تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846372815




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تعزيه، هنر وقفي ايران


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تعزيه، هنر وقفي ايران
تعزيه، هنر وقفي ايران نويسنده: جابر عناصري و ميراث جاويداني از قلمرو آيين و ايمان مقدمه ز دوستان و مُحبّان سيدالشهدا به دستياري هر کس شدست تکيه به پا اگر شکوفايي و والايي هنر در قيام ظهوري و معراج عاشقانه هنرمندان در نظر گرفته شود و ارج و شأني از قيامت قامت هنر مردمي در رَفِ چينيْ خانه دلِ اهل نظر اتراق کرده باشد و پرده‏دار حقيقت، غبار ريا و تکلّف و تصنّع از رخسار هنر اصيل برگيرد، آن‏گاه به حق‏اليقين خواهيم رسيد و توصيف جانبازي هنرمندانه عاشقانِ راه حق را «شبيه‏خواني» خواهيم خواند، و تعزيه را کامل‏ترين هنري خواهيم دانست که هم از ديدگاه زيبايي‏شناسي و هم از منظر اُنس و الفت با مردم عادي، هزار مهلکه و معرکه چشمگير عيان مي‏سازد، و بي‏ريا و صرفا با اتّکا به وفا و صفا و نقش شهدا در صحنه لم‏يزليِ آزمونِ «اَلَستُ بربّکم؟ قالوا: بلي»، صد ميدان عشق را مي‏نماياند و از غيرتمندان، امداد مي‏طلبد تا سينه شرحه‏شرحه از فراق و داغدار خود را طبل مصائب قرار دهند و به گلبانگ عزا و در وزن رثا و از گاهِ بُريده شدن کاکل خون‏آلود هابيلِ وجيه به دست قابيلِ کريه، نوحه‏ها سر دهند و به دستياري و همدلي، سر سپارِ هابيليان مظلوم باشند و رُخ از قابيليان مشؤوم بر تابند و غمکده‏اي بيارايند که نقل محفلش گلواژه‏هاي کلامي و چرخش و پويش خدمتگزاران مجلسش گُلچرخ رفتاري و تمام‏نمايش مصيبتش تعزيه يا شبيه‏خواني باشد و هر دَم بيتي نغز بر زبان شاعري عزادار جاري شود که: اين مصيبت چون ندارد انتها هر چه گويم گفته‏ام از ابتدا امّا تعزيه، فقط نمايش مصيبت نيست؛ بلکه نيايشي است درخور بزرگواران و آنان که نقد «جان» وقف کردند و خيرات باقياتي جز طريق وصول به حقيقت برجاي نگذاشتند. تعزيه، شرح ماجراي «وقف خونِ»، دريادلاني است که قباله مِهر الهي را به خون خود مُهر کردند. تعزيه، طوماري است از وقفنامه جسم و پيکر و اوداجِ(1) بريده نيکان و پاکان که کُوردلي اشقيا و جبر فرعونيان و شدّادان و نمروديان را جان و جسم خستند و خون حلقِ خود را بر زمين بريان و سوخته از ظلم ظالمان جاري نمودند. پس تعزيه تذکاري از جوشش خونهاي حمرا و رويش گُلهاي احمري است که از شاهرگ يحياي حريرْ حلقوم و حسين (ع) تشنه جگر ـ و حتّي در قلمرو اسطوره از رگهاي سياوش گُل بدن ـ بر شوره‏زار ظلم‏آباد اميرانِ عهد عتيق و سفيانيانِ سفيه و افراسيابيان کريه ريخته است. اينجاست که شاعري از مدّاحان آل‏اللّه‏ از ولايتي گمنام در شبيه‏نامه سيدالشهدا عليه‏السلام، به زبان حال از سوي زينب کبري (س) خطاب به شهيدِ اکبر، حسينِ جان بر کف و نشسته برلُجّه(2-) خون در گودال قتلگاه و به زير خنجر بُرّانِ شمربن‏ذي‏الجوشن مي‏گويد: حيف است خونِ حلق تو ريزند بر زمين يحياي من! اجازه که تشتي بياورم چه وقفي بالاتر از «وقفِ جان و