تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 30 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):توبه زيباست، ولى از جوان زيباتر .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855090996




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پیامبر ادب فارسی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پیامبر ادب فارسی
پیامبر ادب فارسی نويسنده: محمّد شجاعی ولادتسعدی شیرازی، یکی از شاعران توانا و شیرین سخن ایران است. وی در دهه نخستین قرن هفتم هجری در شیراز و در خاندانی که همه از عالمان دین بودند پا به عرصه هستی نهاد. نامش مُشَرَّف الدین یا مُصلحُ الدین است. هنوز کودک بود که از نوازش دست‏های مهربان پدر بی‏بهره ماند. در سن جوانی به بغداد رفت و در نظامیه که از دانشگاه‏های مهم علوم دینی آن زمان محسوب می‏شد به تحصیل پرداخت و از محضر دو استاد بزرگ «ابن‏جوزی» و «شهاب‏الدین سُهروردی» بهره‏ها گرفت.مسافرت‏های طولانیسعدی، در همان ایام جوانی، ضمن فراگیری علوم دینی، به مطالعه تاریخ و سیره نبوی پرداخت و در فن خطابه و موعظه مهارت یافت. سپس راهی یک سفر طولانی شد که نزدیک سی سال به درازا کشید. وی در این مدت از شهرهای عراق، شام، حجاز، مکه، بیت المقدس، طرابلس و دمشق دیدن کرد. در یکی از این سفرها، در شهر طرابلُس (هم اکنون جزو لبنان است) به دست صلیبیان اسیر شد.صلیبیان گروهی از مسیحیان بودند که در آن زمان برای اشغال بیت‏المقدس به آن منطقه لشکرکشی کرده بودند.اسارت در طرابلسسعدی، در یکی از سفرهایش به دست صلیبیان اسیر شد. او درباره این واقعه می‏گوید: در دمشق، از هم‏نشینی یارانم ملالتی پدید آمده بود، سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات اُنس گرفتم تا وقتی که اسیر فرنگ شدم. در خندق طرابلُس مرا همراه با یهودیان به کار گِل (و بنایی) واداشتند، تا آن که یکی از رؤسای شهر حَلَب که سابقه آشنایی میان ما بود مرا بشناخت و گفت:ای فلان! این چه حالت است؟ گفتم چه بگویم؟پای در زنجیر پیش دوستانبِهْ که با بیگانگان در بوستان بر حالت من رحمت آورد و با پرداخت ده دینار از قید اسارت خلاصم کرد و با خود به حلب برد.بازگشت به شیرازسعدی پس از 30 سال دوری از وطن و سیر در آفاق و انفُس و گردش‏های علمی و معنوی، سرانجام به شیراز بازگشت و حاصل تجربیات و مطالعات خود را به رشته تحریر درآورد. او ابتدا در سال 655 کتاب کم نظیر بوستان را در ده باب به نظم درآورد و سپس در سال 656 کتاب گلستان را به نثر مُسجَّع و آهنگین تدوین کرد. این دو کتاب از شاهکارهای ادب فارسی است که تاکنون کسی نتوانسته همانند آن کتابی تألیف کند.ستایش پروردگارسعدی در دیباچه گلستان با نثر دلنشین و آهنگین خود این‏گونه به ستایش پروردگار می‏پردازد. «منت خدای را عزوجل، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می‏رود مُمِدّ حیات است و چون بر می‏آید مفرّح ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.از دست و زبان که به درآید کز عهده شکرش به در آید بنده همان به که ز تقصیر خویشعذر به درگاه خدای آورد ورنه سزاوار خداوندی‏اشکس نتواند که به جای آورد نعمت‏های پروردگارسعدی، در دیباچه گلستان، بعد از ستایش پروردگار از نعمت‏های او این چنین سخن می‏گوید: باران رحمت بی‏حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‏دریغش همه جا کشیده.ای کریمی که از خزانه غیب / گبر و ترسا وظیفه خورداری / دوستان را کجا کنی محروم / تو که با دشمنان نظر داری ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندتا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری ستایش پیامبر و اهل‏بیت اوسعدی در دیباچه گلستان پس از ستایش پروردگار، با چند جمله کوتاه و پرمعنا به ستایش پیامبر گرامی اسلام می‏پردازد و سپس با یک بیت که آن را به عربی سروده، بر محمّد و آل او درود می‏فرستد، و بدین گون، محبت خود را به این خاندان ابراز می‏دارد:بَلَغَ العُلی بِکَمالِهِ، کَشَفَ الدُّجی بِجَمالِهِ حَسُنَتْ جَمیعُ خِصاله، صلّوا عَلَیْهِ وَ الِهِ پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با کمال خود به اوج رسید و تاریکی جهل و نادانی را با نور جمال معرفت خود زائل کرد، اخلاق او، همه نیکوست؛ [پس] بر او و اهل بیت او درود بفرستید.غنیمت شمردن عمرسعدی، در کتاب گلستان، در اشعاری زیبا، غنیمت شمردن عمر گران‏بها را این چنین گوشزد می‏کند:هر دم از عمر می‏رود نفسیچون نگه می‏کنم نماند بسی ای که پنجاه رفت و در خوابیمگر این پنج روزه دریابی خجل آن کس که رفت و کار نساختکوس رحلت زدند و بار نساخت خواب نوشین بامداد رحیلباز دارد پیاده را ز سبیل هر که آمد عمارتی نو ساخترفت و منزل به دیگری پرداخت نیک و بد چون همی بباید مُردخُنُک آن کس که گوی نیکی بُرد برگ عیشی به گور خویش فرستکس نیارد ز پس، تو پیش فرست تالیف گلستان سعدی، درباره انگیزه نوشتن کتاب گلستان چنین گفته است. پس از غصه خوردن بر عمرم که بیهوده تلف شده بود، مصلحت چنان دیدم که گوشه‏گیری انتخاب کنم و دیگر سخن نگویم تا آن که یکی از دوستان قدیم، از در درآمد، هرچه با من شوخی کرد جوابش را ندادم و سر از زانوی تعبّد برنگرفتم، رنجیده نگه کرد و گفت:کنونت که امکان گفتار هستبگو ای برادر به لطف و خوشی که فردا چو پیک اجل در رسدبه حکم ضرورت زبان در کشی یکی از دوستان به او گفت: سعدی قسم یاد کرده که دیگر سخن نگوید. او در پاسخ گفت: خلاف راهِ درست است که ذوالفقار علی در نیام باشد و زبان سعدی در کام.زبان در دهان ای خردمند چیستکلید درِ گنج صاحب هنر چون در بسته باشد چه داند کسیکه جوهر فروش است یا پیله‏ور سعدی، بعد از شنیدن این سخنان، قلم به دست گرفته و شروع به تالیف گلستان می‏کند.گلستان سعدیگلستان سعدی، هشت باب دارد، سعدی در این باب‏ها یک دوره آداب معاشرت و اخلاق و معارف دینی را با بیانی زیبا و دل‏انگیز و به صورت داستان‏هایی آموزنده و شیرین، همراه با اشعاری کوتاه و دلنشین، آورده است. باب اول گلستان، در سیرت پادشاهان نام دارد. سعدی در این باب با بیانی ملایم و نرم و غیرمستقیم به نصیحت پادشاهان پرداخته و یک دوره آداب حوکمت داری و روش برخورد با مردم را به آنها می‏آموزد. این باب از 41 داستان کوتاه و شیرین تشکیل شده است.حکایت اول از گلستان سعدیگلستان سعدی با این حکایت آغاز می‏شود:شنیدم پادشاهی به کشتن اسیری اشارت کرد، اسیر بیچاره در آن حالت ناامیدی، مَلِک را دشنام داد، که گفته‏اند: هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید. مَلِک پرسید چه می‏گوید؟ یکی از وزیران پاک نهاد گفت:ای پادشاه می‏گوید: والکاظمین الغَیظ و العافینَ عَنِ الناس؛ نیکوکارانی که خشم خود را فرو می‏نشانند و از گناه مردم می‏گذرند.وزیر دیگر که این سخن شنید، گفت: درست نیست که در محضر پادشاه جز به راستی سخن بگویم. این اسیر مَلِک را دشنام و ناسزا گفت. ملک، روی از این سخن درهم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده‏تر آمد مرا از این راست که تو گفتی؛ زیرا در آن مصلحتی بود و بنای این بر بدسرشتی، و خردمندان گفته‏اند: دروغی مصلحت‏آمیز بِهْ که راستی فتنه‏انگیز.حکایت نوزدهم از گلستان سعدیسعدی در حکایت نوزدهم گلستان، مردم و پادشاهان را از کوچک‏ترین ظلم و ستم بر دیگران نهی می‏کند و می‏گوید:آورده‏اند که انوشیروان (عادل) را در شکارگاهی صید کباب کردند ونمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: نمک به قیمت بِستان تا رسمی نشود. (یعنی نمک را به بهای روز بخر نه کمتر، تا آیین نادرستی باب نشود و ده خراب نگردد) گفتند: این مقدار کم، چه زیانی در پی دارد؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان، اول اندکی بوده است هر که آمد مقداری بر آن افزود تا بدین درجه رسیده است.اگر ز باغ رعیت مَلِک خورد سیبیبرآورند غلامان او درخت از بیخ عزت نفسسعدی در حکایات خود، مردمان را به داشتن طبع بلند و دست یافتن به عزت نفس توصیه می‏کند او این معنا را در حکایتی زیبا، چنین آورده است:دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی، تا این که روزی برادر توانگر به برادر فقیر می‏گوید:چرا خدمت سلطان نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ و برادرش پاسخ می‏دهد: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت، رهایی یابی؟ که خردمندان گفته‏اند: نان خود خوردن و نشستن، بِهْ که کمر به خدمت سلطان بستن.عمر گرانمایه در این صرف شدتا چه خورم صیف و چه پوشم شتا ای شکم خیره به نانی بسازتا نکنی پشت به خدمت دو تا باب دوم گلستانباب دوم گلستان سعدی، «در اخلاق درویشان» نام دارد، سعدی در این باب با بیان 48 حکایت کوتاه و شیرین، اخلاق و آداب برخورد با دیگران را به مردم می‏آموزد. مثلاً در اولین حکایت این باب، مردم را از سوء ظن و بدگمانی به دیگران باز می‏دارد، سعدی می‏گوید:شخصی به مرد پارسایی گفت: نظر تو درباره فلان شخص چیست که دیگران درباره او بد می‏گویند؟ گفت: بر ظاهرش عیب نمی‏بینم و در باطنش غیب نمی‏دانم.هر که را جامه پارسا بینیپارسا دان و نیکبخت انگار ور ندانی که در نهانش چیستمحتسب را درون خانه چه کار نهی از خودپسندیسعدی در حکایت هفتم از گلستان، با زبانی ساده و شیرین مردم را از غیبت کردن و نیز از عبادتی که خدای ناخواسته منجر به غرور و خودخواهی گردد نهی کرده است:یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبد بودمی و شب خیز، اهل زهد و پرهیز، شبی در خدمت پدر رحمة‏اللّه‏ علیه نشسته بودم همه شب دیده بر هم بسته و مُصْحَف عزیز بر کنارگرفته و طایفه‏ای گرد ما خفته، پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی‏دارد که دوگانه‏ای بگزارد، چنان خواب غفلت برده‏اند که گویی نخفته‏اند که مرده‏اند، گفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی بِهْ از آن که در پوستین خلق افتی.نبیند مدعی جز خویشتن راکه دارد پرده پندار در پیش گرت چشم خدا بینی ببخشندنبینی هیچ کس عاجزتر از خویش احترام به پدر و مادرسعدی در حکایتی مردم را به احترام و خدمت به پدر و مادر فرا می‏خواند و از این که روزی از روی نادانی بر سرِ مادر خود فریاد کشیده است اظهار شرم می‏کند و می‏گوید:وقتی به جهلِ جوانی، بانگ بر مادر زدم. دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خُردی فراموش کردی که درشتی می‏کنیچه خوش گفت زالی به فرزند خویشچو دیدش پلنگ افکن و پیلتن گر از عهد خردیت یاد آمدیکه بیچاره بودی در آغوش من نکردی در این روز بر من جفاکه تو شیرمردی و من پیرزن در فضیلت قناعتباب سوم گلستان سعدی، «در فضیلت قناعت» نام دارد، او در این باب 28 حکایت از قناعت آورده است و نتیجه آن را عزت نفس، کرامت و بلند طبعی دانسته است:حاتم طایی را گفتند، از تو بزرگ همت‏تر در جهان دیده‏ای یا شنیده‏ای؟ گفت: بلی، روزی چهل شتر قربان کرده بودم، پس به گوشه صحرایی به حاجتی برون رفته بودم. خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش: به مهمانی حاتم، چرا نروی که خلقی بر سفره او گرد آمده‏اند. گفت:هر که نان از عمل خویش خوردمنّت حاتم طایی نبرد من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم.شکر خداسعدی در حکایتی از گلستان، انسان را به شکرگزاری بر آن چه دارد فرا می‏خواند:«هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روزی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم به مسجد جامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاس حق به جای آوردم و بر بی‏کفشی صبر کردم.غلبه بر هوای نفسسعدی با داستانی کوتاه پند می‏دهد که انسان در هنگام خشم باید بر خویشتن مسلط باشد و خشم خود را فرو برد، در این حکایت آمده است:یکی از صاحبدلان، زور آزمایی را دید به هم برآمده و کف در دهان آورده. گفت: این را چه حالت است؟ گفتند: فلان، دشنام دادش. گفت: این فرومایه هزار مَنْ سنگ برمی‏دارد و طاقت سخنی نمی‏آرد.این حکایت سعدی، یادآور این سخن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است وقتی که آن حضرت از راهی می‏گذشت، جمعی را دید که در اطراف مردی حلقه زده‏اند، پرسیدند: چه خبر است؟ گفتند یا رسول اللّه‏ مردی زورمند و توانگر است و سنگی بدین بزرگی را برمی‏دارد. فرمود: شجاع و زورمند کسی است که بر هوای نفس خود چیره شود.سعدی از نگاه خاورشناسان اروپاییاز حدود 300 سال پیش که خاورشناسان اروپایی با ادبیات مشرق زمین آشنا شده‏اند، با اشتیاق فراوان، به ترجمه این آثار پرداخته‏اند: از جمله این آثار که تاکنون به دست شصت خاورشناس ترجمه شده و حدود شصت بار نیز تجدید چاپ شده، کتاب گلستان سعدی است.«گارسین دِتاسی» خاورشناس غربی می‏گوید: «سعدی از مهم‏ترین نویسندگان ایرانی است که نزد عموم مردم اروپا شهرت دارد.»برخی از نویسندگان اروپایی که آثار سعدی را ترجمه کرده‏اند عبارتند از:فِردریش اُکسین باخ (به زبان آلمانی)، ژانیتوس (به لاتین)، اولئاریوس (به آلمانی)، سولیوان اِشتیفن (به انگلیسیی)، دِفْرِمِری (به زبان فرانسه)، نازاریانْتس (به روسی) و کازیمرسْکی (به لهستانی)تاثیرپذیری نویسندگان اروپایی از سعدیپس از آشنایی کشورهای غربی با آثار اندیشمندان شرقی و به خصوص نویسندگان ایرانی، هر کدام خواسته یا ناخواسته از این آثار تاثیر پذیرفته و داستان‏هایی شبیه به آن پدید آورده‏اند «فِدر» نویسنده مشهور اروپایی، داستانی بدین مضمون دارد: شخصی شیشه‏ای خالی در راه می‏یابد و پس از آن که آن را می‏بوید می‏بیند بوی عطر می‏دهد و نتیجه می‏گیرد که این شیشه به خاطر همنشینی با عطر، خوشبو و عطرآگین شده است. انسان پس از خواندن این داستان، بی‏درنگ به یاد شعر معروف سعدی می‏افتد:گِلی خوش‏بوی در حمام روزیرسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی یا عبیریکه از بوی دلاویز تو مستم بگفتا من گِلی ناچیز بودمولیکن مدتی با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کردوگرنه من همان خاکم که هستم تاثیر ویکتور هوگو از سعدی«ویکتور هوگو» یکی از نویسندگان اروپایی است که از داستان‏های سعدی تاثیر پذیرفته است. این نویسنده مشهور فرانسوی در داستانی می‏گوید: گوشه خلوت کنار دریا و نغمه امواج کف آلود، در پیشگاه عظمت آفرینش به آهنگ خدایی ترنم می‏کنند. هوگو در این داستان، صدای امواج دریا را تسبیح خداوند می‏داند. و انسان را به یاد حکایتی زیبا از سعدی می‏اندازد که: یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه‏ای خفته.اهل دل و شوریده‏ای که در آن سفر همراه ما بود، نعره‏ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد گفتمش آن چه حالت بود؟ گفت:بلبلان را دیدم که به ناله درآمده بودند از روی درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه، اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفتهدوش مرغی به صبح می‏نالیدعقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش گفت باور نداشتم که تو رابانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و من خاموش بنی‏آدم اعضای یک پیکرندیکی از اشعار سعدی، که شهرتی جهانی یافته است، شعری زیباست با این آغاز «بنی آدم اعضای یک پیکرند»، این شعر هم اینک بر سر در سازمان ملل، خودنمایی می‏کند تا همه جهانیان را به تفکری ژرف وا دارد.بنی آدم اعضای یک پیکرندکه در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی‏غمینشاید که نامت نهند آدمی سعدی (علیه الرحمه) مضمون این شعر زیبا را از پیامبر گرامی اسلامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گرفته است که فرموده‏اند: مردم مانند یک پیکرند چون عضوی بیمار گردد و ناله کند همه پیکر مانند آن به بیداری و تب مبتلا می‏گردند.منبع: سایت حوزه/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1348]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن