واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سینمای ما- نزهت بادی: «سن پطرزبورگ» فیلم خوبی است، اما فیلمی در حد و اندازه بهروز افخمی نیست و عطر و بوی آثار او را ندارد. فیلمهای افخمی چه آنهایی که دوستش داریم و چه آنهایی که دوستش نداریم، در خود چیز بخصوصی داشتند که نشان میدادند تمام آنها به فیلمسازی تعلق دارد که سینما مهمترین علاقه زندگیش است و میخواهد در آن دست به تجربههای بزرگ بزند، ولی در «سن پطرزبورگ» یک جور بیتفاوتی و دلزدگی دیده میشود، انگار فیلمسازش حوصله ندارد فیلمش را جدی بگیرد و همین که سر و شکل آبرومندی داشته باشد او را راضی میکند. همه کسانی که افخمی را میشناسند میدانند او کارگردان درجه یکی است و سینما را به خوبی میشناسد و چند تا از فیلمهای مهم و تاثیرگذار سینمای ایران به او تعلق دارد، از آن فیلمبینها و کتابخوانهای حرفهای به حساب میآید و استعداد عجیبی در تحلیل فیلمها دارد. حتی اگر نوشتهها و مقالات مطبوعاتیاش در دهه 60 را نخوانده باشید، در گفتوگوهایی که به بهانه فیلمهایش با او انجام شده، کلی نکات به درد بخور یاد میگیرید، اما به نظر میرسد این سالهای اخیر اوضاع خوبی ندارد، انگار از سینما ناامید شده و هرچند دلش نمیآید آن را به کلی کنار بگذارد، ولی آن شور و ایمان سابق را از دست داده است. آدم وقتی کسانی مثل اسکورسیزی، ایستوود و پولانسکی را میبیند که در دهه هفتاد سالگی زندگیشان چنان پرشور فیلم میسازند که انگار تازه وارد این مسیر شدهاند، دیگر نمیتواند این دلمردگیها را ناشی از سن و سال بداند. تازه مگر افخمی چند سال دارد که بخواهد به آخر خط برسد؟ اتفاقا افخمی درست به نقطه پختگی و ثبات مسیر سینماییاش رسیده و باید هر چه جلوتر میرود به بلوغ حرفهایاش نزدیکتر شود و فیلمهای بهتری بسازد. پس چه اتفاقی برای این فیلمساز محبوب ما افتاده است؟ هرچند ممکن است این موضوع به احوالات خصوصی افخمی نیز ربط داشته باشد، اما نمیتوان آن را فقط یک مسئله شخصی دانست، مخصوصا که میبینیم این دلسردیها و یاسانگاریها مثل یک بیماری فراگیر در میان فیلمسازان مخصوصا هم نسلان افخمی در حال شیوع است. به نظر میرسد شرایط سیاسی اجتماعی جامعه امروزمان بیش از هر چیزی در ایجاد چنین رویکردی در میان فیلمسازان نقش دارد. جامعه ما نه تنها به فیلمسازی چون افخمی شور و امید و انرژی نمیدهد بلکه آنچه را خود فیلمساز هم دارد تضعیف و ضایع میکند. هیچ چیزی به اندازه جاهطلبی، بلندپروازی و جسارت برای پیشرفت و کمال یک فیلمساز لازم نیست، در حالی که جامعه ما تا میتواند بال و پر فیلمساز را میچیند و روح سرکش و پرشور او را در دنیای کوچکی که برایش میسازد حبس می کند و بجای آنکه زمینههای ورود او به دنیایی بزرگتر را فراهم کند و امکان ارتباطی جهانی را فراهم سازد، مدام مسیرش را میبندد و تلاش میکند او را به هر نحوی متوقف کند. طبیعی است بتدریج فیلمساز هم خسته میشود و دست از رویاهای بزرگش برمیدارد و به همان پروژههای کوچک، جمع و جور و خنثی عادت میکند و از آنجا که با چنین کارهایی روحش اقناع نمیشود و نمیتواند از کارش لذت ببرد، کم کم عشق و ایمانش به سینما به عنوان حرفه دلخواهش را از دست میدهد. به نظر من مهمترین دلیل بیانگیزگی و ناامیدی فیلمسازی چون افخمی که فکرهای بزرگ در سر میپروراند و دوست دارد قدمهای جدیتر بردارد، این است که دیگر سینمای ایران او را ارضا نمیکند، چون تواناییهای خود را بالاتر از سینمای موجود میبیند و احساس میکند میتواند در سینمای جهان جایگاه مناسبی بیابد ولی شرایط حاکم بر جامعه چنین امکانی را از او سلب میکند. آن وقت نتیجهای که به دست میآید همین فیلمهایی است که دیگر نمیتوان جهانبینی، سلیقه، استعداد و مهارت فیلمساز را در آن دید، به طوریکه افخمی میخواهد نسخه کمدی «بچه رزمری» را بسازد، «سن پطرزبورگ» تحویلمان میدهد. بعد هم همه، توانایی کارگردان را زیر سئوال میبرند که چرا دیگر شاهکار نمیسازد و کسی از خود نمیپرسد چه بلایی سر فیلمسازی مثل افخمی آوردیم که آن همه شور و انرژی و امید در او افول کرده است. انگار نه انگار فیلمساز هم کسی وابسته به اجتماع پیرامونش است و همانطور که میتواند بر آن تاثیر بگذارد، از آن تاثیر نیز میگیرد و امواجی که از محیط پیرامونش دریافت میکند، میتواند سمت و سوی روند فیلمسازی اش را تغییر دهد. «سن پطرزبورگ» بیشتر از آنکه بازتاب دنیای شخصی و سینمایی افخمی باشد، منعکسکننده دورانی است که آدمها ایمان خود را نسبت به چیزهای مورد علاقهشان از دست دادهاند. منبع : خبر آنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 202]