تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831381460




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عناصر معنوی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عناصر معنوی
عناصر معنوی عاطفه "منظور از عاطفه، حالت اندوه و شادي و ياءس و اميد... و حيرت و اعجابي است كه حوادث عيني يا ذهني، در ذهن شاعر ايجاد مي كند و وي مي كوشد كه اين حالت و تأثر ناشي از رويدادها را آن چنان كه براي خودش تجربه شده است، به ديگران هم منتقل كند." اين تعريفي بود براي عاطفه و با آن ما در مي يابيم كه هر چند عادت كرده ايم عاطفه را منحصر به حزن و اندوه بدانيم، بايد در اين عادت بازنگري كنيم و همه تأثّرات بشري مثل شادي، اندوه، يأس، ترس، حيرت، خشم و... را تأثّراتي عاطفي بشماريم. عاطفه در اين شعر مولانا:رو سر بنه به بالين، تنها مرا رها كنترك من خراب شبگرد مبتلا كناز نوع اندوه است و در اين غزل، از نوع شادي و شعف:بهار آمد، بهار آمد، بهار مشكبار آمدنگار آمد، نگار آمد، نگار بردبار آمدعاطفه، مهمترين عنصر سازنده شعر است و خواننده نيز بيشترين تأثير را از جنبه عاطفي آن مي گيرد. اگر عناصر صوري يعني خيال، زبان و موسيقي، حسّ زيبايي پسندي مخاطب را اقناع مي كنند، عاطفه به باطن او نقب مي زند و زيباييهاي معنوي اي را كه پنهان تر و البته متعالي تر از زيبايي صورت هستند، نشانش مي دهد. انسان بنا بر سرشتي كه دارد، دوست دارد ديگران در عواطف او شريك باشند و او نيز البته چنين همنوايي اي با همنوعان خويش حس مي كند. هنر، وسيله اين همنوايي است و پلي كه بين عواطف هنرمند و مخاطب ساخته مي شود. شعر نيز تأثير عاطفي خويش را مرهون اين خاصيت انسانهاست. عاطفه را از دو جهت بررسي مي كنيم: سطح تأثيرهاي عاطفي شعرهاتأثير عاطفي آنگاه صورت مي بندد كه شعر بتواند تصويرگر صادقي از حالات دروني شاعر باشد و در عين حال، خواننده نيز آن قدر در اين حالت عاطفي احساس اهميت بكند كه از عواطف خويش براي همراه شدن با شاعر مايه بگذارد. بيشترين تأثير، وقتي خواهد بود كه شاعر و مخاطب، در يك جوّ عاطفي قرار داشته باشند و كمترين تأثير، آنگاه است كه مخاطب حس كند آن چه شاعر مي گويد براي او بيگانه است.هر قدر شعر برخوردار از تجربه هاي عاطفي عام انساني باشد، لاجرم با انسانهاي بيشتري رابطه مي يابد و هر قدر به حوادث و عوالم شخصي نزديك شود، گستردگي حوزه كاربردش را از دست مي دهد. براي درك بهتر اين نكته، چند پاره شعر از ايرج ميرزا را نقل و مقايسه مي كنيم. نمونه نخست، بخشي از يك قصيده است كه گويا شاعر درباره اسبي كه هديه گرفته، سروده است: فرمانرواي شرق ـ كه عمرش دراز باد ـمي خواست زحمت من درويش، كم كنداز پيري و پيادگي و راههاي دور فرسوده ديد، خواست كه آسوده ام كند اسبي كَرَم نمود كه چون گردمش سوار صد رم به جاي يك رم در هر قدم كندگويي كه جِن نموده در اندام او حلولبيچاره از قيافه خود نيز، رم كنددر روي زين به رقص درآرد سوار رازان سرفه هاي سخت كه با زير و بم كندنمونه دوّم، پاره اي است از يك مسمّط تركيب كه درباره قوام السلطنه ـ رئيس الوزراي وقت ـ سروده شده است.كه گمان داشت كه اين شور به پا خواهد شدهر چه دزد است، ز نظميّه رها خواهد شددزدِ كت بسته رئيس الوزرا خواهد شدمايه رنج تو و زحمت ما خواهد شدمملكت باز همان آش و همان كاسه شودلعل ما سنگ شود، لوولوو ما ماسه شوداين رئيس الوزرا قابل فرّاشي نيستلايق آن كه تو دلبسته او باشي، نيستهمّتش جز پي اخّاذي و كلاّض شي نيستدر بساطش به جز از مرتشي و راشي نيستگر جهان را بسپاريش، جهان را بخوردور وطن لقمه ناني شود، آن را بخوردو نمونه سوّم، قطعه معروف "مادر" اوست:گويند مرا چو زاد مادر،پستان به دهن گرفتن آموختشبها بَرِ گاهواره منبيدار نشست و خفتن آموختلبخند نهاد بر لب منبر غنچه گل، شكفتن آموختيك حرف و دو حرف، بر زبانمالفاظ نهاد و گفتن آموختدستم بگرفت و پا به پا بردتا شيوه راه رفتن آموختپس هستي من ز هستي اوستتا هستم و هست، دارمش دوستهر سه شعر، تأثرات عاطفي شاعر را نمايش مي دهند و شايد اگر از زاويه هنرمنديهاي شاعرانه نگاه كنيم، دو شعر نخست را قوي تر از سوّمي بيابيم، ولي آنگاه كه پاي تأثير بر ديگران به ميان مي آيد، ديگر قضيه فرق مي كند. مخاطبان، به اين مي انديشند كه با كدام يك از اين شعرها اشتراك عاطفي بيشتري دارند. اين جا ديگر شعر نخست، نمي تواند تأثيرگذاري ويژه اي داشته باشد، چون بسيار اندكند كساني كه همانند شاعر، اسب چموشي هديه گرفته باشند و حالت خود را در اين شعر متجلّي ببينند. پس عاطفه در اين شعر، فردي است و در عين حال، مقطعي.در شعر دوّم، بيان شاعر از عواطف شخصي خودش فراتر مي رود و يك جامعه را پوشش مي دهد، جامعه اي كه رئيس الوزرايي قوام السلطنه را درك كرده است. پس همه افراد همان جامعه مي توانند خود را با شاعرهمنوا ببينند. اين جا مي توانيم گفت كه با عاطفه اي اجتماعي رو به روييم. در شعر سوّم، ديگر سخن از يك فرد يا جامعه نيست، بلكه شاعر از زبان كل بشريّت سخن مي گويد و احساسي را بيان مي كند فراتر از زمان و مكاني خاص. اين را عاطفه بشري مي توان ناميد.عينيت و ذهنيتگذشته از نوع عاطفه اي كه در شعر وجود دارد، بحث مهم ديگري نيز در شعر مطرح مي شود و آن شيوه بيان تأثّرات عاطفي است. شاعر، دو شيوه كلّي در اختيار دارد; بيان هنري آن حالت عاطفي با كمك آرايه هاي ادبي و يا تصويرگري آن چه باعث آن حالت شده است. براي توضيح بيشتر، اين چند بيت از ابتداي قصيده "نامه اهل خراسان" انوري را ببينيد:به سمرقند اگر بگذري اي باد سحرنامه اهل خراسان به برِ خاقان برنامه اي مطلع آن رنج تن و آفت جاننامه اي مقطع آن درد دل و سوز جگرنامه اي بر رقمش آه عزيزان پيدانامه اي در شكنش خون شهيدان مضمر نقش تحريرش از سينه مظلومان خشكسطر عنوانش از ديده محرومان ترريش گردد ممرِ صوت، از او گاه سماعخون شود مردمك ديده از او وقت نظرروشن است كه شاعر از واقعه دردناكي سخن مي گويد و البته توانايي او در بيان شدّت اين اندوه نيز آشكار است. ولي تا اين جا روشن نيست كه آن چه باعث اين اندوه شده چه بوده است و تا آن قضيه روشن نشود، همنوايي مخاطب با او كامل نخواهد بود. اين همنوايي آنگاه صورت مي گيرد كه خود واقعه توصيف مي شود، توصيفي شاعرانه و عيني:بر بزرگانِ زمانه شده خُردان سالاربر كريمانِ جهان گشته لئيمان مهترمسجد جامع هر شهر، ستورانشان راپايگاهي شده نه سقفش پيدا و نه درخطبه نَكْنند به هر خطّه به نام غُز از آنكدر خراسان نه خطيب است كنون، نه منبركشته فرزند گرامي را گر ناگاهانبيند، از بيم خروشيد نيارَد مادربر مسلمانان زان نوع كنند استخفافكه مسلمان نكند صد يك آن با كافراين جا شاعر نه آن حالت عاطفي، بلكه واقعه اي را كه باعث آن حالت شده، توصيف مي كند و اين، بسيار مؤثرتر از آن توصيف نخست است. آن در واقع مقدّمه اي بود براي آماده سازي مخاطب تا منتظر اين فراز از شعر بماند. پس منظور ما از بيان ذهني، ذكر خود عواطف است و از بيان عيني، فضا سازي اي كه شاعر انجام مي دهد تا بدون بروز مستقيم عواطف، مخاطب خود در آن حالت قرار گيرد. ناگفته پيداست كه اين گونه توصيفهاي عيني، بسي مؤثرتر از موضعگيريهاي عاطفي ذهني هستند.انديشهعواطف انساني، درونمايه عمده اي براي شعر هستند ولي براستي مي توان بدون يك تكيه گاه فكري، صاحب عاطفه بود؟ هر احساس شاعرانه اي ـ اگر راستين باشد نه تصنّعي ـ از نوع نگرش شاعر به جهان آب مي خورد و هر انساني ـ ولو خود نداند ـ صاحب يك نظام فكري است. منظور ما از انديشه، در اين جا، آن بخش از تفكّرات شاعر است كه در شعرش تجلّي مي يابد به گونه اي كه با تعمّق در شعر، مي توان دريافت كه او چگونه مي انديشد. چنين نبايد تصوّر كرد كه براي پيدا كردن ردّ پاي تفكّر در شعر شاعران، بايد در پي شعرهاي حكيمانه و يا پند و اندرزهايي كه جنبه تعليمي داشته اند برويم.فردوسي در شاهنامه و در جريان گشوده شدن گنگ دز به وسيله كيخسرو، از زبان اهل حرم افراسياب مي گويد:كه از شهرياران سزاوار نيستبريدن سري كان گنهكار نيست اين سخن در واقع حاصل نگرش او نسبت به حكومت داري است كه در دهان اهل حرم گذاشته شده است. يكي دو قرن پس از او، انوري در قطعه اي كه در تقاضاي افزايش مواجب سروده، مي گويد "پادشاهان از پي يك مصلحت صد خون كنند". ما در اين دو شعر، دو گونه تفكّر مي بينيم، هر چند هيچ يك در اين جا بر سر حكيمانه شعر گفتن نبوده اند; فردوسي داستانسرايي مي كرده و انوري تكدّي. يك شعر وقتي موفّق و ماندگار است كه در آن سوي بار عاطفي آن، يك نگرش فكري نيز نهفته باشد به گونه اي كه اگر شعر را با برداشتن خيالها و ديگر هنرمنديهاي صوري اش به نثر ترجمه كنيم، نيز آن فكر باقي بماند. براي روشن شدن اين سخن، مي توانيم دو بيت از بيدل را ببينيم:خيال حلقه زلف تو ساغري داردكه رنگ نشأه آن نيست جز پريشانيدوري مقصد به قدر دستگاه جست و جوستپا گر از رفتار مانَد، جاده منزل مي شودبيت نخست، پُر از تصوير است; ولي وقتي همه را بشكافيم، به اين خواهيم رسيد كه "زلف تو پريشان است" و فراتر از اين، چيزي در بيت نمي توان يافت. در بيت دوّم، ولي يك فكر مطرح مي شود. شاعر برخلاف اين ذهنيت طبيعي كه "با حركت و جست و جو مي توان به منزل رسيد"، مي گويد "جست و جوهاست كه مقصد را دور نشان مي دهد و اگر پاي در دامن بكشيم و در خود سير كنيم، همين جاده، خود سرمنزل مقصود خواهد بود." اين از شاخصه هاي تفكّر بيدل است و در اين سه بيت ديگر از همين شاعر نيز به شكلهاي مشابهي بيان شده است:جمعيّت وصول، همان ترك جست و جوستمنزل دميده اي اگر از پا گذشته ايشايد ز ترك جهد، به جايي توان رسيدگامي در اين بساط، به پاي بريده روگر به خود سازد كسي، سير و سفر در كار نيستاين كه هر سو مي رويم، از خويش رَم داريم ماما در شعر خويش، شاعران صاحب انديشه كم داشته ايم و امروز نيز كمتر كساني هستند كه بتوان يك دستگاه فكري منسجم در شعرشان سراغ گرفت. در بيشتر شعرها آن چه به چشم مي خورد، انديشه اي اقتباسي است كه گاه با رفتارهاي عملي شاعر ناسازگاري دارد. در بسيار شعرها هم اصطلاحات فلسفي يا عرفاني خود را به رخ مخاطب مي كشند، ولي فراتر از آن اصطلاحات، چيز دندانگيري نمي توان يافت.ولي اين قدم نخست بود. پس از دريافت وجود انديشه در شعر، بايد ديد كه آن انديشه تا چه حد ارزشمند و قابل پذيرش است. اين جاست كه پاي مباحث ارزشي به ميان مي آيد. بسياري از مدّعيان انديشه در شعر امروز، عملاً راه به تركستان برده و با ارائه فكرهايي كه قابليت پذيرش در شرايط فرهنگي و اجتماعي جوامع ما نداشته اند، عملاً در برابر ارزشهاي تثبيت شده جامعه ايستاده اند. شعر اينان عملاً مصداقي از همان تيغ تيز در كف زنگي مست بوده و چه بسا آسيبها وارد كرده است.بحث درباره عنصر انديشه، از سويي وارد قلمرو دانشهاي ديگري غير از شعر مي شود و از سويي جنبه آموزشي خودش را از دست مي دهد چون فكر كردن را نمي توان آموزش داد و اگر هم بتوان، كار يك مجموعه آموزشي شعر نيست. پس ما بيش از آن كه اهميت وجود انديشه را گوشزد كنيم، كاري نمي توانيم كرد. به هر حال، نبايد از ياد برد كه تأثّرات عاطفي، هر قدر هم كه شديد باشند، گذرا و مقطعي هستند. يك شعر، در مواجهه نخست، اثر عاطفي بيشتري دارد و در دفعات بعدي، آن اثر را نخواهد گذاشت، مگر اين كه در كنار عاطفه، چيز عميق تري هم وجود داشته باشد يعني انديشه. گذشته از آن، تحوّلي كه در اثر انديشيدن در انسان ايجاد مي شود، از تحوّلات عاطفي بسيار عميق تر و ماندگارتر است.منبع: http://adab.irib.ir
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 407]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن