محبوبترینها
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854240037
خيال و صورت هاي آن خيال چيست؟
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خيال و صورت هاي آن خيال چيست؟ اگر بگوييم "ماه جسمي كروي است كه به دور كره زمين مي چرخد" و "آسمان فضايي است كه زمين را احاطه كرده است" راست گفته ايم; حقيقتي علمي و قابل اثبات را طرح كرده ايم و با جرأت مي توانيم از آن دفاع كنيم. منطق كلام ما همان منطق عادي است و ما نيز از اين جمله ها فقط يك منظور داريم و بس; بيان ساده و بي پيرايه يك حقيقت. امّا اگر بگوييم "مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو" ديگر دريافت ما از محيط به نوع ديگري است. يك حقيقت علمي را نگفته ايم بلكه شباهتي را كه بين "ماهنو" و "داس" و در عين حال "آسمان" و "مزرعه" حس كرده ايم، عينيت بخشيده ايم. اين جمله، آميخته با خيال است يعني در آن چيزي گفته شده فراتر از واقعيت علمي; و به همين لحاظ، تمايز عمده اي با جمله هاي نخست دارد. دو جمله اول، از كشف يك رابطه زيبا بين داس و ماه و آسمان و مزرعه خبر نمي دهند و البته تأثير آنها نيز در حد آگاهي بخشي است و بعد از آن، با مخاطب كاري ندارند. ولي كار جمله اخير، فراتر از يك گزارش است بلكه گوينده ميخواهد تخيّل مخاطب را هم به كار بيندازد و او را وادار كند كه اين چيزها را به شكل ويژه اي بنگرد و حتي گاهي به پذيرش يك سخن ديگر هم وادار شود.صورت هاي خيالقلمرو تخيّل در شعر بسيار گسترده است و همين، اهل ادب را ناچار كرده كه اشكال گوناگون آن را در شاخه هاي مختلفي گنجانده و جداجدا بررسي كنند. البته قدماي ما در اين تقسيم بندي ها و جدولسازي ها زياده روي كرده و به جاي بحث در ارزش هنري صورت هاي خيال، بيشتر توان خود را صرف ايجاد شاخه ها و اصطلاحاتي كرده اند كه گاه كمترين ارزش هنري اي ندارند.ما اين تقسيم بندي ها را تا حدي كه به ارزيابي هنري صورت هاي خيال كمك مي كنند مطرح مي كنيم و بس. از تشبيه شروع خواهيم كرد كه مادر بسياري از صورت هاي خيال است.صورت هاي خيال شامل:تشبيهمنوچهري دامغاني در آن قصيده معروف خويش مي گويد:سر از البرز بر زد قرص خورشيدچو خون آلوده دزدي سر ز مَكْمَنبه كردارِ چراغِ نيم مردهكه هر ساعت فزون گرددْش روغن در بيت نخست، شاعر خورشيدِ هنگام طلوع را همانند دزدي خون آلوده دانسته كه سر از كمينگاه بيرون مي آورد. در بيت دوم نيز شاعر همان خورشيدِ طلوع كننده را با چراغي در حال خاموشي كه تازه در آن نفت ريخته اند و شعله اش هر لحظه در حال افزايش است، همانند دانسته است. به اين كار، تشبيه ميگوييم و ميتوان اين تعريف را برايش نقل كرد: "تشبيه يادآوري همانندي و شباهتي است كه از جهتي يا جهاتي ميان دو چيز مختلف وجود دارد.استعارهگفتيم كه تشبيه، بيان همانندي بين دو چيز است. امّا گاهي اين بيان همانندي آن قدر در ادبيات يك ملّت تكرار مي شود كه ديگر عامه مردم، به آن تشبيه عادت مي كنند و كار به يكنواختي ميكشد. يكي از كارهايي كه شاعران در اين شرايط براي پرهيز از تكرار و يكنواختي مي كنند، اين است كه مشبه را برميدارند و مشبهبه را مستقيماً در جاي آن قرار ميدهند.مثلاً در دوره هاي نخستين ادبيات فارسي، تشبيه "قد بلند" به "سرو" از تشبيهات رايج بوده است چنان كه رودكي در آن شعر معروفش مي گويد:مير، سرو است و بخارا بوستانسرو، سوي بوستان آيد همي ولي اين رابطه بر اثر تكرار آن قدر عادي شده كه مثلاً حافظ در قرن هشتم، حس كرده همان كلمه سرو كافي است و نيازي به ياد كرد مستقيم كسي كه قامتش به سرو تشبيه شده نيست:سرو چمان من چرا ميل چمن نميكندهمدم گل نمي شود، ياد سمن نميكندبه اين كار، استعاره مي گوييم، يعني قرار دادن واژه اي به جاي واژه اي ديگر به شرط مشابهت بين آنها. استعاره در واقع شكل تكامل يافته و فشرده شده تشبيه است.مجازاين چند سطر شعر از محمد رضا عبدالملكيان را ببينيد:حماسه چهارده ساله منبا پاي شوق رفته بود و اينكبا شانه هاي شهر برايم بازش آورده بودند در سطر سوم، نوع خاصي از تخيّل ديده مي شود. شاعر خواسته است شهيد مورد نظر را از انحصار يك كوچه يا محله بيرون بياورد و با اين كار، تعلق او را به همه شهر، روشن كند. اين زمينه معنوي، او را به سوي يك جايگزيني كشانده يعني گذاشتن شهر به جاي مردم شهر. به اين كار، مجاز ميگوييم.براي شناخت مجاز، ابتدا بايد حقيقت را بشناسيم. "حقيقت يعني...استعمال كلمه در همان مفهومي كه واضع لغت آن را به كار برده بي هيچ تصرفي در مورد استعمال آن." و به اين ترتيب، مجاز "استعمال لفظ است در غير معني حقيقي آن." به عبارت سادهتر، هرگاه واژه اي را در معنا به جاي واژه اي ديگر بياوريم، مجاز به كار برده ايم. اين هم نمونه اي ديگر از محمد علي بهمني، كه در آن، "حيله" و "اعتماد" به جاي "فرد حيلهگر" و "فرد اعتمادكننده" به كار رفته اند: زخم آن چنان بزن كه به رستم شغاد زدزخمي كه حيله بر جگر اعتماد زدما گاه در گفتارهاي عادي و روزانه خود هم مجاز به كار ميبريم. همين جمله "سرتان سلامت باشد" نوعي مجاز در خود دارد چون معلوم است كه منظور از "سر"، خود شخص است.كنايهگاهي اتفاق مي افتد كه گوينده به دلايلي از بيان مستقيم حقيقتي پرهيز مي كند و سخني مي گويد كه در ظاهر به معنايي ديگر دلالت ميكند ولي به طور غيرمستقيم، به آن حقيقت اشاره دارد. مثلاً در بيان خسّت كسي ممكن است بگوييم "آب از دستش نمي چكد" و در باب افلاس يا ورشستگي كسي ديگر، اين عبارت را به كار بريم كه "فرش او جمع شد". اين هم يك مثال شعري از فردوسي، در آن جا كه كاووس شاه هواي جنگ با ديوان كرده و اطرافيانش چاره را در رايزني زال زر مي بينند :هيوني تگاور برِ زالِ سام ببايد فرستاد و دادن پيام كه گر سر به گِل داري، اينك مشوي يكي تيز كن مغز و بنماي روي اين گِل، همان "گِل سرشوي" است كه، با آن سر را مي شسته اند. مي گويد; "حتي اگر در حمّامي و گِل بر سر ماليده اي، كار را نا تمام بگذار و نزد ما بيا." هدف اصلي، در اين جا همان شتاب كردن است و اين كنايه فقط براي تأثير بيشتر لام به كار رفته است .مدعا مثلمدعا مثل اين است كه شاعر ادعايي مي كند و سپس آن ادعا را با مثالي شاعرانه به كرسي مي نشاند. سنايي مي گويد: تو علم آموختي از حرص، اينك ترس كاندر شبچو دزدي با چراغ آيد، گزيدهتر برد كالا مدعا و مطلب اصلي شاعر، ترس از علم بي تعهد است و براي اثبات آن، مثال مي آورد; همان گونه كه دزد چراغدار، در دزدي موفقتر است، انسان عالم نيز لغزشي شديدتر دارد. اگر شاعر مدعا را خشك و خالي بيان كرده بود، كلامش برتري خاصي نداشت و از حد يك نصيحت فراتر نمي رفت. مَثَلي كه آورده شده، نوعي استدلال شاعرانه با خود دارد و همين ما را به پذيرش وا مي دارد.اغراقعنصري در وصف اسير گرفتن محمود غزنوي سروده است: ز بس اسير كه در خام كرد شاه زمين بدان زمين نه همانا كه زنده ماند بقر مي گويد سلطان آن قدر اسير گرفت كه براي در خام كردن آنها گاو در زمين زنده نماند. او در اين جا اغراق به خرج داده يعني چيزي را بيشتر از حد واقعي آن تصوير كرده است. ممكن است اغراق در جهت عكس اين هم باشد يعني اندك نماياندن چيزي چنان چه در اين بيت خاقاني مي بينيم: هيچ اگر سايه پذيرد، منم آن سايه هيچ كه مرا نام، نه در دفتر اشيا شنوندقدماي ما، اغراق را بنا بر ميزان بزرگنمايي يا به عبارت بهتر، ميزان ممكن يا ناممكن بودن آن، دستهبندي كرده اند. اين تقسيم بندي همانند بيشتر تقسيم بنديهاي ديگر، كمكي به ما نمي كند چون آن چه در اغراق اهميت دارد، شيوه بيان است نه ميزان بزرگنمايي. ممكن است يك اغراق طبيعي و معتدل، طوري بيان شود كه پذيرفتني به نظر نيايد و بر عكس يك اغراق شديد، با يك بيان مناسب، قابل پذيرش باشد. مهم اين است كه شنونده، بتواند صورتِ اغراق شده حقيقت را در ذهن خود مجسّم كند. ظهير فاريابي در آن بيت معروفش در مدح قزل ارسلان مي گويد:نُه كرسي فلك نهد انديشه زير پايتا بوسه بر ركاب قزل ارسلان دهدتشخيصاين دو بيت از مرحوم سلمان هراتي، را ببينيد:پيش از تو آب، معني دريا شدن نداشتشب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشتدر آن كوير سوخته، آن خاك بي بهارحتي علف اجازه زيبا شدن نداشت"جرأت داشتن" و "اجازه داشتن"، صفاتي مربوط به انسان هستند ولي شاعر آنها را به "شب" و "علف" نسبت داده است. به اين كار، يعني نسبت دادن صفات جانداران به چيزهاي بيجان، تشخيص مي گوييم. اين تشخيص، مصدر باب تفعيل است از ماده "شخص" و معناي آن "شخصيت بخشي" مي شود. ما در كتابهاي بديع و بيان قديم، چنين تقسيم بندي و عنواني نداشته ايم و ادباي ما، اين صورت خيال را در حوزه استعاره بررسي مي كردهاند.گاهي هم شاعر نه به اشياء بيجان بلكه به حيوانات، صفات انساني مي بخشد و يا اشياء بيجان را نه انسان بلكه صرفاً يك جاندار مي بيند. حتي در مواردي از حدود اشياء مادي فراتر مي رود و پديده هاي ذهني را شخصيت مي بخشد. در اين پاره از شعر "صداي پاي آب" سهراب سپهري، تشخيص در "تنهايي"، "شوق"، "حس" و "فكر" ديده مي شود:گاه تنهايي، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد.شوق مي آمد، دست در گردن حس مي انداخت.فكر، بازي مي كرد.حس آميزيما پنج حس داريم و هر يك از اين حواس، با محسوس خاصي وابسته است; بينايي، شنوايي، چشايي، بويايي و بساوايي. ما بر پايه اين رابطه ها، دريافتهايمان از محيط را بيان مي كنيم مثلاً مي گوييم; "صداي زنگ را شنيدم" يا "سياهي شب را ديدم" يا "گل خوشبوست". تا اين جا، بيان عادي و طبيعي است چون هر حس با محسوس ويژه خويش پيوند دارد.امّا اگر بگوييم "فلاني صداي روشني دارد" ديگر اين ارتباط شكسته شده و صدا ـ كه شنيدني است ـ با روشن ـ كه صفتي براي ديدنيهاست ـ گره خورده است. به اين پيوند حسهاي مختلف، حسّ آميزي مي گوييم و اين هر چند در بيان روزمره هم كمابيش ديده ميشود، در شعر كاربردي ويژه و تأثيرگذار مي يابد. اين هم دو نمونه حس ّآميزي:ندارد پرده نيرنگ هستي جز من و ماييبه هر نقشي كه چشمت وا شود رنگ صدا بنگربيدلنقيض نماييدر اين چند بيت دقت كنيد هرگز وجود حاضرِ غايب شنيده اي؟من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است سعدي گوش مروّتي كو كز ما نظر نپوشددست غريق، يعني فرياد بي صداييم (بيدل)فلك در خاك مي غلتيد از شرم سرافرازياگر مي ديد معراج ز پا افتادن ما را (بيدل)در هر سه بيت، امور متناقضي با هم پيوند يافته اند و چيزهايي گفته شده كه در ظاهر نا ممكن به نظر مي رسد; "حاضرِ غايب"، "فرياد بيصدا" و "معراجِ از پا افتادن". مي گوييم در اين بيتها "نقيض نمايي" رخ داده است و از هر جهت كه ببينيم، يكي از ابعاد متناقض تصوير، خودنمايي مي كند. مثلاً "دست غريق" در ظاهر بي صداست امّا چون براي خواستن بلند شده، مي تواند از لحاظ معني، فرياد تلقي شود . اشارهآن چه تانون درباره صورت هاي مختلف خيال گفتيم، حاصل ي تقسيم بندي ناگزير براي شناخت بهتر قابليتهايي بود ه براي ايجاد خيال وجود دارند. واقعيّت اين است ه عملرد خيال شاعران، محدود به صورت هاي شناخته شده نيست و همواره نمي توان خيالهاي ي شعر را با قاطعيت مرزبندي رد. گاهي در ي شعر، دو يا چند صورت خيال طوري درهم تنيده اند ه تفي و تشخيص آنها از هم، دشوار است. از طرف ديگر، بعضي از صورت هاي خيال با هم تداخل دارند چنان چه به درستي نمي توان گفت با دام ي مواجه يم. مثلاً در اين بيت خاقاني، اغراق و تشبيه توأم داريم آنشكسته دل تر از آن ساغر بلورينمكه در ميانه خارا كني ز دست رهابحثي در ارزشيابي خيالدر كنار شناخت صورت هاي خيال، يك بحث بسيار اساسي ديگر هم قابل طرح است; شاعر در اين تصويرگري تا چه حد موفق بوده و آيا توانسته خيال را به شكلي هنري و تأثيرگذار به كار برد يا نه؟ اين ارزيابي هنري، از شناخت خود صور خيال مهمتر است و بلكه ما آن صور را معرفي و دسته بندي كرده ايم تا ارزيابي و شناخت كيفيت آنها ساده ترباشد. متأسفانه ادباي پيشين ما بيشتر به دسته بندي خيالها پرداخته اند و كمتر به نقد ارزشي آنها. مثلاً در بحث تشبيه، بيشتر تلاش، طرح انواع تشبيه از قبيل تشبيه مفرد، تشبيه مركّب، تشبيه مطلق، تشبيه مقيّد، تشبيه تفضيل، تشبيه مقلوب، تشبيه جمع، تشبيه تسويه، تشبيه ملفوف و تشبيه مفروق بوده تا دريافت اين كه بالاخره چگونه تشبيهي زيباست و چگونه تشبيهي زيبا نيست. ولي مبنا و معيار ارزيابي ما چيست؟ به روشني و قاطعيت نمي توان چيزي گفت، چون دامنه كاربرد خيال در شعر آن قدر گسترده است كه هيچ قاعده و قانوني را بر نمي تابد. ما فقط مي توانيم بعضي از ويژگيهاي يك تصويرسازي خوب را نام ببريم و تا حدي ارزيابي كنيم.بحث در ارزشيابي خيال به شش صورت تقسيم بندي ميگردد:تجسم، شرط اصلي تخيلخيال در شعر از آن جا پديد مي آيد كه شاعر، تصويري را در ذهنش مجسّم مي كند و سپس آن شكل ذهني را در قالب زبان ـ كه وسيله ارتباط است ـ مي پروراند. به اين ترتيب مخاطب هم مي تواند تصوير را در ذهن خويش بازسازي كند. اين بازسازي تصوير است كه لذتبخش است و ما در اين جا به آن "تجسّم" مي گوييم. وقتي سيد ابوطالب مظفري مي گويد: به دست فاجعه سنگي در آسمان ديدمو ماه را چو پلنگي در آسمان ديدمدر يك آن، تصوير يك پلنگ در ذهن ما مجسّم مي شود كه به جاي ماه قرار گرفته است. اين تجسّم، به ما كمك مي كند كه فضاي ذهني شاعر را دريابيم و هراسناكي اش را حس كنيم. اين تجسم، شرط لازم تأثير تخيّل بر شنونده است. تصويري كه نتواند در ذهن مجسّم شود، در واقع بيشترين توان القايي خود را از دست داده است و ديگر مخاطب، با آن از لحاظ معني سر و كار خواهد داشت نه خيال. امّا گفتيم شرط لازم و نگفتيم شرط كافي; چون گاهي ممكن است تصويري كه در ذهن مجسّم شده، چندان زيبا نباشد و يا با بقيه تصويرهايي كه قبل و بعد از آن قرار دارند، همخواني نداشته باشد. اينها هم معيارهاي ديگري اند كه در قدم بعدي به ميان مي آيند. امّا چگونه تصويري راحتتر مجسّم مي شود و شنونده مي تواند زودتر با آن رابطه برقرار كند؟منابع خيالشاعران دو منبع مهم براي انتخاب عناصر خيال دارند; اول تجارب و چشمديدهاي زندگي خودشان و دوم شعرهاي شاعران ديگر. كسي كه مي خواهد تشبيهي بياورد، يكي از اين دو كار را مي كند; يا فكر خويش را به كار مي اندازد و از ميان پديده هايي كه در دسترس حس او قرار دارند، دو چيز نظير هم پيدا مي كند; يا به شعر ديگران مراجعه مي كند و مي بيند كه آنان چه را به چه تشبيه كرده اند و همان را با لحن ديگري باز مي گويد.حتي ممكن است اجزاي آن تشبيه ديگر در روزگار او وجود نداشته و دور از دسترس درك مخاطب و حتي خود او باشند. ولي انسان فقط مي تواند چيزهايي را در ذهن مجسّم كند كه به نحوي حس كرده است و آنها همراه با آن حس، در حافظه او ذخيره شده اند. در غير اين صورت، او دريافتي حسّي از آن تصوير نخواهد داشت. از آن طرف هم مخاطب شعر، تصوير را بنابر تجربه هاي حسّي خود مجسّم مي كند و از آن لذت مي برد.كسي كه اجزاي تصوير را حس نكرده، قادر بهتجسّم تركيب آنها هم نخواهد بود. البته او شايد با مراجعه به فرهنگ لغت و نظاير آن، معناي سخن شاعر را درك كند ولي مي دانيم كه كار تخيّل، نه تأثير معنايي بلكه تأثير حسّي است. پس يك داد و ستد تصويري بين شاعر و مخاطب، وقتي ميتواند سالم و دو جانبه باشد كه شاعر از تجارب مشترك خود و مخاطب سخن بگويد; تجاربي كه براي هر دو تن، ملموس و برانگيزنده عواطف هستند. كسي كه باري در كودكي دست در لانه زنبور كرده و بعد، از هراس زنبورهاي فراواني كه لجوجانه بر سر و رويش باريده اند، خود را در حوض آب انداخته و تلاش نوميدانه زنبورها را براي انتقامجويي ديده، البته بهتر مي تواند اين بيت مولانا را حس كند كه:ساقيا، آب درانداز مرا تا گردنزان كه انديشه چو زنبور بود، من عورمفرسايش و پرورش تصويرهافرسايش تصويرها: خيال، ناشي از كشف رابطه بين پديده هاست و عمده جذابيتش هم در اين است كه خواننده شعر را به شگفتي وا مي دارد. امّا اين شگفتي در اولين مواجه با شعر، زياد است و در بارهاي بعدي كاهش مي يابد تا حدي كه كم كم به صفر مي رسد. هر تصويري، هر چند قوي باشد، بر اثر تكرار به فرسودگي مي رسد تا حدي كه شايد ديگر ايجاد كراهت كند. گاهي نيز تصويرها بر اثر تداول زياد آن قدر بي خاصيت مي شوند كه ديگر به محدوده بيان عادي مي رسند بدون هيچ تمايز و قابليت تجسّمي و گوينده عبارت هم نمي داند كه يك تصوير به كار برده است.ما اكنون به راحتي مي گوييم "جرّاحي شاخه اي از دانش پزشكي است" و شايد كمتر به اين فكر بيفتيم كه اين جا دانش پزشكي به درختي تشبيه شده و بخشهاي مختلف آن، به شاخه هاي درخت. ديگر در تداول ما "شاخه" به جاي "بخش" يا "انشعاب" به كار مي رود بدون اين كه يادآور منشاء نخستين خودش باشد. همچنين است كلمه "ريشه" كه در روزگاراني، كساني هنر به خرج داده و آن را به صورت مجازي به معني "خاستگاه" يا "سرمنشاء" به كار برده اند و حالا براي ما همان كاربرد مجازي هم فاقد بار تصويري است.كلمه "پربار" هم به معني پر ميوه در ابتدا كاربردي مجازي داشته و اكنون به يك واژه كم تأثير بدل شده است. ما وقتي مي گوييم "مولاناي بلخي زندگي پرباري داشته است" ديگر كمتر به اين فكر هستيم كه اين زندگي را به درخت تشبيه كرده ايم و آثار ادبي شاعر را به ميوه هاي آن.شنونده اي كه براي نخستين بار تصويري را مي شنود، آن را به خوبي مجسّم مي كند تا ارتباط اجزاي آن را دريابد. در بار دوم، او ديگر ارتباط را دريافته و نيازي به تجسّم ندارد و به طور عقلاني آن را مي پذيرد.دربارهاي بعدي شايد ديگر به فكر وجود ارتباط هم نيفتد. طبعاً شاعري كه بناي كارش بر استفاده از همين تصويرهاي رايج در زبان عادي باشد، عملاً تصويري به كار نبرده است چون اينها به مرور زمان كم خاصيت شده اند و تمايزي نسبت به بيان عادي ندارند.كشف يا اتفاقخيال، آنگاه رخ مي نمايد كه گوينده، سخني متمايز با واقعيت علمي بگويد. به اين ترتيب، واژه هايي كه پيش از آن با هم همنشيني خاصي نداشتند، بر اساس رابطه اي كه در ذهن شاعر وجود داشته با هم پيوند مي يابند. طبعاً بايد رابطه اي وجود داشته باشد و نمي توان به طور اتفاقي هر چيز را به چيزي ديگر ربط داد و تصور كرد كه تصويري ايجاد شده است. وقتي عبدالسميع حامد مي گويد: ز دور، هودج رنگين گُل به چشم آمدقريب تر شد و تابوت سرخ ياران شد"رنگ سرخ" و "بر روي شانه قرار گرفتن" را به عنوان رابطه هايي كه مي توانند بين "هودج رنگين گل" و "تابوت ياران" وجود داشته باشند در نظر داشته و تصوير را بر مبناي اين رابطه ها ساخته است، كه زيباست و ملموس. ولي گاهي شاعر مي پندارد كه صرف متفاوت بودن بيان، كافي است و لزومي ندارد كه رابطه اي حسي و شاعرانه بين اجزاي خيال وجود داشته باشد و بنابراين، بدون اين كه كشفي در پس زمينه كار باشد، شروع به تصويرسازي مي كند. اين بيتها از احمد عزيزي، را ببينيد:اي صداي صاف تصنيف صدفو اي عبور عاج در عصر علفاي تو در لالاي لادن لب زدهو اي تو بر شولاي شبنم شب زدهاي غبارستان ما را سايه سارو اي به وهم آباد ما آيينه زاراي به جنبل، جعبه جادوي ماو اي تو توتم خانه تابوي ماالبته براي صدف تصنيفي تصور كردن و براي آن تصنيف، صداي صافي قائل شدن، كاري است از نوع خيال، ولي خيالي كه ناشي از يك تجسّم نبوده و لاجرم نمي تواند در ذهن مخاطب هم مجسّم شود. آن چه اين كلمات را كنار هم نشانده، تناسب لفظي آنها بوده نه نگرش تخيّلي شاعر. بيتهاي بالا، نمونه هايي افراطي و پررنگ از تصويرسازي اتفاقي بودند.تزاحم خيالدانستيم مخاطب شعر، با دريافت تصوير، آن را در ذهن خويش مجسّم مي کند و هر قدر در اين تجسّم موفق تر باشد، بهره بيشتري از آن خواهد برد. امّا قدرت ذهني انسان در احضار اشياء محدود است، يعني ما در آن واحد نمي توانيم چيزهاي بسياري را در ذهن بازسازي نيم. بنابراين انتظار مي رود که ميزان ترام تصويرها در يک شعر، در حد معقولي باشد. اگر آنها چنان مترام باشند که مزاحم يکديگر شوند، تأثير جمعي شان به نحو قابل ملاحظه اي کاهش مي يابد دانستيماين بيت بيدل را ببينيد: شعله ادراك، خاكستر كلاه افتاده است نيست غير از بال قمري پنبه ميناي سرودر اولين نظر، اين تصويرها را مي توان يافت:تشبيه ادراك به شعلهتشبيه خاكستر به كلاهتشبيه سرو به ميناي شرابتشبيه بال قمري به پنبه سر مينا (يا در حقيقت درپوش پنبه اي آن)و با نظري دقيق تر، در مي يابيم که اين دو مصراع، ي مدعا مثل پديد آورده اند و در عمل شاعر دو تشبيه ديگرهم انجام داده است و تشبيه بال قمري به خاكستر تشبيه شراب به آتش شاعر در مصراع نخست، ي مدعا را بيان مي ند; "شعله ادرا، در نهايت به خاستر مي رسد يعني نهايت ادراهاي ما، ناداني است." و در مصراع دوم، براي اين مدعا، مثلي مي آورد: "همان گونه که بال قمري، پنبه اي مي شود براي ميناي شراب ـ که همان سرو باشد ـ و آن را از جوشش باز مي دارد." خلاصه اين که "همان گونه ه پنبه، مانع جوشش و بيرون ريختن شراب از شيشه مي شود، شعله ادراک نيز در نهايت به خاکستر خواهد رسيد. شاعر قرينه شاعر براي اثبات اين مدعا، تشابه رنگ آتش و شراب از يک سو و خاکستر و پنبه از سويي ديگر است قرينهگنجاندن شش تشبيه و يک مدعا مثل در يک بيت، واقعاً کاري استادانه است امّا البته مخاطب نگون بخت هم ناچار خواهد بود به همان مايه استادي به خرج دهد تا تصوير را دريابد و بالاتر از دريافت، در ذهن مجسّم کند. مي توان گفت شعر در اين جا به تزاحم خيال دچار شده است گنجاندنتصويرسازي گستردهگسترده کردن تصاوير، کاري است در جهت عکس ترام و تزاحم خيال. منظور اين است که شاعر، به جاي درج يک يا چند تصوير مستقل در هر بيت يا مصراع، همه شعر را يک تصوير در نظر مي گيرد و در اجزاء شعر، همان تصوير را گسترش و شرح مي دهد. شايد در مثالي از منوچهري، توضيح دهنده حرف ما باشد.گسترده او در قصيده "بر لشر زمستان، نوروز نامدار..." تصويري لي از رويارويي بهار و زمستان نشان مي دهد و آنگاه، همه تصويرهاي ديگر را در بستر همين تصوير کلّي ارائه مي کند. مثلاً در آن جا ه بهار، قصد جنگ با زمستان را دارد، همه عناصر طبيعت به شل ابزار جنگ او در مي آيندبر نوروز ماه گفت: "به جان و سرِ امير كز جانِ دَي برآرم تا چند گه دمار گرد آورم سپاهي ديباي سبزپوشزنجيرْ زلف و سروْ قد و سلسله عذاراز ارغوان كمر كنم، از ضيمران زرهاز نارون پياده و از ناروان سوار قوس قزح كمان كنم، از شاخ بيد، تيراز برگ لاله رايت و از برق، ذوالفقاراز ابر، پيل سازم و از باد، پيلبانو از بانگ رعد، آينه پيل بي شمار ...اين تصويرهايِ به ظاهر مستقل از هم، اجزاي تصوير لّي "لشرآرايي نوروز" هستند; و در بستر همان تشبيهِ مادر، معني مي يابند. دريک تصوير گسترده، همه اجزاي خيال با هم مرتبط هستند و کامل کننده يکديگر اند.منبع: http://adab.irib.ir
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 930]
صفحات پیشنهادی
خيال و صورت هاي آن خيال چيست؟
خيال و صورت هاي آن خيال چيست؟ اگر بگوييم ماه جسمي كروي است كه به دور كره زمين مي چرخد و آسمان فضايي است كه زمين را احاطه كرده است راست گفته ايم; حقيقتي علمي ...
خيال و صورت هاي آن خيال چيست؟ اگر بگوييم ماه جسمي كروي است كه به دور كره زمين مي چرخد و آسمان فضايي است كه زمين را احاطه كرده است راست گفته ايم; حقيقتي علمي ...
طالع بيني ،واقعيت يا خيال
طالع بيني ،واقعيت يا خيال ترجمه:پوريا ناظمي اگرشما هم ازکساني هستيد که ستون طالع روزانه خود را در روزنامه ها دنبال مي کنيد. يا احساس ... منشا آن چيست؟ واز همه مهم .... معني دقيق تر اين جمله آن است که «تولد شما در کدام يک از صورت هاي فلکي رخ داده است ؟
طالع بيني ،واقعيت يا خيال ترجمه:پوريا ناظمي اگرشما هم ازکساني هستيد که ستون طالع روزانه خود را در روزنامه ها دنبال مي کنيد. يا احساس ... منشا آن چيست؟ واز همه مهم .... معني دقيق تر اين جمله آن است که «تولد شما در کدام يک از صورت هاي فلکي رخ داده است ؟
نشانه شناسي عالم خيال در سينما
علت سوم، مادي علت همان صورت هاي خيالي است که به تصوير وتجسم کشيده شده اند و شهودي، اصلي ترين علت ... قابليت هاي فرم وصورت هاي متناسب با هنر قدسي چيست؟
علت سوم، مادي علت همان صورت هاي خيالي است که به تصوير وتجسم کشيده شده اند و شهودي، اصلي ترين علت ... قابليت هاي فرم وصورت هاي متناسب با هنر قدسي چيست؟
خیال پردازی در کودکان
آنها در وضع و شرایطی هستند که بین واقعیت و خیال را فرق نمی گذارند و در صورت های حاد چنان به نظر می ... جلـــــوه های آن افسانه بافی در کودکان جلوه هائی دارد که جنبه های مشهود آن به قرار زیر است: ــ پرحرفند و ..... علائم و روش درمان عفونت قارچی گوش چیست؟
آنها در وضع و شرایطی هستند که بین واقعیت و خیال را فرق نمی گذارند و در صورت های حاد چنان به نظر می ... جلـــــوه های آن افسانه بافی در کودکان جلوه هائی دارد که جنبه های مشهود آن به قرار زیر است: ــ پرحرفند و ..... علائم و روش درمان عفونت قارچی گوش چیست؟
در سايه روشن خيال
در سايه روشن خيال نويسنده: داوود رحيمي سجاسي (هنر متعهد و غيرمتعهد)درک زيبايي و شناخت و ارزيابي آن و ... هنر، کوششي است براي آفرينش آثار يا صورت هاي لذت بخش.
در سايه روشن خيال نويسنده: داوود رحيمي سجاسي (هنر متعهد و غيرمتعهد)درک زيبايي و شناخت و ارزيابي آن و ... هنر، کوششي است براي آفرينش آثار يا صورت هاي لذت بخش.
علائم مشکلات جنسی در مردان چیست
علائم مشکلات جنسی در مردان چیست-سلامت نیوز : نشانه های مشکلات جنسی در مردان عبارتند از: 1- فقدان میل جنسی، خیال پردازی جنسی 2- عدم توانایی برای ... 7- عدم انزال 8- نعوظ مداوم در صورت بروز مشکلات زیر به سرعت به پزشک مراجعه کنید: 1- نعوظ شما ...
علائم مشکلات جنسی در مردان چیست-سلامت نیوز : نشانه های مشکلات جنسی در مردان عبارتند از: 1- فقدان میل جنسی، خیال پردازی جنسی 2- عدم توانایی برای ... 7- عدم انزال 8- نعوظ مداوم در صورت بروز مشکلات زیر به سرعت به پزشک مراجعه کنید: 1- نعوظ شما ...
فشار قبر چيست؛علل آن كدام است؟
هاى ماديات لذت و يا زحمت مى.بيند. بنابراين وقتى انسان مرد، با قوه ى خيال خود را جداى از دنيا مى يابد؛ همان گونه كه در دنيا با همان صورت به واسطه ى خيال، خود را درك مى كرد، ...
هاى ماديات لذت و يا زحمت مى.بيند. بنابراين وقتى انسان مرد، با قوه ى خيال خود را جداى از دنيا مى يابد؛ همان گونه كه در دنيا با همان صورت به واسطه ى خيال، خود را درك مى كرد، ...
IMAX فناوري به وسعت خيال
IMAX فناوري به وسعت خيال نويسندگان: گلنوش تجدد، بهزاد فرخي عظمت و ساختار سينماي مجهز به فناوري IMAX تا وقتي با چشم ... IMAX چيست و کجاست؟ ... براي دستيابي به اين هدف، فيلم هاي با عرض 65 ميلي متر به صورت افقي وارد دوربين مي شوند.
IMAX فناوري به وسعت خيال نويسندگان: گلنوش تجدد، بهزاد فرخي عظمت و ساختار سينماي مجهز به فناوري IMAX تا وقتي با چشم ... IMAX چيست و کجاست؟ ... براي دستيابي به اين هدف، فيلم هاي با عرض 65 ميلي متر به صورت افقي وارد دوربين مي شوند.
رمز و راز و صور خيال در انديشه سهروردي
شيخ اشراق، درک حقايقي را که برايش حاصل شده به صورت رمز بيان نموده است و بسياري از ... مشاهده مي شود ولي اينکه علت «نمادين» سخن گفتن چيست، دلايل و علل مختلفي وجود دارد که ... زيرا خلاقيت هاي نفس و مکاشفات روح، ريشه در قوه خيال و وهم آدمي دارد.
شيخ اشراق، درک حقايقي را که برايش حاصل شده به صورت رمز بيان نموده است و بسياري از ... مشاهده مي شود ولي اينکه علت «نمادين» سخن گفتن چيست، دلايل و علل مختلفي وجود دارد که ... زيرا خلاقيت هاي نفس و مکاشفات روح، ريشه در قوه خيال و وهم آدمي دارد.
دادبه: عشق و الهام از خيال ناشي ميشود
دادبه: عشق و الهام از خيال ناشي ميشود خبرگزاري فارس: اصغر دادبه با اشاره به اينكه ... در كشور ما يك جعل اشتباه صورت گرفته كه مثلا به فلسفه هنر ميگوييم فلسفه مضاف. ... مضاف مطرح ميشود، بيان داشت: پرسشهاي «چيست»، «از كجاست» و «براي چيست» اين سه .... قرائتي: ظرفيت هاي محرم را براي جلوگيري از سنتهاي نادرست بكارگيريم ...
دادبه: عشق و الهام از خيال ناشي ميشود خبرگزاري فارس: اصغر دادبه با اشاره به اينكه ... در كشور ما يك جعل اشتباه صورت گرفته كه مثلا به فلسفه هنر ميگوييم فلسفه مضاف. ... مضاف مطرح ميشود، بيان داشت: پرسشهاي «چيست»، «از كجاست» و «براي چيست» اين سه .... قرائتي: ظرفيت هاي محرم را براي جلوگيري از سنتهاي نادرست بكارگيريم ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها