تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نادان كسى است كه نافرمانى خدا كند، اگر چه زيبا چهره و داراى موقعيتى بزرگ باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837426125




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چو آگاه شد شاه کامد پسر


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چو آگاه شد شاه کامد پسر
چو آگاه شد شاه کامد پسر شاعر : دقيقي کلاه کيان برنهاده به سر چو آگاه شد شاه کامد پسر همه زندو استا به نزديک خويش مهان و کهان را همه خواند پيش پس آن خسرو تيغ‌زن را بخواند همه موبدان را به کرسي نشاند به پيش پدر شد پرستارفش بيا مدگو و دست‌کرده به‌کش بدان رادمردان و اسپهبدان شه خسروان گفت با موبدان به سختي همه پرورش داده‌ايد چه گوييد گفتا که آزاده‌ايد بدو شاد باشد دل تاجور به گيتي کسي را که باشد پسر يکي تاج زرينش بر سر نهد به هنگام شيرش به دايه دهد بياموزدش خوردن و بر نشست همي داردش تا شود چيره دست سواري کندش آزموده نبرد بسي رنج بيند گرانمايه مرد چنان زر که از کان به زردي رسد چو آزاده را ره به مردي رسد ورا بيش گويند گويندگان مرادش بجويد چو جويندگان سر انجمنها به رزم و به بزم سواري شود نيک پيروز رزم پدر پير گشته نشسته به کاخ چو نيرو کند با سر و يال و شاخ نباشد سزاوار تخت مهي جهان را کند يکسره زو تهي نشسته در ايوان نگهبان رخت ندارد پدر جز يکي نام تخت پدر را يکي تاج و زرين کلاه پسر را جهان و درفش و سپاه پسندند گردان چنين داستان نباشد بر آن پور همداستان تن باب را دور خواهد ز سر ز بهر يکي تاج و افسر پسر نهاده دلش تيز بر جنگ اوي کند با سپاهش پس آهنگ اوي چه نيکو بود کار کردن پدر؟ چه گوييد پيران که با اين پسر نيايد خود اين هرگز اندر شمار گزينانش گفتند کاي شهريار ازين خامتر نيز کاري مخواه پدر زنده و پور جوياي گاه که آهنگ دارد به جاي پدر جهاندار گفتا که اينک پسر که گيرند عبرت همه بر زنم وليکن من او را به چوبي زنم ببندي که کس را نبستست کس ببندم چنانش سزاوار پس مرا مرگ تو کي کند آرزوي پسر گفت کاي شاه آزاده خوي که کردستم اندر همه روزگار ندانم گناهي من اي شهريار گمان برده‌ام پس سرم برگسل به جان تو اي شاه گر بد به دل ترا ام من و بند و زندان تراست وليکن تو شاهي و فرمان تراست مرا دل درست است و آهسته هش کنون بند فرما وگر خواه کش مر او را ببنديد و زين مگذريد سر خسروان گفت بند آوريد غل و بند و زنجيرهاي گران به پيش آوريدند آهنگران نجنبيد بر شهريار جهان در آن انجمن کس به خواهش زبان به پيش جهاندار گيهان خداي ببستند او را سر و دست و پاي که هر کس همي ديد بگريست زار چنانش ببستند پاي استوار بفرمود بسته بدر بردنش چو کردند زنجير بر گردنش دونده پرنده چو مرغي به پر بياريد گفتا يکي پيل نر مر او را ببستند بر پشت پيل فراز آوريدند پيلي چو نيل دو ديده پر از آب و رخساره تر چو بردندش از پيش فرخ پدر گرفته پس و پيش اسپهبدان فرستاد سوي دژ گنبدان ستون آوريدند ز آهن چهار پر از درد بردند بر کوهسار سر اندر هوا و بن اندر زمين بکرده ستونها بزرگ آهنين ز تختش بيفگند و برگشت بخت مر او را بر آنجا ببستند سخت گو پهلوان زاده با داغ و درد نگهبان او کرد پس‌اند مرد زمان تا زمان زار بگريستي بدان تنگي اندر همي زيستي
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن