محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1847316799
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی )
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) دیدگاه های پورداوود ، فره وشی ، مجتبایی و هومن 1- شادروان پورداوود: اشاره كرده است كه «فلسفهي افلاطون در بسياري از موارد با تعاليم دين زرتشتي توافق دارد. به خوبي پيداست كه اين فيلسوف يوناني از مزديسنا اطلاع خوبي داشته است و در ضمن توضيحات و حواشي كه بعدها به الكي بيادس (1) كتابي كه به افلاطون منسوب است نوشتهاند، زمان زرتشت را شش هزار سال پيش از وفات افلاطون يادداشت كردهاند». بهرام فرهوشي در بررسي خود راجع به فرورها مينويسد: «تصور فرور در ميان اقوام مختلف وجود دارد. يونانيان قديم معتقد به وجود «ايده»(2) بودند كه اساس آن را در فلسفهي افلاطوني ميتوان يافت. برخي از خاورشناسان عقيده به مثال را در فلسفهي يوناني اقتباس از فلسفهي فرورها در عقايد مذهبي ايراني ميدانند». فتح الله مجتبايي مكتب افلاطون را بر مبناي آثار شاهان هخامنشي بررسي كرده است و می گوید : «كساني كه تاكنون دربارهي رابطهي مكتب افلاطون با افكار ايراني مطالبي نوشتهاند، همگي بناي كار خود را بر ادبيات ديني زرتشتي، خاصه نوشتههاي پهلوي، قرار دادهاند و به آداب و قواعد شاهي در ايران كه بر نظام طبقاتي آريايي و سنن و آيينهاي خاص آن استوار بوده است، توجه نداشتهاند؛ و اين نخستين بار است كه آثار شاهان هخامنشي از اين لحاظ اجمالاً بررسي ميشود». دکتر فتح الله مجتبايي در اين كتاب خود كوشيده است «برخي از جنبههاي اساسي فلسفهي سياسي و اجتماعي افلاطون را با پارهاي از آراء و آرمانهايي كه مردم ايران دربارهي نظام جامعه و مقام شاهي داشتند تطبيق كند. هماننديهاي آنها را باز نمايد، و ارتباط آراء حكيم يوناني را با افكار و معتقدات ايرانيان روشن گرداند». دکتر محمود هومن معتقد است كه «دوآليسم افلاطون، مانند دوآليسم زرتشت،گونه ای رئاليسم يعني نقطهي مقابل ايدئاليسم است، خواه اين ايدئاليسم به مونيسم و يا پلوراليسم، و خواه به هر «... ايسم» ديگر برگردانده شود... انكار دوآليسم افلاطون و همچنين بحث دربارهي اينكه اين دو آليسم از كجا به فلسفهي او راه يافته است كاري بيهوده است. اگر گفته ميشود كه افلاطون نيز، مانند زرتشت، دو آليست است، گفته نشده كه فلسفهي افلاطون ساختهي سخن زرتشت است، زيرا به فرض اينكه فلسفهي افلاطون در همه جا، با سخن زرتشت و يا عقايد فيثاغورثيان شباهت داشت، باز هم نميشد گفت كه اين فلسفه بر بنياد سخن زرتشت يا عقايد فيثاغورثيان گذارده شده است». دیدگاه های کاظم زاده و هاشم رضی 2- حسين كاظمزادهي ايرانشهر نيز به نوبهي خود به بررسي مثل افلاطون و فروهران زرتشتي پرداخته و معتقد بود كه فروهرها به جهاتي به مانند مثل افلاطوني و عقول شمسي و ارباب انواع و نفوس كلي و جزئي در حكمت اشراق و به مانند فرشتهها در اديان سامي هستند. مؤلف فرهنگ «نامهاي اوستا»یعنی هاشم رضي، برخي از مطالب مربوطه را گردآوري و بدينسان باز مينمايد: «افلاطون (3) فيلسوف بزرگ يوناني از زرتشت و فلسفهاش آگاهي داشت و دربارهي زرتشت چيزهايي نوشته بود. آيا اساس و منشأ فلسفهي مثل (4) وي تحت تأثير و نفوذ اساس فلسفي فرّوشي نيست؟... با توجه به اينكه افلاطون با زرتشت و فلسفه و آيين زرتشتي آشنا بود - و همانندي عقايد فلسفياش با فروهر و صور مجرد و مينوي اشياء و انطباق آراي او در جزئيات با متون اوستايي - با احتمال قريب به يقين ميتوان گفت كه اساس فلسفهي خود را بر فروهر زرتشتي قرار داده است». نگارنده نيز در اينجا و آنجا اجمالاً بر تأثير جهانبيني ايران بر فلاسفهي يوناني اشارههايي كرده است: «بسياري از دانشمندان و گذشتهكاوان گمان استوار بر آن داشته و دارند كه بر خاستگاه فرهنگ باختري را بايد در يونان زمين پنداشت، حال آنكه بسياري ديگر از انديشمندان گام از يونان زمين فراتر نهاده و به دنبال ريشههاي فرهنگ و هنر يوناني به ايران زمين رفتهاند. دريغا كه پژوهشهاي اين دسته از دانشمندان در برابر بينش چون و چراناپذير و تعصبآميز دلباختگان به فرهنگ يوناني، كه در دبستانها و دبيرستانها و حتي در دانشگاههاي كشورهاي باختري از ديرباز رخنه كرده است، بدون انعكاس و بيپژواك مانده است. شايد نام «آدولف برودبك» (كتاب وي به نام «زرتشت» هشتاد سال پيش نگاشته شده است) به گوش هيچ يك از ايرانشناسان و يونانشناسان جوان نخورده باشد؛ چرا كه در اين كتاب تأثير انديشهي ايراني زرتشت بر فلسفهي يوناني و بر دين مسيحي به سان ژرفاگيرانه و پهناگيرانهاي بررسي شده و بازتاب گرديده است؛ چرا كه در اين كتاب نگاشته آمده است: «آري افلاطون پرشگرف شالودهگذار آموزهي فرورها نيست؛ او يك تاراجگر است. و اين نه از آن روي كه وي تعاليم زرتشت را بازنگاري نموده، بلكه از آنجا است كه اين مطلب را مكتوم و پنهان گذاشته است». ولي نام «كرشن شتاينر به گوش هر يونانشناس و ايرانشناس آشناست، چرا كه او يكي از دلباختهترين پژوهشمندان يونانيپرست است، كه در ديباچهي كتاب خود به نام «افلاطون و خاور زمين» پيشداوري خود را براي رد هرگونه تأثير خاورزمين بر افلاطون بدينسان بيان ميكند كه هيچگاه نبايد قريحهي بيهمتاي يوناني را مورد شك و دودلي قرار داد»... «گاهي در مجامع علمي و فرهنگي ايراني پيش ميآيد كه اگر در آنها يك سخنران از فرهنگ بسيار غني ايران و تأثير آن بر ساير فرهنگها يادي بكند، بلافاصله دانشمندان معترضي بلند ميشوند و برداشت خود را از فرهنگ ايران بدينسان بيان ميكنند: كه اي آقاي سخنران محترم، آنچه كه شما فرهنگ ايراني ميناميد همان فرهنگ يوناني است، چرا كه ما در ازاي فلاسفهي يوناني كسي را در تاريخ خود نداشتهايم كه تعاليمي را عرضه كند كه از اصالت ايراني برخوردار بوده و از فلسفهي يوناني فراتر رفته باشد. چنين معترضيني را ميتوان در ميان دانشمندان ايراني بسيار فراوان يافت كه سخنران كذايي را با برچسب شووينيسم تلقي خواهد كرد. شايد ايران شناسان ما تا اندازهاي مقصر بودند كه در تدريس و تحقيقات خود بيشتر به جنبههاي زباني پرداخته و جنبههاي فرهنگي ايران باستان در رابطهاش با فرهنگهاي ديگر را به حريم خارج از تخصص زبانشناسي واگذار كردهاند. شايد فلسفهشناسان ما نيز به همان اندازه در اينگونه دريغورزي و كوته آمدي انباز باشند كه سير حكمت را به مانند تمام همكاران خود در تمام دانشگاههاي غربي چنين مطرح و مورد بررسي قرار ميدهند كه خود به خود نقطهي انعطاف را در فلسفهي يوناني بجويند...». دیدگاه امیر مهدی بدیع 3- در ترجمههايي كه از دانشمندان غربي در مورد فرهنگ و مذهب و تاريخ و هنر ايران باستان به فارسي شده است، گاهي ما به اشارههايي كوتاه و گذرا برميخوريم كه مربوط به موضوع مورد بحث ما ميباشد. گاهي اين ترجمهها با آن ديد انتقادي مترجم توأم نيست كه ما آن را در پژوهشهاي اميرمهدي بديع باز مييابيم: «اگر در اواخر قرن نوزدهم، كسي در وضع مناسبي بوده است كه بتواند نسبت به ايرانيان قديم درست قضاوت كند، اين شخص جيمزدارمستتر، مترجم «اوستا» است. ولي او نيز نتوانسته است، خود را از شر اين فكر بيدليل جاوداني شده خلاص كند كه هر چه زيبا و عميق و منظم و عاقلانه است جز از طريق يونان به ما نرسيده است... پذيرفتن اين مطلب كه پيش از يونانيان و پيش از افلاطون مردي متولد شده در آسيا به آن درجه از روحانيت رسيده باشد كه عمل خدايان را به صورت نبردي ميان نيروهاي خير و نيروهاي شر تصور كند، و نيز خود اين نيرو را به صورت مفاهيمي مجرد جلوهگر سازد، كاري بود كه با احكام و جزميات تاريخ سازش نداشت. اين كار مخصوصاً نفي برتري روحاني مغرب زمين به شمار ميرفت. بنابر اين دارمستتر بهتر اين ديد كه گاتاها را مجعول قلمداد كند و اثري پيدا شده پس از زرتشت و الهام گرفته از تعليمات افلاطون به شمار آورد». دار مستتر معتقد بود كه «عقل نيك» از تفسير «لوگوس ثيوس» (5) يا «كلمهي الهي» كه فيلو (6) واضع آن است اقتباس شده و از همين روي تاريخ يسنا را قرن اول پس از ميلاد دانسته بود. دیدگاه دوشن گیمن و بنونیست 4- اگر ما كتاب «زرتشت و جهان غرب» نوشتهي ژ. دوشن گيمن را كه به فارسي ترجمه شده است مورد بررسي قرار بدهيم، در آن درمييابيم كه گيمن در بررسي كوتاهي از مطالعات ايرانشناسي به روزگار كهن و مطالعات ايرانشناسي به روزگار جديد، در حكم يك ايران شناس باطناً يونانگراي بسيار كوشش ميكند با يك فيلسوفي از گونهي فيلسوفان يونان بگيرند يا او را همچون يك مصلح امروزي بينگارند مخالفت شود». گويا دوشن گيمن بيم از آن دارد كه اگر زرتشت را با ديدي فلسفي و با اصطلاحاتي فلسفي بررسي كنند، آنگاه تفاوت زيادي ميان مدلولدئنا (7) ، كه پاليارو آن را با مثل يكي ميداند و ريشهي آن را به مفهوم «ديدن» برمي گرداند و ميان ايدوس افلاطوني به معني مثال و ربالنوع، كه آن هم به فعلي با مفهوم ديدن برميگردد، به چشم نخورد. كتاب دوشن گيمن از يك نقطه نظر ميتواند براي ايرانشناسي از ديد ايراني سودمند باشد كه منابع و بافتهاي اصلي مورد بهرهبرداري در اين كتاب نيز به زبان فارسي ترجمه و مورد بررسي مجدد قرار بگيرد. عجبا كه انجمن فرهنگ ايران باستان قبل از اينكه كتابي را از ميان اين همه كتب به نفع تأثير ايران بر فلسفهي افلاطون و بر فلسفهي يوناني به فارسي ترجمه كرده منتشر كند به نشر كتابي پرداخته كه آكنده از رد بر فلسفهي ايران است. چه بسا كه ما در بسياري از موارد ديدهاي بر عليه ايران را بهتر ميشناسيم تا ديدهاي برله ايران را، در صورتي كه ما ميبايست در هر موردي از گفتهي ناپلئون همواره الهام بگيريم كه گفته است «هرگز كسي نبايد فراموش كند كه اينها گفتههاي يونانيان است و آنان مردماني لافزن و گزافگو بودند و هيچ تاريخ ايراني تا كنون به صورتي نوشته نشده است كه از روي آن بتوانيم پس از استماع سخنان دو طرف به يك داوري صحيح برسيم». و اما اگر در ميان كتب بيشماري كه به فارسي ترجمه شده است، كتاب «دين ايراني بر پايهي متنهاي كهن يوناني» را كه نوشته اميل بنونيست است به دست گيريم، در آن راجع به مطلب مورد بحث خود ميخوانيم كه «اما دربارهي اينكه زرتشت 6000 سال پيش از افلاطون ميزيسته بايد گفت كه بيگمان اين پنداره در قلب «آكادمي» به وجود آمده است زيرا اين عقيده تأثير احتمالي آيين مغي را بر روي تعليمات افلاطون، كه چگونگي آن هنوز بر ما روشن نيست، به دورهي كهنتري منسوب ميكند. در رسالهي «الكيبيادس نخست» نوشتهي افلاطون (تأليف 390 ق.م) كه اصالت آن به اشتباه مورد ترديد قرار گرفته، براي نخستين بار در يونان نام زرتشت به صراحت ذكر شده است. در اين كتاب اشاراتي است كه آشكارا نشان ميدهد كه افلاطون به آيينهاي مغان توجه و عنايت داشته است. افلاطون در سالهاي آخر زندگيش ضمن كتاب «دادها» از اهميتي كه خود او به جدايي و فرق بين دو جهان متضاد خير و شر قائل بود سخن ميگويد. اگر چه باستانيترين مكتب فلسفي در خود يونان بر آن بود كه جهان ساخته و پرداختهي دو بن متضاد است ولي با در نظر گرفتن شهادت دسته جمعي شاگردان افلاطون دربارهي عنايت استاد به آيينهاي مغي بايد بپذيريم كه افلاطون از عقايد ثنوي مغان لااقل آگاه بوده است حتي اگر آن عقايد را نپذيرفته باشد» (ما بايد به بنونيست در اينجا يادآورد شويم كه افلاطون نه تنها از تعاليم ايراني آگاه بوده و بيشترينهي آنها را پذيرفته است بلكه هستهي اصلي فلسفهي خود را كه مبتني بر فلسفهي مشاركت است از زرتشت به وام گرفته است؛ آنجا كه ميگويد «تو اين را حضور يا مشاركت بخوان، صرف نظر از اينكه چگونه و از كجا آمده است». بنابراين افلاطون، چنان كه برودبك نيز ميگويد، تعاليم زرتشت را پذيرفته ولي او از يادآوري اينكه چگونه و از كجا تعاليمش سرچشمه ميگيرد به صراحت صرف نظر و چشمپوشي ميكند). بنونيست به شمردن موارد تشابه ميان فلسفهي زرتشت و افلاطون ميپردازد مبتني بر اينكه زئوس همان اهورامزداست و هادس همانند اهريمن است و بازگشت دوراني و جبري در خلقت كه خدايان نيز مانند آفريدگان اسير ضرورت و ناموس كيهاني هستند همان است كه در تعاليم زرتشتي مربوط به تكوين عالم به چشم ميخورد و آوازه و مقام افلاطون همانند آوازه و مقام زرتشت است. آنگاه بنونيست ميگويد: «چنان مينمايد كه شاگردان افلاطون كه ميكوشيدند تا براي باوريهاي خود اصلي هرچه كهنتر بيابند به طور مبهمي زرتشت را پيشواي افلاطون يا افلاطون را تجسم دگربارهي زرتشت انگاشتهاند». چنين مينمايد كه بنونيست رابطهي افلاطون و زرتشت را امري تخيلي فاقد حقيقت تاريخي ميپندارد. پیام های اوستا 5- اينك اگر ما كتاب «ديانت زرتشتي» را، كه مجموعهي سه مقاله از پروفسور كايبار ، پروفسور آسموسن و دكتر مري بويس است، به دست بگيريم، در آن حكم نيرويي كه خود را به جنبش درميآورد همان است كه در اوستا اشا، و هومنه وروان نام دارد. و اضدادي كه در گاتاها آمده است به مانند: الف - اهورا مزدا در مقابل انگرامنيو ب - اشا (به معني نظام هماهنگ و درست و راست و قانون و ريتم) در مقابل دروغ پ - وهومنه در مقابل اكامنه ت - وهيشتامنه در مقابل اخيشتامنه ث - آراميتي در مقابل تاراميتي والخ، اضداديست كه نمايانگر ثنويت ايراني است، ثنويتي ك در مفهوم «جنگ» در فلسفهي هراكليتوس تكرار ميشود. ميلس در اين پژوهش به آتش زرتشتي و آتش هراكليتوسي نيز اشارهها ميكند و سرانجام بدين نتيجه ميرسد كه ثنويت ايراني مبتني بر برقراري دو جهان و دو خداي شبه مستقل سابقهاي است براي ثنويتهاي فلسفي، به مانند ثنويت اناكساگوراس و افلاطون و فيلون. دیدگاه مولتون ، کلمن و دیگران 6- مولتون به نوبت خود، پس از بررسي گزارشهاي هرودت و پلوتارك و استرابون و ديو گنس لرتيوس در مورد ديانت و آداب و رسوم ايراني، اشارهي كوتاهي به امكان تأثير جهان بيني ايراني بر فلسفهي افلاطون ميكند ولي از درگير كردن خود با اين مسئله تا اندازهاي خودداري ميكند. كلمن در مقالهي خود دربارهي هرودوت در حكم گواهي براي مزداگرايي به بررسي دراسات ايرانشناسي بر مبناي متون يوناني و رومي قبل از كشف متون ايراني ميپردازد و يادآور ميشود كه هرميپوس گزارش داده است كه «بيست بار يكصد هزار بيت»، يعني دو مليون بيت، از تعاليم زرتشت به يوناني ترجمه شده بود و كه پژوهشمندي به مانند وينديشمن تحقيق كرده است كه همان بيست و يك نسك اوستايي كه در سدهي نهم ميلادي موجود بوده در سدهي سوم قبل از ميلاد در يونان نيز موجود بوده است. كلمن از زبان پژوهشمندي ديگر به نام هومل بازگو ميكند كه منظور هرميپوس از آن دو مليون بيت لابد دو مليون حرف بوده است چرا كه اگر هر كلمهاي را در حد ميانگين متشكل از شش حرف بدانيم دو مليون حرف مورد فرض 333333 كلمه به دست ميدهد؛ آنچه كه كمابيش تطابق ميكند كاملاً دلباخته به چنين جهان بينيها شدند و بدينسان فلسفهي طبيعتگرا شروع كرد گامهاي استوار به پيش بردارد. از دست اين دسته از پزشكان است كه در جوار «دربارهي هفتگانها» كتابهاي ديگري به مانند «پري ديايتس» و «پري ساركون» و «پري فيزون» به نگارش درآمد. همهي اين كتابها ربطي به ابقراط واقعي ندارند. كتاب «دربارهي هفتگانها» بنا بر پژوهشهاي ايلبرگ به مكتب كنيدي تعلق دارد، و سه كتاب ديگر از جزيرهي سيسيل (از امپدوكلس) متأثر است، يعني از آن جزيرهاي كه به ميانجي كروتون با كنيدوس در ارتباط نزديك بوده است...». اين امر را دوشن گيمن ناديده گرفته است و تنها كوشش وي در اين است كه يونان را از شر تأثير ايران منزه و به دور نگه دارد و با وجود اين خود در مقابل اينكه پس چگونه بايد هماننديهاي كتاب بندهشن ايراني مبتني بر دامداد نسك مفقود اوستا و كتب يوناني مورد بحث را توجيه كرد بيپاسخ ميماند، اگر چه ترجيح ميداده است تأثير كتب يوناني را بر بندهشن ببيند ولي چون اين امر برايش ميسر نبود به تز ديگري روي ميآورد مبتني بر اينكه نه يونان بر ايران و نه ايران بر يونان تأثير گذاشته است بلكه زمينهي مشتركي در فرهنگ آريايي بوده كه هم به ايران و هم به يونان راه يافته است. دوشن گيمن كه در موارد ديگر با وسواس بيجهت خواهان دلايل بر دلايل است خود ميداند كه اين تز مبتني بر يك زمينهي مشترك ميان من جمله ايرانيان و يونانيان از حد يك فرضيهي بياستدلال كافي گام فراتر نمينهد. تمام اين كوششها كه دوشن گيمن به خرج ميدهد براي اين است كه او ميداند تا چه اندازه تأثير كتاب «دربارهي هفتگانها» در روند انديشه در يونان مؤثر بوده و با افلاطون منجر به تارومار كردن تفكر قبلي يونانيان شده است. به خاطر همين تأثير است كه اين كتاب در يونان داشته كه دوشن گيمن خواهان منشأ ديگري غير از منشأ ايراني براي آن ميشود. يكي از مقالههاي پر سر و صدا و بسيار مهم در زمينهي مورد بحث ما «افلاطون و خاور زمين» نام دارد كه مؤلف آن يوهانس گفكن است. گفكن در اين مقاله نخست به تأثير خاورزمين بر اشعار هزيودوس و بر اورفيك يوناني اشارهها ميكند و سپس به بررسي هماننديهاي مبتني بر سه داور پس از مرگ در محاورهي افلاطوني گورگياس (در محاورهي اپولوژي چهار داور هستند) با آخرتشناسي ايراني ميپردازد آنگاه به بررسي دقيق آن تقابل و تطابقي روي ميآورد كه داستان مربوط به ار Er در محاورهي افلاطوني سياست (از 614 الف به بعد) با بهمن يشت ايراني دارد: «تطابق دقيقتر از اين (ميان افسانهي ار و بهمن يشت) نميشود پيدا كرد. هر دو انگيزه كه در محاورهي سياست افلاطون، 614 الف به بعد و در بهمن يشت به چشم ميخورد چنان شبيه به يكديگر و احوال خاص مربوط به آخرت را چنان كامل بيان ميكنند كه نميتوان آنها را از يكديگر مستقل پنداشت. در اينجا ما بايد افلاطون را متأثر از جهانبيني ايراني تلقي كنيم... و تماس نزديك افلاطون با تعاليم ايراني در اينجا مجدداً تأييد ميشود.... در اين اواخر دانشمنداني توجه يونانيان سدهي چهارم پيش از ميلاد نسبت به حكمتهاي خاوري و به ويژه نسبت به جهان بيني ايراني را بازشناختند و تأثير اين جهان بيني را بر پيدايش روان شرير در محاورهي افلاطوني قوانين ( E 896 والخ) و شكل گرفتن آن در محاورهي ثئتت ( F 176) پيگيري و پيكاوي كردند و بدينسان تأثير ثنويت ايراني را بر افلاطون بيان نمودند...». گفكن در اين مقاله به بررسي تقابلهاي افسانهي پيدايش عالم در محاورهي افلاطوني تيمائوس با امداد نسك اوستا، امري كه رايتزنشتاين نيز مطرح كرده بود، ميپردازد و مينويسد: «به نظر من ادامهي آفرينش به توسط دميور گوس توأم با ايزداني كه او براي اين منظور از پيشاپيش آفريده بود امريست غيريوناني و هيچ دشوار نيست تأثير خاورزمين را در اين مورد باز بشناسيم، يعني اين پرداختن خداوند به آفرينش توأم با فروشيهاست كه در نزد افلاطون (سياست 596 ب و سوفيست 265 ج) بازتاب يافته است.... بدينسان آشكار ميشود كه آفرينش دميور گوس آميزه ايست از تأثير ايران و مصر بر افلاطون... تأثير خاورزمين بر افلاطون نه تنها از راه موارد مربوط به اورفيك بلكه از راههاي ديگر نيز آشكارا تحقق يافته است. محاورههاي دورهي ميانين و واپسين از زندگي افلاطون به نظر من نشان ميدهد كه تأثير مصر هم در ميان بوده است... و اينكه افلاطون هيچگاه اشارهاي بر حكمت ايراني نميكند، هيچ دليلي بر عليه برداشتهاي ما مبتني بر تأثير ايران بر افلاطون نميكند. سكوت افلاطون نسبت به برخي از مآخذ كه براي بيگانه بر يونانيان، به عاريت برده بودند». پوئچ به مواردي در افلاطون اشاره ميكند كه به مانند وجود دو روان نيك و شرير و اطلاق لقب شاه به عقل و مفهوم نيكي محض و دميور گوس در حكم آفريدگاري نيك و مقيد به نظامي ابدي و ثنويت دميور گوس و ضرورت، كه همه از جهان بيني ايراني متأثر بوده است. پیام های نوین باستان شناسی 7- «تأثيرات شرقي در تمدن يوناني و در تمدن جديد» عنوان مقالهي ديگري است كه فولگراف در آن سرنخهاي بيشماري را به دست پژوهشگران در مورد تأثيرات مورد بحث ميدهد. فولگراف بدين امر بسنده نميكند كه دريابد متون يوناني يا متون شرقي چه دلالتهايي بر اين نوع تأثيرات ميكنند بلكه به نتايج كاوشهاي باستانشناسي نيز كه از سال 1900 به اين طرف در خاورميانه انجام پذيرفته است توجه بسيار ميكند: «بسياري از چيزها كه ما فكر ميكرديم اصلاً يوناني است از خاورزمين منشأ گرفته است. تمدن يوناني آن جاي چندان خاصي را ديگر در تاريخ جهاني احراز نميكند كه دانشمندان نيمهي دوم سدهي نوزدهم و آغاز سدهي بيستم بدان معتقد بوده و آن را اعلام مينمودند. دانشمندان يكصد سال پيش مقدار كمي از اطلاعات دقيق راجع به خاورزمين در اختيار داشتند، از اين روي خود را به دست بسياري از تخيلات و تخمينات ميسپردند - آنچه كه مانع ميشد كار آنان با دوام و مثمر از آب درآيد - مع هذا دانشمندان مزبور عادلانهتر از جانشينان خود راجع به نقش خاور زمين در باختر زمين به قضاوت ميپرداختند. براي اينكه سوء تفاهم نشود كافيست به عنوان مثال يادآور شويم كه ويلاموويتز (8) و همداستانان وي چشمهاي خود را بر هر گونه فروغي كه از خاور برميافروخت بسته بودند. امروزه تأثيرات شرقي در زمينهي هنر زينتي و در زمينهي ديانت و تكوين عالم به روشني پيدا و آشكار شده است، يعني تأثيراتي بر آن زمينههايي كه تعاليم مربوط به آن سرانجام به پيدايش فلسفه منجر گشته است.... خاور زمين خود را از ديرباز به دست انديشهي نظام مربوط به تكوين عالم و به متافيزيك واگذار كرده بود، امري كه در كشورهاي غربي بسيار ديرتر بازتاب مييابد، كاملاً به مانند آن خيزآبي كه بسيار ديرتر از اينكه كشتي مسبب آن از ديدهها ناپديد ميشود تازه در امتداد كرانههاي يك درياچه به صدا درميآيد... (9)• چرا افلاطون از جهان بینی ایران باستان بهره برده است ؟ 8 - مشهور است که « تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها » . اگر ما نگاهی گذرا به فهرست منابع در مورد تاثیر جهانبینی ایرانی بر فلسفه ی یونانی و به ویژه بر فلسفه ی افلاطون بیفکنیم به مدلول ضرب المثل بالا در میان دانشمندان ، و نه تنها در میان مردم و یا در میان شاگردان افلاطون که اینهمه راجع به متاثر شدن افلاطون از جهانبینی ایرانی مطالب نوشتند ، پی خواهیم برد .البته که ما اکتفا نمی کنیم که تنها « چیزکی » از تاثیر ایران بر افلاطون و بر فلاسفه ی یونان مطرح بوده است ، اگرچه درست است که : « آب دریارا اگر نتوان کشید ****هم به قدر تشنگی باید چشید » مخالفین تاثیر جهانبینی ایرانی بر فلسفه ی یونانی در بیشتر موارد تنها یک سلاح به دست دارند که مبتنی بر روش نقد ادبی است . به عبارت دیگر این سلاح، مبتنی بر این است که فیلسوفان یونانی ظاهرا متاثر از ایران در هیچ یک از نوشته های خود اشاره ای دال بر این تاثیر نکرده اند . دانشمندان مورد بحث شیوه ی نقد ادبی را که در آن سند کتبی پایه ی کار قرار می گیرد ، به شیوه ای مطلق و چون و چرا ناپذیر ارتقاء داده اند ؛ حال اینکه آنان فراموش می کنند که هم اکنون در سده ی بیستم موارد بسیاری در دست داریم که کاربرد این روش را منتفی می کند .مثلا در نظر داشته باشیم که نویسندگان روسی به زمان استالین اگر چه متاثر از نویسندگان جهان غرب بودند خود در نوشته هایشان اشاره ای بصراحت بر این امر نکردید ؛ با وجود این هیچ یک از آنانی که مدافع روش نقد ادبی بر مبنای سند کتبی هستند ، منکر تاثیر نویسندگان غربی بر نویسندگان روسی نمی شود ولی بسیاری از آنان در مورد تاثیر ایران بر یونان همان شیوه را علم می کنند . اگر در مورد نویسندگان روسی گفته شود که آنان از ترس و بیم تعقیب شدن از اشاره ی به ماخذ های خود خودداری کردند ، آیا نمی شود همین امر نیز در مورد یونانیان در قبال ایرانیان مطرح کرد ؟ مگر سقراط را به علت اشاعه ی ادیان بیگانگان متهم و محکوم به مرگ نکردند ؟ مگر سقراط مراسم آفتاب پرستی را به جای نمی آورد(10) ؟ اصلا مگر یونانیان آنزمان در همه ی موارد از ماخذ خود آنچنانکه امروزه در روش علمی معمول و مطرح است نام می برند ؟ جالب است که خود هرودوت ، یعنی آنکسی که طرفداران پروپا قرص روش نقد ادبی آنهمه به او استناد می کنند و می گویدهای وی را سند نقص ناپذیر می دانند ، در مورد متاثر شده بسیاری از یونانیان در قبال تاثیر جهان بینی مصری می نویسد که « من نام این یونانیان را می دانم ولی از ذکر آن خودداری می کنم »(11) این خود داری از ذکر نام یونانیانی که متاثر از مصریان بودند خودگویای مطالب زیادیست ، آنهم با در نظر گرفتن اینکه بنا به گفته ی ویل دورانت « حکمت مصری ضرب المثل یونانیان بوده و یونانیان خود را شاگرد مکتب مصری ها می دانستند ، زیرا به موجب مستندات باستانی در 2880 ق . م . کهن ترین اثر فلسفی و اخلاقی از تعالیم پتاح حوتب ، فیلسوف بزرگ مصری ، یعنی 2300 سال پیش از عصر کنفسیوس فیلسوف چینی و سقراط فیلسوف یونانی و بودا فیلسوف هندی »(12) نوشته شده بود . و با وجود اینکه « تنها در اقتباس صنایع و فنون پرورش یافته ی شرق نیست بلکه در نظام زندگانی و معتثدات هم ملحق به شرق گردیده و دست پرورده ی آنست و مقننین یونانی از سرچشمه ی معارف قدیم مصر و قوانین مصری خود را سیراب نمودند » (13) . به هر حال « بسیاری از تاریخ پژوهان و از آن جمله پژوهندگان تاریخ اندیشه ، از دیرباز یونان را آغاز گاه کار خود قرار داده اند ، اما چنانکه سورو کین و ژرف اندیشان دیگر گفته اند ، نادیده گرفتن اندیشه های جامعه ی کهن ، چون جامعه های مشرق زمین ، همانا کوته بینی و کوردلی است (14)» . سنگ زاویه ی تمام سیستم افلاطونی بنا به گفته ی دویسن (15) رابطه ی جهان مینوی با جهان محسوس است ، رابطه ای که افلاطون با واژه هائی به مانند مثکسیس ( به معنی برخورداری از مشارکت ) و کوینونیا ( به معنی اشتراک ) و پاروسیا ( به معنی حلول و ظهور ) و مداولات آنها توصیف می کند . افلاطون در بزنگاه توصیفو بیان تعالیم مشارکت به خواننده ی خود توصیه می کند که این امر را چون « کوینونیا» (اشتراک) و «پاروسیا» ( حلول و حضور ) تلقی کند و از این امر چشمپوشی کند که « چگونه و از کجا آمده است » (16) . بنا بر این اگر افلاطون خود می خواهد ماخذ تعالیم خود را مکتوم بگذارد ، بی انصافی نیست که پیروان نقد ادبی مبتنی بر مدارک از ما بخواهند دلایل صریح از خود افلاطون ارائه دهیم مبتنی بر متاثر بودن وی از ایران ؟ • چرا بايد حرف ارسطو ، بدون پشتوانه باشد ؟ 9- باید پرسید که چرا طرفداران یونان و مخالفین هر گونه تاثیر ایران بر یونان آنهمه به شاگردان افلاطون برای اثبات امری از امور استناد می کنند ولی وقتیکه به گزارش همین شاگردان در مورد متاثر بودن افلاطون از جهانبینی ایرانی می رسند آن را فاقد سندیت تلقی می کنند ؟ رابطه ای که ارسطو به عنوان مثال میان ثنویت افلاطون و ثنویت مغان برقرار می کند (17) چرا باید بی اساس و فاقد پیوند تاریخی تلقی گردد ؟ خود وجود اویدوکسوس کندی در آکادمی افلاطون بزرگترین مدرکی است برای اثبات اینکه افلاطون از تعالیم ایرانی آگاه بوده است ، چرا که این ریاضی دان شهیر ضمنا بنابر پژوهشهای ورنریگر بلند گوی تعالیم ایرانی در آکادمی افلاطون بوده است . اگر کلمن اسکندری (18) یاد آور می شود که ارEr در محاوره ی سیاسیت افلاطون همان زردشت است ، اینک ما باید این یاد آوری را پوچ و بی ارزش تلقی کنیم و در عین حال در موارد دیگر از همین کلمن اسکندری چون سلطه ای مشروع برای اثبات این یا آن امر استفاده بکنیم ؟ صرفنظر از همه ی این مطالب و صرفنظر از اینکه آنهمه جنگ و داد و ستد و اسیران و دانشمندان متقابل میان ایران و یونان وجود داشت باید یادآور شد که بنا به گفته ی هریمپیوس اوستا به یونانی ترجمه شده بود و این همانا کافیست که یونانیان و منجمله افلاطون از جهانبینی ایرانیان آگاه شده باشند . • چرا بايد حرف امثال كنزياس ، دروغ باشد ؟ 10- اگر کنزیاس ، پزشک یونانی در دربار اردشیر دوم ، خود بصراحت به تاریخ سپرده است که او خط و زبان فارسی باستان را می دانسته است ، چرا باید برخی از دانشمندان گفته ی خود او را باور نداشته باشند ؟ هیچ معلوم نیست که طرفداران پروپاقرص روش نقد ادبی مبتنی بر اسناد کتبی چرا خود را در حلقه ی کور گم می کنند و خود متوجه نمی شوند ؟ آنان از یک طرف شاگردان افلاطون را قبول ندارند و از طرف دیگر خود کنزیاس را . به هر حال اگر افلاطون بصراحت می نوشت که ماخذ تعالیم وی ایرانی است ، همین دانشمندان گفته ی او را به مانند گفته ی کنزیاس رد می کردند ! در مواردی که برخی از دانشمندان تاثیر ایران را بر افلاطون بازشناختند برخی دیگر بظاهر ایرانشناس و ایراندوست ولی بباطن یونان پرست می کوشند همین موارد را از شر تاثیر ایران رها سازند و آن را به مرحله ی قبل از برخورد ایران و یونان یعنی به مرحله ی مشترک هنو و اروپایی برگردانند تا بدینسان بهره مند بودن ایرانیان و یونانیان را از همان ماخذ مشترک بدون تاثیر متقابل توجه بکنند . ایکاش آنان همین کار را با هزار و یک امر دیگر نیز انجام می دادند و منتظر این نمی ماندند که یکی به اثبات تاثیر ایران بر یکی از آن امور اشاره بکند تا آنان بلافاصله آن را به ماخذ مشترک هند و اروپایی دعوت بدهند . • بازشناسی موارد مورد تاثیر جهانبینی ایرانی در فلسفه ی افلاطون و رده بندی آنها 11- شناخت موارد تاثیر جهانبینی ایران بر فلسفه ی افلاطون را ما در لابلای مطالب و جر و بحث های کتاب حاضر بیان نمودیم ؛ از این روی خود را از تکرار آنها در اینجا بی نیاز می بینیم . و اما در مورد رده بندی این موارد لازم دیدیم آنها را فهرست وار به ترتیب الفبایی در اینجا باز بنمائیم . به دنبال هر موردی ، در قوس ، اسم آن دانشمندی ذکر خواهد شد که آن مورد را بررسی کردند . البته باید برای بررسی موارد مورد تاثیر جهانبینی ایران بر افلاطون به فهرست منابع در پایان کتاب رجوع کرد تا به کتاب یا مقاله ی دانشمندان مورد اشاره در اینجا پی برد که به بررسی تاثیرات مربوطه پرداختند . اینک موارد مورد تاثیر مزبور عبارت است از : الف : آرمان شهریاری ( فتح الله مجتبائی ، 1 . برودبک) . ب : ارEr در محاوره ی سیاست افلاطون مساویست با زردشت ( ویندیشمن ، سنجانا ، گفکن ) . پ : آکادمی افلاطون و دلباختگی ان نسبت به تعالیم ایرانی ( برودبک ، ورنریگر) تکوین عالم ( رایتزنشتاین ، گفکن ) . ت : ثنویت افلاطونی ( ارسطو ، رایتزنشتاین ، میلس ، پانوسی ) . ث : ثنویت جهان مینوی و جهان مادری ( رایتزنشتاین ، گفکن ، پانوسی ) . ج : ثنویت دو اصل در جهان مینوی و دو فرع از دو اصل مزبور در جهان مادی (پانوسی) . چ : ثنویت علت و معلول در زمینه ی نیکی و در زمینه ی بدی ( پانوسی ) . ح : جهان مثل (برودبک ، رایتزنشتاین ) . خ : خلق و ابداع (پانوسی) . د : مدلول« دئنا » در اوستا و مدلول ( « ایدوس » در افلاطون ( پالیرو ) . ذ : دیکه ، خدای هر گونه سرنوشت و عدالت ، و نمزیس ، خدای انتقام در زیاده روی در امر خوشبختی ، (شولتز) . ر : دیمونیون و ضرورت ( میلس ، پانوسی ) . ز : روان و منشا آن در ذات خداوند ( رایتزنشتاین ) . ژ : روان و پیشباشی ، یعنی وجود از پیشاپیش آن در جهان مینوی ، (برودبک) س : روان و دوگانگی آن : روان نیک و روان بد ( پوئچ) . ش : روان و میعاد آن به سوی خداوند (رایتزنشتاین). ص : زئوس مساویست با اهورامزدا ( بنونیست ). ض : طب یونانی در افلاطون (گوتزه ، آلگود) . ط : عمر انسان و دراز بودن آن در آغاز آفرینش و کوتاه بودن آن در پایان آفرینش( شولتز ) . ظ : عمر جهان ( ورنریگر ) . ع : فضایل افلاطونی ( رایتزنشتاین ، پانوسی ) . غ : فلسفه ی سیاسی و اجتماعی افلاطون ( فتح الله مجتبائی ) . ف : کهجهان ( عالم ضغیر ، میکروکوسموس ) و مهجهان ( عالم کبیر ، ماکروکوسموس ) ( گوتزه ) ق : لوگوس مساویست باو هومنه ( میلس ) . ك : مثل افلاطونی (گفکن ، برودبک ، رایتزنشتاین ، فولگراف ، حسین کاظم زاده ، پانوسی ) . گ : مشارکت افلاطونی مساویست با مشارکت اوستائی ( پانوسی ) . ل : مشارکت از راه ترکیب و از راه تشابه و سلسله مراتب (پانوسی) . م : مینوس وایاکوس وردامنثوس مساویست با مهر و سروش ورشنو ( گفکن ، دویسن ) . ن : نیروهای خیر و نیروهای شر ( امیر مهدی بدیع ) . و : هادس مساویست با اهریمن (بنو نیست ) . ناگفته نماند که نام این دانشمندان و پژوهشمندانی که در اینجا در قوس (پرانتز) آمده است نه تنها حکم رهنمودانه رادارد ولی مانع از این نمی شود که دانشمندان و پژوهندگان دیگری نیز راجع به همان مطالب اظهار نظر کرده باشند ، برعکس یکایک مطالب مزبور حلزون وار در بررسی های متنوعی مورد جر و بحث این یا آن دانشمند قرار گرفته است . (19) پی نوشت ها : 1. Alkibiades اضافه كردن واژهي «ايده» در نقل قول از نگارنده است. Ideas. يا 2. Idإe 3. Plato 4. Ideas 5. Logos theios را نگارنده اضافه كرده است. 6. Philo 7. Daena 8. Wilamowitz 9. استفان پانوسي، تأثير فرهنگ و جهان بيني ايراني بر افلاطون، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، 1360، صص 31-3. 10. رك . به آندره برموند ، ديانت افلاطون بر طبق كتاب دهم محاوره ي قوانين ،...، برگ 48. 11. هرودوت ، كتاب دوم، بند 123 . 12. ابوالقاسم هاشمي ، تاريخ فرهنگ ايران ،....، برگ 35 . 13.گوستاو لوبون ، آغاز تمدن بشر ، ترجمه ي ع . هاشمي حائري ، تهران 1314 ، برگ 6 . 14. اچ . اي . بارنزواچ بكو ، تاريخ انديشه ي اجتماعي ، ترجمه و اقتباس جواد يوسفيان و علي اصغر مجيدي ، تهران 1354 ، ج. ا ، برگ 57 . 15. پول دويسن ، تاريخ فلسفه ، لايپزيگ 1911 ، برگ 265 . 16. افلاطون ، فدون ، 100 ب تا 101 الف . 17 . ارسطو ، متافيزيك ،كتاب 14، فصل 4 ، بند 1091 ب 8 . 18. استروماتا . كتاب 5 . بند 103 . 19. پانوسي ، تاثير فرهنگ و جهان بيني ايراني بر افلاطون ، انجمن حكمت و فلسفه ، 1361 ، صص 50-41 . منبع: سایت پژوهشگران ایرانی حکمت وفلسفه/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]
صفحات پیشنهادی
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی )
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی )-تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) دیدگاه های پورداوود ، فره وشی ، مجتبایی و ...
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی )-تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) دیدگاه های پورداوود ، فره وشی ، مجتبایی و ...
حکایتهای اخلاقی از آیین کنفسیوسی
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) با توجه به اينكه افلاطون با زرتشت و فلسفه و آيين زرتشتي آشنا بود - و همانندي عقايد ..... کهن ترین اثر ...
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) با توجه به اينكه افلاطون با زرتشت و فلسفه و آيين زرتشتي آشنا بود - و همانندي عقايد ..... کهن ترین اثر ...
روزگار بد انیمیشن در ایران
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) «گاهي در مجامع علمي و فرهنگي ايراني پيش ميآيد كه اگر در آنها يك سخنران از فرهنگ بسيار ... ايرانشناسي ...
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) «گاهي در مجامع علمي و فرهنگي ايراني پيش ميآيد كه اگر در آنها يك سخنران از فرهنگ بسيار ... ايرانشناسي ...
چرا کتابهای ایرانی ترجمه نمیشوند؟
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) و اما اگر در ميان كتب بيشماري كه به فارسي ترجمه شده است، كتاب «دين ايراني بر ..... مبتنی بر اسناد ...
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) و اما اگر در ميان كتب بيشماري كه به فارسي ترجمه شده است، كتاب «دين ايراني بر ..... مبتنی بر اسناد ...
كلام و پيام امام خمينی (ره) در سال 1365
احادیث و روایات: حضرت زهرا (س):خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت . ..... تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) ...
احادیث و روایات: حضرت زهرا (س):خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت . ..... تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) ...
اخلاق در فلسفه ی دکارت
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) · معرفی برخی از صنایع دستی - 2 · معرفی برخی از صنایع دستی - 1 · گشت و گذار در « جمهوری» افلاطون ...
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) · معرفی برخی از صنایع دستی - 2 · معرفی برخی از صنایع دستی - 1 · گشت و گذار در « جمهوری» افلاطون ...
بازگشت بازنگار
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) و اين نه از آن روي كه وي تعاليم زرتشت را بازنگاري نموده، بلكه از آنجا است كه اين .... مبتني بر اينكه زئوس ...
تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) و اين نه از آن روي كه وي تعاليم زرتشت را بازنگاري نموده، بلكه از آنجا است كه اين .... مبتني بر اينكه زئوس ...
نقد مجيدي بر سروش
آنچه که شاید مجیدی با مشورت و هماهنگی تیم موسوی به عمد مرتکب آن شد. ... تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) دانشمندان مورد بحث شیوه ی نقد ...
آنچه که شاید مجیدی با مشورت و هماهنگی تیم موسوی به عمد مرتکب آن شد. ... تاثیرپذیری افلاطون از جهان بینی ایرانیان ( روایت پانوسی ) دانشمندان مورد بحث شیوه ی نقد ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها