واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
هنر میثاقی الهی نویسنده: سید مرتضی آوینی عصر ما عصر تجدید میثاق با خداست که لاجرم در هنر امروز و فردای ما انعکاس خواهد یافت. هنری که بدین تجدید عهد تعلق ندارد و آیینه آن نیست. به اعتقاد ما نه شایسته ی دوران ماست و نه شایسته ی این مرز و بوم که اکنون به اعتبار روح الله (ره) و حرم قدس و ، قلب و ام القرای جهان است.دلمان هنوز هم باور نکرده است و باور نخواهد کرد، اگر صد ها سال نیز بگذرد. ریسمان عقل در گردنش انداخته ایم و می کشانیمش؛ کشان کشان می بریمش. و چگونه باور کند؟ چگونه باور کند فنا را، آنجا که بقای جهان به «وجه باقی حق» است، تجلی یافته از حضور انسان های کامل؟ چگونه باور کند مرگ را برای خضری فرخنده پی، سرچشمه دار چشمه آب حیوان؟ چگونه باور کند مرگ را برای کلیددار خزاین حیات، مظهر تمام اسم حی؟ چگونه باور کند مرگ را برای مسیحایی که به یک دم ، هزار مرده را حیات جاودان میبخشد؟اصلا دار آخرت دیار زندگی حقیقی است و اینجا جهان زندگی مجازی. دل در مقام شهود، احاطه روحی او را بر این عالم در می یابدکه اکنون وسعت و ثبات بیشتری یافته، اما عقل ظاهر بین به جای خالی اومی نگرد در حسینیه جماران، به آن حکومت اریکه ی عشق بر قلوب و مصفا. و مگر این اریکه امروز خالی مانده است؟ دل به حکم عشق گردن می نهند؛ خدا کند که عقل به حکم چشم تسلیم نشود.اگر خدا انسان را به خویش واگذارد ظلمیتی جاودان زمین را یکسره تسخیر خواهد کرد. اما در هر عصری کسی می آید از خیل منذران و هادیان، تا آن عهدی را که نسان در عمق باطن خویش با خدای دارد تازه کند؛ میثاق فطرت را. و اگر نبودند اینان، تاریخ شاهد است که بشر روی از بت پرستی هرگز بر نمی تافت. و کاش بتها تنها همان اصنام سنگی لات و هبل بودند؛ بت خود را می پرستید و متعلقات و نیازهای خود را ، شیطان را و هر فرعونی را که داعیه ی انا ربکم الاعلی سر دهد؛ آمریکا را؛ اهوای کج افتاده ی نس اماره را، و بت هایی دیگر را جلوه های رنگارنگ طاووس دنیا را، بی شمار.چرا راه دور برویم؟ اهل انصاف را بخوانیم تا نگاهی به اطراف خویش بیندازد، به مغرب زمین و بدان دروازه ای که فرعون ایران ما را فرا می خواند . غیر اهل انصاف را نیز نمی توان به راه حق دلالت کرد، مگر آنکه روی به صدق بیاورند و چشم و دل خویش را از رزق پرفریب حیات دنیا بگردانند. شیطان با همین شیفتگی است که انسان را فریفته و تا این باقی است، مرگ شیطان نیز کارگر است و سخن حق را سودی نیست. آنگاه بت شکنی از تبار بت شکنان تاریخ انبیاء، ابراهیم و اسماعیل و محمد (ص) می آید تا آن پیمان فراموش گشته را به یاد بیاورد، اما جز اهل انصاف کسی او را نمی شناسد. آنگاه کسی می آید که در وجود او آیات قرآن و بینات انبیاء تفسیر و تأویل می شود، اما اهل دیار اوهام در سراب های خود ساخته ی خویش سرگردانند و او را نمی بینند و یا با او آن می کنند که بنی اسرائیل با پیامبران خویش کرده اند.تاریخ دین تاریخ تجدید عهد فطرت است ، عهدی که میان ناس و رب الناس بسته شده و امام امت (ره) برای این تجدید میثاق آمده بود، برای شکستن بت ها و آزاد ساختن انسان از قید اغلالی که بر جسم و جانش غلبه یافته بود. تحول تاریخی عظیمی نیز که از وجود او در جهان ظهور یافت، تنها با تحولات و انقلاب هایی قابل قیاس است که از وجود انبیای اولوالعزم جلوه کرده است.امام امت و انقلاب اسلامی را اینچنین باید شناخت: از طریق معرفتی که با تامل در تاریخ حاطل می آید؛ تاریخ انبیاء و نه تواریخ رسمی. تاریخ انبیاء تاریخ دیگری است متغایر با تاریخ و تاریخ تمدن به معنای مرسوم. تاریخ های مدون موجود، غالبا از نظر ماتریالیسم تاریخی، تاریخ موهوم رو در رویی انسان هستند با طبیعت برای تأمین حوایج حیوانی خویش... و تو گویی انسان جز معده ای بزرگ و عقلی که تماما در خدمت تأمین حوایج این معد تلاش می کند چیز دیگری نست. تاریخ حقیقی با عنایت به حیات دنیایی انسان ، تاریخی است که از هبوط بشر از مبدأ برزخی وجودش آغاز می شود و با معاد تکمیلش به همان مبدأ برزخی پایان می پذیرد و در این سیر، حقیقت وجود انسان به فعالیت می رسد.تاریخ ادواری حیات بشر در کره ی زمین باید بر اساس تحولات روحانی انسان در طول حیات زمینی اش تدوین شود و اگر تاریخی اینچنین یابد ، آنگاه شأن انقلاب اسلامی و مقام حضرت امام خمینی ، تبیین خواهد شد و همگان در خواهند یافت که برکات ایشان در تاریخ اید با انبت شکن کبیر- حضرت ابراهیم (ع) – قیاس شود.با ظهور تاریخی حضرت امام آخرین دوران جاهلیت بشر شکسته شد و او به یکی دیگر از اعصار شکوفایی دینی پا گذاشت و اکنون، بیش از هر زمان دیگری در طول این هزار و چند صد سال ، برای برپایی حکومت جهانی عدل به دست حجت آخر آماده است، و اگر نیامده بود، بشر دیگر به کدامین درک اسفل از درکات هبوطی خویش می توانست پا گذارد؟اما نه عجب اگر همه ی انسان های امروز قدر او را باز نشناسند و نتوانند آنچنان که باید ، ارج او را نگه دارند. قدر انقلاب دینی را آن بسیجی وارسته ای می داند که با ذائقه ی روح ، لذت محفل انس را چشیده است؛ قدر امام امت را ان کسانی می دانند که با هدایت او، از « مصر ولایت فراعنه » به سوی « ارض موعود حریت و استقلال و عدالت» بیرون آمده اند؛ قدر امام امت را آنان می دانند که همچون ابراهیم (ع) از ذبح عظیم قربانی های اسماعیلی خویش به این مقام قرب رسیده اند که ملکوت آسمان ها و زمین بدانها عرضه می شود.انقلاب اسلامی پیش از هر چیز بر یک انقلاب درونی مبتنی است که تجدید عهد فطرت است میان انسان و خالق او، که اگر رخ دهد، آن جاذبه ی ازلی عشق دل او را نیز به امام و انقلاب می بندد و اگر نه ، به ظاهر در اینجا، در مرکز آن تجدید میثاق میزید، اما حقیقتا در غرب، و وجودش در ذیل تاریخ غرب معنا می گیرد. شاید نماز هم بگزارد ، به ظاهر رو به سوی کعبه، اما روی گردان از باطن قبله و نماز که انصراف از شرق و غرب است و توجه به حق. رو بسوی خانه ی خدا ایستاده ، اما جده بر شیطان می برد و براحتی چون آل سعود ، در قلب عالم و مهبط وحی، بساط شیطان پرستی می گسترد.هنر آیینه است که هم ز تاریخ تأثیر می پذیرد و هم نهایتا تاریخ را معنا می کند. حقیقت تاریخ در کار هنرمندان هر عصر ظاهر می شود و هنر امروز نیز ، اگرچه تا آنجا که امکان داشته به سوی فردیت گراییده است و هویتی تماما شخصی یافته، اما با این همه، آیینه ای است برای تاریخ، و آنچه در آن انعکاس یافته، هویت بی نقاب بشری است که در این عصر می زید. چهره ی امروز و سرنوشت فردا، هر دو در هنر هر عصر ظاهر می شود، چراکه هنر و هنرمند زودتر از دیگران باطنتاریخ را به نحو معرفت حضوری در می یابند.عصر ما عصر تجدید میثاق با خداست که لاجرم در هنر امروز و فردای ما انعکاس خواهد یافت. هنری که بدین تجدید عهد تعلق ندارد و آیینه ان نیست، به اعتقاد ما نه شایسته ی دوران ماست و نه شایسته ی این مرز و بوم که امنون به اعتبار روح الله (ره) و حرم قدس او قلب جهان است. هنر، هرچه هست، نمی تواند که خود غایت حرکت خویش باشد و باید در خدمت این مبارزه بزرگی درآید که میان اسلام و قدرت های فرعونی جهان درگیر است. این رسالت حقوق ماست در این دوران تجدید میثاق، و البته این مدعا با علم به همه ی انچه در باب ماهیت هنر امروز و رابطه ی ان با فردیت هنرمند گفته می شود ادا شده است. هنرمند بدین معنا – آن سان که حضرت امام منظور داشتند – همسفرعرفاست و همزبان آنها. او باید بدر منبر لیلة القدر تاریخ باشد؛ نور را از شمس حق بگیرد و در شب حیات دنیایی انسان بیفشاند.منبع: سایت آوینی
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 447]