تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 17 مرداد 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند، خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذير...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809819576




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زني كه 25 سال گم شده بود


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: زني كه 25 سال گم شده بود مسوولان پناهگاه مي گويند در آنجا به عمه موني معروف شده بود چون حرف زدنش مثل زبان آدم هاي قوم مون بود كه در مرز تايلند- ميانمار زندگي مي كنند. يك مادر تايلندي كه به علت سوار شدن به اتوبوس عوضي 25 سال گم شده بود با خواندن يك آواز خانواده اش را بازيافت. به گزارش خبرگزاري فرانسه آخرين بار كه جايانا بوراهنگ هفت فرزندش را ديد در سال 1982 و قبل از رفتن از جنوب تايلند به مرز مالزي بود كه معمولا براي خريد به آنجا مي رفت. او هيچگاه بازنگشت و پليس بعدها به اعضاي خانواده اش گفت ظاهرا در يك تصادف رانندگي مرده است. اما واقعيت اين بود كه در بازگشت به خانه سوار اتوبوس عوضي شده بود اشتباهي كه اصلاح آن خيلي آسان بود اگر مي توانست به زبان مردم محلي مالايي، معروف به ياوي، حرف بزند البته اين نظر مسوولان يك پناهگاه مخصوص بي خانمان ها است كه اين زن 76 ساله مدت دو دهه در آنجا زندگي كرده است. او در حالي كه گريه مي كرد گفت من آن روز به كسي نگفتم كجا مي روم چون هميشه به آنجا مي رفتم. او پس از خريد هنگام بازگشت به خانه سوار اتوبوسي شد كه به بانكوك مي رفت يعني جايي در فاصله اي 1150 كيلومتر دورتر از در شمال شهر زادگاهش در استان ناراتي وات. او در بانكوك در حالي كه نمي توانست تايلندي بخواند و به زباني حرف مي زد كه عده كمي از مردم تايلند مي توانند بفهمند، بار ديگر سوار يك اتوبوس عوضي شد و اين بار به چيانگ ماي، 700 كيلومتر دورتر به شمال رفت. در آنجا كسي زبانش را نمي فهميد مدت 5 سال گدايي مي كرد و بعد او را در 1987 به يك پناهگاه بي خانمان ها در استان فيت سانولوك در مركز تايلند فرستادند. او مي گويد: فكر مي كردم در آنجا خواهم مرد. بارها به فكر فرار افتادم اما مي ترسيدم نتوانم به خانه برسم. دلم براي بچه هايم خيلي تنگ شده بود. مسوولان پناهگاه مي گويند در آنجا به عمه موني معروف شده بود چون حرف زدنش مثل زبان آدم هاي قوم مون بود كه در مرز تايلند- ميانمار زندگي مي كنند. اما هنوز كسي زبان او را نمي فهميد تا هفته گذشته كه سه دانشجوي پزشكي از ناراتي وات براي تحقيق درباره مشكل بي خانماني به اين پناهگاه آمدند. جايانا براي آنان ترانه اي خواند، ترانه اي كه كاركنان پناهگاه بارها شنيده اما نفهميده بودند. او همان آواز هميشگي را خواند و اين سه دانشجو گفتند به لهجه مالايي ياوي است. مسوولان پناهگاه مي گويند به اين دليل ما از آنان خواستيم با او حرف بزنند و بپرسند آيا قوم و خويشي دارد يا نه. او به دانشجويان گفت كه شوهري مالزيايي و هفت بچه داشت و داستان اتوبوس هاي عوضي و گم شدن خود را در شمال تايلند گفت. خانواده حيرت زده او كوچكترين پسر و بزرگترين دخترش را براي ديدار و بازگرداندن او فرستادند. يك مقام تايلندي كه در ديدار آنان حضور داشت گفت: او نام همه بچه هايش را به خاطر داشت. اما اول نتوانست پسر كوچكش را بشناسد ولي دختر بزرگش را شناخت. فرزندان او را به خانه خود در روستاي دوسونگ يو در گوشه اي دور افتاده در ناراتي وات بردند جايي كه فرزندان و نوه هاي او دو روز پس از بازگشتش داشتند او را بغل مي كردند ومي بوسيدند. 




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 350]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن