدیم. حالا همه تصور میكردیم كه درگیر جنگ شدهایم و برای تامین هزینهها به همه رو میانداختیم. شرایط مالی بیش از همه كاپولا را مغموم كرد چون بخشی از بودجه از دست رفته بهخود او تعلق داشت و اگر فیلم تكمیل نمیشد او میلیونها دلار ضرر كرده بود. او حتی چند سال بعد اعتراف كرد شرایط عصبی او به قدری در این دوران بد بود كه 3 بار قصد داشت دست بهخودكشی بزند. با تمامی اینها فیلم در سال1979 اكران شد و امروز یكی از شاهكارهای بزرگ تاریخ سینما است. سالها بعد كه هیكن پولر قصد داشت تا مستندی درباره این فیلم بسازد همه به جز براندو از اینكه خاطراتشان درباره فیلم را مرور كنند خوشحال بودند. زمانی كه هیكن لوپر به سراغ براندو رفته بود تا نظرش را در مورد فیلم بداند و مصاحبهای با او داشته باشد براند و از او پرسیده بود چرا كسی فیلم میسازد كه هنوز 2میلیون دلار به او بدهكار است و بعد تاكید كرده بود تا زمانی كه كاپولا بدهیاش را پرداخت نكرده برای مصاحبه در مورد این فیلم به او مراجعه نكنند و به این ترتیب هیكن لوپر هرگز با براندو مصاحبه نكرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]