واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عشق ، سرآغاز تربيت نويسنده: كبري مجيدي بيدگلي موضوع نوشتار پيش رو تربيت فلسفي در حكمت متعاليه صدرايي است كه به منظور نتايج حاصل از تربيت فلسفي حكيم صدرا نگاشته شده است. اساسا كشاندن فلسفه به عرصه تربيت و پيش بردن جامعه و جوانان به سوي فلسفه از موضوعات مهمي است كه در فلسفه اسلامي بويژه فلسفه صدرايي جايگاه ويژهاي يافته است و بايد گفت عمدهترين مباحث اخلاقي و تربيتي ملاصدرا در بحث عقل عملي بروز يافته است.در اين نوشتار نويسنده تلاش كرده است مولفهها و مقولاتي را كه در عرصه تربيت از ديد صدرا حائز اهميت است، بررسي كند. برخي از اين مقولات عبارتند از عقلانيت، عشق، هنر، زيبايي و...انسان موضوع اصلي دانش تعليم و تربيتيكي از دغدغههاي اساسي تفكر ملاصدرا، انسانشناسي اوست و اينكه انسان در اين جهان خاكي چه جايگاهي دارد. پيش از هرچيز بايد گفت رويكرد او به انسان يك رويكرد وجودي است كه از آن به حكيم تعبير ميكند. او قائل است كه وجود آدمي كه متشكل از نفس و بدن يا جسم و روح است، دچار تحول گوهري ميشود و جوهره وجود او بر پايه آموزش و پرورش و تربيت صحيح ميتواند به رشد و كمال برسد؛ به گونهاي كه هيچ حديقفي ندارد. اين امر كه حس، خيال، عقل و قلب انسان را دربر گرفته، تمامي جنبههاي وجود انسان را متحول ميكند.از نظر ملاصدرا بين جسم و روح ارتباط وجود دارد، آن هم پيوندي ذاتي و باطني و هر دو را دو مرتبه از يك حقيقت واحد ميداند و در نتيجه قائل است كه نظام تعليم و تربيت بايد هم به پرورش بعد روحاني انسان بپردازد و هم جنبه جسماني او. به عبارتي هم به زندگي اخروي و فرامادي انسان نظر افكند و هم به زندگاني دنيوي و مادي انسان.پيش از هر چيز براي بررسي دقيق ديدگاههاي حكيم صدرا پيرامون انسان و تربيت او بايد به تبيين مباني، اصول و اهداف و روشهايي كه ايشان مدنظر قرار دادهاند پرداخت.يعني بتوان تفسيري جامع از عقلانيت، علم و روش، انگيزه، عادت، عشق، هنر و زيبايي شناسي و فرهنگ و تحولات فرهنگي به عمل آورد تا انسان شناسي ملاصدرا و تربيتي كه شايسته و بايسته يك انسان است بيش از پيش مورد بازشناسي و كنكاش قرار گيرد.عقلانيت، اساس تربيت انسانبايد گفت كه ملاصدرا بسان بسياري از فلاسفه ديگر، اساس انسانيت و تربيت انساني را عقل ميداند. از نظر او، عقل به 2 گونه نظري و عملي تقسيم ميشود؛ عقل نظري به ادراك كليات ميپردازد و لذا باعث پيدايش اعتقادات حق و باطل ميشود و عقل عملي، انسان را به انجام اعمال فكري وا ميدارد و از اين رهگذر اعتقادهاي زشت و زيبا را به وجود ميآورد.صدرا تحت تأثير انديشههاي اثولوجياي فلوطين از 3 انسان صحبت ميكند: «انسان عقلي، انسان نفساني، انسان طبيعي يا جسماني و بر اين عقيده است كه انسان عقلي نور خود را بر انسان نفساني و انسان نفساني نيز نور خود را بر انسان طبيعي افاضه ميكند و لذا هر چه از مرتبه عقل به مرتبه جسم فروكاسته شود، قدرت و كمال آدمي هم كاهش مييابد.»در نظام تربيتي ملاصدرا، انسان بايد خود را به درجه انسان عقلي برساند تا بتواند اخلاق و رفتارهاي نيكو از خود بر جاي گذارد. او استعداد انسان جسماني را در بازگشت به حقيقت عقلانياش ميداند و بر همين اساس قابل به ارتباط اين 3 انسان است. از ديد او همچنان كه انسان جسماني، قوس نزول خود را از عقل به نفس و از نفس به جسم طي ميكند ميتواند قوس صعود خود را از جسم به نفس و از نفس به عقل بپيمايد. در اين صورت انسان عقلي ميتواند اهميت تربيت را به واسطه علم حضوري به تماميت ادراك كند و برخلاف ادراك انسان جسماني كه چون چيزي را حس ميكند از ديگري غافل ميشود، ادراك عقلي، انسان عقلي را از ادراك امور ديگر باز نميدارد.از ديد صدرا چشم انسان عقلي، قويتر و ادراكش بيشتر است؛ زيرا قادر به رويت كليات است و چون معرفت بيشتري دارد، ارجمندتر، برتر، تابناكتر نظر ميكند و لذا تربيت وي نيز به اعلي درجه خود ميرسد و به تبع آن اخلاقي نيكو از جمله نيكوكاري، خيريت و فاضل بودن از او بر جاي ميماند. بيان او در اين بار چنين است: هر كس ميخواهد انسان اول حقيقي را مشاهده كند، سزاوار است نيكوكار، خير و فاضل باشد و او را حواسي قوي است كه هنگام تابش انوار بر او محبوس نميگردد. چون انسان اول نوري است درخشنده كه در او تمام حالات انساني است و او برتر، بهتر و قويتر از هر انساني است.»تربيت، علت حركت جوهري نفس به سوي كمالملاصدرا بر مبناي نظريه حركت جوهري بر اين باور است كه كمال حاصل نميشود، مگر به مدد تربيت. در ابتدا بد نيست كمي پيرامون نظريه حركت جوهري صدرا مطالبي را بيان كنيم. از نگاه ملاصدرا حركت در جواهر اتفاق ميافتد و حركت جوهري بحثي وجودشناسانه است. او حركت را امري مستقل از ذهن و در جهان خارج ميداند و قايل است كه «در فرآيند حركت، شيء از حالتي كه هم اكنون در آن است بيرون ميآيد و به آرامي به حالتي كه ميتواند به آن دست يابد، ميرسد.» پس خروج از قوه به فعل، تدريجي است. از نظر او اين نهاد شيء است كه روان و حركت زاست و اين نهاد بنابر اصل فلسفي «هر معلول ثابت علت ثابت و هر معلول متغير علت متغير دارد» ناگزير بايد خود، متحرك باشد. او وجود متحرك را وجودي بخش و گسترده ميداند كه هر لحظه پا به پاي حركت اجزاء و قطعات آن تحقق ميپذيرد، اما اين اجزاء وحدتي اتصالي دارند. در انديشه صدرا وجود بر ماهيت تقدم دارد و به عبارتي كمال انسان نسبت به وجود او متأخر است، اما اين كمال كه از راه تربيت صحيح به وجود ميآيد، خود به خود حاصل نميشود. نفس كه جزو آگاه بدن است از درون، جوهر حركت و شرايط بيروني، آمادگي براي حركت را فراهم ميآورد و اين هر دو نيازمند هدايت و تنظيم از سوي نفسي برترند.از آنجا كه انسان بسان هر پديده ديگري، داراي قوه و فعل است، تبديل قوه به فعل در ذات هستي اوست و لذا تربيت براي او امكانپذير است؛ بدين معنا كه تربيت عبارت است از «پر كردن فاصله وجود» و كمال عبارت است از «دخالت نفس در فرآيند خلق مدام.» چنين عملي موجب تكامل نفس كنشگر ميشود و نكته مهم ديگر اينكه چون خلق و تجلي مدام جهان از مبدا‡يي برميخيزد و به مقصدي روان است، تربيت نيز به معناي واقعي آن داراي هدف و جهت است و مقصد آن همانا رسيدن به رشد و كمال نهايي و مطلوب كه خدا در فطرت وي به وديعه نهاده است و در آنجا كه حركت امري تدريجي است، پس تربيت هم بايد بسيار هشيارانه و هماهنگ با شتاب واقعي تحول صورت پذيرد؛ چرا كه هر تحول، زمان خاص خود را ميطلبد. در اين خصوص انسان بايد به حسب عمل و رفتار و در حيطه تربيت از تمام صفات حيواني دور گردد.خودآگاهي، شاهراه تربيت انسانييكي ديگر از مسائلي كه حكيم صدرا در نظام تربيتي خود بدان توجه ويژه داشته است، خودشناسي و خودآگاهي انسان است. او معتقد است آدمي ذاتا خودآگاه است ؛يعني جوهر ذات انسان همان آگاهي است. بنابراين انسان به هر اندازه از خود و از جهان پيرامون خودآگاهتر باشد، از تربيت والاتري برخوردار ميشود.ايشان بارها تأكيد كرده كه انسانشناسي و خودشناسي از يكديگر متمايز نيستند و او در بابي با عنوان«في فصل معرفه الانسان نفسه» در كتاب اسرار الآيات به مزيتهاي خودشناسي پرداخته و آن را در چندين امر خلاصه ميكند كه عبارتند از: «دستيابي به شناخت غير، شناخت تمام موجودات،شناخت عالم، شناخت روح، شناخت دشمنان مخفي شده در روح، شناخت عيوب در ديگران مگر آن كه آن را در ذات خود بيابد و بالاخره شناخت خدا.»ملاصدرا خودآگاهي انسان را تأييدي ميداند بر وجود نهادي غير مادي در او كه به تعبيري همان نفس است.انساني كه در مسير تربيت گام برميدارد، بايد بتواند از بعد مادي خود فراتر رفته و به تربيت نفس همت گمارد.عشق و تربيتاز نكات مهم در منشور تربيتي ملاصدرا، واژه عشق است كه غايت آن را تعليم و تربيت نوجوانان و جوانان و گسترش علم، ادب، فرهنگ و هنر ميداند. حكيم صدرا، عشق و عاشقي را در ساحت انساني به 2 نحوه انساني و حيواني يا «پاك و عفيف» و «ناپاك و آلوده» تقسيم ميكند و معتقد است بين عشق عفيف با تعليم و تربيت، ارتباط وثيقي وجود دارد. ملاصدرا ميگويد: «عشق انسان به خوبرويان و زيباچهرگان از اقتضائات فطري بشر است و آن، پيششرط وصول به عشق الهي است»؛ بدين معنا كه تا فردي، عشق مادي و حيواني را تجربه نكرده باشد، هرگز نميتواند به آستانه عشق به معبود ازلي كه همان عشق عفيف است، برسد؛ چراكه عشق انسان به انسان باعث رقت قلب و بيداري و پاكسازي ذهن از نيات ناپسند ميشود. البته او به اين نكته نيز اشاره ميكند كه عشق به خوبرويان در صورتي ممدوح است كه برخاسته از شهوت حيواني نباشد.به عبارت دقيقتر، وي در تبيين اين مطلب، عشق را به حقيقي و مجازي تقسيم نمود و عشق حقيقي را همان عشق انسان به خدا و صفات جمال و جلال وي ميداند و عشق مجازي را به نفساني و حيواني تقسيم كرد. عشق نفساني از لطافت و پاكيزگي نفس برخاسته و همراه با مهر و محبت است و همان عشقي است كه شخص در پيمودن مسير تربيت بايد از اينجا آغاز كند؛ اما عشق حيواني بر مبناي شهوت بوده و همراه با ميل به ترديد و تجاوز است و شخصي كه ميخواهد در اخلاق و رفتار به كمال و سعادت برسد، بايد اين عشق را در خود سركوب كند.زيبايي هنر، منشأ زيبايي تربيتنكتهاي كه درباره نظريه ملاصدرا در باب عشق قابل تامل است، ارتباط آن با مساله زيباييشناسي است و اين موضوع، يكي از ويژگيهاي برجسته حكمت متعاليه را هويدا ميكند. حكيم در فلسفه خويش به چشماندازهاي خاصي در زيباييشناسي هنري رسيده است كه اساس آن زيباييشناسي معنوي و الهي است. نگاه ملاصدرا به اين مقوله، نگاهي وجودي است.از نظر حكيم صدرا، دورنماييهاي عشق و هنر و نيز رخدادهاي دروني عاشق و هنرمند كاملا متناسب و همسنخ هستند. اساسا وي حضور هنر و صنايع لطيفه را در جامعه، بستر مناسبي براي پيدايش نگاههاي عاشقانه و در نتيجه رشد و تكامل انسان در وادي تربيت ميداند و در اين بيان، نقش خيال را در رساندن انسان به عشق حقيقي موثر دانسته و كاركردهاي مهم آن را تمثيل و استحسان برميشمارد. او تمثيل را مجموعه صورت پردازيهاي زيباشناسانه خيال ميداند و بر اين باور است كه «خيال در عالم هنر ساختوساز و يا خلق و ابداع دارد.» يكي از توجهاتي كه او در برجسته كردن تمايزات بين دو نحوه عشق مجازي به خرج داده، كاركردهاي فعلي و انفعالي خيال است. خيال در عشق عفيف از نگاه او هيچگاه منفعل نيست؛ بلكه فعال و خلاق است. ملاصدرا از تخيل خلاق به تمثيل تعبير كرده است و دو نحوه تمثيل را از هم متمايز كرده كه يكي صرفا مسبوق به صورت حسي و كاملا انفعالي است و ديگري مسبوق به فعاليتهاي زيباييشناسي، در نتيجه توام با ابتكار و خلاقيت است كه از اين فعاليتها نيز به استحسان تعبير ميكنند؛ اما آنچه در اينجا مهم است، اينكه انساني واجد تربيت صحيح ميشود كه همواره ابتكار و خلاقيت به خرج دهد.اساسا ويژگي اصلي روح، خلاقيت است و چون نفس از خداوند است، پس بهرهمند از ويژگي اصلي خداوند؛ يعني آفرينش ميشود و حكيم صدرا نتيجه ميگيرد كه تحول خويشتن، خودشكوفايي و خلاقيت، هدف اصلي نظام تربيتي است. خلاقيت اوج خداگونگي انسان است و شايد با تاكيد بر چنين ويژگي بوده است كه حضرت حق، انسان را جانشين خويش بر زمين ناميده است: «اني جاعل في الارض خليفه»، بدين گونه اين انسان است كه با درك چنين روندي به چنان قدرتي دست مييابد كه از آن پس ميتواند هم به وجود خويش و هم به وجود جهان تا مقصد اصلي تحقق بخشد. ملاصدرا به صورت معشوق در نزد عاشق به مثابه اثري هنري نگريسته است. عشق در نظر او، از تصوير آغاز و به تصوير ختم ميشود؛ اما تصوير آغازين، تصويري طبيعي از معشوق و ناشي از مشاهده است و تصوير آخرين، تصويري تمثيلي است. به عبارت روشنتر، صورت معشوق در نزد عاشق تنها صورتي زيبا نيست؛ بلكه بيان زيبايي هم هست.منبع: www.jamejamonline.ir/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]