واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عجم در زبان مقدم تر از عرب است؟!ديرينگي زبان فارسي و تأثيرآن بر ادبيات عربي دوره ي جاهليت بخش اول ، بخش دوم (پاياني)
اگر اشعار شاعران پيش از اسلام را ورق بزنيم، نمونه ي واژه ها و ترکيب هاي فارسي ِبسياري در آن[ها ] ديده مي شو[نـ]د. مثلا در يک بيت اعشي عينا آمده است :«آس و خيري مرو و سوسن/کرده مخمور هر هنرمندواژه ي «آس» نام يک نوع ريحان خوشبوست که از زبان سانسکريت آمده است. کلمه ي «مرو» نيز در غياث اللغات به معناي نام يک گياه خوشبو ثبت شده است.اعشي در بيت ديگري گفته است :و شاهسفرم و الياسمين و نرجس/ يصبحنا في کل دجن تغيمامعني : نازبو همراه نرگس و ياسمن؛ بوي شادابي پاشند به منشاهسفرغم در غياث اللغات مترادف نازبو يا ريحان خوشبو آمده است. در بيت ديگر اعشي :لنا جلسان عندها و بنفسج /و سيسنبر و المرزنجوش منمنمامعني : در گلستانم بنفشه با سيه سنبل نشسته ؛ خويش را نزد مرزنجوش زينت مي دهند.واژه ي سيسنبر در غياث اللغات معرب «سيه سنبل» ناميده شده است. همين منبع، معناي واژه ي مرزنجوش که در بيت بالا آمده است را چنين شرح مي دهد :«مرزنجوش معرب مرزنگوش، و آن نوعي از ريحان خوشبو است که زلف و خط معشوق را بدان تشبيه کنند».در بيت بالا، واژه هاي گلستان، سيه سنبل و مرزنگوش با تلفظ و معناهاي آن ها در زبان فارسي به کار رفته اند و نشان مي دهد که اين واژه ها در طول پانزده سده تغيير معنايي نداده اند.در اشعار شاعران جاهلي عرب نام سازهاي موسيقي ايراني نيز بسيار استفاده شده است. اعشي مي نويسد :و مستق صيني و ناي و بربط/يجا و بها صنج اذا ماترنمامعني : مشته چين و بربط و ناي؛ هم آهنگ چنگ در ترنم ها.کلمه ي مشته، به معناي «کوبک» و همان زنگ است. چنان چه در شاهنامه آمده است :چه آواز ناي و چه آواز چنگ /خروشيدن بوق و آواز زنگدر اين بيت، واژه ي زنگ چونان مترادف کوبک يا مشته آمده است. معاني مشته، ناي، بربط، چنگ (صنج) در اشعار اعشي با معاني امروزه ي اين واژه ها برابر است و تغييري نکرده است.در بين اصطلاح هاي معروف موسيقي ايراني، زير و بم نيز وجود دارد. صداي نازک را زير، صداي پر را بم، و پرده اي از موسيقي را مهين مي ناميدند. اين نام ها در بيت اعشي چنين آمده است :وثني الکف علي ذي عتب/يصل الصوت بذي زير أبحمعني : تارها از پنجه هاي نازکش؛ بربيارند صوت زير دلربا.در اشعار شاعران جاهلي، واژه هاي فارسي ِانجمن، ارغوان، بربط، بنفشه، باديه، گلاب، گلستان، ديبا، دهقان، ياسمن، ياقوت، زير، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، مهره، مشته، نرگس، سوسن، سمسار، سيه سنبل، تاج، تنبور، خبري، خسرواني، چنگ، شاهنشاه و غيره استفاده شده است.در شاهنامه نيز آمده است :برآمد خروش از دل زير و بم/فراوان شده شادي، اندوه، کمدر همين باره جلال الدين بلخي فرموده است :بي زير و بي بم تو مايم در غم تو/بنواز جان ما را از راه آشناييواژه ي «زير» در اشعار ديگر شاعران جاهلي نيز ديده شده است. واژه هاي فارسي در شعر عربي، به تمام قانونمندي هاي صرفي و نحوي عربي مطابقت داده شده اند، اما تغيير معنايي در آن ها به چشم نمي خورد.تغييرات آوايي واژه هاي فارسي در زبان عربي فراوان است. مثلا واژه ي «مرزنگوش» در قاموس هاي عربي به گونه ي «مردقوش» آمده و يا کلمه ي «گلستان» که «جلسان» نوشته شده است.بسياري کلمه هاي فارسي در زبان عربي معني خود را حفظ کرده و اشتقاق هاي فراوان ساختند. اما برخي کلمه هاي فارسي در نظم جاهلي هستند که امروزه در زبان فارسي متداول نيست. مثلا کلمه ي سمسار، در اين بيت اعشي :وأصبحت لا استطيع الکلام / سوي أن اراجع سمسارهامعني : من مدار گفتني گم کرده ام، روي مي آورم به سمسار شما.کلمه ي «سمسار» در غياث اللغات به معني «ميانه رو» آمده است و اعشي نيز به همين معني به کار برده است. کلمه ي «دهقان» نيز در اشعار شاعران جاهلي به معني حاکم، امير و ارباب استفاده شده است :عد هذا في قريض غيره وأذکرن في الشعر دهقان اليمنمعني : بشمرد او اين همه در نظم غير؛ ليک ارباب يمن را ياد کرد در شعر خود.در شاهنامه نيز واژه ي دهقان به همين معناي ارباب و حاکم آمده است :به معبد چنين گفت دهقان سغد /که برنايد از خانه باز چغددر اشعار شاعران جاهلي، واژه هاي فارسي ِانجمن، ارغوان، بربط، بنفشه، باديه، گلاب، گلستان، ديبا، دهقان، ياسمن، ياقوت، زير، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، مهره، مشته، نرگس، سوسن، سمسار، سيه سنبل، تاج، تنبور، خبري، خسرواني، چنگ، شاهنشاه و غيره استفاده شده است.اين نکته ي مهم را بايد يادآور شد که ساخت و تلفظ اين کلمه ها برابر با زبان پهلوي نيست و با معني و تلفظ فارسي دري استعمال شده اند.
پرسشي که پيش مي آيد، اين است که اگر زبان فارسي در سده ي هشتم و نهم ميلادي (دوم و سوم هجري) به وجود آمده و پيش از آن زمان، حداکثر کاربرد درباري داشته است؛ پس چگونه است که شاعران پيش از اسلام ِعرب زبان تا اين اندازه از آن متأثر گشته اند ؟مگر زباني که در دايره ي محدود دربار روايي داشته و کاربرد گسترده اي نداشته و به درجه ي زبان ادبي نرسيده بوده، مي توانست در زباني ديگر تا اندازه اي تأثير بگذارد که شاعران زبردستش از واژه هاي آن زبان براي مردمي استفاده برد که هيچ از آن نمي فهميده اند ؟اعشي، ابوربيعه و ديگران، به عنوان شاعران شعر جاهلي معروف شده اند. شهرت شاعر به واسطه ي شعرهاي قابل فهم، دلپسند، جذاب و دلنواز صورت مي گيرد. شاعري که کلمه ي ها و ترکيب هاي ناشناس و بيگانه را به کار برد و خواننده اش آن اشعار را نفهمد، شهرت پيدا نمي کند.به اين ترتيب مي توان گفت که زبان فارسي سابقه اي فراوان تر دارد، در زبان عربي تأثير نهاده و واژگان آن براي مردم عرب زبان مفهوم بوده است.سخني از مترجم:دستنويس مقاله ي مهم و روشنگرانه ي زير را استاد «تـُردي بانو بردي يوا» در سال 1374 به من سپرد تا پس از برگردان به فارسي در ايران منتشر نمايم. من نيز آن را در نخستين شماره ي «مجموعه ي مقاله هاي پژوهش هاي ايراني»(سال 1380، ص 53 تا 59) منتشر کردم. از آن جا که اين گفتار تاکنون در اينترنت منتشر نشده بود، آن را با ويرايش دوباره و اندکي تلخيص در دسترس علاقه مندان مي گذارم. اين ويرايش فقط شامل نثر مقاله مي شود و محتواي آن تغييري نکرده است.توردي بردي يوا /برگردان : رضا مرادي غياث آبادي مطالب مرتبط :دامنه ي نفوذ و تاثير زبان فارسي بر زبان هاي جهانتاثير زبان فارسي بر زبان و ادبيات عرب طه حسين اديب بزرگ عرب«نازک الملائکه»زني که داخل آيينه مي شود تنظيم:بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 570]