تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834949435
حسينيه دل
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حسينيه دل نویسنده : جواد محدثي عاشورا، سقّاي تشنهكامان عزّت بود، با مشكي پُراز اشك، بر دوش آزادگي!...و... كربلا، «تكيه»گاه سينهزنان حق و «حسينيّة» ذاكران عدل بود. روز عاشورا، امام حسين (علیه السّلام) پشت خيمههاي شهادت، خندقي كند تا امويان نتوانند به حريم امامت نزديك شوند.آن روز، تيري كه از كمان «حرمله» رها شد، نازكترين حنجرة «اصغر» تاريخ را دريد و تيغي كه از پشت ديوار كمين فرود آمد، عَلَمِ دستهاي عباس را قلم كرد و اشكِ مشك راجاري ساخت.آن روز، «حبيب»، محبوب دلها شد، زهير، چون زهرهاي درخشيد، و جانِ «جون»، فداي امام گشت.سهمي از شهد شهادت، قسمت «قاسم» شد و كام تشنه «شبه پيغمبر» از دست جدّش سيراب گشت.در كوفة بيوفايي، كمي آن سوتر از «فرات بيداري» نان حسين (علیه السّلام) خوردن و «زاد يزيد» بردن، سبب شد كه كساني نمكگير آل اميّه شدند و بر صاحبان اصلي «ولايت»، تهمت «خروج» زدند و صاحبخانه را «خارجي» گفتند و خون جاري در رگهاي دين را «هدر» دانستند، و «شريح»ها به مباح بودن خون حسين فتوا دادند و كنار خوان خائنانة يزيد، «هل من مزيد» گويان، نعش حريت را زير سم اسبهاي قدرت و رياست لگدكوب كردند.ولي ما...از روزي كه در نهر جانمان فرات سوز و علقمة عطش جاري شد، از شبي كه در پيالة دلمان شربت گواراي ولايت ريختند، ازوقتي كه حسين بن علي، در «دستة» دينداران، «شور» انداخت و شريعت را با «شريعه» جاري ساخت، آري.... از آن روز، دلمان يك حسينيّة پرشور است و خانههايمان «تلّ زينبيه»، و در هر چشمي يك «فرات ماتم» و «دجلة درد» جاري است.در حسينيه دلمان، مرغهاي محبت سينه ميزنند و اشكهاي يتيم در خرابة چشم، بيقراري ميكنند.سينة ما تكيهاي قديمي است، سياهپوش با كتيبههاي درد و داغ درب آن با كليد «يا حسين» بازميشود و زمين آن با اشك و مژگان، آب و جارو ميشود.ما دلهاي شكستة خود را وقف اباعبدالله كردهايم و اشك خود را نذر كربلا، و اين «وقفنامه» به امضاي حسين رسيده است.اين است كه زيارت، ترجيعبند ايام سال ماست و ذوالجناح سوگواري، «الظليمة الظليمه» گويان، فاصلة «قتلگاه» تا «خيمهگاه» رادر موج اشك شنا ميكند.زمان، درياي خون است، و.... زمين، زبان حال و آينده را به «گريه» ترجمه ميكند.صبحها وقتي سفرة دعا و عزا گشوده ميشود، دل روحمان گرسنة عاطفه و تشنة عشق ميشود.ابتدا چند مشت «آب بيداري» به صورت جان ميزنيم، تا «خواب غفلت» رابشكنيم.زيارتنامه را كه ميبينيم، چشممان آب ميافتد و ... «السلام عليك» را كه ميشنويم، بوي خوش كربلا به مشاممان ميرسد. تودههاي بغض، در گلويمان متراكم ميگردد و هواي دلمان ابري ميشود و آسمان ديدگانمان باراني!سر سفرة ذكر مصيبت، قندان دهانمان را پر از حبّه قند «يا حسين» ميكنيم و نمكدان چشممان دانه دانه اشك بر صورتمان ميپاشد. به دهان كه ميرسد، قند و نمك در كاممان ميآميزد و اين محلول شور و شيرين، درمان عشق ماست و نمكگير سفرة حسين ميشويم. اين است كه تا آخر عمر، دست و دل از حسين بر نميداريم.آنگاه جرعهجرعه زيارت عاشورا مينوشيم و سر سفرة توسّل، «ولايت» را لقمهلقمه در دهان كودكانمان ميگذاريم. غذاي ما از عطاي حسين است. الحمدلله... در اين خشكسالي دل و قحطي عشق، نمنم باران اشك، غنيمتي است كه رواق آينهكاري شدة چشمان ما را شستشو ميدهد.خدايا! ما را به چشمة كربلا و نهر علقمه تشنهتر كن و معمار اشك را براي آبادي دلهايمان بفرست.امروز بر سر دلهاي ما پرچمي نصب شده كه بر آن نوشته است: «السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين »روح تشنگيخسرو احتشامي:ای بسته بر زیارت قدّ تو، قامت آب شرمندة مروّت تو تا قیامت، آبدر ظهر عشق، عکس تو لغزید در فراتشد چشمة حماسه ز جوش شهامت، آبدستت به موج، داغ حباب طلب گذاشتاوج گذشت دید و کمال کرامت، آببر دفتر زلالی شط، خطّ لا كشيدلعلی که خورده بود ز جام امامت، آبترجیع درد را ـ ز گریزی که از تو داشتسرمیزند هنوز به سنگ ندامت، آبسوگ تو را ز صخره چکد، قطره قطره رودین بیشتر سزاست به اشک غرامت، آباز ساغر سقایت فضلت، قلم چشیدگسترد تا حریم تغزّل، زعامت آبزینب، حسین را به گل سرخ خون شناختبر تربت تو بود نشان و علامت، آباز جوهر شفاعت تيغت، بعید نیستگر بگذرد ز آتش دوزخ، سلامت آب!آمد به آستان تو، گریان و عذرخواهبا عزم پایبوسی و قصد اقامت آب ميخوانمت به نام ابوالفضل و شوق رادر ديدگان منتظم بسته قامت آب!فرشته وحيمرتضي اميري اسفندقه:چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت اینجا کور می کند شب را زخم خنجرت اینجاچشمه چشمه می جوشد از دل زمین هر شبخون اصغرت آن جا، خون اکبرت اینجامیرسد به گوشم گرم بانگ خطبهای پرشورخطبهای که بعد از تو خوانده خواهرت اینجااز فرات میجوشد موج و میزند بوسهبر کرانة خشکِ حلق و حنجرت اینجاکربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟غصب میشود از تو سهم مادرت اینجایک نهال بارآور غَرس میشود در خاکقطع میشود دستی از برادرت اینجااین فرشتة وحی است وحی تازه آیا چیست؟ روی نیزه میخواند آیهای سرت اینجااین ضریح شش گوشه، حج پاکبازان استآب میشوم از شرم در برابرت اینجاني نامهقيصر امينپورخوشا از دل نم اشکی فشاندنبه آبی آتش دل را نشاندنخخوشا زان عشقبازان یاد کردنزبان را زخمۀ فریاد کردنخوشا از نی، خوشا از سر سرودنخوشا نینامهای دیگر سرودننوای نی نوایی آتشین استبگو از سر بگیرد، دلنشین استنوای نی، نوای بینوایی استهوای نالههایش، نینوایی استنوای نی دوای هر دل تنگشفای خواب گل، بیماری سنگقلم، تصویر جانکاهی است از نيعَلَم، تمثیل کوتاهی است از نیخدا چون دست بر لوح و قلم زدسر او را به خطّ نی رقم زددل نی، نالهها دارد از آن روزاز آن روز است نی را ناله پُرسوزچه رفت آن روز در اندیشۀ نیکه اینسان شد پریشان بیشۀ نی؟سری سرمست شور و بیقراریچو مجنون در هوای نیسواریپر از عشق نیستان سینۀ اوغم غربت، غم دیرینۀ او غم نی، بندبند پیکر اوستهوای آن نیستان در سر اوستدلش را با غریبی، آشنایی استبههم اعضای او وصل از جدايی استسرش بر نی، تنش در قعر گودالادب را گه الف گردید ، گه دالره نی پیچ و خم بسیار داردنوایش زیر و بم بسیار داردسری بر نیزهای منزل به منزلبه همراهش هزاران کاروان دلچگونه پا ز گِل بردارد اُشترکه با خود باری از سر دارد اشتر؟گرانباری به محمل بود بر نینه از سر، باری از دل بود بر نیچو از جان پیش پای عشق سر دادسرش بر نی نوای عشق سر دادبه روی نیزه و شیرین زبانی!عجب نبود ز نی شِکّرفشانیاگر نی پردهای دیگر بخواندنیستان را به آتش میکشاندسزد گر چشمها در خون نشیندچو دریا را به روی نیزه بیندشگفتا بیسر و سامانی عشقبه روی نیزه سرگردانی عشقز دست عشق عالم در هیاهوستتمام فتنهها زیر سر اوست پيكر خورشيدسعيد بيابانكيدشت میبلعید کمکم پیکر خورشید رابر فراز نیزه میدیدم سر خورشید راآسمان گو تا بشوید با گلاب اشکهاگیسوان خفته در خاکستر خورشید رابوریایی نیست در این دشت تا پنهان کندپیکر از بوریا عریانتر خورشید راچشمهای خفته در خون شفق را وا کنیدتا ببیند کهکشان پرپر خورشید رانیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بودکاروان میبرد نیم دیگر خورشید را!كاروان بود و گلوي زخمي زنگولههاساربان دزديده بود انگشتر خورشيد راآه اشترها چه غمگین و پریشان میروندبر فراز نیزه میبینم سر خورشید را تنها زنِ مردِ تاريخشيما تقيانپوربر دوش من مينشيند، يك كهكشان عشق بيسرزخميترين شانه هستم در روز ميلاد خنجرحتي براي تهاجم، اين سنگها جان گرفتندرحمي ندارد زمينت، وقتي نداري برادررفتند با بال آتش، پروانههاي تبسممن ماندهام با غريبي، با اينهمه ياس پرپربر روي دست تو مولا! قنداقه در خون شناوربر روي دستان تنها، طرح پرِ يك كبوتروقتي كه دستان عبّاس، در علقمه سبز روييدهرشاخه از اين درختان، بر شانهام گشت خنجراينك منم اي حسين اين، تنها زنِ مردِ تاريختنها كسي كه به دوشش، نعش غريبيست بي سربغض بيتمام توفريبا جاودانسنگین سنگین به بغض نشستهای و دلتنگیهایت را بیهیچ شکوه به تحمل درد ریشهدارتر از آن که در حضور پنجرههاببارد صبر بر شانههای ستبرت سر گذاشتو تو او را به گستره ابدیت در خویش فشردی و تو بیهیچ پروا چون کوه استوار در خود نشستهای پلک بر هم گذار!و باز كنزمین در بغض ناتمام تو ....غرق خواهد شد شب عاشوراحبيبالله چايچيان «حسان»امشب شهادتنامة عشاق امضا ميشودفردا ز خون عاشقان، اين دشت، دريا ميشود امشب کنار يکدگر، بنشسته آلمصطفيفردا پريشان جمعشان، چون قلب زهرا ميشود امشب صداي خواندن قرآن به گوش آيد وليفردا صداي الامان، زين دشت برپا ميشود امشب کنار مادرش، لبتشنه اصغر خفته استفردا خدايا بسترش، آغوش صحرا ميشود امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسودهاندفردا به زير خارها، گمگشته پيدا ميشود امشب رقيه حلقة زرّين اگر دارد به گوشفردا دريغ اين گوشوار، از گوش او وا ميشود امشب به خيل تشنگان، عباس باشد پاسبانفردا کنار علقمه، بيدست، سقّا ميشود امشب بُوَد جاي علي، آغوش گرم مادرشفردا چو گلها پيکرش، پامال اعدا ميشود امشب گرفته در ميان، اصحاب، ثارالله رافردا عزيز فاطمه، بييار و تنها ميشود امشب به دست شاه دين، باشد سليماني نگينفردا به دست ساربان، اين حلقه، يغما ميشود امشب سَر سِرّ خدا، بر دامن زينب بُوَدفردا انيس خولي و دِير نصاري ميشود ترسم زمين و آسمان، زير و زبر گردد «حسان»فردا اسارتنامة زينب چو اجرا ميشودخونخواهي آبابوالقاسم حسينجانيجاده و اسب، مهیاست، بیا تا برویم کربلا، منتظر ماست، بیا تا برویمایستاده است، به تفسیر قیامت، زینب آن سوی واقعه، پیداست، بیا تا برویمخاک ـ در خون خدا ـ میشکفد، می بالدآسمان، غرق تماشاست، بیا تا برویم تیغ ـ در معرکه ـ میافتد و بر میخیزدرقص شمشیر، چه زیباست، بیا تا برویماز سراشیبی تردید، بیا برگردیمعرش زیر قدم ماست، بیا تا برویم دست عباس، به خونخواهی آب آمده است آتش معرکه، برپاست، بیا تا برویمزره از موج بپوشیم و ردا از طوفان راه ما از دل دریاست، بیا تا برویم کاش، ای کاش! که دنیای عطش میفهمیدآب مهریة زهراست، بیا تا برویمچیزی از راه نماندست، چرا برگردیم؟!آخر راه همینجاست، بیا تا برویمفرصتی باشد اگر ـ باز درین آمد و رفت ـتا همین امشب و فرداست بیا تا برویماندوه شيرينسيد مهدي حسينيكه بود اين موج؟ اين دريا؟ كه خواب از چشم دريا بردَ شب را از سراشيب سكون تا اوج فردا، بردكدامين آفتاب از كهكشان خود، فرود آمد؟كه اينگونه زمين را تا عميق آسمانها برد؟صداي پاي رودي بود و در قعر زمان پيچيدو بُهت تشنگي را از عطشناك دل ما بردكسي آمد، كسي آنسان كه ديروز توهّم رابه سمت مشرق آبيترين فرداي فردا بردكسي كه در نگاهش شعلة آيينه ميروييدو تا آنسوي حيرت، تا خدا، تا عشق ما را بردبه خاك افكند ذلّت را، شرف را از زمين برداشتو او را تا بلنداي شكوه نيزه بالا برددوباره شاديام آشفت، با اندوه شيرينشمرا تا بيكران آرزو، تا مرز رويا بردبگو با من، بگو اي عشق، گرچه خوب ميدانمكه بود اين موج، اين طوفان كه خواب از چشم دريا برد؟پير ميدانحسين دارندیک عَلَم بیصاحب افتادهست، چشمش اما رو به صحراهاستگفت : اینک میرسد مردی، کاین عَلَم بر دوش او زیباستشانههای حیرتش لرزید، اشکِ خود را در عَلَم پیچیدگفت با خود: کیست او کاینجا، نیست اما مثل ما با ماستآسمان، دستی تکان میداد، ماه، چیزی را نشان میدادناگهان فریاد زد ای عشق! گَرد مردی از کران پیداستگفت: میآید ولی بیسر، برنشسته آهنین پیکرگفت: آری، کار عشق است این، او سرش از پیشتر اینجاستگفت: در چشمم نه یک مرد است، آسمان انگار گل کردهستکهکشان در کهکشان موج است، مثل خورشید آسمانپیماستوقتی آمد، عطر گندم داشت، کوفه کوفه زخم مردم داشتعشق، زیر لب به سرخی گفت: آری، آری! او «حبیب» ماستشیهة اسبی ترنّم شد، در غباری ناگهان گم شدیک صدا از پشت سر میگفت: «گَرد او آیینه فرداست»در تنپوشي از شمشيركريم رجبزادهبه میدان میبرم از شوقِ سربازی سر خود راتو هم آماده کن ـ ای عشق! ـ کمکم خنجر خود رامرا گر آرزویی هست باور کن به جز این نیستکه در تنپوشی از شمشیر بینم پیکر خود راهوای پر زدن از عالم خاکی به سر دارمخوشا روزی که بینم بیقفس بال و پر خود راز دل تاريكي باد خزان تا پرده بردارمبه روي دست ميگيرم گل نيلوفر خود رامن ازايمان خود يك ذرّه حتي برنميگردمتلاوت ميكنم در گوشِ ني هم باور خود رادر معبد آزادگيجعفر رسولزاده (آشفته)قد بر افرازید! یک عالم شقاوت پیش روستپرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روستای حسیني مشربان! در معبد آزادگیتا نماز آرید، محراب عبادت پیش روستعشق مينالد: حريفان، تيغ در خون شستهاندعشق میغرد:نظرگاه شهادت پیش روستعقل میگوید که: بال خسته را پرواز نیستعشق میبالد که: اوجی بینهایت پیش روستدوستي را پاس ميدارم كه در هُرم عطشسايهساري در گذرگاه محبّت پيش روستسبز ميمانم كه در حال و هواي رُستنمتشنه ميرويم، كه باران طراوت پيش روستاي تمام مهرباني در نگاهت ياحسين!با تو بايد آشنا بودن كه غربت پيش روستماه بنيهاشماسماعيل سكاكوقتي صداي شوم دشمن را در لحظههاي جنگ حس ميكردسنگيني بغض نرفتن را بر سينهاش چون سنگ حس ميكردبا آنكه مشتاق شهادت بود ـ در آن زمين پرخطر ـ امايك گام دوري از برادر را انگار صد فرسنگ حس ميكرديك دشت سرشار از شجاعت بود اما خجالت ميكشيد از خودوقتي غريبي برادر را در آن زمان تنگ حس ميكرداهل حرم وقتي كه سقا را، ماه بنيهاشم صدا كردندخورشيد در چشمان او خود را كوچكتر و بيرنگ حس ميكرددر اوج جانبازي دلش ميخواست صد جان ديگر هم فدا ميكرديك جان به راه دوست دادن را در جاننثاري ننگ حس ميكرددور از حسين تشنهلب هرچند در خاك و خون افتاده بود اماآواز هل من ناصرش را با غمگينترين آهنگ حس ميكردآشوب لحظههاحشمت سيد موسوي میآید از نهایت تنهایی، یال بلند اسبِ رها در باد این سرخ، یالِ اسبِ پریشان است، یا لحظههای خون و خدا در باد؟ میآید و هراس من از این است، کاین قامتبلند چه خواهد شد آن صبر باشکوه خدا، زینب، آیا هنوز مانده به جا در باد؟ این چشمهای ابری پا در زاي، طوفان عنقريبِ شگفتي رادر ژرفناي پستي قومي تلخ، خواهد نمود سخت به پا در بادآشوب لحظههاست که میبارد، از خطبههای شعلهور سركش اینک که مانده استبه جا آری، تنها صدا، صداست صدا در باد میآید و اگرچه نمیدانم سنگینی غرامت این غم را میآید و درست نمیدانم درد از کجاست تا به کجا در باد... ذبح عظيممحمدحسين شهريارشیعیان! دیگر هوای نینوا دارد حسینروی دل با کاروان کربلا دارد حسیناز حریم کعبة جدش به اشکی شست چشممروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسینمیبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیمپیش از اینها، حرمت کوی منا دارد حسین....بسکه محملها رود منزل به منزل با شتابکس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین!رخت دیباج حرم چون گل به تاراجش برندتا به جايی که کفن از بوریا دارد حسنبردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیبورنه این بیحرمتیها کی روا دارد حسین؟سروران، پروانگان شمع رخسارش، ولیچون سحر، روشن، که سر از تن جدا دارد حسینسر به قاچ زین نهاده راهپیمای عراقمینماید خود، که عهدی با خدا دارد حسیناو، وفای عهد را با سر کند سودا، ولیخون به دل از کوفیان بیوفا دارد حسیندشمنانش بیامان و دوستانش بیوفابا کدامین سرکند؟ مشکل دوتا دارد حسینسیرت آل علی با سرنوشت کربلاستهر زمان از ما یکی صورتنما دارد حسینآب خود با دشمنان تشنه قسمت میکندعزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسیندشمنش هم آب میبندد به روی اهلبیتداوری بین با چه قومی بیحیا دارد حسینساز عشق است و به دل هر زخم پیکان، زخمهایگوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسیندست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوزبا دم خنجر، نگاهی آشنا دارد حسینشمر گوید: گوش کردم تا چه خواهد از خدايجای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسیناشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار»کاندر این گوشه، عزايی بیریا دارد حسینچشمه فريادقادر طهماسبي (فريد)سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبودکربلا در کربلا میماند اگر زینب نبودچهرة سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگپشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبودچشمة فریاد مظلومیّت لبتشنگاندر کویر تفته جا میماند اگر زینب نبودزخمة زخمیترین فریاد، در چنگ سکوتاز طراز نغمه وامیماند اگر زینب نبودذوالجناح دادخواهی، بیسوار و بیلگامدر بیابانها رها میماند اگر زینب نبوددر عبور از بستر تاریخ، سیل انقلابپشت کوه فتنهها میماند اگر زینب نبوداگر بگذارندمحمدجواد غفورزادهعشق، سر در قدم ماست اگر بگذارندعاشقان را سر سوداست اگر بگذارند ما و اين کشتي طوفانزدة موج بلا ساحل ما دل درياست اگر بگذارند دشت از هُرم عطش سوخته و ساية غم سايبان گل زهراست اگر بگذارند آب بر آتش لبهاي عطشناک زدن آرزوي من و سقاست اگر بگذارند دوش در گلشن ما بلبل شيدا ميگفت باغ گل، وقف تماشاست اگر بگذارند هرچه گل بود، ز تاراج خزان پرپر شدوقت دلجويي گلهاست اگر بگذارندطفل شش ماهة من زينت آغوش من است جاي اين غنچه همينجاست اگر بگذارند اين به خون خفته که عالم ز غمش مجنون است تشنة بوسة ليلاست اگر بگذارندچهرهاش آينة حُسن رسولالله استآري اين آينه زيباست اگر بگذارنداين گل سرخ كه از گلبُن توحيدشكفتآبروي چمن ماست اگر بگذارنددر عقيق لب من موج زند درياييكه شفابخش مسيحاست اگر بگذارنديوسف مصر وجودم من و اين پيراهنجامة روز مباداست اگر بگذارندريشه در خون و شرف نهضت ما دارد و بسسند روشن فرداست اگر بگذارندآنك پايان منعليرضا قزوهشور به پا میکند خون تو در هر مقام میشکنم بیصدا در خود هر صبح و شام باده به دست تو کیست؟ طفل جوان جنونپیرغلام تو کیست ؟ عشق علیه السلام در رگ عطشانتان، شهد شهادت به جوشمیشکند تیغ را خندة خون در نیام ساقی بیدست شد خاک ز می مست شد میکده آتش گرفت سوخت می و سوخت جام بر سر نی میبرند ماه مرا از عراق کوفه شود شامتان، کوفه مرامان شام از خود بیرون زدم، در طلب خون توبندة حرّ توام، اذن بده یا امام عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت آنک پایان من در غزلی ناتمام اسبي كه تنهاي تنهاستمحمدعلي مجاهدي (پروانه)میآید از سمتِ مغرب، اسبی که تنهای تنهاست تصویر مردی که رفتهست، در چشمهایش هویداستيالش که همزاد موج است، دارد فراز و فرودیاما فرازی که بشکوه، اما فرودی كه زیباستدر عمق یادش نهفتهست خشمی که پایان ندارددر زیر خاکستر او، گلهای آتش شکوفاستدر جان او ریشه کردهست، عشقی که زخمیترین استزخمی که از جنس گودال، اما به ژرفای دریاست داغی که از جنس لالهست در چشم اشکش شکفتهست با سرکشیهای آتش، در آب و آیینه پیداست هم زین او واژگونست، هم یال او غرق خونست جایی که باید بیفتد از پای زینب همین جاست!دارد زبان نگاهش، با خود سلام وپیامی گویی سلامش كه زینب اما پیامش به دنیاستاز پا سوار من افتاد، تا آنکه مردی بتازد در صحنههایی که امروز، درعرصههایی که فرداستاين اسب بيصاحب انگار، در انتظار سواريستتاكاروان را براند در امتدادي كه پيداستشمشير شهادتمحمدرضا محمدي نيكو اى كه پيچيد شبى در دل اين كوچه صدايت!يك جهان پنجره بيدار شد از بانگ رهايتتا قيامت همه جا محشر كبراي تو برپاستاي شب تار عدم، شام غريبان عزايت!عطش و آتش و تنهايى و شمشير و شهادتخبري مختصر از خاطرة كرب و بلايتهمرهانت صفى از آينه بودند و خوش آن روزكه درخشيد خدا در همة آينههايتكاش بوديم و سر و ديده و دستى چو ابالفضلمىفشانديم سبكتر ز كفى آب به پايتاز فراسوى ازل تا ابد ـ اى حلق بريده!ميرود دايره در دايره پژواك صدايتسرباز كوچكرضا معتمدپوشید سرباز کوچک، قنداقه، یعنی کفن راپیمود یاس سپیدی راه شقایق شدن رانالید یعنی مرا هم در کاروانت نصیبی استیعنی که در پیشگاهت آوردهام جان و تن رابگذار تا روی دستت، قدری عطش را بگریمبگذار تا خون ببارد بر پیکرم پیرهن رادری بنوشان مرا از اشک غریبانۀ خویشتا حس کنم در نگاهت، لبتشنه پرپر زدن راتا چند اینجا بمانم، وقتی در این ظهر غربتمیبینی افتاده بر خاک، یاران شمشیرزن رایک سینه داری پر از داغ، دست تو بگذارد ای کاشبر شانۀ کوچک من این داغ قامتشکن راناگاه در دست مولا یک چشمه جوشید از خونبوسید تیری گلویِ آن شاخۀ نسترن راگهواره خالی خدایا! تنها دلی ماند و داغیداغی که از من گرفته است پروای دل سوختن رادور عاشقان آمديوسفعلي ميرشكاكخیز و جامه نیلی کن! روزگار ماتم شددور عاشقان آمد نوبت محرم شدنبض جاده بیدار از بوی خون خورشید استکوفه رفتن مُسلم، گوئیا مسلّم شدماه خون گواه آمد، جوش اشک و آه آمدرایت سپاه آمد، کربلا مجسّم شدپای خون دل واکن، دست موج پیدا کنرو به سوی دریا کن، ساحلی فراهم شدگریه کن گلاب افشان! گل به خاک میافتدباد مهرگان آمد، قامت علی خم شدقاسم و تپيدنها، لاله و دميدنهامجتبي و چيدنها، گُل دوباره خرّم شد!تشنه، اضطراب آورد، آب میشود عباسگو فرات، خیبر شو! مرتضی مصمّم شدخادم برادر بود از ره پرستاريدر قدم مؤخّر بود، از وفا مقدّم شدنوبت حسین آمد، کآورد به میدان روُه فلک به جوش آمد، منقلب دو عالم شدچرخ در خروش آمد، خاك، شعلهپوش آمدآسمان به جوش آمد، كشته اسم اعظم شدبر سر از غم زهرا خاک میکند مریمبا مصیبت خاتم، تازه داغ عالم شدگرچه عقدة دل بود، آبروي بيدل بودكز هجوم فرصتها اين فغان فراهم شدمنبع: همشهری/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1050]
صفحات پیشنهادی
حسينيه دل
[B] از روزى که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جارى ساختهاند،از شبى که در پياله دلمان شربت گواراى ولايت ريختهاند،دلمان يک حسينيه پر شور است. در حسينيه ...
[B] از روزى که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جارى ساختهاند،از شبى که در پياله دلمان شربت گواراى ولايت ريختهاند،دلمان يک حسينيه پر شور است. در حسينيه ...
حسينيه دل
حسينيه دل نویسنده : جواد محدثي عاشورا، سقّاي تشنهكامان عزّت بود، با مشكي پُراز اشك، بر دوش آزادگي!...و... كربلا، «تكيه»گاه سينهزنان حق و «حسينيّة» ذاكران عدل بود.
حسينيه دل نویسنده : جواد محدثي عاشورا، سقّاي تشنهكامان عزّت بود، با مشكي پُراز اشك، بر دوش آزادگي!...و... كربلا، «تكيه»گاه سينهزنان حق و «حسينيّة» ذاكران عدل بود.
سرودههای برخی شاعران طراز اول هیئتهای مذهبی تهران در حسینیه دل
سرودههای برخی شاعران طراز اول هیئتهای مذهبی تهران در حسینیه دل-کتاب - «از دیار روشنی» و «حسینیه دل» پیرامون سرودههای هیئتهای مذهبی به قلم محمدجواد شرافت از سوی ...
سرودههای برخی شاعران طراز اول هیئتهای مذهبی تهران در حسینیه دل-کتاب - «از دیار روشنی» و «حسینیه دل» پیرامون سرودههای هیئتهای مذهبی به قلم محمدجواد شرافت از سوی ...
توسط حسينيه اعظم زنجان؛ مسابقه پيام كوتاه با عنوان دل نوشتههاي - واضح
1 ژانويه 2009 – توسط حسينيه اعظم زنجان؛ مسابقه پيام كوتاه با عنوان دل نوشتههاي عاشورايي برگزار ميشود خبرگزاري دانشجويان ايران - زنجانمسئول روابط عمومي ...
1 ژانويه 2009 – توسط حسينيه اعظم زنجان؛ مسابقه پيام كوتاه با عنوان دل نوشتههاي عاشورايي برگزار ميشود خبرگزاري دانشجويان ايران - زنجانمسئول روابط عمومي ...
ایستگاه دل های بی قرار حسین (ع)
ایستگاه دل های بی قرار حسین (ع)-ایستگاه دل های بی قرار حسین (ع)حسینیه یعنی عطر صلوات رزمندگانی كه خسته از عملیات برمیگشتند تا با هم عهد و پیمانی ببندند كه ...
ایستگاه دل های بی قرار حسین (ع)-ایستگاه دل های بی قرار حسین (ع)حسینیه یعنی عطر صلوات رزمندگانی كه خسته از عملیات برمیگشتند تا با هم عهد و پیمانی ببندند كه ...
همايش كارگاهي مهر در حسينيه جماران برگزار مي شود
همايش كارگاهي مهر در حسينيه جماران برگزار مي شود سومين همايش كارگاهي مهر از 22 تا 24 ... احادیث و روایات: امام صادق (ع):كسى كه نيّت درست داشته باشد، دل سالم و پاك دارد، ...
همايش كارگاهي مهر در حسينيه جماران برگزار مي شود سومين همايش كارگاهي مهر از 22 تا 24 ... احادیث و روایات: امام صادق (ع):كسى كه نيّت درست داشته باشد، دل سالم و پاك دارد، ...
(فوري) انفجار در حسينيه پيشاور پاكستان
(فوري) انفجار در حسينيه پيشاور پاكستان-(فوري) انفجار در حسينيه پيشاور پاكستان تهران-خبرگزاري ... گوناگون. «ابراهيموويچ» و «دل پيرو» مرد سال 2008 سري A..
(فوري) انفجار در حسينيه پيشاور پاكستان-(فوري) انفجار در حسينيه پيشاور پاكستان تهران-خبرگزاري ... گوناگون. «ابراهيموويچ» و «دل پيرو» مرد سال 2008 سري A..
8 هزار متر به كتابخانه حسينيه ارشاد افزوده ميشود
8 هزار متر به كتابخانه حسينيه ارشاد افزوده ميشود خبرگزاري فارس: رييس ... احادیث و روایات: امام علی (ع):خدا داناست به هر رازى كه مردم در دل نهان داشته اند، و به نجواى آهسته ...
8 هزار متر به كتابخانه حسينيه ارشاد افزوده ميشود خبرگزاري فارس: رييس ... احادیث و روایات: امام علی (ع):خدا داناست به هر رازى كه مردم در دل نهان داشته اند، و به نجواى آهسته ...
جلوگيري از سخنراني احمد قابل در حسينيه ارشاد
سمينار دين و مدرنيته » در حسينيه ارشاد تهران مقوله روشنفكري ديني مورد بررسي تعدادي ... در كوران اين وانفساي گمگشتگي دل سوختگاني همچون جلال آل احمد كه بعد از ...
سمينار دين و مدرنيته » در حسينيه ارشاد تهران مقوله روشنفكري ديني مورد بررسي تعدادي ... در كوران اين وانفساي گمگشتگي دل سوختگاني همچون جلال آل احمد كه بعد از ...
تصویر: رأی نوشتن متكي در حسينيه ارشاد
تصویر: رأی نوشتن متكي در حسينيه ارشاد &nbs. ... احادیث و روایات: امام علی (ع):به راستى كه دانش، مايه حيات دلها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدنهاى ناتوان .
تصویر: رأی نوشتن متكي در حسينيه ارشاد &nbs. ... احادیث و روایات: امام علی (ع):به راستى كه دانش، مايه حيات دلها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدنهاى ناتوان .
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها