واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: الــوداع ای شیخ عالم الـوداعزن در آثار عطار نیشابوریبخش اول ، بخش دوم :
داستان قرآنی یوسف و زلیخا نیز حكایت از داستانی عاشقانه دارد و زلیخا در اینجا عاشق است و خواستار یوسف كه مظهر كمال و خوبی است. زلیخا شیفته یوسف است و جان در سركار عشق وی میكند. حكایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا [20] و ساختن خانهای كه همه آن نقش روی زلیخا بود [21] از ترفندهایی است كه وی برای جلب نظر یوسف بكار میبرد. او در عشق تمام است و عطار وی را مظهر عشق راستین میداند. در مصیبت نامه از روزگار درماندگی زلیخا یاد میكند آنگاه كه از دو چشم نابیناست. زلیخا درخواست میكند كه او را بر سر راهگذر یوسف ببرند. جملاتی كه زلیخا در خطاب به یوسف میگوید یوسف را شگفت زده میكند.ای زلیخا! ای زلیخا! ای عجبا هنوز محبت من در دل تو بدینجاست كه بدین صفت گشتهای و هنوز مرا میخواهی؟ زلیخا گفت: اگر خواهی كه از آتش دل من بدانی تازیانه به من ده. زلیخا تازیانه یوسف بگرفت و برابر دهن بداشت و آهی بكرد. در ساعت از این سر تازیانه تا آن سر همه آتش گرفت.[22] تمام بودن زلیخا در كار عاشقی سبب بخشودن گناهش و جلب محبت یوسف می شود. در حكایتی دیگر در الهی نامه باز زلیخا را در هنگام بیماری و درویشی وی مییابیم كه برسر راه یوسف قرار میگیرد و یوسف از خداوند میپرسد كه از این فرتوت نابینا چه میخواهد و چرا او را از سر راه وی بر نمیگیرد. جبرئیل پاسخ میدهد كه او را برنمیگیریم چرا كه او آن را كه ما دوست میداریم دوست میدارد و همه وجودش از دوستی تو پر است: در آمــد جبرئیــل و گفت آنگاه كه او را بر نمیگیــریـم از راه كه او آن را كه ما را دوست دارد جهانی دوستی در پوست دارد چو او را دوستـی تست پیـوست مرا بهـر تو با او دوستی هست چـو او جان عزیز خود تو را داد ذلیلش چون كنم؟ باید ترا داد[23]
غیر از داستانهای عاشقانه لیلی و زلیخا و زینالعرب بوی عشق از سراسر حكایتهای مثنویهای عطار میتراود و ما داستان عشاقی را میخوانیم كه عشقشان نمونه و الگو است و عطار ایشان را نمونه تمام و كمال عشق میداند.در الهی نامه داستان زنی را میشنویم كه عاشق شهزادهای است. عشق زن را بیچاره و بیمار كرده و آتش در جان وی افكنده است. به ناچار در پی شهزاده است و هر جا كه میرود زن در تعقیب اوست. شهزاده شكایت پیش پدر میبرد و از او میخواهد كه زن را از سر راه او بردارد. پـادشـاه دستور میدهد كه موی زن را به كُرّهای بندند و كره را آنقدر بدوانند تا جسم زن پاره پاره شود. هنگام اجرای فرمان زن از پادشاه میخواهد كه آخرین حاجت وی را برآورد. پادشاه از خواسته وی میپرسد، زن میگوید: زنش گفتا اگر امـــروز ناچـار به زیر پای اسبـم میكشی زار مر آن است حاجت ای خداوند كه موی من به پای اسب او بند كه تا چون اسب تازد بهر آن كار به زیر پای اسبــم او كشـد زار كه چـون من كشتـه آن ماه گردم همیشــه زنــده ایـن راه گردم[24] دل پادشاه بر زن نرم می شود و او را رها میكند و عطار در پایان داستان نتیجه میگیرد كه:بیــا ای مــرد اگر با ما رفیقـی /در آمــوز از زنی عشـق حقیقی[25]
داستان زبیده (همسر هارون الرشید) و مرد صوفی كه شیفته وی شده بود شباهت بسیاری به داستانی در حدیقه سنایی دارد كه در آن داستان مردی كه شیفته زنی شده است به دنبالش میافتد و زن از زیبایی های خواهر خود به او خبر میدهد و مرد خواستار دیدن خواهر زن می شود و زن سیلی بر صورت مرد میزند و او را منافق در عشق مینامد كه در عشق راستین نیست. [26]در حكایت عطار مردی صوفی به زبیده اظهار عشق میكند. زبیده دستور میدهد تا همیانی زر به مرد صوفی دهند تا از عشق بپرهیزد و سر خویش گیرد. مرد كیسه را گرفته و برمیگردد. زبیده نیز دستور میدهد تا سیلی فراوان بر او زنند و همیان زر را از او بازگیرند كه چرا ادعای عاشقی كرده است و معنی عشق نداند. [27] زبیده در این داستان مظهر زنی خردمند است كه تفاوت عشق حقیقی و دروغین را میداند. آنكه میداند عشق چیست و عاشق كیست.در مصیبت نامه نیز چندین حكایت آمده است كه در آنها احوال عشاق به مطالعه گذاشته شده است از جمله آن داستانها: حكایت صفیه خاتون (خواهر سنجر) و جوان عاشقی كه از عشق او جان میسپارد.[28] داستان مزدوری كه عاشق دختر پادشاه می شود و در عشق او جان میدهد. [29]و داستان عشق زنی به ایاز كه سرانجام آن مرگ زن از عشق است. طرح همه این داستانها یكی است. مردی یا زنی عاشق میشود، شدت عشق او را بی قرار میكند و سرانجام در راه عشق جان میسپارد. نكته جالب توجه آن كه زن در این حكایت ها گاه عاشق است و گاه معشوق و از این جهت تفاوتی بین زن و مرد نیست. داستان مردانی كه عاشق زنان میشوند در ادب فارسی فراوان است، اما در میان حكایت های عطار داستان زنان عاشق را هم میخوانیم. داستان زینالعرب و داستان زن عاشق ایاز از این نمونه هاست. و اما محوری ترین داستان عاشقانه عطار و معروف و مشهورترین آنها داستان شیخ صنعان و دختر ترسا در منطق الطیر است. شیخ صنعان یا سمعان پنجاه سال پیر حرم بود و چهارصد مرید صاحب كمال داشت.روایت عطار و داستان دختر ترسا را میتوان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. آیا عطار در این داستان زن را مایه گمراهی مرد دانسته و به سنت تفكر مردسالار عصر خویش به تحقیر مقام زن پرداخته است؟ آیا دختر ترسا در پایان داستان باید بمیرد تا مایه آلودگی شیخ همگی پاك شود؟
یا شاید اگر كمی عادلانه تر بنگریم دختر ترسا و زیبایی های او راه عاشقی را برای شیخ زاهد باز میكند تا پس از این حق را عاشقانه پرستش كند و زن، این قنطره[30]عشق حقیقی، مایه رستگاری ابدی است و «دختر ترسا بت شكنی بود كه سترگ ترین و سهمگین ترین بت را در پیر پارسا كه «من» است خرد و درهم شكست. این بت را با تیشه اندیشه و پتك خرد نمیتوان شكست و در هم كوفت، تنها تبر تیز عشق است كه بر آن كارگر میتواند افتاد». [31] بابك احمدی كه چهار گزارش هوشمندانه و خواندنی از تذكرةالاولیاء عطار فراهم آورده است میگوید: عطار همچنان دربند نگرش مردسالار دوران خود باقی است و كتابش از اشارات تحقیرآمیز نسبت به زنان نیز خالی نیست. به عنوان مثال عطار از قول سفیان ثوری میآورد كه گفت: با هر زنی یك دیو است و با هر مردی هژده(هجده) دیو است كه او را میآرایند در چشم های مردان. [32]عطار در تذكرةالاولیاء، نقل سخنان مشایخ صوفیه را میكند و سعی دارد تا جامعی از گفتههای هر یك از ایشان را در ذیل شرح احوال وی فراهم آورد. نقل سخنان مشایخ به معنی پذیرفتن و تأیید آن كلمات نیست. منظور نظر عطار را باید در گفته ها و تفسیرها و شرحهای وی جستجو كرد. ساختن مقدســـهای پاك و عاشق از دختر ترسا در پایان داستان كار عطار است. «شاهدخت درام مظهر عشق و محبت انسانی است كه ممكن است گمراه كننده و فریبنده باشد ولی در عین حال بخت شناخت ذات مطلق نیز میتوان بود. بنابراین وجود شاهدخت در این درام برای سرزنش كسانی است كه بر سرّ و راز عشق ناآشنایند. [33] آنگاه كه رسول الله(ص) به دیدار مرید راستین شیخ میآید میگوید كه شیخ را با خدا سال ها كدورتی و فاصلهای بود و اینك همه آن تیرگی ها پاك شسته شده است: در میان شیخ و حق از دیرگاه بود گردی و غباری بس سیاه آن غبـــار از راه او برداشتیم در میـان ظلمتش نگذاشتیــم كردم از بهــر شفاعت شبنمی منتشـــر بر روزگار او همی آن غبار اكنون ز ره برخاستست توبه بنشسته گنه برخاستست[34]
آن غبار با آمدن عشق نشست. عشق دختر كار خود بكرد. آخرین منیّت شیخ را به پای عشق قربانی كرد. عشق دختر شیخ را در عشق به حق تمام كرد و دختر مظهر عشق به كمال شد. «این دختر پاكدل ترساست كه به راستی حجاب چهره جان میشوید از غبار تنش و از این لحاظ بر پیر بسیار دان بسی فضیلت دارد.»[35] «مرگ دختر ترسا فوت نیست.» دختر زنده خود را بازیافته است و پیش از آن كه بمیرد، راز را شناخته است و برتر از این شوقمند است كه با بال و پر عشق به معبود خویش بپیوندد چون باور دارد كه اگر از هستی خویش بی خویش شود زودتر به مقصود میرسد.[36] «در واقع جان دختر محو عشق جانان شده است و این بذل روح و فنا گشتن از خود و گم گشتگی و كم بودگی و به قعر جان فرو شدن برای او در حكم مرگ نیست و در حقیقت این دختر بود كه من فردیش در من كلی یا كیهانی گداخت كه: ذرهای دوستی آن دمساز /بهتر از صدهزار ساله نماز[37] و به راستی همه سخن های شیوای عطار درباره جانبازی عاشق گویی تنها در حق دختر مصداق مییابد.[38] و در این داستان دختر ترسا ابتدا معشوق است و سپس عشق می شود و در پایان خود عاشقی جان سوخته است كه طاقت دوری معشوق حقیقی را ندارد. گفت شیخا طاقت من گشت طاق من ندارم هیچ طاقت در فراق مــیروم زین خاندان پر صــداع الــوداع ای شیخ عالم الـوداع[39] ادامه دارد ...مطالب مرتبط :ای مسلمانان ! خوکبانی کنیدشرح داستان شیخ سمعانشیخ صنعان هفت شهر عشق را عطار گشت عشق پیرانه سر حدیث راه پر خون : رابعه و بکتاشپی نوشت ها : [20] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص177، مأخذ آن كشف الاسرار،ج 5،ص72.[21] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص134.[22] - همان، ص291،مأخذ آن قصص الانبیاء نیشابوری،ص146.[23] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص323.[24] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص51.[25] - همان.[26] - سنایی، مجدو ابن آدم، حدیقه، تصحیح مدرس رضوی، ص 333، این داستان در شرح تعرف و كشف الاسرار میبدی هم آمده است.[27] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص317.[28] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص163.[29] - همان،صص350- 347.[30] - پل.[31] - ستاری، جلال، پژوهشی در قصه شیخ صنعان و دختر ترسا، نقل از پارسا و ترسا میرجلال الدین كزازی، صص177-175.[32] -ستاری، جلال، پژوهشی در قصه. . . نقل از چهار گزارش از تذكرة الاولیاء عطار، بابك احمدی، ص73.[33] - همان،ص 111.[34] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص84. [35] - ستاری، جلال، پژوهشی در قصه… نقل از چهار گزارش از تذكرةالاولیاء عطار، بابك احمدی، ص117،.[36] - همان، ص119.[37] - همان،ص122.[38] - همان،ص120.[39] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص88. دکتر مریم حسینیتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 468]