واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تئاتر کودکانه پرستو گلستاني
رؤيايباراني، به كارگرداني پرستو گلستاني از آن دسته آثاري است كه در آن شخصيتهاي كودك بهعنوان قهرمان اصلي داستان ظاهر ميشوند و از اينرو در اين طبقهبندي ميتوان آن را در دسته آثاري كه با حضور كودكان و براي كودكان اجرا ميشوند جاي داد...در يك تقسيمبندي كلي ميتوان دسته نمايش كه در آن كودكان حضور دارند را چنين نام برد؛ دسته نخست آثاري كه با حضور كودكان اما براي بزرگسالان خلق ميشوند و دسته ديگر آثاري كه با حضور كودكان و براي كودكان خلق ميشوند. به اين تقسيمبندي ميتوان دستههاي ديگري را نيز افزود؛ آثاري كه با حضور بزرگسالان اما براي كودكان خلق شدهاند، يا آثاري كه به جهان فابلها، افسانهها و قصهها تعلق دارند و مخاطب آنها كودك است. هر كدام از اين دسته آثار ويژگيها و معيارهاي خاص خود را دارند و جنس ارتباطي خاصي با مخاطبشان برقرار ميكنند.در اين ميان و بالاخص در جهان ادبيات داستاني ميتوان آثار نادري را يافت كه مخاطب آن هر دو طيف كودك و بزرگسال است و با هر دو دسته ارتباط خاص خود را بر قرار ميكند كه نمونه تمام عيار آن شازدهكوچولو آنتوان دوسنتاگزوپري است.رؤيايباراني، به كارگرداني پرستو گلستاني از آن دسته آثاري است كه در آن شخصيتهاي كودك بهعنوان قهرمان اصلي داستان ظاهر ميشوند و از اينرو در اين طبقهبندي ميتوان آن را در دسته آثاري كه با حضور كودكان و براي كودكان اجرا ميشوند جاي داد؛ هر چند در اجرا بازيگران بزرگسال به جاي كودك به ايفاي نقش ميپردازند اما باز قهرمان و پيشبرنده داستان، كودك و تخيلات و فانتزيهاي او است. نمايشنامهاي كه مهياري براي رؤيايباراني پرداخته است همچون بسياري از آثار ديگر ژانر كودك مبتني بر تخيل و فانتزي است؛ بمبي كه عاشق يك منور شده است و به همين دليل از منفجرشدن كه وظيفه اصلياش است چشم ميپوشد، همچنين كاراكتر كودك نابغه كه در بسياري از اين آثار وجود دارد و با اختراعاتش گرههاي داستان را ميگشايد. در اين تخيل كودكانه آنچه ميتوان آن را نقطه عطف اجراي پرستو گلستاني به شمار آورد و بهعنوان قدرتمندترين عنصر اجرا نام برد فرا روي از بسياري از قراردادهاي رايج نمايش كودك در ايران است. اگر در اجراي رؤيايباراني با يك تخيل كودكانه و فانتزي شاد روبهرو هستيم، در كنار آن نويسنده و كارگردان سعي دارند مفاهيم عميق انساني و ضدجنگ را با زبان كودكانه به مخاطب منتقل كنند.در كنار فانتزي شاد اثر، لايهاي تلخ كه مبتني بر تأثيرات مخرب جنگ است در اثر حضور دارد و اين لايه تلخ بر كاركردهاي آموزشي اثر دوچندان ميافزايد و بر خلاف بسياري از آثار كودكان در تئاتر ايران كه تنها و تنها در فكر سرگرم ساختن مخاطبان سخت گيرش است و با موسيقي و رنگ و حركت سعي ميكند او را به وجد آورد، رؤيايباراني در كنار اين عناصر سعي ميكند مفهومي عميق و انساني را نيز به اين مخاطب انتقال دهد و از اين منظر يادآور برخي از داستانهاي هانسكريستين آندرسن دانماركي است؛ نويسندهاي كه ضمن نفوذ به جهان تخيل كودكانه آنها را با تلخيهاي زندگي نيز آشنا ميساخت و نمونه بارز و آشناي اين دسته از آثار او داستانهايي چون دخترك كبريت فروش و جوجه اردك زشت است كه ميتوان آنها را داستانهاي كودكانه تلخ قلمداد كرد. رؤيايباراني نيز از اين منظر يك نمايش كودكانه تلخ است و هر چند پاياني شيرين دارد اما لايهاي از غم و اندوه بر تمامي اثر گسترده است و اين هر چند شايد اقبال مخاطب و بالاخص مخاطب كودك را به اثر كمي كمرنگ ميسازد اما در همان حال باعث تأثيرگذاري عميق و ماندگار اثر ميشود. دومين عامل و نقطه مثبت در نمايش رؤيايباراني كه آنرا به تجربهاي قابلقبول در كارنامه كارگرداني پرستو گلستاني تبديل ميسازد. بازيها روان و قابلقبول بازيگران هستند و اين بالاخص در بازي خود وي و سعيد ابك در نقش 2 كودك بسيار پررنگتر به چشم ميآيد. در كنار آن محمد لقمانيان نيز در نقش بمب، بازي جذابي از خود ارائه ميدهد و اين در كنار نقش دشواري كه در نمايش بهعهده دارد ارزشي مضاعف مييابد و تنها بازي ضعيف و غيرقابل باور بازيگر نقش منور است كه نميتواند فانتزي موجود در كاراكترش را به مخاطب انتقال دهد.در كنار اين، گلستاني در مقام كارگردان استفاده خلاقانهاي از دكور و عوامل صحنه دارد و بهخوبي تفاوت 2 فضاي موجود در نمايش، يعني فضاي قبل از جنگ و بمباران و فضاي بعد از آن را براي تماشاگر بازسازي ميكند و در عين حال به كمك ابزارهايي ساده همچون پر و حباب كف صابون تصاوير زيبا و تخيلي بر صحنه ميآفريند. در كنار تمامي اين نقاط قوت كه رؤيايباراني را تبديل به تجربهاي قابلقبول از پرستو گلستاني ميسازد جهان نمايش از يك دوگانگي بزرگ رنج ميبرد؛ دوگانگياي كه باعث ميشود تكليف مخاطب با قراردادهاي اثر و فضايي كه قرار است در آن قرار گيرد نامشخص باشد.همچنانكه ابتداي اين جستار ذكر شد رؤياي باراني اثري است با حضور كودك و براي مخاطب كودك اما در بسياري از پارههاي نمايش، متن و اجرا از قواعد اين دسته عدول كرده و شاهد اثري با ويژگيهاي نوع ديگر هستيم؛ يعني اثري با حضور قهرمان كودك اما براي مخاطب بزرگسال، چرا كه در بسياري از قسمتهاي نمايش با مفاهيمي روبهرو ميشويم كه براي ذهن كودك مفاهيمي سنگين است و او درك چنداني از آن ندارد؛ گاه اين مفاهيم نقش محوري و تعيينكننده در نمايش دارند و اين باعث ميشود مخاطب كودك نمايش با ابهام و سردرگمي مواجه شود. از جمله اين عناصر و مفاهيم ميتوان به شخصيت منور اشاره كرد كه كودك درك چنداني از آن ندارد و منور تجربه آشنا و ملموسي براي او نيست و در عمل اين شخصيتمحوري در نمايش دركناشده باقي ميماند. همچنين از ديگر عناصري كه براي ذهن كودك كمي سنگين جلوه ميكند بسياري از ديالوگهاي نمايش و بالاخص ديالوگهاي ميان منور و بمب است كه در عمل مابهازا و تجربهاي در ذهن كودكانه مخاطبش ندارد و نميتواند ارتباطي عميقي را با آنان برقرار سازد. اين حركت و نوسان در 2 فضاي جداگانه باعث ميشود نمايش گاه بسيار زنده، جاندار و پرتحرك باشد و گاه كسالتآور و شعار زده نشان دهد. دست آخر و بهعنوان يكي از نقاط ضعف نمايش ميتوان به عامل ريتم اشاره كرد. يكي از مهمترين جاذبههاي نمايش كودك، عنصر ريتم است. كودك بهدليل شادابي و تحركش عمدتاً با ريتمها و ضرباهنگهاي تند و پر تحرك ارتباط بيشتري برقرار ميكند و از اينرو در اغلب نمايشهاي كودك و نوجوان و حتي آثار سينمايي و تلويزيوني كه براي كودكان ساخته ميشود شاهد ضرباهنگ تند و پرتحرك هستيم. در نمايش رؤيايباراني حضور اين ضرباهنگ تند و پرتحرك در اغلب لحظات ديده نميشود و در بسياري از صحنههاي نمايش با ريتم كند، يكنواخت و كسالتآوري مواجه ميشويم كه از جاذبههاي نمايش و تأثيرگذاري مفاهيم عميق آن ميكاهد.شايد اگر گلستاني سعي ميكرد اين مفاهيم را به شكلي جذابتر به مخاطبش انتقال دهد و بر عناصري چون ريتم و موسيقي تأكيد بيشتري ميورزيد، رؤيايباراني ميتوانست اثري بهمراتب تأثيرگذارتر باشد؛ هر چند كه تا همين نقطه نيز اين نمايش را ميتوان تجربه قابلقبولي در كارنامه كارگردان آن دانست كه نقاط قوت آن بر نقاط ضعفش ميچربد. تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]