واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یادداشت جنجالی لی سیگل درباره مرگ ادبیات داستانی در آمریكاناقوس مرگ داستان
لی سیگل: در میان هیاهوی بسیاری كه فهرست «بیست داستاننویس برتر زیر چهل سال» مجله نیویوركر در محافل فرهنگی آمریكا به راه انداخت، یك حقیقت بزرگ از چشم همه پنهان ماند: داستان و رمان مدتهاست كه به لحاظ فرهنگی اهمیت خود را از دست داده است.رمانهای بزرگ، آثاری كه تا سالها دوام بیاورند، هنوز نوشته میشود. داستانهای به یادماندنی كوتاه و بلند همچنان منتشر میشود. همینگوی ، فاكنر و فیتزجرالد مذكر و مونث بعدی بیشك اكنون جایی سخت مشغول كار است. اما جز گروه محدودی از داستاننویسان جاهطلب و كارگزاران ادبی و ویراستارانشان، دیگر كسی برای ادراك توصیفناپذیری كه زمانی ادبیات در حیطههای شخصی و عمومی به ما عرضه میكرد، به سراغ یك داستان یا رمان معاصر نمیرود.نخستین سند در اثبات این بحث، تبدیل داستان به امری حاشیهای در فضای فرهنگی كنونی است: در پی انتشار فهرست كذایی مجله نیویوركر، سر و صدا از هر طرف برخواست كه این فهرست تنها ترفندی تبلیغاتی برای مجله و نویسندگانی است كه آثارشان در آن منتشر میشود، اما هیچكس در مقابل این فهرستكاری نكرد. اگر داستان و رمان به راستی هنوز زنده بود، فهرستی اینچنین محملی ایدهآل برای مخالفخوانی و تخلیه انرژی نویسندگان و منتقدان ادبی میشد.150 سال پیش از این هنگامی كه آكادمی فرهنگ و هنر فرانسه با انتخاب آثار هنری برای نمایش در سالن پاریس به نمایندگی گرایشهای هنری حاكم و مستقر میپرداخت، هنرمندان منتقد و رادیكال با راهاندازی سالن ردیها و نمایش آثاری سرشار از اصالت رهاییبخشی كه از آن در آثار سالن اصلی خبری نبود، پاسخی شیطنتآمیز، تاثیرگذار و جریانساز به آكادمی دادند. اما اكنون هیج اثری از فهرستهای آلترناتیو برای فهرست مجله نیویوركر در هیچ كجا پیدا نمیكنید؛ نه در مجلات ادبی كوچكتری مانند هارپر و آتلانتیك و نه حتی در صدها سایت اینترنتی ریز و درشت ادبی كه بنا بر تعریف قرار است محل تجلی همین روحیه منتقد و مخالفخوان باشند.داستاننویسی امروزه دیگر مانند گذشته نه یك شیوه زندگی، بلكه صرفا یك شغل است. و تعجبی ندارد كه دیگر خبری از شیطنتهای خلاقانه در آن نباشد.شیوه زندگی هنری متضمن آغوش گشودن به روی جهان به اراده خود و تا سر حد ممكن است؛ مشاغل حرفهای اموری به كلی مجرد و منتزع و بیش از هر چیز یك «شغل» هستند. ملاحظهكاری، حرفهایگری و احتیاطی كه مانع از تبدیل داستانهای معاصر به امری معنادار در زندگی بخش اعظمی از اقشار فرهنگی شده است، در عین حال همان چیزی است كه هر گونه پاسخی به فهرست نیویوركر را در نطفه خفه میكند.از هر چه كه بگذریم، مخالفخوانی با سلیقه موقر نیویوركر ممكن است كارگزاری پرنفوذ، ویراستاری برجسته یا یكی از دبیران نیویوركر را از شما برنجاند. و در دورانی كه معیار هر گونه موفقیت ادبی چاپ یكی دو اثر در نیویوركر است، كمتر كسی حاضر است آینده شغلی خود را چنین سبكسرانه به مخاطره بیاندازد.سند دومی كه موید ادعای من است، ظهور و اعتبار منتقدانی مانند جیمز وود است كه به خودی خود ناقوس مرگ داستان را به صدا در میآورد. تنها هنگامی كه یك ژانر هنری چنین محدود و ایستا شود، منتقدانی مانند وود به جای بحث درباره مسائلی فلسفی و اجتماعی كه رمانی خاص به آنها دامن زده است، تمام انرژی خود را صرف تعریف قواعد و حدود و ثغور ژانرهای ادبی میكنند.سند دیگر، اوجگیری آثار غیرداستانی است. جذابترین، حساسترین و برانگیزانندهترین نویسندگان دوران ما آثار روایی غیرداستانی مینویسند. یكی دو ماه پیش مقالهای در نیویوكر چاپ شد به نام «ایفیژنی در فارستهیل» نوشته جنت ملكولم كه چنان واكنشی در میان خوانندگان و مردم برانگیخت كه در سالهای اخیر بیسابقه است.این مقاله/گزارش درباره زنی یهودی بود كه به جرم استخدام یك قاتل حرفهای برای قتل شوهرش، محاكمه و مجرم شناخته شده بود. نویسنده آشكارا به همدردی با زن و انتقاد از سیستم قضایی پرداخته بود و در عین حال با روایت ماجرای فرعی دختر خانواده كه در پی محكومیت مادر گرفتار دم و دستگاه بوروكراتیك نظام حمایت از كودكان ایالت نیویورك شده، ماجرا را چون رمانی چندلایه بسط داده بود.سئوالاتی كه در پی انتشار این مقاله میان خوانندگان دهان به دهان میچرخید (زن یهودی مستحق همدردی نویسنده هست؟ عدالت اجرا شده است؟ و...) از جنس سوالات وجودی و بنیادینی هستند كه در دهههای پیش رمانهای نویسندگانی چون بلو، آپدایك، راث، چیور، میلر، مالامود و... به آنها دامن میزد.رمانی مانند «گروه» اثر ماری مككارتی، به طور همزمان هم رمانی پرفروش و هم دارای اعتبار ادبی بود و هم موجب ایجاد جنجالهایی در سطح اجتماع. چنین رمانهایی را «مردم عادی» هم میخواندند و مانند امروز خوانندگانشان تنها نویسندگان جویای نامی نبودند كه آثار دیگر نویسندگان را چنان میخوانند كه پزشكان ژورنالهای پزشكی و وكلا مجلات حقوقی را.به این دلایل و هزار و یك دلیل دیگر، داستان امروز به اثری موزهای تبدیل شده و دستاندركارانش بیش از آن كه نویسنده باشند، موزهدار و نظریهپرداز هستند. خوب یا بد، بزرگترین داستانسرایان دوران ما نویسندگان آثار روایی غیرداستانی هستند. دلیلش هم این كه هیچكس به خود جرات نمیدهد آنها را از روی سن دستهبندی كند و برای اهداف بازاریابی مورد سوءاستفاده قرار دهد. تهران امروزتهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - ادبیات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]