تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):ایمان به صرف ادعا و آرزو نیست، بلکه ایمان آن است که خالصانه در جان و دل قرار گیرد و ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817235946




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چنین است کردار این چرخ پیر


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چنين است کردار اين چرخ پيرجايگاه آسمان در شعر و ادب فارسي بخش اول ، بخش دوم :
چنين است کردار اين چرخ پير
بطور کلي بايد گفت که در باورمتقدمان، آسمان جايگاهي پاک و مقدس بود که با عالمي ديگر پيوند داشت و رنگ آبي آن نيز برمعنويت و تقدس آن مي افزود و اينگونه وانمود مي شد که آسمان مکان خداوند و فرشتگان است و روان انسان بعد از مرگ بدانجا پرواز مي کند و چرا راه دور برويم که «به آسمان شدن» اصلا ً به معناي مردن و در گذشتن است:  «... پس از اين بو سعيد صراف کدخداي غازي به آسمان شد.»  (تاريخ بيهقي)آنان بر اين باور بودند که آسمان اگر خود ِ خدا نباشد، بي شک واسطه ي ميان خدا و انسان است و پيشاني نوشتي که از سوي خدا براي انسان تدارک ديده شده، حتما ً به وسيله ي آسمان به او مي رسد . اين باور آنچنان تنومند است که حتي بسياري از شاعران ، از اينکه آسمان، آسمان است يا خدا، ترديد مي کنند. در اين ميان ناصر خسرو به صراحت دو دلي خود را در بيتي عنوان مي دارد و مي گويد : همي دانم که اين جور است ليکن  /ندانم زآسمان يا زآسمانگر به همين خاطر است که هنگام گلايه از سرنوشت نا بسامان خود آسمان را به پرسش مي گرفتند و او را ستمکار و مکّار و بي مهر و کژ رفتار مي خواندند. به همين خاطر است که هنگام نيايش سر به آسمان برده و دست ها را به سوي آسمان دراز مي کردند و هنگام دعاي خير و يا نفرين شر براي کسي با انگشت اشاره، آسمان را نشانه مي گرفتند.اين باوردر شعر متقدمان به انبوهي وجود دارد. مثلا ً فردوسي ، رستم را هنگامي که از اسفنديار زخم برمي دارد، در حالي تصوير مي زند که سر به سوي آسمان دارد و با خداوند در گفتگوست:   همي راند تير گز اندر کمان سر خويش کرده سوي آسمان همي گفت کاي پاک دادار هور فزاينده ي دانش و فرّ و زور به بادا فره اين گناهم مگير تو اي آفريننده ي ماه و تير  فردوسي به اين هم بسنده نمي کند. او در شاهنامه در پايان هر داستان – آنجا که مي خواهد به نتيجه اي کلي برسد، آسمان را به ميان ميآورد و تمام گناهان را به پاي او مي نويسد مثلا ً پس از سوگواري رستم بر جنازه ي سهراب، آنجا که ديگر داستان به بن بست غم انگيز خود مي رسد و خواننده با انبوهي از «چرا ها» ي تأسف بار روبروست، به التيام روان دردمند او مي شتابد و مي سرايد: چنين است کردار چرخ بلند به دستي کلاه و به دستي کمند چو شادان نشيند کسي با کلاه به خم کمندش ربايد ز ماه اگر چرخ را هست از اين آگهي همانا که گشته است مغزش تهي چنان دان کز اين گردش آگاه نيست که چون و چرا سوي او راه نيست و يا در موارد ديگر جا به جا مي گويد: سپهر برين را چنين است راي تو با راي او هيچ مفزاي پاي دلي را پر از مهر دارد سپهر دلي پر ز کين و پر آژنگ چهر يا:چنين است کردار اين گوژ پشت /چو نرمي بسودي بيابي درشت يا :به بازيگري ماند اين چرخ مست /که بازي برآرد به هفتاد دست يا : چنين است کردار اين چرخ پير يا : چنين است آيين چرخ روان يا : سپهر برين را چنين است راي بطور کلي بايد گفت فردوسي اصلا ً شاعري است مذهبي، اما ذهن فلسفي و توانمندش برنمي تابد که انسان را ناديده بگيرد و فقط به تقدير دل خوش کند از اين روست که او همواره ميان دوقطب انسان و خدا گرفتار ترديد و تضاد هاي دروني است. از يک سو به سرنوشت کيهان – خدايي گردن مي نهد و از سويي ديگر انسان برايش تنها قدرت شناخته شده است. اينجاست که وي در طول شاهنامه همواره در پي چاره مندي است. برانگيختگي فردوسي در پايان داستان اسکندر بيش از همه جاست. در اين بخش او کوشش خود را براي حل اين تضاد بيش از همه جا به کار مي گيرد و با چرخ به گفتگو مي پردازد. او آسمان رابي مهر و ستمکاره و بي خرد و تاريک راي مي خواند و از اينکه جواني اش را  به تاراج برده و او را نزار و خميده قامت و سپيد موي کرده، از آسمان گلايه مي کند و حتي آرزو مي کند که کاش او را نزاده و نپرورانده بود. چرخ سخنان فردوسي را مي شنود، اما خود را تبرئه مي کند: « چرا بيني از من همه نيک و بد؟ » و خدا را به صحنه مي آورد و شاعر را به او وا مي گذارد: « از آن خواه راهت که راه آفريد / شب و روز و خورشيد و ماه آفريد» چرخ درپاسخ سر گرداني هاي شاعر-  فقط در حکم يک واسطه - مي گويد که من هيچکاره ام و تو که خود انساني دانشوري، در هر زمينه اي از من برتر مي نمايي. بدينگونه فردوسي با سخناني که خود در دهان چرخ مي گذارد، باز هم گوهر انسان را خردمند ترين و والاترين مي بيند . دريغمان مي آيد که از کنار اين گفتگوي سحر انگيز بي اعتنا بگذريم و در انديشه ي شکوهمند شاعر شرکتي نداشته باشيم :
چنين است کردار اين چرخ پير
الا اي برآورده چرخ بلند چه داري به پيري مرا مستمند چو بودم جوان در برم داشتي به پيري چرا خار بگذاشتي ؟ همي زرد گردد گل کامکار همي پرنيان گردد از رنج خار دو تا گشت آن سرو نازان به باغ همان تيره گشت آن گرامي چراغ پر از برف شد کوهسار سياه همي لشگر از شاه بيند گناه به کردار مادر بدي تا کنون همي ريخت بايد ز رنج تو خون وفا و خرد نيست نزديک تو پر از رنجم از راي تاريک تو مرا کاش هرگز نپرورده اي چو پرورده بودي نيازرده اي *** چنين داد پاسخ سپهر بلند که: اي مرد گوينده ي بي گزند چرا بيني از من همه نيک و بد ؟ چنين ناله از دانشي کي سزد ؟ تو از من به هر باره اي برتري روان را به دانش همي پروري بدين هر چه گفتي مرا راه نيست خور و ماه زين دانش آگاه نيست خور و خواب و راي و نشست تو را به نيک و به بد، راه و دست تو را از آن خواه راهت که راه آفريد شب و روز و خورشيد و ماه آفريد جز او را مخوان کردگار سپهر فروزنده ي ماه و ناهيد و مهر وز او بر روان محمد درود به يارانش بر هر يکي بر فزود در شعر دوره ي مشروطه هم گاهي – ولي نه به انبوهي – به اين باور برخورد مي کنيم مثلا ً ملک الشعراي بهار در تصنيف معروف مرغ سحر؛ «آسمان» و «خدا» و «طبيعت» را در يک رده قرار مي دهد و از هر سه ي آنها به يک روايت طلب گشايش مي کند:اي خدا، اي فلک، اي طبيعت /شام تاريک ما را سحر کن ...در شعر نو به اين موضوع اشاره اي نشده ، فقط سياوش کسرايي درشعر «رقص ايراني» برخلاف وزن رقصان شعر، با اين موضوع  برخورد سرد و ساده اي دارد : برقص وشهر را پر هاي و هو کن به بر دامن بگير و يک سبد کن ستاره دانه چين کن، نيک و بد کن نظر بر آسمان سوي خدا کن دعا کن!خيام يک فرياد هوشيار تنها در شبستان قرن پنج است. فريادي که از جان برمي خيزد به ديوارهاي نيشابور مي خورد و بازتاب آن گوش جهاني را کر مي کند. قرن پنجم هجري که خيام را در خود پرورش مي دهد، يکي از سخت ترين دوره هايي است که اختناق حکومت مي کند. در همين زمان هاست که منصور حلاج به دار کشيده مي شود. «شهاب الدين سهروردي» جان مي بازد. «عين القضات همداني» به طرزي فجيع به قتل مي رسد، تا هيچکس حتي به فکرش هم نگذزد که چيزي برخلاف شرع بنويسد. اما انسان گرايي فلسفي خيام ، دل نابستن او به جهان گذرا و ناباورِ ي اش به جهان ديگر، او را وا نمي گذارد تافرياد بالا بلند خويش را سر ندهد. اگر چه اين فرياد 80 ، 70 سال بعد از پشت ديوارهاي زمان به گوش ها برسد.نگاه خيام به« آسمان» و متعلقات آن، رنگي ديگر دارد. براي ذهن او که آفريينده را  حتي زير پرسش مي گيرد چه فرق مي کند که تعداد طبقات آسمان چند تا باشد، «هفت» تا باشد يا «هشت» تا؟ : خواهي تو فلک هفت شمر خواهي هشت.آنچه ذهن او را درگير مي کند انسان است و سرانجام ِ انسان:
چنين است کردار اين چرخ پير
چون چرخ به کام يک خردمند نگشت خواهي تو فلک هفت شمر خواهي هشت چون بايد مرد و آرزوها همه هشت، چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشتو حتي اگر اين تعداد به نُه هم برسد، انکار پذير است : وين طارم نُه‌سپهر ارقم هيچ است: اي بي‌خبران شکل مجسم هيچ است وين طارم نُه‌سپهر ارقم هيچ است خوش باش که در نشيمن کون و فساد وابسته‌ي يک دميم و آن هم هيچ است!خيام گو اينکه درهمه ي رباعياتش با نيستي و اندوه جامدي روبروست، اما فلسفه اي پخته و به کمال رسيده را با يک قاطيعيت کوتاه و بُرنده - فقط در چهار مصراع- به دست خواننده مي دهد. جهان بيني او «با هم  ديدن» دو  روي سکه ي زمان است. او  خوب مي داند که زايش يعني مرگ، يعني بر باد رفتن و تمام شدن و برخلاف ديگراني که مرگ رابر آسمان شدن مي دانند و در انتظار زيستي ديگر در جهان برين هستند، مي داند که سرنوشت انسان در پايان کار جز غبار شدن چيز ديگري نيست :«از خاک در آمديم و بر باد شديم ...» و فلسفه ي خويش را - اگرچه هولناک، اما هشدار دهنده -  بر اين اصل بنيان مي نهد که:  يک چند به کودکي به استاد شديم يک چند به استادي خود شاد شديم پايان سخن شنو که ما را چه رسيد از خاک در آمديم و بر باد شديم ... يا در جاي ديگر مي گويد: تا چند حديث پنج و چار اي ساقي مشکل چه يکي، چه سد هزار اي ساقي خاکيم همه، چنگ بساز اي ساقي باديم همه، باده بيار اي ساقي خيام اصلا ً گردش چرخ فلک را به بازي «فانوس خيال»، مانند مي کند و انسان را تصويري حيرت زده مي بيند، که زندگي اش را بازي مي کند يا به روايتي مي بازد. اين چرخ فلک که ما در او حيرانيم فانوس خيال از او مثالي دانيم خورشيد چراغ دان زان و عالم فانوس ما چون صوريم کاندر آن حيرانيم  در جاي ديگر خيام بابيان ظريف و دقيق به نفي باورمندي هاي عوامانه مي پردازد و اعتقاد مردم دوره ي خودش را که زمين را بر روي شاخ گاو مي بينند، به صراحت رد مي کند: گاوي است در آسمان و نامش پروين يک گاو دگر نهفته در زير زمين چشم خردت باز کن از روي يقين زير و زبر دو گاو مشتي خر بين (شعر نو با اين مسائل داد و ستدي ندارد.)  بي اعتنايي خيام به چرخ تا آنجاست که با سخناني که خود در دهان چرخ مي گذارد، او را سرگردان بي چاره و ناتوان معرفي مي کند: در گوش دلم گفت فلک پنهاني: حکمي که قضا بود، ز من مي داني در گردش خويش اگر مرا دست بُدي خود را برهاندمي ز سرگردانيو به انسان که گناه آرزوهاي پايمال شده اش را به گردن چرخ مي اندازد و قضاي آسماني را دستاويز بدبختي هاي خود مي داند، نهيب مي زند که چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است :  نيکي و بدي که در نهاد بشر است شادي و غمي که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله  کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است  اين انديشه که فردوسي هم با آن برخوردي احتياط آميز دارد، سال ها بعد در شعر شاعران دوره ي مشروطه حلول مي کند که به موقع از آن سخن خواهد رفت.(شعر نو بي مطرح کردن اين مقايسه،انسان را به والايي مي رساند و چرخ را به سجده مي کشاند.) ادامه دارد ...پيرايه يغماييتنظيم : بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن