محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831526741
ايستگاه باغ سرهنگ
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ايستگاه باغ سرهنگ نويسنده:علی الله سلیمی اولين قتل در باغ سرهنگ، حدود بيست سال پيش اتفاق افتاد؛ زماني كه درگيري بين اهالي خانههاي توسريخوردة انتهاي باغ، با صاحبان كارگاههاي پرسروصدايي همچون صافكاري، نقاشي اتومبيل و باتريسازي به اوج خود رسيد. زمزمههاي اولية بگومگوهاي اهالي خانههاي مسكوني و صاحبان كارگاههاي نيمهصنعتي به ماهها قبل از آن برميگشت. فكر ميكنم اولين كسي كه به وضعيت باغ سرهنگ اعتراض كرد، زن اكبر گچكار بود كه در يكي از روزهاي كاري، جلوي مغازههاي پرسروصداي گوشه باغ ، بالهاي چادرش را دور كمرش گره زد و با صداي بمي كه داشت به يكباره توجه كارگران كارگاهها را به خود جلب كرد:ـ من بايد تكليف اين باغ خرابشده را روشن كنم. قرار است اينجا زن و بچه مردم زندگي كنند يا اتول قراضههاي اسقاطي را با چكشكاري بزك كنند؟آن روز كارگران كارگاههاي صافكاري و نقاشي و غيره، حرفهاي زن اكبر گچكار را جدي نگرفتند. گذاشتند به حساب عصبانيت يك زن خانهدار كه بچههاي قد و نيمقدش احتمالاً اعصاب او را خرد كردهاند و يا اينكه با شوهرش يا همسايهها حرفش شده و حالا دق دلياش را سر كارگران بيخبر از همه جا خالي ميكند.زن اكبر گچكار با آن جثة كوچكش كلّي سروصدا راه انداخت و آخرسر قبل از اينكه به خانه نيمهسازشان در انتهاي باغ برگردد براي كارگراني كه دست از كار كشيده و حركات نمايشيوار او را تماشا ميكردند خط و نشان كشيد و يك هفته به آنها مهلت داد تا بساطشان را همراه با تمام آهنقراضهها و ماشينهاي ازكارافتاده از گوشه باغ سرهنگ جمعآوري و به جاي ديگري منتقل كنند.روزها گذشت و مهلت يك هفته به پايان رسيد. در آخرين روز مهلت اعلامشده از سوي زن اكبر گچكار، ميهمان هاي زيادي درِ خانة اكبر گچكار را به صدا درآوردند. كارگران شاغل در كارگاههاي گوشه باغ، استقبال و شادي زن اكبر گچكار را از ميهمان هاي تازهوارد ديدند و بازهم آن را به حساب پايان خوش ماجراي تهديدهاي تند زن عصباني گذاشتند. تا ظهر اتفاق خاصي نيفتاد. در لابهلاي صداي چكشهاي كارگران كارگاههاي صافكاري، صداي خندهها و شوخي از انتهاي باغ و از خانه اكبر گچكار هم شنيده شد.ساعتها گذشت و صداي خندهها و شوخي هاي ميهمانها به پچپچههاي آرام و گاه عربده و فرياد تبديل شد. كارگران در آن بعدازظهر گرم كه كمكم داشتند موضوع ميهمانهاي خانه اكبر گچكار را فراموش ميكردند به يكباره گوشهايشان را تيز كردند و در لابهلاي صحبتهاي زن اكبر گچكار و عربدههاي ميهمانها، نام بعضي از كارگاهها را كه در آن كار ميكردند و موضوع كارشان را شنيدند و به دنبال آن صداي تهديدكننده زن را بيرون از خانه شنيدند كه به طرف آنها ميآمدند.زودتر از آنكه كارگران فكر ميكردند، زن خود را بالاي سر آنها رساند و دوباره حرفهاي يك هفته قبل خود را تكرار كرد و آخرسر گفت: «مثل اينكه شماها زبان آدميزاد حاليتان نميشود؟»كريم اگزوزساز كه هفته قبل موقع تهديدهاي زن در باغ نبود، رو به همكارانش كرد و گفت: «اين زنيكه چه ميگه؟»زن اكبر گچكار ديگر مهلت نداد: ـ زنيكه جد و آبادته، زنته، مادرته، خواهراته.كريم اگزوزساز ابزار كارش را به گوشهاي پرت كرد و به سمت زن رفت. اما قبل از اينكه به زن برسد با ميهمانان آماده و قبراق خانه اكبر گچكار مواجه شد كه سر راه او قرار گرفتند. آنها آنقدر سريع باهم درگير شدند كه كسي نفهميد اول بار كداميك به سوي آن يكي حملهور شد.كارگران كه تا اين لحظه صحنه را تماشا ميكردند وارد عمل شدند و گرد و خاك از جلوي مغازهها بلند شد.درگيري زياد طول نكشيد ميهمانهاي خانه اكبر گچكار بهسرعت از باغ بيرون رفتند و وقتي گرد و خاك خوابيد، كارگران دور جنازه كريم اگزوزساز حلقه زده بودند و كمك ميخواستند. زن ها از خانههاي ته باغ سراسيمه بيرون آمدند و دور كارگران و جسدي كه روي زمين مانده بود جمع شدند. از زن اكبر گچكار هم خبري نبود.رضا دينامساز يكي از ماشينهاي جلوي مغازهاش را روشن كرد تا بدن روي زمين ماندة كريم اگزوزساز را به نزديكترين بيمارستان در آن حوالي برساند كه بقيه به او فهماندند كه كريم اگزوزساز ديگر تمام كرده است و بايد يكي اين خبر را به نزديكترين پاسگاه برساند. يكي از زنها رفت چادر شبي آورد و روي جنازه كشيد. بعضي از كارگران به سروصورتشان ميزدند و گريه ميكردند و پچپچة زنها شروع شد:ـ حتماً بايد يكي كشته ميشد تا اين مشكل حل بشه؟ـ با اين قتل هم مشكل ما حل نميشه.ـ بيچاره احترام خانم بايد آواره بشه.ـ كار احترام هم اشتباه بود. بيچاره زن و بچه اين بدبخت چه گناهي كردهاند كه بايد تاوان پس بدن.ـ قول ميدم مشكل ما با اين اتفاقها هم حل نشه.عدهاي از كارگران دور تنها تلفن سكهاي جلوي مغازه صافكاري ميثم حلقه زده بودند و به جاهاي مختلف زنگ ميزدند و خبر مرگ كريم اگزوزساز را به جاها و آدمهايي كه لازم ميديدند اطلاع ميدادند.مأموران پاسگاه حسنآباد زودتر از ديگران به محل قتل رسيدند. پرسوجو از كارگراني كه دور جسد حلقه زده بودند شروع شد و زنها ترجيح دادند به خانههايشان برگردند اما مأموران پاسگاه قبل از آنكه آنها به خانههايشان برسند، سؤالات لازم را از آنها هم پرسيدند؛ و برگههاي پرونده قتل كريم اگزوزساز يكي پس از ديگري پر شد.آمبولانس زماني به باغ سرهنگ آمد كه كار مأموران پاسگاه تقريباً تمام شده بود. كارگران كمك كردند جنازه را در آمبولانس قرار دادند و بعد از بسته شدن درهاي آمبولانس، درهاي مغازهها و كارگاههاي گوشه باغ هم يكي پس از ديگري بسته شد و دقايقي بعد سكوت در باغ سرهنگ حاكم شد. بعد از آن ماجراي غمانگيز، اكبر گچكار و خانوادهاش را هرگز نديديم و چند روز بعد از ماجراي قتل، فقط شنيديم كه سه نفر از اقوام زن اكبر گچكار در زندان هستند و قرار است در آيندة نزديك به جرم قتل محاكمه شوند.چند روز بعد از ماجراي قتل كريم اگزوزساز، دوباره كركرة مغازهها بالا رفت و صداي ضربة چكشها در فضاي باغ پيچيد. دربهدري خانواده اكبر گچكار بعد از آن ماجرا، ساكنان خانههاي انتهاي باغ را ترسانده بود اما كمكم اين ماجرا فراموش شد و غرولندهاي همسايهها بازهم شروع شد.پدرم مصمم بود اين بار خودش با كمك همسايهها دست به كار شود و قرار شد براي سرهنگ نامه بنويسيم و از او بخواهيم بيايد تكليف باغ را روشن كند. يا يكدست مسكوني شود و يا به جاي خانههاي مسكوني هم كارگاههاي كوچك و بزرگ صنعتي و توليدي ساخته شود.هيچيك از اهالي و ساكنان خانهها و مغازههاي داخل باغ از نزديك چهره سرهنگ را نديده بودند. واسطه بين سرهنگ و خريداران خانهها و مغازهها، عبدالله بنگاهدار سر خيابان اصلي شهرك بود كه به هريك از خريداران تنها يك برگه دستنويس داده بود كه قرار بود سرهنگ بيايد تا باهم به محضر بروند و سند اصلي به نام خريداران صادر شود كه اين اتفاق تا آن زمان نيفتاده بود؛ و كمكم صداي خريداران درآمده بود كه نكنه ما هرگز سند اصلي را دريافت نكنيم و يا اصلاً سرهنگي در كار نباشد. البته عبدالله بنگاهي به همه خريداران اطمينان داده بود كه در آينده نزديك سرهنگ با آوردن سند مادر باغ به نام تكتك خريداران سندهاي اصلي جداگانهاي صادر خواهد كرد.به دعوت پدرم، بسياري از مردهاي همسايه شبهنگام بعد از مراجعه از سر كار، به خانه ما آمدند تا با همديگر نامه گلايهآميزي براي سرهنگ بنويسند و حتي از دست عبدالله بنگاهي هم به سرهنگ بهعنوان مالك اصلي شكايت كنند.مادرم براي ميهمانها چاي آورد و پدرم از من خواست كاغذ و قلمي آماده كنم تا شكايت و گله همسايهها را براي سرهنگ بنويسم. قبل از همه علي بزّاز سر حرف را باز كرد:ـ همان اول اگر همين عبدالله بنگاهي به من ميگفت قرار است قوارههاي باقيمانده آن سه باغ را به صافكارها و نقاشها بفروشد، من اين خانه را مفت هم نميخريدم.آقا ابراهيم كه همراه پسرهايش در شهرك بساط دستفروشي لوازم كهنه منزل داشتند گفت: «هنوز هم دير نشده. اگر اين اوراقچيها بساطشان را از ته باغ جمع نكنند من يكي اين آلونك را ميفروشم ميروم شهرك.»پدرم وارد بحث آنها شد:ـ موضوع فروختن اين خانهها نيست. همه ما اگر بخواهيم ميتوانيم اين خانهها را بفروشيم و در اطراف شهرك قواره كوچكي بخريم كه هرچه باشد بهتر از اينجاست. بههرحال ما چند سال قبل بابت زمين هاي اينجا كلي پول دادهايم. ساختن خانهها كه پيشكش.آخرسر من نامه را براي سرهنگ نوشتم. سرتاسر گله و شكايت از بيمسئوليتي او و اينكه همه خريداران خانههاي مسكوني از فعاليت كارگاههاي صنعتي و مغازههاي صافكاري و نقاشي و غيره در كنار خانههايشان به ستوه آمدهاند و امكان دارد اين قضيه در آينده باعث درگيري و قتل تعدادي ديگر از اهالي باغ شود.وقتي نوشتن نامه تمام شد تازه به يادمان افتاد كه نامه را چگونه به دست سرهنگ برسانيم. نه شماره تلفني داشتيم و نه نشانياي كه بتوانيم او را پيدا كنيم. آقا رجب كه به تازگي در همسايگي ما خانه كوچكي خريده بود، قول داد از عبدالله بنگاهي شماره تلفن و يا نشاني سرهنگ را بگيرد تا نامه اهالي به دست سرهنگ برسد. همسايهها با اين اميد كه در آينده نزديك مشكل ساكنان خانههاي انتهاي باغ با آمدن سرهنگ حل خواهد شد، به خانههايشان رفتند.فردا غروب آقا رجب با دست خالي آمد و بقيه همسايهها به او يادآوري كردند كه قرار نيست عبدالله شماره و يا نشاني سرهنگ را به كسي بدهد كه اگر ميخواست پيش از اين، اين كار را ميكرد.در ماههاي بعد تعداد كارگاههاي صافكاري و نقاشي و غيره بازهم زيادتر شد و آمدن چند همسايه بيحوصله و عصبي باعث درگيريهاي پيدرپي بين همسايهها و صاحبان كارگاهها شد.دومين قتل در آخرهاي يكي از شبهاي تابستان اتفاق افتاد كه گويا يكي از كارگاهها تا پاسي از شب باز بوده و صداي چكشهاي كارگران آن كارگاه باعث بدخوابي يكي از همسايهها شده بود. او از كارگران ميخواهد همان لحظه كار را تعطيل كنند كه با مقاومت تعدادي از كارگران مواجه ميشود و با درگيري با آنها جان خود را از دست ميدهد.بعد از آن واقعه ساكنان خانههاي انتهاي باغ با صاحبان كارگاهها و كارگران مشغول در آن كارگاهها رفتارهاي خصمانهاي به خود گرفتند. كه همين موضوع باعث سومين قتل در باغ سرهنگ شد.در اين زمان عبدالله بنگاهي تمامي قوارههاي باقيمانده از زمينهاي باغ سرهنگ را فروخته بود و موقعي كه خبر سومين قتل در شهرك پيچيد ديگر كسي عبدالله بنگاهي را در شهرك و مغازهاش نديد. خريداران زمينهاي تفكيكشده باغ سرهنگ دربهدر دنبال عبدالله بنگاهي ميگشتند كه سروكله مهندس پيدا شد. كسي اسم كوچك و فاميلي او را نميدانست و او خود را مهندس و مالك اصلي باغ معرفي كرد.مهندس مدعي شد كه نه عبدالله بنگاهي را ميشناسد و نه كسي به اسم سرهنگ مالك باغ است. او گفت از سالها قبل باغش به باغ مهندس معروف بوده كه خريداران قوارههاي تفكيكشده و حتي ساكنان شهرك از اين موضوع اظهار بياطلاعي كردند ولي مهندس با جديت كارش را پيگري كرد و با ارائه سند اصلي باغ به مراكز قانوني حكم تخليه همه خانهها و مغازهها را گرفت.حالا مهندس در تلاش است نام باغ را از باغ سرهنگ به باغ مهندس تغيير دهد ولي خريداران و اهالي شهرك عادت كردهاند و مدام به باغ سرهنگ اشاره ميكنند و خيليها وقتي او را ميبينند سرهنگ خطابش ميكنند و اين موضوع بيش از هرچيزي مهندس را عصبي و ناراحت ميكند. حكمهاي تخلية بيش از صد خريدار روي دست مهندس مانده و اهالي باغ هروقت او را ميبينند جلويش را ميگيرند و ميپرسند: «جناب سرهنگ كي اين خانهها را به نام ما ميكني؟» مهندس بارها در وسط باغ داد زده: «همهتان را از اينجا بيرون ميكنم.» و اهالي انگار كه نشنيدهاند، با بيتفاوتي از كنارش ميگذرند.اهالي خانههاي مسكوني دشمني خود را با صاحبان كارگاههاي صنعتي پرسروصدا، فعلاً فراموش كردهاند و حتي همگي به توافق رسيدهاند در كنار جاده اصلي آنسوي باغ، ايستگاهي به نام ايستگاه باغ سرهنگ راهاندازي و نامگذاري كنند تا همگان بدانند كه در همسايگي شهرك قديمي شهرك جديدي در حال شكلگيري است؛ و تعدادي از رانندگان بيكار براي تأسيس خط مسافركشي بين شهرك و باغ سرهنگ تقاضاي خط جديد كردهاند.احتمالاً مهندس نااميد شده كه ديگر كمتر براي تهديد اهالي به باغ ميآيد اما ساكنان خانههاي مسكوني انتهاي باغ و صاحبان كارگاههاي صنعتي و كارگران و كساني كه زمينهاي باقيمانده باغ را خريدهاند، لحظهشماري ميكنند مهندس به باغ بيايد تا بلكه آنها بتوانند براي هميشه از شرّ كسي كه سندي در دست دارد راحت شوند.منبع:سایت سوره مهر / مجله ادبیات داستانی / ش 113 / داستانمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 193]
صفحات پیشنهادی
ايستگاه باغ سرهنگ
ايستگاه باغ سرهنگ نويسنده:علی الله سلیمی اولين قتل در باغ سرهنگ، حدود بيست سال پيش اتفاق افتاد؛ زماني كه درگيري بين اهالي خانههاي توسريخوردة انتهاي باغ، ...
ايستگاه باغ سرهنگ نويسنده:علی الله سلیمی اولين قتل در باغ سرهنگ، حدود بيست سال پيش اتفاق افتاد؛ زماني كه درگيري بين اهالي خانههاي توسريخوردة انتهاي باغ، ...
یک جفت جغد غمگین، بالای دکل فلزی
مجموعه داستانهایی مانند «زنی شبیه حوا»، «باران جنوب» و «ایستگاه باغ سرهنگ» از دیگر آثار علیالله سلیمی است. ناشران و نویسندگان کشور میتوانند برای معرفی آثار ...
مجموعه داستانهایی مانند «زنی شبیه حوا»، «باران جنوب» و «ایستگاه باغ سرهنگ» از دیگر آثار علیالله سلیمی است. ناشران و نویسندگان کشور میتوانند برای معرفی آثار ...
عليالله سليمي با «يك جفت جغد غمگين» ميآيد
از عليالله سليمي پيش از اين مجموعه داستانهايي مانند «زني شبيه حوا»، «باران جنوب» و «ايستگاه باغ سرهنگ» منتشر شده است. شما هم رأی بدید . [ارسال شده از: سایت ...
از عليالله سليمي پيش از اين مجموعه داستانهايي مانند «زني شبيه حوا»، «باران جنوب» و «ايستگاه باغ سرهنگ» منتشر شده است. شما هم رأی بدید . [ارسال شده از: سایت ...
شش ايستگاه انتظامي ويژه نوروز در کاشان راه اندازي مي شود
شش ايستگاه انتظامي ويژه نوروز در کاشان راه اندازي مي شود-سرهنگ منوچهر ... اصفهان، ميدان راوند، باغ تالار شهر نياسر، ورودي شهر قمصر و محور باغ فين کاشان است، ...
شش ايستگاه انتظامي ويژه نوروز در کاشان راه اندازي مي شود-سرهنگ منوچهر ... اصفهان، ميدان راوند، باغ تالار شهر نياسر، ورودي شهر قمصر و محور باغ فين کاشان است، ...
باغ دور دست
گزيده شعرهاي سعيد بيابانكي با نام باغ دور دست منتشر شد. سعيد بيابانكي در ... گزيده شعرهاي سعيد بيابانكي با نام باغ دور دست منتشر شد. ... ايستگاه باغ سرهنگ ...
گزيده شعرهاي سعيد بيابانكي با نام باغ دور دست منتشر شد. سعيد بيابانكي در ... گزيده شعرهاي سعيد بيابانكي با نام باغ دور دست منتشر شد. ... ايستگاه باغ سرهنگ ...
دوچرخه دوباره وسیله نقلیه میشود
دو ایستگاه آن در میادین انقلاب و امامحسین (ع) به صورت آزمایشی بهرهبرداری شد و در آینده .... تردد موتور سیکلت در مسیر ایستگاههای دوچرخه در رفوژهای میانی چهار باغ عباسی به ... «سرهنگ علی نیکبخت» با بیان اینکه معاونت راهنمایی و رانندگی همزمان با ...
دو ایستگاه آن در میادین انقلاب و امامحسین (ع) به صورت آزمایشی بهرهبرداری شد و در آینده .... تردد موتور سیکلت در مسیر ایستگاههای دوچرخه در رفوژهای میانی چهار باغ عباسی به ... «سرهنگ علی نیکبخت» با بیان اینکه معاونت راهنمایی و رانندگی همزمان با ...
همزمان با هفته دفاعمقدس؛ كلنگ ساخت باغ موزه دفاعمقدس چهارمحال و ...
همزمان با هفته دفاعمقدس؛ كلنگ ساخت باغ موزه دفاعمقدس چهارمحال و بختياري به زمين ... به گزارش ايسنا،سرهنگ جمشيدعلي بابايي دبير ستاد بزرگداشت هفته دفاع ... و تجليل از آنان، برگزاري نمايشگاه آثار هنري دفاع مقدس، برپايي ايستگاه نقاشي به طول ...
همزمان با هفته دفاعمقدس؛ كلنگ ساخت باغ موزه دفاعمقدس چهارمحال و بختياري به زمين ... به گزارش ايسنا،سرهنگ جمشيدعلي بابايي دبير ستاد بزرگداشت هفته دفاع ... و تجليل از آنان، برگزاري نمايشگاه آثار هنري دفاع مقدس، برپايي ايستگاه نقاشي به طول ...
ساماندهي ايستگاههاي پليس، دغدغهاي فراموششده - امير گودرزي
27 سپتامبر 2008 – ساماندهي ايستگاههاي پليس، دغدغهاي فراموششده - امير گودرزي-ساماندهي ... سرهنگ عسگر آقامحمدي، رئيس وقت اين كلانتري، سعي داشت با اين اقدام، نظارت ... 140 باغ فيض هم در مسير جنوب به شمال بزرگراه اشرفياصفهاني احداث شد.
27 سپتامبر 2008 – ساماندهي ايستگاههاي پليس، دغدغهاي فراموششده - امير گودرزي-ساماندهي ... سرهنگ عسگر آقامحمدي، رئيس وقت اين كلانتري، سعي داشت با اين اقدام، نظارت ... 140 باغ فيض هم در مسير جنوب به شمال بزرگراه اشرفياصفهاني احداث شد.
رمان بازی عشق
اعتمادی) (قسمت اول) ساعت 9ونیم صبح بود که من و پدر مادرم وارد ایستگاه قطار تهران ... اما سرهنگ پیر دختر کوچولوشو تو بغل گرمش که همیشه بوی توتون میداد میکشید و ..... یادتون میاد من و رو شونه هاتون میذاشتین و تو باغ میدویدین پدرم با نگاهی که برق ...
اعتمادی) (قسمت اول) ساعت 9ونیم صبح بود که من و پدر مادرم وارد ایستگاه قطار تهران ... اما سرهنگ پیر دختر کوچولوشو تو بغل گرمش که همیشه بوی توتون میداد میکشید و ..... یادتون میاد من و رو شونه هاتون میذاشتین و تو باغ میدویدین پدرم با نگاهی که برق ...
اخبار كوتاه حوادث
7 نوامبر 2008 – محمود كبودبند، فرمانده ايستگاه 74، دراين باره گفت: ماموران آتشنشان ساعت 22 و 2. ... به طور موقت به ايستگاه آتشنشاني منتقل شد تا در اولين فرصت به باغ وحش و يا ... سرهنگ ليراوي دراين باره گفت: به دنبال اعلام ماموران كلانتري 132 ...
7 نوامبر 2008 – محمود كبودبند، فرمانده ايستگاه 74، دراين باره گفت: ماموران آتشنشان ساعت 22 و 2. ... به طور موقت به ايستگاه آتشنشاني منتقل شد تا در اولين فرصت به باغ وحش و يا ... سرهنگ ليراوي دراين باره گفت: به دنبال اعلام ماموران كلانتري 132 ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها