محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828701388
وقف در متون ادب فارسي
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
وقف در متون ادب فارسي نويسنده: محمد رضا ترکي مقدمهوقف، در فقه و حقوق، تعريف مشخص و حد و رسم شناخته شدهاي دارد، اما در فرهنگ و تداول عامه، بسياري مواقع، مفهوم وقف، دامنهي گستردهتري مييابد. به عنوان مثال وقتي مردم ميگويند: فلاني خودش را وقف علم و يا وقف خدمت به محرومان کرده، معمولا به اين معني است که شخص مورد نظر تمام سعي و تلاشش را بدين منظور به کار بسته است، وقتي ميگويند: فلاني خانه و زندگيش را وقف مهمانان ميکند، يعني شرط مهماننوازي را کاملا به جا ميآورد، و وقتي ميگويند: شهدا هستي خود را وقف دفاع از ارزشها کردند، سخن آنان بدين معني است که شهدا در اوج ايثار و از خودگذشتگي بودند. با دقت در جملات و کاربردهايي از اين دست در مييابيم که در فرهنگ ما - وقف کردن علاوه بر ديگر معاني و تعاريف قاموسي و اصطلاحي، مفهومي دارد نزديک به ايثار و «اختصاص همهي امکانات در جهت يک هدف ارزشمند» که مفهومي است واقعا متعالي و ارجمند.تلقي مثبت از وقف، بويژه درگذشته که ساماندهي بسياري از بنيانهاي اجتماعي و علمي و فرهنگي بر عهدهي وقف بوده و وقف، به تنهايي کار بسياري از سازمانها و مؤسسات خدماتي و آموزشي را انجام ميداده، قطعا گستردهتر بوده است. با مروري بر متون ادب فارسي - اعم از نظم و نثر - تجليات ماندگار وقف را ميتوان ديد. سرايندگان و نويسندگان اين آثار نوعا پرورش يافتگان مدارس و مراکز وقفي بودهاند و از مزاياي آن بهرهمند. البته بودهاند کساني که به مناسبت علو طبع و پرواي از شبهات و يا از سر بينيازي درمي از مال وقف به نام آنان نبوده، ولي در آثار و مکتوبات همينها هم اشارات دقيق و لطيف و مغتنمي را به وقف و فرهنگ وقف و مسائل اجتماعي مربوط به آن ميتوان يافت.از واقعيتهاي تلخ تاريخي، سوء استفادههاي فراواني است که از وقف و موقوفات شده است. مال وقف همواره در معرض دستاندازي سودجويان و قدرتمندان زمانه بوده است؛ بويژه مدعيان دروغين ارشاد و کرامت، بيشاز هر چيز چشم طمع به مال وقف داشتهاند. رفتار اين جماعت لطمهي شديدي به حيثيت وقف زده است که آثار آن هنوز در ذهنيت مردم باقي است. طبيعي است که اين سوءاستفادهها و نابايستگيها و ناشايستگيهايي که بر وقف رفته است، دل و جان حساس شاعران و انديشهوران اين ديار را آزرده ساخته باشد. به گونهاي که با تلميحات گوناگون از وقف ياد کردهاند و با زبان طنز پرده از اوضاع نابسامان اجتماعي و سوءاستفادههاي ارباب قدرت از وقف برداشتهاند. شاعران عارف مسلکي که دلتنگ از ريا کاريهاي اصحاب ظاهر، براي نشان دادن سوءاستفادههاي مدعيان دروغين ديانت، زبان به طنز گشوده و از اين زاويه به وقف نگريستهاند! حافظ سروده است:فقيه مدرسه دي مست بود و فتوا دادکه مي حرام ولي به ز مال اوقاف است!شاعر خوش ذوق ديگري جام باده را پيش روي زاهدنمايي ميگذارد و به او ميگويد: «بنوش که تاکش ز مال اوقاف است!» صائب که در روزگار خود شاهد حيف و ميل اوقاف و ويراني موقوفات بوده ميسرايد:چون هر چه وقف گشت به زودي شود خرابکرديم وقف عشق تو ملک وجود خويشو بدين گونه مضموني تغزلي و عرفاني را به کمک يک واقعيت اجتماعي بيان ميکند.با توجه به وضعيت اوقاف درگذشته و سوءاستفادههايي که ميشده، چنين مضاميني در اشعار و متون فارسي و حتي ضربالمثلهاي عاميانه قابل توجه است.اصولا کدام ارزش و حقيقتي است که در تاريخ مورد سوءاستفاده قرار نگرفته باشد و کدام خيري است که در دستان زيانبارهي انسان کمابيش به شر مبدل نشده باشد؟در متون فارسي، معمولا در جاهايي که به اوضاع اجتماعي و اقتصادي جامعه، بويژه شرايط معيشتي اهل مسجد و مدرسه و خانقاه اشاره ميشود، سايهي وقف و موقوفات را ميتوان ديد. در متوني که به اطلاعات جغرافيايي ميپردازند بويژه در سفرنامهها، اشارات خوبي به وقف، موقوفات و مراکز وقفي وجود دارد. متن وقفنامهها، يکي ديگر از منابع بسيار مهم در باب مطالعات وقف است. ارزش ادبي اين اسناد چشمگير است و اطلاعات ريز و درشت تاريخي، لغوي، مردمشناسي و... در آنها قابل دستيابي است. ديباچهي اين اسناد، بويژه از لحاظ ارزشهاي ادبي حائز اهميت است.زيباترين تحميديهها، آراسته به انواع صنايع ادبي در ديباچهي وقفنامهها به يادگار نهاده شده است. حجم وقفنامهها گاه برابر کتاب و رسائل مفصل است. با تأمل در اين قبيل ميتوان فيشهاي فراواني را در باب وقف و بازتابهاي آن در متون فارسي فراهم کرد و استنباط از آنها را به عهدهي اهل تحقيق قرار داد. آنچه در پي ميآيد، بخشهاي کوتاه و برگزيدهاي است از نظم و نثر بلندپايگان فارسي که در باب وقف يا با الهام از آن پديد آمده است.از گلستانيکي از علماي راسخ را پرسيدند:«چه گويي در نان وقف؟» گفت:«اگر نان از بهر جمعيت خاطر ستانند حلال است، و اگر جمع از بهر نان مينشينند حرام.»نان از براي کنج عبادت گرفتهاندصاحبدلان، نه کنج عبادت براي نان (1)از بوستانجوانمرد و خوشخوي و بخشنده باشچو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاشنيامد کس اندر جهان کو بماندمگر آن کز او نام نيکو بماندسزد آن که ماند پس از وي به جايپل و خاني و خان و مهمان سرايهر آن کو نماند از پسش يادگاردرخت وجودش نيامد به بارو گر ماند و آثار خيرش نماندنشايد پس مرگش الحمد خواند (2)که را سيم و زر ماند و گنج و مالپس از وي به چندي شود پايمالوز آن کس که خيري بماند رواندمادم رسد رحمتش بر روان (3)از تاريخ بيهقي... و راست همچنان بود که بومنصور گفت که سوري مردي متهور و ظالم بود... و آخر کار اين مرد آن آمد که بر قلعهي غزنين گذشته شد؛ چنان که آورده آيد به جاي خويش. خداي عزوجل بر وي رحمت کناد که کارش با حاکمي عدل و رحيم افتاده است مگر سر به سر بجهد که با ستمکاري، مردي نيکو صدقه و نماز بود و آثارهاي خوش، وي را به طوس هست؛ از آن جمله آنکه مشهدعلي بن موسي الرضا را عليهالسلام... در آن زيادتهاي بسيار فرموده بود و منارهاي کرد و ديهي خريد فاخر و بر آن وقف کرد... و در ميانهي محلت بلقاباد و حيره رودي است خرد و به وقت بهار آنجا سيل بسيار آمدي و مسلمانان را از آن رنج بسيار بودي، مثال داد تا باسنگ و خشت پخته ريخته کردند و آن رنج دور شد و بر اين دو چيز وقفها کرد تا مدروس نشود... و اين همه هست، اما اعتقاد من همه آن است که بسيار از اين، برابر ستمي که بر ضعيفي کنند نيستند و سخت نيکو گفته است شاعر:کسارقة الرمان من کرم جارهاتعود به المرضي و تطمع في الفضلنان همسايگان دزديدن و به همسايگان دادن در شرط نيست... و ندانم تا اين نو خاستگان در اين دنيا چه بينند که فراخيزند و مشتي حطام گرد کنند وز بهر آن خون ريزند و منازعت کنند و آن گاه آن را آسان فروگذارند و با حسرت بروند. ايزد عز ذکره بيداري کرامت کناد، بمنه و کرمه.(4)از مرصاد العبادو يکي از سعادتهاي ملوک آن است که در احياي خيرات و مبرات و ميراث و اوقاف ديگران بکوشد که به مثقال ذره، سعي در تغيير و تبديل آنها نشود و از رايزنان بد سيرت فاسد عقيدت تغيير اين معني قبول نکنند...زينهار در حضرت پادشاه اگر زاهدي يا جاهلي يا عالم فاسقي مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خيرات و اوقاف در قسم ديگري صرف ميشايد کرد يا به لشکر توان داد يا به عمارت پلي يا رباطي يا ثغري يا سدي توان کرد، حاشا و کلا بدان مغرور نشود و اين، هيچ روا نبود الا بر مصرفي که صاحبان خيرات و اوقاف و مبرات معين نمودهاند...و ديگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و ميراث و خيرات و مبرات اميني صاحب ديانت مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اقاف کوشد و دست ظالمان و مستأکله را از تعدي و تجاوز کوتاه نمايد و حق به مستحق رساند...وقتي اين ضعيف در شام شنيدم که ملک صلاحالدين ايوبي عادت داشت که چون شهري گرفتي در آنجا بناي خير کردي. چون ديار مصر گرفت با قاضي فاضل که وزير بود گفت: ميخواهم که در مصر خانقاهي بسازم. قاضي گفت: من ميخواهم در ديار مصر، ملک اسلام هزار بقعهي خير بنا کند! گفت: چگونه ميسر شود؟ گفت: در ديار مصر، هزار بقعهي خير، بيش بنا کردهاند و خللي عظيم بر آن خيرات و مبرات راه يافته است. اگر ملک اسلام بفرمايد تا آن خيرات و اوقاف به عمارت و صلاح آورند و از تصرف مستأکلهها بيرون کنند و به اميني عالم متدين مشفق بسپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در ديوان ملک باشد و چنان بود که آن خيرات را ملک بنا نموده است. بفرمود تا چنان کردند؛ تقبل الله و شکر الله سعيه.(5)از اسرار التوحيدآوردهاند که در آن وقت که شيخ ما، قدس الله روحه العزيز، به نيشابور بود، استاد امام بلقاسم قشيري را، قدس الله روحه العزيز، پيغام داد که «ميشنويم که در اوقاف تصرف ميکني، ميبايد که نيز تصرف نکني.» استاد امام جواب باز فرستاد که «اوقاف در دست ماست، در دل ما نيست» شيخ ما جواب باز فرستاد که «ما را ميبايد که دست شما چون دل شما باشد!»(6)از خاقانياي به هزار جان دلم مست وفاي روي توخانهي جان به چار حد وقف هواي روي تومس ملکت، زر از آن گشت که وقف کف اوستکيميايي که ز فتح و ظفر آميختهاندخاک بالين رسول الله همه حرز شفاستحرز شافي بهر جان ناتوان آوردهاموقف بازوي من است اين حرز، نفروشم به کسگرچه ز اول نام دادن بر زبان آوردهامخانهي دل به چار حد، وقف غم تو کردهامحد وفا همين بود، جور زحد چه ميبري؟کنم دفتر عمر وقف قناعتنويسم به هر صفحهاي لا يباعياز تاريخ بيهقمسجد آدينهي قصبهي سبزوار در روزگار حمزة بن آذرک الخارجي خراب گشته بود و مردم نماز جمعه و اعياد به خسروجرد رفتندي، و زني بود به زاد برآمده [مساوي فرتوت] و مالدار در قصبه. روزي اهل خسروجرد را با اهل قصبه نزاعي افتاد و گفتند: ما را امروز عيد نيست و در رؤيت هلال اختلافي افتاده بود. مشايخ رقم بر زدند و گفتند: باغاين مستورهي متموله اين کار [مساوي بناي مسجد] را شايد، برخاستند و به در سراي او رفتند، صرير دوک او شنيدند، گفتند: «از وي حسابي بر نتوان گرفت.» پس حال عرض دادند، آن پير زن، رحمهاالله، گفت: «چندان که مسجد را ميبايد، خط بر بايد کشيد تا من بر وفقنامه گواه گيرم، و درخت بسيار است در اين باغ، ببايد بريد و سقف مسجد را از آن ترتيب بايد کرد، و مزد اجرا و عمله، چندان که بايد، من ميدهم.» مردمان گفتند: «شکر الله سعيک... اما با چنان همت و ديانت، فاتحهي مصحف جواني خواندن و جامهي نشاط حب دنيا دوختن و از آخر نامه با عنوان آمدن و با چندين همت و مروت اين دوک رشتن چيست؟» گفت: «حديثي از مصطفي، صلوات الله عليه، به من رسيد... بدان حديث تبرک واجب دانستهام و ديگر که غايت صلاح زنان، نشستن است و هيچ کار نبود که معين بود بر نشستن، الاغزل.(7)از حديقة الحقيقهجان و تن را به کردگار سپارتا درون سراي يابي بارکانکه شد پاسبان خانه و رزچون کليدان بماند در پس درجان و اسباب از او عطا داريپس دريغش از او چرا داري؟جان و اسباب در رهش در بازبر ره رود و سيل خانه مسازوقف کن جسم و مال را بر غيبتا بوي چون کليدش اندر جيب (8)از سفرنامهي ناصرخسروو چون از شهر [مساوي بيت المقدس] به سوي جنوب، نيم فرسنگي بروند و به نشيبي فرو روند، چشمهي آب از سنگ بيرون ميآيد، آن را «عين سلوان» گويند. عمارات بسيار بر سر آن چشمه کردهاند و آب آن به ديهي ميرود و آنجا عمارات بسيار کردهاند و بستانها ساخته و گويند هر که بدان آب سر و تن بشويد، رنجها و بيماريهاي مزمن از او زايل شود و بر آن چشمه وقفها بسيار کردهاند.و بيتالمقدس را بيمارستاني نيک است و وقف بسيار دارد و خلق بسيار را دارو و شربت دهند و طبيبان باشند که از وقف، مرسوم ستانند.(9)از رسالهي بدايت هدايتاز جملهي آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس ميگيرد حرام است و آن کس که مرتکب معصيتي ميشود که بدان سبب شهادت وي را نپذيرند، آنچه را به اسم صوفيه - از وقف يا جز آن - ستاند حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابي مفرد از کتب احياء علومالدين ياد کردهايم؛ پس بر توست که آن را طلب کني، چون معرفت حلال و طلب آن - مثل نمازهاي پنجگانه - بر هر مسلمان فرض است (10)از الهي نامه (واقف زرتشتي)يکي گبري که بودي «پير» نامشکه جدي بود در گبري تمامشيکي پل او ز مال خويش کردهمسافر را نکو انديش کردهمگر سلطان دين محمود پيروزبدان پل در رسيد از راه، يک روزپلي بالاي رودي سوي ره ديدکه هم نيکو و هم بر جايگه ديدکسي را گفت کاين خيري بلند استکه بنياد چنين پل او فکندهست؟بدو گفتند: «گبري پير نامي»ز غيرت کرد شاه آنجا مقاميبخواندش گفت: «تو پيري وليکنگمانم آنکه هستي خصم مومنبيا هر زر که کردي خرج پل توبهاي آن ز من بستان به کل توکه چون گبري تو جانت بيدرود استتو را چون اين پلي آن سوي رود است»زبان بگشاد آن گبر آشکارهکه «گر شخصم کند شه پاره پارهنه بفروشم، نه زر بستانم اين راکه اين بنياد کردم بهر دين را»شهش محبوس کرد و در عذابشنه ناني داد در زندان نه آبشبه آخر چون عذاب از حد برون شددل آن گبر خاک افتاد و خون شدبه شه پيغام داد و گفت:«برخيزدرآور پاي اين ساعت به شبديزيکي استاد با خود بر گراميکه اين پل را کند قيمت تمامي»از اين دلشاد شد شاه زمانهسوي پل گشت با خلقي روانهچو شاه آنجا رسيد و خلق بسياربر آن پل ايستاد آن گبر هشيارزبان بگشاد و آن که گفت: «اي شاهتو اکنون قيمت اين پل زمن خواه!هلاک خود بدين سر پل کنم سازجواب تو بدان سر پل دهم بازببين اينک بها،اي شاه عالي!»بگفت اين و در آب افتاد حاليچو در آب اوفکند او خويشتن راربودش آب و جان درباخت و تن راتن و جان باخت و دل از دين نپرداختچو آن بودش غرض، با اين نپرداختدر آب افکند خويش آتش پرستيکه تا در دين وي نايد شکستيولي تو در مسلماني چنانيکه بربودهست آبت جاودانيچو گبري بيش دارد از تو اين سوزمسلماني پس از گبري بياموز (11)از تفسير حدائق الحقائقخواهي که بيابي نظري از دل مايا بر تو گشايند دري از دل مااز هر دو جهان درگذر و نزد حق آيشايد که بيابي خبري از دل ماو با خود چنين گوييم که نفس را خريد و دل را در بيع داخل مگردانيد، زيرا که دل وقف محبت اوست و بيع وقف جايز نيست.اي درويش، خريد و فروخت ميان کساني است که در مقام محبت استوار نيستند و در طريق مودت به سر حد کمال نرسيدهاند، که اگر محبت بکمال بودي، نفس و مال باقي نماندي، هر که صاحب نفس و مال است در دعوي محبت صادق نيست.(12)از تاريخ بخارا (ذکر جوي موليان و صفت او)در قديم، اين ضياع جوي موليان، ملک طغشاده بوده است، و وي هر کسي از فرزندان و دامادان خود را حصهاي داده است، و امير اسماعيل ساماني، رحمة الله عليه، اين ضياع را بخريد از حسن بن محمد بن طالوت که سرهنگ المستعين بن المعتصم بود.و امير اسماعيل به جوي موليان سرايها و بوستانها ساخت و پيشتر بر مواليان وقف کرد و هنوز وقف است، و پيوسته او را از جهت مواليان خويش دل مشغول بودي، تا روزي امير اسماعيل از حصار بخارا به جوي موليان نظاره ميکرد، سيماء الکبير [مولاي] پدر او [پيش او] ايستاده بود، او را به غايت دوست داشتي و نيکو داشتي. امير اسماعيل گفت: «هرگز بود که خداي تعالي سببي سازد تا اين ضياع را از بهر شما بخرم و مرا زندگاني دهد تا ببينم که اين [ضياع] شما را شده [است] از آنکه اين ضياع از همه ضياع بخارا بقيمتتر است و خوشتر.» خداي تعالي روزي کرد تا جمله بخريد و بر مواليان داد تا جوي مواليان نام شد و عامهي مردم «جوي موليان» گويند (13)از سخن شاعراندادار جهان ملک جهان وقف تو کرده است بر وقف خدا هيچ کسي را نبود دستمنوچهريمخرام و مشو خرم از اقبال زمانهزيرا که نشد وقف تو اين مرکز غبراناصر خسروعشق جز بخشش خدايي نيستاين به سلطاني و گدايي نيستعشق وقف است بر دل پر دردوقف در شرع ما بهايي نيست.عطارتوانگران را وقف است و نذر و مهمانيزکات و قطره و اعتاق و هدي و قربانيتو کي به دولت ايشان رسي که نتوانيجز اين دو رکعت و آن هم به صد پريشاني!سعدي (گلستان)پرستاران و نزديکان و خويشانکه بودند از پي شيرين پريشانچو ديدندش زمين را بوسه دادندزمين گشتند و در پايش فتادندبسي شکر و بسي شکرانه کردندجهاني وقف آتش خانه کردندنظامي (خسرو و شيرين)بيا که خرقهي من گرچه وقف ميکدههاستز مال وقف نبيني به نام من درميحافظخانقاهي که به خرجش نکند دخل وفاصرفهي وقف درآن است که ميخانه شود!مجذوب تبريزينرسد جز تو به کس گوهري از خاطر منکردهام وقف تو اين بحر لبالب ز زلالاين زمان گرديده وقف عام ورنه پيش از اينغير «صائب» بلبلي در باغ و بستانت نبودصائبتا کسي بر لب نيارد دعوي خون «کليم»خون فرزندان خود هم وقف قاتل کردهامبهشت حق بنيآدم است دل خوشدارکه ماند از پدر اين باغ وقف اولاد استبس که از آه من غبار گرفتسرزمينها در آسمان دارمپيکرم وقف سنگ طفلان بادتا شکستن در استخوان دارمکليم کاشانيبه خير خلق مرا گشته دل دو صد پارهگليم وقف، بلي زود ميشود پاره!هادي رنجياز سوانح الافکار رشيديو مساکين که در مساکن ذل و هوان ساکناند، تفقد کن و فرمان عمان خود را به طغراي (و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا) موشح ساز. مال رعيت بر قانون قديم بستان، رضاي مولي بر جملهي مهام، اولي شناس، توفيرات خزينه و طيارات ديواني از وجه مرضي و غير مرضي مستان، رسمهاي محدث از جرايد عمال ولايات حک کن و بدعتهاي قديم از صحايف اعمال ديواني بستر، اطماع مستأکله و تصرفات باطله از موقوفات مشاهد و رباطات و مساجد و مزارات منقطع گردان (14)از جامع التواريخ (فرمان سلطان محمود غازان)... ديگر چون استماع افتاد که بعضي عاقبت ناانديشان که ايشان را به شرط واقف، توليتي ميرسد، به سبب فريب بعضي طامعان، توليت خود به ديگري ميفروشند و تفويض ميکنند، و از آن خرابي و خلل حال آن وقف ميزايد، فرموديم تا هر که به شبهت تفويض موضعي وقفي را در دست دارد، از شرط واقف آن معاني احتياط کنند؛ اگر متضمن اجازت تفويض است، تعرض نرسانند، و الا آن تفويض را باطل گردانند و تفويضنامه را در طاس عدل بشويند، و بعد از اين هيچ آفريده را مجال تفويضي که شرط واقف متضمن جواز آن نباشد، ندهند و هر که مخالفت کند، تفويض کننده و قبول کننده و نويسنده را جمله مؤاخذت و تعزير کنند(15)... پادشاه اسلام [مساوي غازان خان]، خلد سلطانه، دو نوبت جمال خواجهي کاينات، عليه افضل الصلوات و اکمل التحيات، به خواب ديده و... اميرالمؤمنين علي و حسن و حسين، عليهمالسلام، با نبي، صلوات الله عليه، به هم بودهاند... و از آن تاريخ باز، دوستي او با اهلبيت نبوت، عليهمالسلام، زيادت شد و همواره - مزار خاندان را زيارت کند و نذرها پذيرد و فرستد، و سادات را عزيز ومحترم دارد... و چون خانقاه و مدارس و مساجد و ديگر ابواب البر در هر موضعي ميساخت و اوقاف معين ميفرمود و وظايف و مشاهرات هر طايفهاي در نظر آورد، و فرمود که «چگونه است که از آن فقها و متصوفه و ديگر طوايف هست و ازآن سادات نيست؟ از آن علويان نيز واجب است» و فرمود تا در تبريز و ديگر ولايات معظم در تمامت ممالک، در بلاد معتبر، چون اصفهان و شيراز و بغداد و امثالها دارالسياده سازند تا سادات آنجا فرود آيند و جهت مصالح ايشان، وجهي که مصلحت ديده، به موجبي که وقفنامهها به ذکر آن ناطق است، معين فرمود تا ايشان نيز از خيرات او با بهره باشند.و همواره در عبارت آورد و فرمايد که «من منکر هيچ کس نيستم و به بزرگي صحابه معترفم، ليکن چون رسول را، عليه الصلوة و السلام، در خواب ديدم... هر آينه با اهلالبيت دوستي زيادت ميورزم... و فرمود تا جهت مشهد حسين، عليهالسلام، نهري جاري گردانيدند؛ چنان که شرح آن بيايد، و همواره نعت خاندان فرمايد بي تعصب! چه بحمدالله و منه حکيم و کامل است...(16)از بيدل دهلويسير اين انجمنم وقف گدازي ست چو شمعبار دوش مژه بايد به تماشا برداشتخجالت صرف گفتارم، ندامت وقف کردارمسراپا انفعالم، دعوي نامرد را مانمچو ني هر که را حرف بر لب گره شدتأمل، شکر کرد وقف گلويشقد خم گشته را تا ميتواني وقف طاعت کنبه اين قلاب صيد ماهي درياي رحمت کناز نزهة القلوبشيراز، اقليم سيم است و شهر اسلام و قبة الاسلام آن ديار... شهر در غايت خوشي است... هوايش معتدل است... و اکثر اوقات روز بازارش از رياحين خالي نبود. آبش از قنوات است و بهترين آن کاريز رکن آباد است که رکنالدوله حسن بن بويهي ديلمي اخراج کرده... جامعها و خوانق و مدارس و مساجد و ابوابالخير که ارباب تمول ساختهاند بسيار است.همانا از پانصد بقعه درگذرد، و بر آن موقوفات بيشمار...(17)از وقف نامهي ربع رشيديو فايدهي ديگر، خيرات جاريه را آن است که صاحب آن، سالهاي بسيار، بعد از وفات خود حاکم مطلق ميباشد در آن امور، بر وجهي که هيچ يک از سلاطين و حکام هر عصري به هيچ وجه، تغيير حکم او نتوانند کرد، و آن حاکمي او بعد از وفات، به بسيار بسيار زيادتتر و قويتر از آن باشد که در ايام حيات، و آنچ اسم مردم باقي ماند همين معني است. چه اسم نيز به زماني اندک و بيش، مرتفع شود، لکن اثر آن مخلد ماند، و او را حياتي باقي باشد؛ چنانک گفتهاند:ذکر باقي را حکيمان عمر ثاني گفتهانداين ذخيره بس تو را کالباقيات الصالحات...و بدين تقرير و برهين و مقدمات، معلوم و محقق شد که وقف کردن، که آن از خيرات جاريه است،... آن را ثواب و اجر عظيم بسيار است و هر که در آن طعني زند يا منکر باشد، آن از ناداني و غفلت باشد، و چون او را دست دهد که آن خيرات جاريه به جاي آرد، و در آن اهمال نموده باشد، زياني که او با خود کرده باشد، هيچ کس با او نتوانسته باشد کردن و دشمن حقيقي خود بوده باشد...و هر که او را حق تعالي هدايتي و توفيقي داده باشد... از خوردن و آشاميدن خود بازگيرد و در خيرات جاريه صرف کند، اجر ثواب او بيشتر متصور بود .پي نوشت : 1- گلستان، باب دوم.2- بوستان، چاپ دکتر يوسفي، انتشارات ققنوس، باب اول، ص 221، در بيت سوم «خاني» به معني چشمه است.3- همان، ص 234. در بيت دوم «خير روان» معادل «صدقهي جاريه» يعني همان «وقف» است.4- ابوالفضل بيهقي، تاريخ بيهقي، چاپ دکتر فياض، ص 532.5- نجمالدين رازي، مرصادالعباد، چاپ شمس العرفا، ص 264 - 263.6- محمد بن منور، اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابيسعيد، چاپ دکتر شفيعي، ج 1، ص 280.7- ابوالحسن علي بن زيد بيهقي، تاريخ بيهق، چاپ احمد بهمنيار، ص 50 - 49.8- سنائي، حديقةالحقيقه، چاپ مدرس رضوي، ص 164.9- سفرنامهي ناصرخسرو، چاپ دکتر دبير سياقي، ص 37.10- ابوحامد غزالي، رسالهي بدايت هدايت، (به نقل از زرين کوب) با کاروان انديشه، اميرکبير، چاپ دوم، ص 163.11- فريدالدين عطار، الهينامه، چاپ فؤاد روحاني، انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1364 ه ش، ص 77.12- معينالدين فراهي هروي، تفسير حدائق الحقائق، چاپ دکتر سيد جعفر سجادي، چاپ دوم، ص 349.13- ابوبکر محمد بن جعفر نرشخي، تاريخ بخارا، ترجمهي ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوي، چاپ مدرس رضوي، انتشارات توس، 1363 ه ش.14- رشيدالدين فضلالله همداني، سوانحالافکار رشيدي، چاپ محمد تقي دانش پژوه، انتشارات کتابخانهي مرکزي و مرکز اسناد دانشگاه تهران، 1358 ه ش.15- رشيدالدين فضلالله همداني، جامع التواريخ، چاپ محمد روشن - مصطفي موسوي، ج 2 ص 1406.16- همان، ص 1359.17- حمدالله مستوفي، نزهة القلوب، (تأليف 740 ه ق) المقالة الثالثه، چاپ ليسترانج، افست دنياي کتاب، تهران، 1362، ص 115 - 114.18- رشيدالدين فضلالله همداني، وقفنامهي ربع رشيدي، به کوشش مجتبي مينوي - ايرج افشار، (چاپ حروفي از روي نسخهي اصل) انتشارات انجمن آثار ملي، ص 12، 8 و 14.منبع: ميراث جاويدان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5072]
صفحات پیشنهادی
وقف در متون ادب فارسي
وقف در متون ادب فارسي نويسنده: محمد رضا ترکي مقدمهوقف، در فقه و حقوق، تعريف مشخص و حد و رسم شناخته شدهاي دارد، اما در فرهنگ و تداول عامه، بسياري مواقع، مفهوم وقف، ...
وقف در متون ادب فارسي نويسنده: محمد رضا ترکي مقدمهوقف، در فقه و حقوق، تعريف مشخص و حد و رسم شناخته شدهاي دارد، اما در فرهنگ و تداول عامه، بسياري مواقع، مفهوم وقف، ...
معرفي پايان نامههاي وقفي
وقف در متون ادب فارسي محقق در باب متون ادب فارسي چنين ميگويد: آنچنان که از واقعيتهاي تلخ تاريخي برميآيد سوء استفادههاي فراواني از وقف در موقوفات شده است.
وقف در متون ادب فارسي محقق در باب متون ادب فارسي چنين ميگويد: آنچنان که از واقعيتهاي تلخ تاريخي برميآيد سوء استفادههاي فراواني از وقف در موقوفات شده است.
وقف در ادب فارسي
وقف در ادب فارسي نويسنده:رضا بابايي چکيده نوشتار حاضر، وقف را از چشمانداز .... وقف که بگذريم، بيشترين کاربرد اين کلمه شرعي، در متون ادبي بر سبيل مجاز بوده ...
وقف در ادب فارسي نويسنده:رضا بابايي چکيده نوشتار حاضر، وقف را از چشمانداز .... وقف که بگذريم، بيشترين کاربرد اين کلمه شرعي، در متون ادبي بر سبيل مجاز بوده ...
وقف در آيينة شعر و ادب
نوشتار حاضر، ميكوشد وقف را از پنجرة زبان و ادب فارسي ب. ... صفحهاي لايباعي(26) ايثارگري در شعر و متون فارسي، وقف نماد «پاكباختگي» است؛ چنانكه ميتوان وقف ...
نوشتار حاضر، ميكوشد وقف را از پنجرة زبان و ادب فارسي ب. ... صفحهاي لايباعي(26) ايثارگري در شعر و متون فارسي، وقف نماد «پاكباختگي» است؛ چنانكه ميتوان وقف ...
ميراث ماندگار معين
وقف در متون ادب فارسي با مروري بر متون ادب فارسي - اعم از نظم و نثر - تجليات ماندگار وقف را .... يکي از سعادتهاي ملوک آن است که در احياي خيرات و مبرات و ميراث و ...
وقف در متون ادب فارسي با مروري بر متون ادب فارسي - اعم از نظم و نثر - تجليات ماندگار وقف را .... يکي از سعادتهاي ملوک آن است که در احياي خيرات و مبرات و ميراث و ...
نقش وقف در ترويج قرآن کريم
وقف در متون ادب فارسي وقف، در فقه و حقوق، تعريف مشخص و حد و رسم شناخته شدهاي دارد، اما در فرهنگ و تداول عامه، بسياري مواقع، مفهوم وقف، دامنهي گستردهتري مييابد.
وقف در متون ادب فارسي وقف، در فقه و حقوق، تعريف مشخص و حد و رسم شناخته شدهاي دارد، اما در فرهنگ و تداول عامه، بسياري مواقع، مفهوم وقف، دامنهي گستردهتري مييابد.
کتابهای وقف
کتابهای وقف-• وقف در آسياي ميانه • مروري اجمالي بر مقرارت وقف در ساير کشورها ... از وقف • وقف از متون ادب فارسي • دو مجموعه نفيس وقفي و اهدايي در دانشگاه اصفهان ...
کتابهای وقف-• وقف در آسياي ميانه • مروري اجمالي بر مقرارت وقف در ساير کشورها ... از وقف • وقف از متون ادب فارسي • دو مجموعه نفيس وقفي و اهدايي در دانشگاه اصفهان ...
نگاهي به وقفشناسي فقيهان(1)
نهادهايي مثل فرهنگستان زبان و ادب فارسي ميتواند نقش اساسي ايفا کند و با بررسي کاربردهاي فعلي، به اصلاح و تکميل متون در بخش مفهوم شناسي وقف بپردازد و ...
نهادهايي مثل فرهنگستان زبان و ادب فارسي ميتواند نقش اساسي ايفا کند و با بررسي کاربردهاي فعلي، به اصلاح و تکميل متون در بخش مفهوم شناسي وقف بپردازد و ...
استاد زبان و ادبیات فارسی به خاک سپرده شد
استاد زبان و ادبیات فارسی به خاک سپرده شدپیکر غلامرضا افراسیابی به خاک سپرده ... و در متون منثور فارسی و تصحیح متنهای قدیمی دقت نظر بسیار بالایی داشت و از ... و دانشجو عشق میورزید و تمام زندگی خود را وقف تدریس و تربیت دانشجویان کرده بود. ... وی افزود: او زوایای مختلف فرهنگ و ادب کشور را تحقیق و پژوهش میکرد و همین که ...
استاد زبان و ادبیات فارسی به خاک سپرده شدپیکر غلامرضا افراسیابی به خاک سپرده ... و در متون منثور فارسی و تصحیح متنهای قدیمی دقت نظر بسیار بالایی داشت و از ... و دانشجو عشق میورزید و تمام زندگی خود را وقف تدریس و تربیت دانشجویان کرده بود. ... وی افزود: او زوایای مختلف فرهنگ و ادب کشور را تحقیق و پژوهش میکرد و همین که ...
افکار و آثار ملامحسن فیض کاشانی
آثار او گنجینه ایست که کتابخانه ادب فارسی و علوم اسلامی را تا حد قابل توجهی بارو. ... و مطالعه، نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. ... اخباری دل بست، و به گفته خودش وقت وفكر خود را درخدمت حدیث اهل بیت وقف نمود.
آثار او گنجینه ایست که کتابخانه ادب فارسی و علوم اسلامی را تا حد قابل توجهی بارو. ... و مطالعه، نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. ... اخباری دل بست، و به گفته خودش وقت وفكر خود را درخدمت حدیث اهل بیت وقف نمود.
-
گوناگون
پربازدیدترینها