نَفَسْ» و چه موقوفه‏اي پُرثمرتر از بار درخت معرفت و آگاهي و خودآگاهي و دلْ‏آگاهي و چه وقفي راجح‏تر از «وقف قلم» در تحرير زندگينامه قاريان قَسَمنامه نون والقلم! چه وقفي گواراتر از يک «جو» يا يک «شعير» يا «حبّه‏اي» و «پنگاني»(3) آب از بهر تشنه‏لبان و حکّ نفرين‏نامه‏اي در حق يزيديان بر مشربه(4) سقّايان. که آبي بنوش و لعنت حق بر يزيد کُن همين تقسيم و تسهيم آب و وقف آن بر تشنه‏لبان، با ذکر نام و ياد سالار و سقّاي تشنه‏لبان ابوالفاضل عليه‏السّلام، در واقع از صدقات جاريه و باعث اجر دنيا و آخرت است. چه وقفي‏پذيرفته‏تر از قرباني گوسفند نفس به مصداق «ذبح عظيم» در قربانگاه عشق خدا! آري اسماعيل گُلچهره را ابراهيم (ع) به وقف و نذرِ جان و پيکر به مذبح حق مي‏برد و صاحب کُلّ موقوفات جهان و آن قاضي حاجات، در صحنه آزمون، ابراهيم (ع) رابه ملاطفت و نوازش، پذيرا مي‏شود و اسماعيل (ع) را «ذبيح خدا» مي‏خواند(5) و آن گاه ابراهيم (ع) به وقف دستان خود و به عشق و ايمان کعبه‏اي مي‏سازد از بهر وقف، و واقف مي‏گردد از براي عبادتگاهي که از مأذنه‏اش نام خدا برخيزد و از چاه زمزمش آبي به زُلالي قطرات اشک چشم بر جوشد و در عرفاتش، عرفان حاکم باشد و در صفا و مروه، طيّ طريق الي‏الحق صورت گيرد و در خلوتسراي آن درگاه، گهواره‏اي وقف مولود کعبه، علي اعلي (ع) آن شيداي حضرت پروردگار شود. الحق بيت‏الاحزان يعقوب (ع) نيز وقف ايّام هجران او در حسرت ديدار يوسف بود و ذُوالفقار علي (ع) وقف راه حق؛ زيرا که آن يلِ بي‏مثال شمشير از بهر حقيقت مي‏زد و از تظاهر گريزان بود. پس ذکر مصائب آل‏اللّه‏ و گريستن بر آنان، «بکاء» منفعل نيست و «تعزيه، شرح قيام ظهوري و توصيف شکوفايي و مُردن از «عالم حيواني و پر کشيدن از جهان خاکي و پَرّان شدن در آسمان عرش الهي و همدمي با کرّوبيان و همنشيني با ساقي کوثر علي (ع) و در نهايت آشکار ساختن کنز مخفي از زبان اولياست» و تکيه و حسينيّه و عباسيّه و زينبيّه و جز آن، مأمني براي تذکار از اين خوبان خجسته و محل نفرين بر ستمگران گجسته(6)و معلون است، از ديدگاه فرهنگ مادّي، حريم اين تکايا با کُلّ اسباب و اثاث وقف عزاداران مي‏باشد و از منظر جامعه‏شناسي تعاون (Sociology of co-operation). «تکيه شريک»ها در ايّام عزا، خيمه و خرگاهي برپا مي‏سازند و آرام‏آرام به صورت مراسم ادواري، عزاداري بر آل‏علي (ع) را در اين محنتکده‏ها مرسوم مي‏دارند. مسلما براي يادآوري شطّ فرات و نمايش دريادلي ابوالفاضل (ع)، تشتهاي پُر آب را در گوشه‏اي از تکيه ـ به نماد فرات ـ قرار مي‏دهند و عَلَمي به نشان علمداري عبّاس عليه‏السلام بر ستوني مي‏بندند و شمايلي از شهادت هفتاد و دو تن به قلم نگارگري هنرمند، سينه ديواري را در تکيه مي‏آرايد و منبري که هنرمندي صاحب ذوق يا مؤمني اهل صفا به عنوان وقف به اين بيت‏الحزن تقديم کرده در گوشه ديگري به چشم مي‏خورد. پس تکيه، جايگاه عزاداري و محلّ اجراي شبيه‏خواني و مأمن برگزاري مراسم تعزيه است، و اثاث‏البيت اين مکانِ نظر کرده، در روزهاي عافيت و به هنگام نيازمندي اهل محلّ طبق نظر واقف در شادماني‏هاي شرعي و عُرفي، موجب آسوده‏خيالي مردم مي‏شود، که آري عدّه‏اي صاحبِ سخا و فتوّت به نيّتِ «وقف» اين وسايل را آماده کرده‏اند و خيرات باقيات داشته‏اند و مردم محلّه‏اي را از دريوزگي و تمنّا در برابر نااهلان بر حذر داشتند و حال مي‏توان به امانت از اين اثاث بهره بر گرفت و سپس به قدر وسع، به وسايل اين الفت‏سرا افزود. در چنين مکاني است که تعزيه اجرا مي‏گردد و ميدانگاه اين تکايا به زير پاي شبيه‏خوانان و ذاکران خبره و ماهر مي‏لرزد، و اين ذاکران و نطّاقان، «اجير شرعي» آقا اباعبداللّه‏ (ع) مي‏گردند و به «وقفِ نَفَسْ» و کلام و گفتار، وقف جان، وقف مال و متاع و... از کاروان سالار کربلا امداد مي‏طلبند تا به سير آفاق و انفس، خود نيز از واقفان خبير باشند. اينک با اين مُقدّمه، مي‏توان پلي زد از عرفان و ايمان به قلمرو تعزيه يا هنر مُقدّس شبيه‏خواني به عنوان: «هنر وقفي ايران» و ظرايف و دقايق اين بحث و گفتار را به منقاش دقّت برگرفت و توضيح و تفسيري درخور اين هنر والا ارائه نمود تعزيه، وقف، فرهنگ مادي نخستين بحث در قلمرو وقف و تعزيه، به فرهنگ مادّي و شيوه بهره‏مندي از اماکن و اسباب و وسايل ويژه‏اي است که سوخته‏دلان به ساحت مُقدّس آقا اباعبداللّه‏ (ع) و ساير دريادلان تقديم مي‏دارند. در اين بخش، اوّلين موضوع مورد نظر شبيه‏خوانان، داشتن تکيه‏اي درخور تعزيه و اجراي شبيه‏خواني است. برخي از مؤمنان سخي حتّي منزل مسکوني خود را ـ به هنگام حيات خويش ـ در اختيار شبيه‏خوانان قرار مي‏دهند و طبق وصيّت، سفارش مي‏کنند که پس از در گذشتشان، ورّاث، منزل و کاشانه آنان را در ايّام خاص (مُحرّم و صفر) و براي هميشه به بانيان تعزيه بسپارند يا اگر ملکي دارند، اجازه ملک را بالکُلّ يا بخشي از اجاره‏بها را وقف تعزيه‏داري و شبيه‏خواني مي‏سازند. بسيار هنگام، باغ و کاروانسرا يا حجره و حمّام و آسياب و... وقف مراسم شبيه‏خواني است تا از طريق برداشت محصول يا دريافت حق‏الزّحمه يا دستمزد، ورثه آن مرحوم يا مرحومه، به وصاياي عزيز از دست رفته گوش سپارند و خود را باني تعزيه و برگزارکننده مجالس شبيه‏خواني و خادم درگاه آقا اباعبداللّه‏ (ع) و اهل‏بيت طهارت و عصمت بدانند. در اين زمينه شواهدي وجود دارد و نشان مي‏دهد که بخصوص در دوره قاجار که شبيه‏خواني به هر عنوان رونقي مي‏يابد، معمولاً بانيان خيرانديشي که تکيه‏هايي را براي تعزيه و اقامه مراسم سوگواري برپا مي‏کردند، براي نگهداري و تعمير و مرمّت اين تکايا، چندين دُکّان و حجره و تيمچه و مغازه را نيز وقف مي‏کردند. هنوز خاطره زنده‏ياد کربلايي جبّار اردبيلي (اهل محلّه عالي‏قاپو) در ذهن مُعمّرين شهر اردبيل استوار است که آن مرحوم، به هنگام حيات، درآمد مغازه‏هاي مُتعلّق به خود ـ در جنب مسجد عالي‏قاپو ـ را وقف شبيه‏گرداني و تعزيه‏خواني کرده بود و پس از مرگ بنا به وصيّتِ آن مردِ راه خدا، جنازه‏اش را در درگاه و آستانه مسجد عالي‏قاپو دفن نمودند. زنده‏نام علي عناصري ـ والدِ راقم اين سطور ـ نيز از بانيانِ جانْ شيفته تعزيه در اردبيل بود و هرچه از مال دنيا داشت، صرف آبروداري براي عزاداري و حفظ و حرمت هنر شبيه‏خواني مي‏کرد. اگر رونقي در تعزيه آن ديار وجود دارد، همه از برکت تلاش شادروان علي عناصري ـ ريش‏سفيد محلّه معمار اردبيل ـ است. در تهران نيز، «منزل مکّي» در خيابان وحدت اسلامي، حدّاقل بيست سال تمام است در روزهاي آدينه و در اعياد و وفيات، شاهد اجراي تعزيه‏هاي بي‏رياست. و مردم دولت‏آباد شهر ري، احترام شبيه‏خوان مُخلص و با صفاي دولت‏آباد، يعني آقاي رمضان فرّخ‏رو (مشهور به خسروشمر) را در نظر دارند؛ چرا که او افزون بر سردسته بودن و سرپرستي و «معين‏البکا» و باني تعزيه بودن و گرم‏چانگي در اولياخواني و مهارت در اشتلم و ميدان‏گيري در اشقياخواني، منزل مسکوني خود را به عنوان دارالشفاي خانم فاطمه زهرا (س) و حسينيّه تعزيه‏داران اختصاص داده و رسما وقفنامه‏اي تنظيم کرده است. خداوند، اين عزيزان جوانمرد را با مولا علي (ع)، فتي‏فتيان محشور فرمايد. امّا دريغ و هزار افسوس که امروز حتّي يک تکيه رسمي و محلّ دائمي براي شبيه‏خواني در تهران وجود ندارد، و ما نه از باب مقايسه، بلکه از سر احساس نياز براي شبيه‏خوانيِ بقاعده، هر دَم به ياد «تکيه دولت» مي‏افتيم و عظمتي که بويژه بيگانگان و فرنگيان و سيّاحان را به اعجاب مي‏کشانده است. غير از تکيه و حسينيّه و اماکني در اين رديف، براي اجراي تعزيه بايد در حيطه فرهنگ مادّيِ منتسب به شبيه‏خواني، از اسباب و لوازم تعزيه نام ببريم که واقف يا واقفان، في‏المجلس يا در طيّ زمان و با در نظر گرفتن ملزومات شبيه‏خواني فراهم مي‏بينند: عَلَمها و نشانه‏ها (= شعار) و لباس و جنگ‏افزار (= دثار)، خيمه‏ها، تشت آب، کجاوه‏ها و هودجها و... ساير وسايل، به اقتضاي اجراي هر مجلس شبيه‏خواني، باني خيّر مي‏طلبد. تعزيه، وقف، نفس در اين بخش، شاعران و نويسندگان به نظم و نثر (عموما به نظم)، آثار گرانقدري از خود به جا گذاشته‏اند و اشعار دلنشيني در اوزان رثايي سروده‏اند. آنان خود را ذاکر و مدّاح آل‏اللّه‏ مي‏خوانند و استواري کلام و زيبايي سجع و شيوايي بيان خود را «خدادادي» مي‏دانند و در قلمرو ادبيّات عاشورايي، ذوق و قريحه خويش را وقف سرودن مرثيه‏ها و شبيه‏نامه‏ها مي‏سازند، ضمن اينکه، رجزخواني، شبيه‏خواني، نوحه‏خواني، بحرطويل‏خواني و... را نه به عنوان تفاخر، بلکه حتّي گاهي از باب توسّل و تشبّه و تقرّب به اوليا مي‏دانند و با ذکر و دعا و مناجات و مقتل‏خواني و شهادت‏خواني و يادآوري مصائب، خود را در رنج مقسوم آنان سهيم مي‏شمارند. تعزيه، وقف، قَلم کاتبان و شبيه‏نامه‏نگاران، در پايان شبيه‏نامه‏ها، عموما خود را «اقلّ‏العباد» مي‏خوانند و قلم را وقف تحرير شبيه‏نامه مي‏سازند. چه بسيار شبيه‏خواناني که جوهر قلم بر سينه کاغذ روانه کردند و سوي چشمان، وقفِ نوشتن نسخه‏ها و بياضها و جُنگها و طومارهاي شبيه‏خواني کردند و به سوزن خونپالاي مژگان و به خطّاطي و مشّاقي و ملاحت قلم و قلم‏گيري بقاعده، در شمايل‏کشي نيز شُهره گشتند و نگاره‏هاي مذهبي بي‏نظيري از خود به يادگار گذاشتند يا قلم در حَرَم بقاع مُتبرّکه به جولان در آوردند و ديوارهاي عريانِ صحن و آرامگاه امام‏زاده‏ها را به گُلْ‏نقشِ شهادت آراستند. افزون بر آنچه گفتيم، اصولاً بايد به اين نکته ظريف عنايت داشته باشيم که شبيه‏خواني در حيطه «جامعه‏شناسي تعاون» و همياري قرار مي‏گيرد؛ في‏المثل اگر کسي صاحب اسب سفيدي باشد، به شبيه‏خوانان وعده مي‏دهد که روز عاشورا اين باره(7) نجيب را شبيه ذوالجناح ـ مرکب زبان‏دان آقا اباعبداللّه‏ (ع) ـ خواهد کرد. اسبان ابلق و اشقر(8) و اشهب(9)را نيز دارندگان اين اسبان، مهميز خواهند بست تا اشقياخواناني از شمر و سنان و خولي و انس و... بر گُرده اين باره‏ها سوار شوند. چه بسيار هنگام که شترداران از فراسنگها راه، شتاب‏زده افسار شتران در دست گرفته و به تعجيل، قطار اشتران را به ميادين شبيه‏خواني آورده‏اند تا اسرا ضمن «هجران‏خواني» بر ناقه‏هاي عريان سوار شوند و محملهاي شکسته را بر کُوهان اين حيوان بربندند. علاوه بر اين آنان که مهارتي در «نعش‏سازي» دارند، به دقّت و کوشش در آراستن و پيراستن «نعش»، آستين همّت بالا مي‏زنند و پيکانهاي خون‏آلود، شمشيرهاي شکسته و سنانها را به روي نعشها قرار مي‏دهند و پرندگان خون‏آلود را به ياد عاشورا، با شهپر خونين نمايان مي‏سازند؛ تو گويي از دشت تفته کربلا تا مدينة‏النّبي پر خواهند کشيد و پيک و قاصد خواهند شد تا واقعه الم‏بار کربلا را خبر دهند... اينک غمين و محزون بر سينه نعشها مي‏نشينند و تداعي آن ماتم عظما صورت مي‏گيرد. ديده شده است که خيّاطان هر ديار، به پيشواز محرّم مي‏روند و بدون هيچ چشمداشتي و درخواست قراضه‏اي از زر و نقره و مس و دوخت پيراهن سينه‏زنان و زنجيرزنان و لباس شبيه‏خوانان را عهده‏دار مي‏گردند و در روزهاي عزاداري و شبيه‏خواني، خود در «لباس‏پوش‏خانه» و پشت صحنه حاضر مي‏شوند و در بزرگ کردن و کوچک کردن پيراهنها يا دوختن سربندهاي شبيه‏خوانان، به آنان مدد مي‏رسانند. سابقا، آهنگران راسته بازار شهرهاي بزرگ، به مهرباني و الفت، زنجيرهايي را که بر اثر مرور زمان، حلقه‏هايشان از هم گسيخته و زخمي بر پشت زنجيرزنان وارد مي‏آوردند، به زير پتک مي‏گرفتند و با آوردن قطراتي از اشک بر ديدگان، از زنجيرزنان التماس دعا مي‏کردند و ديناري از باب حق‏الزّحمه دريافت نمي‏نمودند. همين مردم باصفا و اهل ديار وفا براي حفظ گرماي اجاق تعزيه و بقاي رسم شبيه‏خواني، وصيّت نامه‏هاي ويژه‏اي داشتند و با حضور گواهان، دست‏خطّي آماده مي‏کردند و ورّاث خود را ملزم به رعايت وصاياي خود مي‏نمودند. در سندي تعزيه ميراث جاويدان بني نوع انسان است و وسيله تذکار ظلم ظالمان و جبر اشقيا، و يادآور ايستادگي و مقاومت دريادلان است. که همراه اين مقاله است، خوانندگان ارجمند، به رأي‏العين ملاحظه مي‏فرمايند که بعد از قيد و ذکر: «الحمدللّه‏ الواقف علي کُلّ واقف والصلوة والسلام علي رسوله و آله و...» آمده است: عالي‏شأن عزّت‏پناه و سعادت‏نشان، زبدة‏الاعيان آقامُحمّدعلي، ولدِ غفران‏پناه حاجي‏ابراهيم و... از ولايت رشت، املاکي از خود را براي تعزيه‏داران «حضرت سيدالشهدا» وقف نموده و ولد ذکور خود، آقاميرزا مُحمّدطاهر و اولاد ذکور او را نسلاً بعد نسل مُوظّف به رعايت مواد مندرج در وصيّت‏نامه خود نموده است. صورت وقف به اين تفصيل است که مُتولّي بعد از وضع حق‏التّوليت که يک عشر است، دو عشر از سه عشر ديگر را صرف تعمير، احيا و آبادي املاک موقوفه بکند و سه عشر ديگر از هفت عشر را صرف تعزيه‏داري «حضرت سيدالشهدا» مصروف نمايد و حتّي اگر املاک موقوفه احتياج به احيا و آبادي نداشته باشد، درآمد اضافي، صرف تعزيه‏داري شود. گواهان و شهود نيز به اين وقف و امر خير اعتراف کرده و سند را به تاريخ «سيّم شهر ربيع‏المولود» 1271 قلمي و مهر کرده‏اند. آنچه تحت عنوان «تعزيه؛ هنر وقفي» گفتيم، فقط درآمدي بود بر مقوله بسيار پُراهميّتي که غير از رعايت بُعد «آييني ـ مذهبي» تعزيه، يادآور مساعدتها و معاضدتها و پشتيباني‏هاي عامّه مردم است که تعزيه را هنر عتيق ايران و شبيه‏خواني را والاترين نمايش مذهبي در جهان شناسانده‏اند. جدا دريغ است که سنّتهاي پسنديده را ناديده بگيريم و به جاي الفاظ و اصطلاحاتي مانند: «اجير شرعي» شدن بر اوليا، از سفته و چک و دستمزد براي شبيه‏خواني صحبتها بداريم و تعزيه را هنر ذليل و ضعيف بنمايانيم و تحريفها در قلمرو اين هنر برجسته وارد سازيم و حتّي با کمال شرمندگي، اشياء وقفي تکيه‏ها را به چوب حراج آشنا کُنيم و مُهر و نشان و نام واقف را به ضرب سمباده از روي ابزار تعزيه پاک نماييم تا مگر کيسه‏اي بردوزيم و قراضه‏اي از زر به دست آوريم! تعزيه هنر مردمي است و سبب ماندگاري اين هنر بي‏ريا همان است که مردم کوچه و بازار همواره به دلسپاري و عشق، در حفظ و نگهداشت اين هنر آييني ـ مذهبي کوشيده‏اند. شأن و وقار اين هنر را از ياد نبريم و آثار مثبت اجتماعي و تأثيرات عميق روحي ـ اخلاقي تعزيه را فراموش نکنيم. تعزيه، ميراث جاويدان بني نوع انسان است و وسيله تذکار ظلم ظالمان و جبر اشقيا و قوم دغا، و يادآور ايستادگي و مقاومت دريادلان است و مِهر اوليا و طايفه سرسپار خدا. تعزيه، هنر مقاومت است، قدر اين هنر را بدانيم. پی نوشت:1- ادواج (به فتح همزه): شاهرگها. جمع وَدَج. 2- لُجّه (به ضم لام و فتح جيم مُشدّد): ميانه دريا. 3- جو، شعير، حبّه، پنگان و... واحدها و مقياسهاي تقسيم و تسهيم آب در اصطلاح آبياران و کشتکاران. 4- جو، شعير، حبّه، پنگان و... واحدها و مقياسهاي تقسيم و تسهيم آب در اصطلاح آبياران و کشتکاران. 5- راستي آن آزمايشي آشکار بود... درود بر ابراهيم. سوره صافات، آيات 100 تا 110. 6- گجسته (به ضمّ گاف و فتح جيم): ملعون (در برابر خجسته = ميمون). 7- باره: اسب. 8- اَشقر (به فتح همزه و قاف): سرخ و سفيد، هر چيز سرخ مايل به زرد، و اسبي که به اين رنگ باشد. 9- اشهب (به فتح همزه وها): هر چيزي که رنگ آن سياه و سفيد باشد، خاکستري رنگ و اسبي که به اين رنگ باشد. منبع: ميراث جاويدانمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 898]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن