تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سفره هايتان را با سبزى، زينت دهيد ؛ زيرا سبزى با بسم اللّه الرحمن الرحيم، شيطان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798423067




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ماجرای توپ بازی 2 برادر بازیگوش


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ماجرای توپ بازی 2 برادر بازیگوش
ماجرای توپ بازی 2 برادر بازیگوش
یكی بود یكی نبود، زیر گنبد كبود غیر از خدای مهربان هیچ كس نبود.در یك خانه كوچك در یك محله قدیمی دو برادر به اسم حمید و حامد زندگی می كردند. حمید خیلی دوست داشت هر روز با برادرش در كوچه با توپ بازی كند به همین خاطر هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می شد، در این فكر بود كه زودتر به مدرسه برود و تا ظهر به شوق و شادی اینكه زودتر به خانه برمی گردد، احساس خوبی داشت.ظهر وقتی حمید با برادرش حامد به خانه برمی گشت، خیلی سریع غذایش را می خورد و بلافاصله دفتر و كتاب هایش را وسط اتاق می ریخت و تند تند تكالیفش را انجام می داد.حامد ولی برخلاف برادرش بعد از خوردن ناهار، یك ساعت می خوابید. مادر به او گفته بود بعد از خواب بهتر می تواند تكالیفش را انجام دهد و درس هایش را بخواند.حمید وقتی برای بازی فوتبال از خانه بیرون می رفت، با اصرار از برادرش خواست كه با او به بازی برود، ولی حامد قبول نمی كرد و در خانه می ماند و درس ها و تكالیف مدرسه اش را انجام می داد و آن روز وقتی حمید می خواست برای فوتبال از خانه بیرون برود، مادر در خانه نبود.حمید با اصرار به حامد گفت:ـ تو هم با من به كوچه بیا بازی كنیم.ولی حامد گفت:ـ مگر ندیدی مامان قبل از اینكه از خانه بیرون برود، گفت تو هم امروز اجازه نداری كه از خانه بیرون بروی. حالا تو اصرار می كنی كه من را هم با خودت به بیرون بكشانی.حمید سرش را تكان داد و با لبخند گفت:ـ چرا این حرف ها را می زنی ؟ مامان كه الان خانه نیست تا ببینید ما چه كار می كنیم. خودش هم گفت ساعت 7 شب به خانه برمی گردد. پس ما برای بازی بیرون می رویم و تا قبل از آنكه مامان برگردد، به خانه برمی گردیم.حامد گفت:ـ این كار درست نیست. ما به مامان قول داده ایم كه در خانه بمانیم. شاید اگر بیرون برویم اتفاق بدی بیفتد. آنوقت دیگر كسی هم نیست كه به ما كمك كند. به همین خاطر مامان خواست كه از خانه بیرون نرویم.حمید كه یك سال از برادرش بزرگتر بود، گفت:ـ اصلاً اینطور نیست. مگر این همه كه من از خانه بیرون رفته ام، اتفاقی افتاده است كه حالا تو می ترسی اتفاقی بیفتد و می خواهی كه بیرون از خانه نروم.
ماجرای توپ بازی 2 برادر بازیگوش
تو هم اگر نیایی بازهم می روم و فقط تو تنها در خانه می مانی و بعد هم پشیمان می شوی ولی اگر همراه من بیایی، قول می دهم كه ساعت 6 به خانه برگردیم و درس هایمان را بخوانیم.حامد وقتی حرف های برادرش را شنید، تصمیم گرفت همراه او به كوچه برای بازی برود.دو برادر لباس های ورزشی شان را پوشیدند و از خانه بیرون رفتند. حمید توپ شان را برداشته بود. آنها به سراغ پسری كه در همسایگی شان بود، رفتند، قرار بود سهراب هم با آنها بازی كند، ولی مادر سهراب وقتی در خانه را به روی حامد بازكرد، به او گفت:ـ پسر جان ! مگر كوچه زمین فوتبال است كه می خواهید در كوچه بازی كنید. مردم شاید بخواهند بعد از خوردن ناهار استراحت كنند، بازی كردن شما آسایش آنها را به هم می ریزد.اجازه نمی دهم كه سهراب با شما در كوچه بازی كند، شما هم بهتر است به خانه تان برگردید...ادامه دارد...منصوره رضایی    گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطماجراهای ناپدید شدن چوپان قلعه اولین خروس گلک، بهارش کو؟ سارا و دانه ی برف موجودی شبیه دایناسور کوچولو بوی گل قرمزی نامه‏های پروانهمحاکمه بچه خرس کهکشانی? سنگر چوبیعسل و کیک وانیلی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن