تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812952411




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرغ جان را تا به‌کی محبوس دارم در قفس


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفسدر مدح خاتم انبيا صلي‌الله عليه و آله*
مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس
ازسروش وحدتم‌برگوش هوش‌آمدخطاب يافتي لا تبطل الاوقات في عهدالشباب بعد ازين درکنج عزلت پاي در دامن‌کشم من‌کجا و مستي وميخانه و جام شراب تا توانم نغمه هاي ناي وحدت را شنيد گوش بگمارم چرا بر ناله ي چنگ و رباب انقلوني يا قضاه‌الحق من ارض‌الخطا دللوني يا هداه‌الذين الي دارالصواب چند در دام طبيعت دانه برچينم ز آز تا به‌کي بر جيفه ي دنياگرايم چون‌کلاب هادي‌خودنفس‌سرکش راگزينم‌اي شگفت گرچه صد کرت شنيدستم اذا کان‌الغراب از نکونامي مرا بر سر چه آمدکاين زمان سر به بدنامي‌برآرم‌درميان شيخ و شاب ازخدا وز خويش شرمم باد آخر تا به‌کي روح را زاطوار ناشايسته دارم در عذاب آفتابم من چرا جان را بکاهم چون هلال شاهبازم من چرا بيغاره يابم از ذباب من‌که برگردون زنم خرگاه دانش از چه‌رو درگلوي جان چو ميخ خرگهم باشد طناب اهرمن خونم بريزد سوي آن پويم شگفت غافلم از پرسش ميعاد و از روز حساب مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس چهره ي توفيق را تا چند پوشم در نقاب چند در تعمير دنياکوشم و تخريب دين تا به‌کي دارم روان خويش را در اضطراب مصطفي‌فرمود ان‌الناس في‌الدنياء ضيف حاصلش‌يعني‌لدواللموت وابنوا للخراب درنمانم زين سپس درکار و بار خويشتن عرضه‌دارم حال خود را برجناب مستطاب
مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس

مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس
نقطه ي پرگار هستي خط ديوان وجود قطب‌گردون‌کرم توقيع طغراي ثواب سرور عالم ابوالقاسم محمّد آنکه چرخ با وجود او بود چون ذره پيش آفتاب الذي ردت اليه الشمس و انشق القمر کان امياً ولکن عنده ام الکتاب والذي في کفه الکفار لمّا ابصروا کلم الحصباء قالوا انه شيئي عجاب رهنماي هردو عالم آنکه در يک چشم زد برگذشت‌ازچارحدوهفت‌خط‌و شش‌حجاب از ضمير انور و از جود ابر دست اوست نور جرم آفتاب و مايه ي دست سحاب با شرار قهر او هر هفت دوزخ يک شرر باسحاب دست‌او هر هفت‌دريا يک حباب گر وجود او ندادي ذات واجب را ظهور تا ابد سرپنجه ي تقدير بودي در خضاب تالي هستي‌اوهست آنچه‌هست‌از ممکنات غيرذات حق‌کزو هستي وي شد بهره‌ياب نه‌سپهروشش‌جهات‌وهفت دوزخ‌هشت‌خلد با سه‌مولود و دو عالم چار مام و هفت باب در همه عمر از وجود او خطايي سر نزد زانکه بودافعال نيکويش سراسروحي ناب باوجود آنکه صادر شد خطا از بوالبشر گر همي باور نداري از نبي برخوان فتاب وز سليمان حشمت‌الله‌گر خطايي نامدي چيست القينا علي‌کر سيه ثم اناب روز وشب ازهاتف غيب اين نداگردد بلند انه من مال عن شرعه قد نال العقاب هر زمان از ساکنان عرش آيد اين سروش من تطرق في طريقه قد اصاب ما اصاب
مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس

مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس
معني‌خوف‌و رجا تفسيربغض ومهر اوست کاين‌يکي رامعصيت نامند وآن يک‌را ثواب توبه ي آدم نيفتادي قبول‌کردگار تابه‌فيض خدمتش صدره‌نگشتي فيض‌ياب آتش نمرودکي‌گشتي‌گلستان بر خليل گر به انساب جليل او نجستي انتساب موسي‌از تيه ضلالت نامدي هرگز برون تا ز طور رأفتش لبيک نشنيدي جواب نوح اگر بر جودي جودش نجستي التجا همچوکنعان نامدي‌هرگز برون‌از بحر آب تا نشست ايوب از سرچشمه ي لطفش بدن کي به‌اول حال‌کردي زان‌چنان‌حالت اياب تا مسيح از خاک راهش مسح پيشاني نکرد کي‌شدي‌برآسمان همچون‌دعاي مستجاب يوسف ار بر رشته ي مهرش نکردي اعتصام يونس ار بر درگه قربش نجستي اقتراب تا ابد آن يک نمي‌آمد برون از بطن حوت تا قيامت آن يکي بودي به زندان عذاب آسمان هرجاکه درماند بدو جويد پناه آري آري آستان او بود حسن المآب عقل پيش قائل ذاتش بود تسليم محض پشه‌کي لاف توانايي زند پيش عقاب اي شهنشاهي‌که پيش ابر دست همتت عرصه ي درياي پهناور نمايد چون سراب تا نه بر مسمار ذاتت محکم الاطناب شد کي شدي افراشته اين خرگه زرين قباب في‌المثل بر تري آتش اگر بدهي مثال در زمان ماهيت آتش پذيرد انقلاب ور به تبديل زمين و آسمان فرمان دهي آن‌کند چون‌اين‌درنگ‌واين‌کندچون آن‌شتاب
مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس

مرغ جان را تا به‌کي محبوس دارم در قفس
ني تو راممکن توان‌گفتن نه‌واجب ليک حق بعد ذات خويشتن ذات تراکرد انتخاب چون برآيي بر براق برق‌پيما جبرئيل گيرد از دستي عنان و از دگر دستي رکاب خسروا تادرفشان‌گرديده درمدحت حبيب گشته‌خورشيد ازفروغ‌فکرتش دراحتجاب وانکه از ديباچه ي نعتت‌کند بابي رقم درقيامت بررخش‌ يزدان‌گشايد هشت باب بر دعاي دوستدارانت‌کنم ختم سخن زانکه‌باشد حذ اوصاف توبيرون از حساب تا ز تابان مشعل خورشيد انور بزم روز هرسحر روشن شودچونان که‌شب ازماهتاب تا قيامت‌کوکب بخت هوا خواهان تو باد روشن‌تر ز نور نير و جرم شهاب پي نوشت :* قصيده اي از قاآني شيرازي ،که ما در سايت تبيان زندگينامه ي اين مجتهد الشعرا را کار کرده ايم و امروز به مناسبت تولد اين شاعر اين قصيده را از وي آورده ايم، باشد که لذت ببريد.حبيب الله قاآني شيرازيتهيه و تنظيم براي تبيان : زهره سميعي – بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 677]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن